|

روایت فضل‌الله صلواتی‌ از ‌ ‌ بمب‌گذاری دفتر حزب جمهوری اسلامی ‌

‌ موضوع جلسه؛ آشتی‌کنان آیت‌الله بهشتی و محمد منتظری

امیرحسین جعفری: سال 60 مملو از تحولات و تنش‌های زیادی برای انقلاب و كشور بود كه تمام اركان سیاسی را با خود درگیر كرد. اتفاقات مهمی از جمله ورود سازمان منافقين به فاز نظامی، آزادی گروگان‌ها (در دوره مجلس اول)، انفجار دفتر حزب جمهوری، عزل بنی‌صدر و انفجار دفتر نخست‌وزیری. عزل بنی‌صدر یكی از پرسروصداترین اتفاقات سال 60 شد كه توسط مجلس اول صورت گرفت، بنی‌صدری كه با 11 میلیون رأی مستقیم بر سر كار آمد و در آخر تنها یك رأی برای او باقی ماند. مجلس اول نیز یكی از پرچالش‌ترین دوران‌های پارلمان در جمهوری اسلامی است كه طیف‌های متنوعی در آن حضور داشتند؛ از سید محمدخاتمی، شهید چمران، علی‌اكبر معین‌فر، هادی غفاری، عطاالله مهاجرانی، صادق خلخالی، علی‌اكبر ولایتی تا عسگراولادی‌مسلمان و... . فضل‌الله صلواتی، متولد 1317، زندانی پیش از انقلاب، فرماندار وقت اصفهان، نماینده مجلس اول و پژوهشگر تاریخ اسلام درباره اتفاقات تابستان 60 و مجلس اول با «شرق» به گفت‌وگو نشست كه مشروح آن را در ادامه مي‌خوانيد.

تابستان 60 به‌خصوص بازه زمانی خرداد ماه چگونه گذشت؟
در روز سی‌ام خرداد عمدتا تصمیم بر این بود كه اخبار درگیری‌ها منتشر نشود اما در خبرنامه‌های محرمانه‌ای كه برای تعدادی از نمایندگان از جمله برای من ارسال می‌شد، تحركات و اقدامات منافقین در ایران و عراق منعكس شده بود كه مسائلی در جریان است و كادر رهبری سازمان منافقین به صورت جمعی با نیرو‌های عراقی دیدارهایی داشته‌اند و تلاش آنها كاملا در جهت اخذ انتقام از جمهوری اسلامی به علت عدم كسب تمامیت قدرت و عزل بنی‌صدر بود. نیرو‌های سازمان به صورت جدی در دفتر بنی‌صدر نیز حضور و تأثیر داشتند كه خاطرم هست در دیداری با امام همراه آقایان انواری، حجتی‌كرمانی، كاظم بجنوردی و محلاتی ایشان فرمودند از حضور منافقین در كنار بنی‌صدر ناراحت هستند و رو به من گفتند شما بروید و دور بنی‌صدر را بگیرید كه در پاسخ عرض كردم دیگر نمی‌شود با بنی‌صدر كنار آمد و صحبت‌های اخیر وی نیز نشان از عدم علاقه او به مصالحه است. البته مجلس از همان اول با بنی‌صدر مشكل داشت؛ تلاش‌ها هم برای عزل بنی‌صدر مختص سال 60 نبود و در كل حزب جمهوری، بنی‌صدر را با تمام آن 10 میلیون رأی هم نمی‌پذیرفت.
‌این ادعا درست است كه عزل بنی‌صدر اولین‎بار در آبان 1359 مطرح شد؟ و این طرح مشخصا از سوی چه كسی برای نخستین بار در مجلس ارائه شد؟
بله؛ از آن زمان تحركاتی آغاز شده و حزب جمهوری در تلاش بود بنی‌صدر را با اتهام لیبرال‌بودن كنار بزند؛ البته من و دوستانم در همان جمع پنج‌نفره عمدتا به عنوان مصلحین بین حزب و بنی‌صدر و امام و مجلس در تلاش بودیم ولی متأسفانه موفق به ایجاد یك آشتی میان جریان‌ها نشدیم. طرح عزل را نیز اول آیت مطرح كرد و قبل از این جریانات نیز نواری از وی منتشر شده بود كه با واكنش منافقین و بنی‌صدر رو‌به‌رو شد و در آن زمان روزنامه انقلاب اسلامی به صورت تقابلی به آن پرداخت و آیت را توطئه‌گر نامید. آیت چون از دوران دانشجویی هوادار حزب زحمتكشان بود و آقای سلامتیان نیز از هواداران جبهه ملی بود، این دو طیف همیشه در مجلس در حال نزاع بودند و به نوعی دعوا‌های دوران پس از مصدق را به جمهوری اسلامی كشاندند؛ البته در حزب جمهوری عده‌ای نیز مانند مهندس موسوی حضور داشتند كه با ابراز تمایل افراد نسبت به مصدق و جبهه ملی مشكلی نداشتند اما طیف هوادار آیت از جمله دیالمه، كاشانی، فواد كریمی، اسدی‌نیا و... به شدت جبهه طرفداران مصدق را محكوم می‌كردند، یك بار هم به آقای بهشتی گفتم شما همگی دارید تبدیل به اسباب دست آیت در سیاست می‌شوید و در این روند امكان دارد تعداد زیادی از افراد شهید شوند اما متأسفانه حرف ما را به حساب نیاوردند؛ حالا یا به حساب جوانی ما بود یا برنامه‌ای در دست داشتند كه از این مسیر مطمئن بودند. در كل آغاز سال 60 تا هفتم تیر خیلی رنج كشیدم و غصه خوردم تا جایی كه یك بار استعفای خود را تقدیم امام كردم اما ایشان فرمود نمی‌شود حالا كه انقلاب كردیم، مردم را رها كنیم؛ به هر حال انقلاب رنج دارد و شما باید ایستادگی كنید.
‌شما به عزل بنی‌صدر رأی دادید؟
بله، به خاطر امام. روی برگه رأی هم نوشتم چون امام امر كرد این رأی را می‌دهم. وقتی هم پیشنهاد ایشان مطرح شد كه ما به اطراف بنی‌صدر برویم، من شبی به همراه دوستان به منزل بنی‌صدر واقع در خیابان پاستور رفتم و به او گفتم امام نظرش نیست كه شما به همدان بروید و سخنرانی تندی كنید و احتمال عزل شما وجود دارد امام هم به شدت ناراحت هستند. بنی‌صدر به فكر فرو رفت ولی آن شب افرادی در كنارش بودند كه تحریكش كردند و گفتند شما 11 میلیون رأی دارید و... كه من عصبی شدم و رو به بنی‌صدر گفتم مقابل امام نایست؛ ما اگر تا به حال از تو حمایت كردیم به خاطر امام بود و حالا حاضر نیستیم شما مقابل ایشان بایستید؛ در هر صورت بنی‌صدر به همدان رفت و سخنرانی‌اش را انجام داد و سپس رادیو اعلام كرد در این مراسم مردم شعار مرگ بر بنی‌صدر سر داده‌اند كه بعدا از شاهدان آن سخنرانی كه پرسیدم، گفتند چنین چیزی حقیقت نداشته و به صورت خیلی موردی و كم هواداران جوان حزب جمهوری در بعضی از نقاط كشور توهین‌هایی به بنی‌صدر كرده‌اند. در كل عده‌ای اطراف او بودند كه شاید جایز هم نباشد نامشان برده شود ولی نمی‌خواستند او خودش را اصلاح كند و پس از آن روز نیز دیگر وی را ملاقات نكردم.
‌در جلسه بررسی عدم كفایت چه اتفاقاتی افتاد و چه كسانی مخالف بودند؟
آن روز بنی‌صدر در مجلس حضور نداشت و نامه‌ای از طرف او توسط دكتر غضنفرپور به عنوان دفاع خوانده شد كه عده‌ای نیز با ایجاد شلوغی در حال تلاش برای خوانده‌نشدن آن نامه بودند كه آقای هاشمی به عنوان رئیس مجلس مخالفت كرد و متن خوانده شد اما جو جلسه به شدت ملتهب بود و نیرو‌های هوادار بنی‌صدر از جمله نمایندگان نهضت آزادی به نشانه اعتراض جلسه را ترك كردند و تنها رأی مخالف برای این طرح توسط آقای بیانی نماینده خواف مطرح شد و آرای ممتنع نیز به گمانم نزدیك 12 نفر بودند. آقای سرگون بیت اوشانا هم كه چند سال بعد به جرم ارتباط با حزب توده دستگیر شد، در این جلسه حضور داشت و به عزل بنی‌صدر رأی مثبت داد. بیرون مجلس نیز هر روز با تجمع مردم و سردادن شعار‌های مرگ بر آمریكا و... می‌گذشت.
‌از روز هفتم تیر بگویید؛ چگونه متوجه انفجار دفتر حزب جمهوری شدید؟
خاطرم هست آن روز آقای اكرمی از همدان آمده و میهمان آقای آقامحمدی نماینده همدان بودیم كه صدای انفجار شنیده شد. خانه‌های ما نیز در خیابان ایتالیا واقع بود كه دو دفعه نیز به این ساختمان‌ها حمله مسلحانه شد. تازه نماز مغرب را خوانده بودیم كه صدای انفجار آمد، آقای آقامحمدی به آن سمت حركت كرد و تا فردا برنگشت. ما هم از طریق تلفن‌ها در همان شب مطلع شدیم كه چه اتفاقی افتاده است. فردا صبح به اتاق آقای هاشمی رفتیم كه همه در حال گریه بودند و هرازگاهی هم كارت یكی از نمایندگان از آن محل كشف می‌شد؛ مثلا شهید رحمان استكی كه آن شب در جلسه حزب حضور داشته و كسی از حضور ایشان مطلع نبود اما با پیداشدن كارت متوجه شدیم كه ایشان نیز به شهادت رسیده‌اند. از هشتم تیر ما نمایندگانی كه زنده مانده بودیم، هر روز به منزل خانواده شهدا سر می‌زدیم كه یكی از آنها آقای صادقی نماینده درود بود كه فرزندشان نیز بعدا در مجلس دهم جزء نمایندگان شدند. تا زمان مشخص‌شدن رسمی كشته و زخمی‌ها نیز تصور خانواده‌های مجروحین بر شهادت افراد بود. خوشبختانه در جلسه آن شب تعداد زیادی از كمیته مركزی حزب از جمله آيت‌الله خامنه‌ای، مرحوم هاشمی، مهندس موسوی و... حضور نداشتند. البته آیت‌الله خامنه‌ای، یك هفته قبل در مسجد ابوذر ترور شده بودند. جلسه آن شب حزب هم به گمانم درباره بررسی مسائل اقتصادی، شرایط پس از عزل بنی‌صدر و آشتی‌كنان غیررسمی شهیدان محمد منتظری و بهشتی بود. عامل بمب‌گذاری هم از اعضای دفتر حزب بود كه سال‌ها بعد در هلند كشته شد. دو روز پس از این حادثه با انتقال زخمی‌ها به مجلس برای رسیدن به اكثریت جلسه دوباره مجلس را تشكیل دادیم اما احساس بسیار ناراحت‌كننده‌ای میان نیرو‌های انقلاب به وجود آمده بود با این حال همه می‌دانستیم كه ما پیروز این جنگ خواهیم بود. تشییع شهید بهشتی نیز با حضور جمعیت وسیعی صورت گرفت كه نمایندگان و مسئولان با اسكورت امنیتی خیلی شدیدی در آن حاضر شدند و تا مدت‌ها بعد از هفتم تیر نیز به دلایل امنیتی به سختی می‌توانستیم از جایی به جای دیگر برویم. بالاخره بیش از 70 نفر از مسئولان كشور شهید شده بودند و شرایط به شدت حساس بود. البته پیش از این ترور‌ها چندان بحث حفاظت افراد مطرح نبود؛ مثلا یك بار در یك كله‌پزی نزدیك مجلس 10 نفر از نمایندگان نشسته بودیم، بعد‌ها فكر كردم اگر آنجا منفجر می‌شد چه اتفاقی می‌افتاد! یا مرحوم بشارتی نماینده سمیرم كه كلا به محافظ اعتقادی نداشت و با دوچرخه به مجلس می‌آمد كه در نهایت متأسفانه سال 60 در خیابان فلسطین تهران ترور شد. ترور افراد غیرسیاسی نیز زیاد اتفاق می‌افتاد؛ مثلا آیت‌الله نمازی از شیراز برای دیدن من به مجلس آمده بود كه گویا آن‌موقع نتوانسته وارد شود و منافقین ضمن تعقیب وی در میدان امام حسین او را به شهادت رساندند.
‌یكی دیگر از اتفاقات بحث‌برانگیز مجلس اول، آزادسازی گروگان‌های آمریكایی بود؛ روایت و تحلیل شما از آن واقعه چیست؟آیا برای آزادسازی گروگان‌ها ارتباطی با طرف آمریكایی برقرار شد؟
من در یكی از جلسات محرمانه مجلس سخنرانی مفصلی در این مورد داشتم و نظرم این بود كه گروگان‌ها با یك محاكمه صوری آزاد شوند. من از همان روز اول تا الان با این حركت موافق نبوده و نیستم زیرا به قول معروف ما استاد فرصت‌سوزی سیاسی هستیم و در این بازی باختیم اما جو آن زمان طوری بود كه امكان مخالفت علنی برای تیپ شخصیتی ما چندان وجود نداشت و اولین نفری هم كه به صورت رسمی به دانشجویان پیوست، بعد از آقای خوئینی‌ها مرحوم حاج احمد آقا بود؛ احترامی هم كه ما برای احمد آقا قائل بودیم، مانع بیان نظرات شخصی‌مان پیرامون تسخیر سفارت می‌شد. یك بار هم به همراه نمایندگان برای بازدید به آنجا رفتیم و به دانشجو گفتم مگر در دیگر سفارتخانه‌ها این اتفاقات نمی‌افتد؟ اسناد كشف‌شده هم مطلب جدید و جالبی نداشت؛ صرفا یك‌سری گزارش روزانه از ارتباطات سفارت بود. كمی بعد هم كه اسناد كاملا بازیابی شد، به صورت كتاب در مجلس برای فروش آوردند كه من یكی، دو جلد را بیشتر نخریدم اما مرحوم دكتر سامی با توجیه اینكه اسناد سفارت بسیار مهم هستند، تمام آنها را خریداری كرد. درباره ارتباط هم به صورت علنی گمان نكنم صحبتی با آمریكایی‌ها شده باشد.
‌در 11 جلد كتابی كه به عنوان اسناد سفارت منتشر شده، بیش از 70 بار نام امیرانتظام دیده شد. با این وجود نظر شما درباره برخورد با امیرانتظام چیست؟
امیرانتظام شخصا روی لجاجت با سیستم افتاد وگرنه دو تا سه سال بیشتر در زندان نمی‌ماند اما متأسفانه با همه درگیر شد؛ درحالی‌كه به من و خیلی افراد دیگر هنوز هم ثابت نشده كه امیرانتظام جاسوس آمریكا بود. بازرگان به عنوان يكي از متدین‌ترین و باتقواترین فرد سیاسی آن زمان رسما اعلام كرده بود كه تمام رفت‌وآمد‌های امیرانتظام به دستور وی بوده است.
‌شما در زمان نمایندگی سفری داشته‌اید به لیبی برای دیدار با معمر قذافی؛ شرح این سفر و ارتباط با لیبی به چه صورت بود؟
از پیش از انقلاب محمد منتظری به همراه دوستانش ارتباطاتی با آنجا داشتند و شنیده شده پول و اسلحه‌هایی نیز دریافت كرده‌اند اما بعد از انقلاب و به‌خصوص در زمان جنگ حجم مبادلات نظامی میان ایران و لیبی به شدت افزایش یافت. ما در یك گروه 80نفره كه سرپرستی آن نیز با من بود، به لیبی سفر كردیم و عكس امام را به عنوان هدیه برای قذافی بردیم كه با استقبال آنها روبه‌رو شد. خاطرم هست در میدان سبز پایتخت نیز سخنرانی عربی ایراد كردم. در این سفر تعدادی از نمایندگان مجلس نیز از جمله محمدمهدی جعفری، محمد منتظری و اعظم طالقانی حضور داشتند كه دسته‌جمعی جلساتی نیز با جلوت (نخست‌وزیر قذافی) بیشتر درباره وضعیت امام‌ موسی ‌صدر داشتیم كه آنها پاسخ روشنی ندادند و بر این باور بودند كه وی به ایتالیا سفر كرده و در آنجا كشته شده است. خواسته جلوت از ما این بود كه شعار مرگ بر شوروی را در ایران تكرار نكنیم؛ او می‌گفت ما در اینجا كارخانه اسلحه‌سازی نداریم و هر موشك و اسلحه‌ای كه برای شما می‌فرستیم، ساخت شوروی است. آن زمان آقای رفیقدوست برای خرید اسلحه با پول‌های كلان زیاد به لیبی سفر می‌كرد.
‌مذاكرات الجزایر را به خاطر دارید؟ روایت شما از آن اتفاق چیست؟
بهزاد نبوی گویا از طرف هاشمی بدون اطلاع بنی‌صدر به این مذاكرات رفته بود كه گفته مي‌شد سرش كلاه گذاشته‌اند و قرارداد بسیار بدی را امضا كرده كه بنی‌صدر بارها می‌گفت شما یعنی نبوی و تیم همراهش خیانت كردید؛ در قرارداد آمده بود كه اتباع آمریكایی می‌توانند از اموال ایران در خارج از كشور به میزان اموال مصادره‌شده‌شان استفاده كنند كه به عنوان مثال اشرف پهلوی چند برابر اموالش در ایران از حساب‌های دولت در آمریكا پول برداشت و هنوز هم دسترسی به آن حساب‌ها وجود ندارد. حتی افسران آمریكایی كه در اصفهان بودند در آن هنگام به ازای ماشین و خانه‌ای كه در ایران داشتند، از آن حساب‌ها دلار برداشت كردند. به همین خاطر نبوی را به مجلس احضار كردیم اما به علت آشنایی و هم‌طیف‌بودن و شاید مقابله با بنی‌صدر این مسئله در آن زمان رو نشد و نبوی گفت بنی‌صدر خائن است كه قبل از مذاكرات این مسائل قانونی را به ما یادآوری نكرد. جواب بنی‌صدر هم این بود كه مگر شما از من پرسیدید و به مذاكره رفتید؟
‌یكی از مهم‌ترین اتفاقات سال 60 انفجار دفتر نخست‌وزیری و شهادت آقایان رجایی، باهنر، وحید دستجردی و دفتریان بود؛ شما در آن لحظه كجا بودید و تحولات بعد از آن به چه شكل بود؟
آن موقع من نایب‌رئیس كمیسیون اصل نود مجلس بودم و در دفتر مشغول بررسی مصوبات بودیم كه صدای انفجار آمد و سریعا به آنجا رفتیم و متوجه شدیم پنج نفر به كلی سوخته و شهید شده‌اند كه كشمیری هم داخل شهدا شمرده شده بود و با آقای اردبیلی بر جنازه صوری او نماز خواندیم. پس از این ماجرا دیگر خبر چندانی نبود تا دستگیری تعدادی از اعضاي نخست‌وزیری توسط لاجوردی؛ من از قبل انقلاب با لاجوردی رفاقت داشتم. بار‌ها هم نامه نوشتم و به او گفتم این افراد را یا آزاد كن یا اعدام، روزی هم از سفری برگشته بودم كه یكی از دوستان گفت چندروزی است لاجوردی به دنبال تو می‌گردد كه آن لحظه گفتم انا لله و انا الیه راجعون، مرا هم می‌خواهد بگیرد؟ رفتم دفترش و بحث همین افراد شد كه گفت اینها پنج نفر هستند و منتظرم تا از منصب دولتی عزل شوند كه پس از آن هر پنج نفر را اعدام كنم؛ لاجوردی عمیقا معتقد بود تیم بهزاد نبوی در این انفجار دخالت یا سستی در راستای حفاظت داشته‌اند. از جمله این افراد محسن سازگارا و حسن كامران و شخص نبوی بودند كه پس از مدتی خود لاجوردی از صحنه كنار زده شد و با پیگیری‌های آقای موسوی‌خوئینی‌ها پرونده این افراد بسته شد.
‌یك خاطره شنیده‌نشده از مجلس اول برای ما تعریف كنید.
در اواخر مجلس مسئله تأسیس وزارت اطلاعات جدی شده بود و به پیشنهاد من تصویب شد كه وزیر حزبی نباشد و به درجه اجتهاد نیز رسیده باشد كه آقای هاشمی به شدت مخالفت كرد و تا مدتی نیز با من بر سر این موضوع قهر بود؛ آن زمان می‌گفتند صلواتی به علت دفاع از بازرگان تنها لیبرال بانفوذ مجلس است.

امیرحسین جعفری: سال 60 مملو از تحولات و تنش‌های زیادی برای انقلاب و كشور بود كه تمام اركان سیاسی را با خود درگیر كرد. اتفاقات مهمی از جمله ورود سازمان منافقين به فاز نظامی، آزادی گروگان‌ها (در دوره مجلس اول)، انفجار دفتر حزب جمهوری، عزل بنی‌صدر و انفجار دفتر نخست‌وزیری. عزل بنی‌صدر یكی از پرسروصداترین اتفاقات سال 60 شد كه توسط مجلس اول صورت گرفت، بنی‌صدری كه با 11 میلیون رأی مستقیم بر سر كار آمد و در آخر تنها یك رأی برای او باقی ماند. مجلس اول نیز یكی از پرچالش‌ترین دوران‌های پارلمان در جمهوری اسلامی است كه طیف‌های متنوعی در آن حضور داشتند؛ از سید محمدخاتمی، شهید چمران، علی‌اكبر معین‌فر، هادی غفاری، عطاالله مهاجرانی، صادق خلخالی، علی‌اكبر ولایتی تا عسگراولادی‌مسلمان و... . فضل‌الله صلواتی، متولد 1317، زندانی پیش از انقلاب، فرماندار وقت اصفهان، نماینده مجلس اول و پژوهشگر تاریخ اسلام درباره اتفاقات تابستان 60 و مجلس اول با «شرق» به گفت‌وگو نشست كه مشروح آن را در ادامه مي‌خوانيد.

تابستان 60 به‌خصوص بازه زمانی خرداد ماه چگونه گذشت؟
در روز سی‌ام خرداد عمدتا تصمیم بر این بود كه اخبار درگیری‌ها منتشر نشود اما در خبرنامه‌های محرمانه‌ای كه برای تعدادی از نمایندگان از جمله برای من ارسال می‌شد، تحركات و اقدامات منافقین در ایران و عراق منعكس شده بود كه مسائلی در جریان است و كادر رهبری سازمان منافقین به صورت جمعی با نیرو‌های عراقی دیدارهایی داشته‌اند و تلاش آنها كاملا در جهت اخذ انتقام از جمهوری اسلامی به علت عدم كسب تمامیت قدرت و عزل بنی‌صدر بود. نیرو‌های سازمان به صورت جدی در دفتر بنی‌صدر نیز حضور و تأثیر داشتند كه خاطرم هست در دیداری با امام همراه آقایان انواری، حجتی‌كرمانی، كاظم بجنوردی و محلاتی ایشان فرمودند از حضور منافقین در كنار بنی‌صدر ناراحت هستند و رو به من گفتند شما بروید و دور بنی‌صدر را بگیرید كه در پاسخ عرض كردم دیگر نمی‌شود با بنی‌صدر كنار آمد و صحبت‌های اخیر وی نیز نشان از عدم علاقه او به مصالحه است. البته مجلس از همان اول با بنی‌صدر مشكل داشت؛ تلاش‌ها هم برای عزل بنی‌صدر مختص سال 60 نبود و در كل حزب جمهوری، بنی‌صدر را با تمام آن 10 میلیون رأی هم نمی‌پذیرفت.
‌این ادعا درست است كه عزل بنی‌صدر اولین‎بار در آبان 1359 مطرح شد؟ و این طرح مشخصا از سوی چه كسی برای نخستین بار در مجلس ارائه شد؟
بله؛ از آن زمان تحركاتی آغاز شده و حزب جمهوری در تلاش بود بنی‌صدر را با اتهام لیبرال‌بودن كنار بزند؛ البته من و دوستانم در همان جمع پنج‌نفره عمدتا به عنوان مصلحین بین حزب و بنی‌صدر و امام و مجلس در تلاش بودیم ولی متأسفانه موفق به ایجاد یك آشتی میان جریان‌ها نشدیم. طرح عزل را نیز اول آیت مطرح كرد و قبل از این جریانات نیز نواری از وی منتشر شده بود كه با واكنش منافقین و بنی‌صدر رو‌به‌رو شد و در آن زمان روزنامه انقلاب اسلامی به صورت تقابلی به آن پرداخت و آیت را توطئه‌گر نامید. آیت چون از دوران دانشجویی هوادار حزب زحمتكشان بود و آقای سلامتیان نیز از هواداران جبهه ملی بود، این دو طیف همیشه در مجلس در حال نزاع بودند و به نوعی دعوا‌های دوران پس از مصدق را به جمهوری اسلامی كشاندند؛ البته در حزب جمهوری عده‌ای نیز مانند مهندس موسوی حضور داشتند كه با ابراز تمایل افراد نسبت به مصدق و جبهه ملی مشكلی نداشتند اما طیف هوادار آیت از جمله دیالمه، كاشانی، فواد كریمی، اسدی‌نیا و... به شدت جبهه طرفداران مصدق را محكوم می‌كردند، یك بار هم به آقای بهشتی گفتم شما همگی دارید تبدیل به اسباب دست آیت در سیاست می‌شوید و در این روند امكان دارد تعداد زیادی از افراد شهید شوند اما متأسفانه حرف ما را به حساب نیاوردند؛ حالا یا به حساب جوانی ما بود یا برنامه‌ای در دست داشتند كه از این مسیر مطمئن بودند. در كل آغاز سال 60 تا هفتم تیر خیلی رنج كشیدم و غصه خوردم تا جایی كه یك بار استعفای خود را تقدیم امام كردم اما ایشان فرمود نمی‌شود حالا كه انقلاب كردیم، مردم را رها كنیم؛ به هر حال انقلاب رنج دارد و شما باید ایستادگی كنید.
‌شما به عزل بنی‌صدر رأی دادید؟
بله، به خاطر امام. روی برگه رأی هم نوشتم چون امام امر كرد این رأی را می‌دهم. وقتی هم پیشنهاد ایشان مطرح شد كه ما به اطراف بنی‌صدر برویم، من شبی به همراه دوستان به منزل بنی‌صدر واقع در خیابان پاستور رفتم و به او گفتم امام نظرش نیست كه شما به همدان بروید و سخنرانی تندی كنید و احتمال عزل شما وجود دارد امام هم به شدت ناراحت هستند. بنی‌صدر به فكر فرو رفت ولی آن شب افرادی در كنارش بودند كه تحریكش كردند و گفتند شما 11 میلیون رأی دارید و... كه من عصبی شدم و رو به بنی‌صدر گفتم مقابل امام نایست؛ ما اگر تا به حال از تو حمایت كردیم به خاطر امام بود و حالا حاضر نیستیم شما مقابل ایشان بایستید؛ در هر صورت بنی‌صدر به همدان رفت و سخنرانی‌اش را انجام داد و سپس رادیو اعلام كرد در این مراسم مردم شعار مرگ بر بنی‌صدر سر داده‌اند كه بعدا از شاهدان آن سخنرانی كه پرسیدم، گفتند چنین چیزی حقیقت نداشته و به صورت خیلی موردی و كم هواداران جوان حزب جمهوری در بعضی از نقاط كشور توهین‌هایی به بنی‌صدر كرده‌اند. در كل عده‌ای اطراف او بودند كه شاید جایز هم نباشد نامشان برده شود ولی نمی‌خواستند او خودش را اصلاح كند و پس از آن روز نیز دیگر وی را ملاقات نكردم.
‌در جلسه بررسی عدم كفایت چه اتفاقاتی افتاد و چه كسانی مخالف بودند؟
آن روز بنی‌صدر در مجلس حضور نداشت و نامه‌ای از طرف او توسط دكتر غضنفرپور به عنوان دفاع خوانده شد كه عده‌ای نیز با ایجاد شلوغی در حال تلاش برای خوانده‌نشدن آن نامه بودند كه آقای هاشمی به عنوان رئیس مجلس مخالفت كرد و متن خوانده شد اما جو جلسه به شدت ملتهب بود و نیرو‌های هوادار بنی‌صدر از جمله نمایندگان نهضت آزادی به نشانه اعتراض جلسه را ترك كردند و تنها رأی مخالف برای این طرح توسط آقای بیانی نماینده خواف مطرح شد و آرای ممتنع نیز به گمانم نزدیك 12 نفر بودند. آقای سرگون بیت اوشانا هم كه چند سال بعد به جرم ارتباط با حزب توده دستگیر شد، در این جلسه حضور داشت و به عزل بنی‌صدر رأی مثبت داد. بیرون مجلس نیز هر روز با تجمع مردم و سردادن شعار‌های مرگ بر آمریكا و... می‌گذشت.
‌از روز هفتم تیر بگویید؛ چگونه متوجه انفجار دفتر حزب جمهوری شدید؟
خاطرم هست آن روز آقای اكرمی از همدان آمده و میهمان آقای آقامحمدی نماینده همدان بودیم كه صدای انفجار شنیده شد. خانه‌های ما نیز در خیابان ایتالیا واقع بود كه دو دفعه نیز به این ساختمان‌ها حمله مسلحانه شد. تازه نماز مغرب را خوانده بودیم كه صدای انفجار آمد، آقای آقامحمدی به آن سمت حركت كرد و تا فردا برنگشت. ما هم از طریق تلفن‌ها در همان شب مطلع شدیم كه چه اتفاقی افتاده است. فردا صبح به اتاق آقای هاشمی رفتیم كه همه در حال گریه بودند و هرازگاهی هم كارت یكی از نمایندگان از آن محل كشف می‌شد؛ مثلا شهید رحمان استكی كه آن شب در جلسه حزب حضور داشته و كسی از حضور ایشان مطلع نبود اما با پیداشدن كارت متوجه شدیم كه ایشان نیز به شهادت رسیده‌اند. از هشتم تیر ما نمایندگانی كه زنده مانده بودیم، هر روز به منزل خانواده شهدا سر می‌زدیم كه یكی از آنها آقای صادقی نماینده درود بود كه فرزندشان نیز بعدا در مجلس دهم جزء نمایندگان شدند. تا زمان مشخص‌شدن رسمی كشته و زخمی‌ها نیز تصور خانواده‌های مجروحین بر شهادت افراد بود. خوشبختانه در جلسه آن شب تعداد زیادی از كمیته مركزی حزب از جمله آيت‌الله خامنه‌ای، مرحوم هاشمی، مهندس موسوی و... حضور نداشتند. البته آیت‌الله خامنه‌ای، یك هفته قبل در مسجد ابوذر ترور شده بودند. جلسه آن شب حزب هم به گمانم درباره بررسی مسائل اقتصادی، شرایط پس از عزل بنی‌صدر و آشتی‌كنان غیررسمی شهیدان محمد منتظری و بهشتی بود. عامل بمب‌گذاری هم از اعضای دفتر حزب بود كه سال‌ها بعد در هلند كشته شد. دو روز پس از این حادثه با انتقال زخمی‌ها به مجلس برای رسیدن به اكثریت جلسه دوباره مجلس را تشكیل دادیم اما احساس بسیار ناراحت‌كننده‌ای میان نیرو‌های انقلاب به وجود آمده بود با این حال همه می‌دانستیم كه ما پیروز این جنگ خواهیم بود. تشییع شهید بهشتی نیز با حضور جمعیت وسیعی صورت گرفت كه نمایندگان و مسئولان با اسكورت امنیتی خیلی شدیدی در آن حاضر شدند و تا مدت‌ها بعد از هفتم تیر نیز به دلایل امنیتی به سختی می‌توانستیم از جایی به جای دیگر برویم. بالاخره بیش از 70 نفر از مسئولان كشور شهید شده بودند و شرایط به شدت حساس بود. البته پیش از این ترور‌ها چندان بحث حفاظت افراد مطرح نبود؛ مثلا یك بار در یك كله‌پزی نزدیك مجلس 10 نفر از نمایندگان نشسته بودیم، بعد‌ها فكر كردم اگر آنجا منفجر می‌شد چه اتفاقی می‌افتاد! یا مرحوم بشارتی نماینده سمیرم كه كلا به محافظ اعتقادی نداشت و با دوچرخه به مجلس می‌آمد كه در نهایت متأسفانه سال 60 در خیابان فلسطین تهران ترور شد. ترور افراد غیرسیاسی نیز زیاد اتفاق می‌افتاد؛ مثلا آیت‌الله نمازی از شیراز برای دیدن من به مجلس آمده بود كه گویا آن‌موقع نتوانسته وارد شود و منافقین ضمن تعقیب وی در میدان امام حسین او را به شهادت رساندند.
‌یكی دیگر از اتفاقات بحث‌برانگیز مجلس اول، آزادسازی گروگان‌های آمریكایی بود؛ روایت و تحلیل شما از آن واقعه چیست؟آیا برای آزادسازی گروگان‌ها ارتباطی با طرف آمریكایی برقرار شد؟
من در یكی از جلسات محرمانه مجلس سخنرانی مفصلی در این مورد داشتم و نظرم این بود كه گروگان‌ها با یك محاكمه صوری آزاد شوند. من از همان روز اول تا الان با این حركت موافق نبوده و نیستم زیرا به قول معروف ما استاد فرصت‌سوزی سیاسی هستیم و در این بازی باختیم اما جو آن زمان طوری بود كه امكان مخالفت علنی برای تیپ شخصیتی ما چندان وجود نداشت و اولین نفری هم كه به صورت رسمی به دانشجویان پیوست، بعد از آقای خوئینی‌ها مرحوم حاج احمد آقا بود؛ احترامی هم كه ما برای احمد آقا قائل بودیم، مانع بیان نظرات شخصی‌مان پیرامون تسخیر سفارت می‌شد. یك بار هم به همراه نمایندگان برای بازدید به آنجا رفتیم و به دانشجو گفتم مگر در دیگر سفارتخانه‌ها این اتفاقات نمی‌افتد؟ اسناد كشف‌شده هم مطلب جدید و جالبی نداشت؛ صرفا یك‌سری گزارش روزانه از ارتباطات سفارت بود. كمی بعد هم كه اسناد كاملا بازیابی شد، به صورت كتاب در مجلس برای فروش آوردند كه من یكی، دو جلد را بیشتر نخریدم اما مرحوم دكتر سامی با توجیه اینكه اسناد سفارت بسیار مهم هستند، تمام آنها را خریداری كرد. درباره ارتباط هم به صورت علنی گمان نكنم صحبتی با آمریكایی‌ها شده باشد.
‌در 11 جلد كتابی كه به عنوان اسناد سفارت منتشر شده، بیش از 70 بار نام امیرانتظام دیده شد. با این وجود نظر شما درباره برخورد با امیرانتظام چیست؟
امیرانتظام شخصا روی لجاجت با سیستم افتاد وگرنه دو تا سه سال بیشتر در زندان نمی‌ماند اما متأسفانه با همه درگیر شد؛ درحالی‌كه به من و خیلی افراد دیگر هنوز هم ثابت نشده كه امیرانتظام جاسوس آمریكا بود. بازرگان به عنوان يكي از متدین‌ترین و باتقواترین فرد سیاسی آن زمان رسما اعلام كرده بود كه تمام رفت‌وآمد‌های امیرانتظام به دستور وی بوده است.
‌شما در زمان نمایندگی سفری داشته‌اید به لیبی برای دیدار با معمر قذافی؛ شرح این سفر و ارتباط با لیبی به چه صورت بود؟
از پیش از انقلاب محمد منتظری به همراه دوستانش ارتباطاتی با آنجا داشتند و شنیده شده پول و اسلحه‌هایی نیز دریافت كرده‌اند اما بعد از انقلاب و به‌خصوص در زمان جنگ حجم مبادلات نظامی میان ایران و لیبی به شدت افزایش یافت. ما در یك گروه 80نفره كه سرپرستی آن نیز با من بود، به لیبی سفر كردیم و عكس امام را به عنوان هدیه برای قذافی بردیم كه با استقبال آنها روبه‌رو شد. خاطرم هست در میدان سبز پایتخت نیز سخنرانی عربی ایراد كردم. در این سفر تعدادی از نمایندگان مجلس نیز از جمله محمدمهدی جعفری، محمد منتظری و اعظم طالقانی حضور داشتند كه دسته‌جمعی جلساتی نیز با جلوت (نخست‌وزیر قذافی) بیشتر درباره وضعیت امام‌ موسی ‌صدر داشتیم كه آنها پاسخ روشنی ندادند و بر این باور بودند كه وی به ایتالیا سفر كرده و در آنجا كشته شده است. خواسته جلوت از ما این بود كه شعار مرگ بر شوروی را در ایران تكرار نكنیم؛ او می‌گفت ما در اینجا كارخانه اسلحه‌سازی نداریم و هر موشك و اسلحه‌ای كه برای شما می‌فرستیم، ساخت شوروی است. آن زمان آقای رفیقدوست برای خرید اسلحه با پول‌های كلان زیاد به لیبی سفر می‌كرد.
‌مذاكرات الجزایر را به خاطر دارید؟ روایت شما از آن اتفاق چیست؟
بهزاد نبوی گویا از طرف هاشمی بدون اطلاع بنی‌صدر به این مذاكرات رفته بود كه گفته مي‌شد سرش كلاه گذاشته‌اند و قرارداد بسیار بدی را امضا كرده كه بنی‌صدر بارها می‌گفت شما یعنی نبوی و تیم همراهش خیانت كردید؛ در قرارداد آمده بود كه اتباع آمریكایی می‌توانند از اموال ایران در خارج از كشور به میزان اموال مصادره‌شده‌شان استفاده كنند كه به عنوان مثال اشرف پهلوی چند برابر اموالش در ایران از حساب‌های دولت در آمریكا پول برداشت و هنوز هم دسترسی به آن حساب‌ها وجود ندارد. حتی افسران آمریكایی كه در اصفهان بودند در آن هنگام به ازای ماشین و خانه‌ای كه در ایران داشتند، از آن حساب‌ها دلار برداشت كردند. به همین خاطر نبوی را به مجلس احضار كردیم اما به علت آشنایی و هم‌طیف‌بودن و شاید مقابله با بنی‌صدر این مسئله در آن زمان رو نشد و نبوی گفت بنی‌صدر خائن است كه قبل از مذاكرات این مسائل قانونی را به ما یادآوری نكرد. جواب بنی‌صدر هم این بود كه مگر شما از من پرسیدید و به مذاكره رفتید؟
‌یكی از مهم‌ترین اتفاقات سال 60 انفجار دفتر نخست‌وزیری و شهادت آقایان رجایی، باهنر، وحید دستجردی و دفتریان بود؛ شما در آن لحظه كجا بودید و تحولات بعد از آن به چه شكل بود؟
آن موقع من نایب‌رئیس كمیسیون اصل نود مجلس بودم و در دفتر مشغول بررسی مصوبات بودیم كه صدای انفجار آمد و سریعا به آنجا رفتیم و متوجه شدیم پنج نفر به كلی سوخته و شهید شده‌اند كه كشمیری هم داخل شهدا شمرده شده بود و با آقای اردبیلی بر جنازه صوری او نماز خواندیم. پس از این ماجرا دیگر خبر چندانی نبود تا دستگیری تعدادی از اعضاي نخست‌وزیری توسط لاجوردی؛ من از قبل انقلاب با لاجوردی رفاقت داشتم. بار‌ها هم نامه نوشتم و به او گفتم این افراد را یا آزاد كن یا اعدام، روزی هم از سفری برگشته بودم كه یكی از دوستان گفت چندروزی است لاجوردی به دنبال تو می‌گردد كه آن لحظه گفتم انا لله و انا الیه راجعون، مرا هم می‌خواهد بگیرد؟ رفتم دفترش و بحث همین افراد شد كه گفت اینها پنج نفر هستند و منتظرم تا از منصب دولتی عزل شوند كه پس از آن هر پنج نفر را اعدام كنم؛ لاجوردی عمیقا معتقد بود تیم بهزاد نبوی در این انفجار دخالت یا سستی در راستای حفاظت داشته‌اند. از جمله این افراد محسن سازگارا و حسن كامران و شخص نبوی بودند كه پس از مدتی خود لاجوردی از صحنه كنار زده شد و با پیگیری‌های آقای موسوی‌خوئینی‌ها پرونده این افراد بسته شد.
‌یك خاطره شنیده‌نشده از مجلس اول برای ما تعریف كنید.
در اواخر مجلس مسئله تأسیس وزارت اطلاعات جدی شده بود و به پیشنهاد من تصویب شد كه وزیر حزبی نباشد و به درجه اجتهاد نیز رسیده باشد كه آقای هاشمی به شدت مخالفت كرد و تا مدتی نیز با من بر سر این موضوع قهر بود؛ آن زمان می‌گفتند صلواتی به علت دفاع از بازرگان تنها لیبرال بانفوذ مجلس است.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها