منادی صلح
یاسر هاشمیرفسنجانی
«قرهباغ» که نام قشنگش ترکیبی از دو کلمه ترکی و فارسی به معنای باغ بزرگ (و شاید باغ سیاه) باشد، تاریخی دور و دراز در جغرافیای ایران دارد که تا حکومت قاجاریه بخشی از ایران بود و پس از عهدنامه گلستان به همراه بخشهایی از «سرزمینهای آن سوی ارس» برای همیشه از مام وطن جدا شد و در زمان اتحاد جماهیر شوروی در دست حکومت مرکزی کمونیستها و دستنشاندههای آنان بود. در سالهایی که فروپاشی شوروی زمزمه میشد که نهایتا با استقلال سه جمهوری استونی، لتونی و لیتوانی در اسفند ۱۳۶۸ و سپس دیگر جمهوریها عملی شد، شعله جنگ از بهمن ۱۳۶۶ مطابق با فوریه سال ۱۹۸۸ روشن شد که یک جنگ ویرانگر را بر ساکنان شرق ارمنستان و جنوب غربی جمهوری آذربایجان تحمیل کرد، جنگی که به گواهی اسناد تاریخی تا اسفند ۱۳۷۲ مطابق با مارس ۱۹۹۴ حدود ۳۵ هزار نفر را به کام مرگ کشاند و بیش از ۸۰۰ هزار نفر را آواره کرد. جنگی که پاکسازی قومی تلاش هر یک از طرفهای درگیر بود. میگویند: «در تقسیمات اداری اتحاد شوروی، منطقه قرهباغ، بخشی از جمهوری آذربایجان بود. در سال ۱۹۸۸ نیروهای ارمنی، جنگ خود را برای تصرف این زمینها آغاز کردند. با بالاگرفتن درگیری، هرکدام از طرفین
سعی در پاکسازی قومی مناطق تحت تصرف خود از نژاد دیگر کردند. از این رو ۳۰۰ تا ۵۰۰ هزار ارمنی ساکن آذربایجان و ۷۲۴ هزار آذری، مجبور به مهاجرت از ارمنستان و مناطق اشغالی جمهوری آذربایجان شدند». همه، از مردم مظلوم گرفته تا سربازان میدان جنگ و مسئولان کشورهای آذربایجان و ارمنستان و حتی دولتهای منطقهای، آسیایی، اروپایی و آمریکایی و مجامع بینالمللی، خواستار توقف جنگ بودند که مشخصا ۸۲۲، ۸۵۳، ۸۷۴ و ۸۸۴، چهار قطعنامه سازمان ملل برای این بحران بود؛ اما آنچه دنیا میدید و از رسانهها میشنید، جنازههای زن و مرد و پیر و جوان در مناطق مختلف مورد نزاع و صداهای مهیب انفجار و رگبارهای گلوله بود.
علت این جنگ را به قضاوت نمینشینیم که حالا با شروع مجدد آن عمری سیوچندساله دارد. شاید به دلیل سیاست کوچ اجباری برخی اقوام در زمان استالین بود یا به شرایط و تصمیمات غیرمنطقی برخی مقامات هر دو دولت باکو و ایروان و دخالت پنهان و آشکار برخی دولتهای خارج از منطقه مربوط میشود. آنچه مرا به این مقال و مقاله واداشت، تأکید بر این نکته است که باید جلوی کشت و کشتار مردم را گرفت که این روزها ویروس منحوس کرونا به اندازه کافی ابنای بشر را میکشد و انسان نباید به هر بهانهای همنوع خویش را بکشد. صرفا برای یادآوری میگویم که برای پایاندادن مناقشه و درگیری میان جمهوری آذربایجان و ارمنستان بر سر قرهباغ شخصیتی میانجیگری کرده بود که اگر امروز بود، شاید این آتش مجدد در خرمن زندگی مردم منطقه نمیافتاد که علاوه بر قومیتها و پیروان ادیان مختلف، اکثرا ارمنی و مسلمان هستند. شخصیتی که در داخل ایران فرمانده جنگ بود، اما روند آتشبس جنگ هشتساله عراق علیه ایران را فرماندهی کرد تا قطعنامه ۵۹۸ عملی شود. شخصیتی که در جهان اسلام، با تأکید بر این نکته که دامنزدن به اختلافات تاریخی مسلمانان، دردی را دوا نمیکند، به گفتوگوی با علمای
بزرگ اهل تسنن پرداخت و حتی به مناظره زنده تلویزیونی با شیخ «یوسف قرضاوی»، مفتی بزرگ، نشست تا غبار کینه از توفان سخنان اختلافبرانگیز تندروهای دو مذهب برنخیزد. شخصیتی که وقتی خانه و خانمان مردم ارمنی و آذری در آتش میسوخت، علاوه بر گفتوگوهای فراوان با مسئولان دو کشور آذربایجان و ارمنستان که ساعتها طول میکشید، حتی به میدان کارزار دیپلماتیک رفت تا نگذارد سوءتفاهمها و کینهجوییهای جزئی، مردم بیگناه منطقه قرهباغ را به گور بفرستد.
شخصیتی که چون قابل احترام و اعتماد مسئولان دو کشور بود، با صراحتی که ویژگی اخلاقی ایشان در سیاست بود، تأکید میکرد که در وهله اول جمهوری آذربایجان و ارمنستان باید با درک صحیح از شرایط منطقه، بکوشند تا با کنارگذاشتن اختلافات و با تشکیل کارگروهی ویژه، مسائل مورد اختلاف خود را دور یک میز بررسی کنند و در صورت نیاز به ورود بازیگران دیگر، این کشورهای منطقه هستند که خواهند توانست با لحاظ منافع هر دو طرف آذری و ارمنی، مانع خونریزی بیشتر و بروز خسارتهای مادی و روانی برای ساکنان منطقه شوند. کلمه به کلمه سخنان و گام به گام اقدامات آیتالله هاشمیرفسنجانی در اوج مشغلههای سیاسی و سازندگی یک رئیسجمهور، در خاطرات ایشان متجلی شده که چگونه تلخیهای تاریخی مردم قرهباغ و منطقه را شیرین کرده بود. هرچند این روزها، این شیرینیها رفتند و آن تلخیها دوباره آمدند. از دوشنبه ۲۱ بهمن ۱۳۷۰ که در خاطرات آیتالله هاشمیرفسنجانی نقل شده که «عصر وزیر امور خارجه ارمنستان آمد. توضیحات زیاد درباره وضع ارمنستان و مشکل انرژی و مسئله نزاع با آذربایجان بر سر منطقه قرهباغ داد» تا شرح جلسات با آقای [حسن] حسناف، نخستوزیر آذربایجان، [آقای
ایاز مُطلّباف]، رئیسجمهور آذربایجان و مذاکرات وزیر خارجه وقت، نکات زیادی مطرح شده است. حتی تماس تلفنی [هلموت] کهل، صدراعظم آلمان [غربی] و سفر رؤسای جمهور ارمنستان و آذربایجان به ایران و سپس سفر ایشان به ترکمنستان در آن یکی، دو سال برای جلسات میانجیگری، خواندنی است. این خاطرات تا سهشنبه ۲۳ اردیبهشت ۱۳۷۶ در سفر رسمی ایشان به ترکمنستان ادامه دارد و حاوی نکات بسیار مهمی است که علاقهمندان میتوانند از منابع مختلف آن را بخوانند. آنچه در لابهلای خاطرات موجز آیتالله هاشمیرفسنجانی آمده، نشان میدهد که شخصیت حقیقی و حقوقی ایشان به عنوان رئیسجمهور ایران، چندین مرتبه به شیوههای متعدد تشویق، تنبیه و تطمیع دیپلماتیک جلوی زیادهخواهیهای دو طرف را گرفت. نخستین میانجیگری مستمر میان طرفین درگیر در اردیبهشت ۱۳۷۱، مطابق با می۱۹۹۲ در تهران شکل گرفت که به بیانیه هفتم می تهران معروف شد. متأسفانه با کارشکنی روسها با تحریک ارامنه قرهباغ، این اقدام ایران به شکست انجامید. حتی تهران پس از انعقاد آتشبس در اواخر خرداد و اوایل تیر ۱۳۷۳ (ژوئن و جولای ۱۹۹۴) تلاش کرد با یادآوری منافع صلح برای منطقه به طرفهای آذری و ارمنی،
به آتشبس آنها عمق ببخشد تا با دمیدن سیاسی برخی کشورها، آتش جنگ دوباره روشن نشود. آیتالله هاشمیرفسنجانی تا نیمه اول ۱۳۷۶ که رئیسجمهور بود، در این زمینه بسیار فعال بود و از طریق مجاری دیپلماتیک با روسیه و طرفین درگیر تعامل میکرد؛ اما قدرتهای جهانی نمیتوانستند افول تأثیرگذاری خویش و طلوع تأثیرگذاری ایران را ببینند و گروهی موسوم به «مینسک» را با شرکت روسیه، ایالات متحده و فرانسه تشکیل دادند که کاری جز توصیه نمیکردند و بعدها یعنی ۱۳۸۹ (۲۰۱۰ میلادی) که آتش مجدد جنگ امنیت اقتصادی و اجتماعی مردم جمهوری ارمنستان و جمهوری آذربایجان را هدف قرار داد، دوباره به ایران روی آوردند و بماند که چرا در آن سالها از قدرت منطقهای ایران کاسته شده بود؛ هرچند اظهارات دیپلماتیک نشاندهنده علاقه تهران برای حل مناقشه قرهباغ بود که البته «به عمل کار برآید، به سخندانی (بخوانید سخنرانی) نیست».
«قرهباغ» که نام قشنگش ترکیبی از دو کلمه ترکی و فارسی به معنای باغ بزرگ (و شاید باغ سیاه) باشد، تاریخی دور و دراز در جغرافیای ایران دارد که تا حکومت قاجاریه بخشی از ایران بود و پس از عهدنامه گلستان به همراه بخشهایی از «سرزمینهای آن سوی ارس» برای همیشه از مام وطن جدا شد و در زمان اتحاد جماهیر شوروی در دست حکومت مرکزی کمونیستها و دستنشاندههای آنان بود. در سالهایی که فروپاشی شوروی زمزمه میشد که نهایتا با استقلال سه جمهوری استونی، لتونی و لیتوانی در اسفند ۱۳۶۸ و سپس دیگر جمهوریها عملی شد، شعله جنگ از بهمن ۱۳۶۶ مطابق با فوریه سال ۱۹۸۸ روشن شد که یک جنگ ویرانگر را بر ساکنان شرق ارمنستان و جنوب غربی جمهوری آذربایجان تحمیل کرد، جنگی که به گواهی اسناد تاریخی تا اسفند ۱۳۷۲ مطابق با مارس ۱۹۹۴ حدود ۳۵ هزار نفر را به کام مرگ کشاند و بیش از ۸۰۰ هزار نفر را آواره کرد. جنگی که پاکسازی قومی تلاش هر یک از طرفهای درگیر بود. میگویند: «در تقسیمات اداری اتحاد شوروی، منطقه قرهباغ، بخشی از جمهوری آذربایجان بود. در سال ۱۹۸۸ نیروهای ارمنی، جنگ خود را برای تصرف این زمینها آغاز کردند. با بالاگرفتن درگیری، هرکدام از طرفین
سعی در پاکسازی قومی مناطق تحت تصرف خود از نژاد دیگر کردند. از این رو ۳۰۰ تا ۵۰۰ هزار ارمنی ساکن آذربایجان و ۷۲۴ هزار آذری، مجبور به مهاجرت از ارمنستان و مناطق اشغالی جمهوری آذربایجان شدند». همه، از مردم مظلوم گرفته تا سربازان میدان جنگ و مسئولان کشورهای آذربایجان و ارمنستان و حتی دولتهای منطقهای، آسیایی، اروپایی و آمریکایی و مجامع بینالمللی، خواستار توقف جنگ بودند که مشخصا ۸۲۲، ۸۵۳، ۸۷۴ و ۸۸۴، چهار قطعنامه سازمان ملل برای این بحران بود؛ اما آنچه دنیا میدید و از رسانهها میشنید، جنازههای زن و مرد و پیر و جوان در مناطق مختلف مورد نزاع و صداهای مهیب انفجار و رگبارهای گلوله بود.
علت این جنگ را به قضاوت نمینشینیم که حالا با شروع مجدد آن عمری سیوچندساله دارد. شاید به دلیل سیاست کوچ اجباری برخی اقوام در زمان استالین بود یا به شرایط و تصمیمات غیرمنطقی برخی مقامات هر دو دولت باکو و ایروان و دخالت پنهان و آشکار برخی دولتهای خارج از منطقه مربوط میشود. آنچه مرا به این مقال و مقاله واداشت، تأکید بر این نکته است که باید جلوی کشت و کشتار مردم را گرفت که این روزها ویروس منحوس کرونا به اندازه کافی ابنای بشر را میکشد و انسان نباید به هر بهانهای همنوع خویش را بکشد. صرفا برای یادآوری میگویم که برای پایاندادن مناقشه و درگیری میان جمهوری آذربایجان و ارمنستان بر سر قرهباغ شخصیتی میانجیگری کرده بود که اگر امروز بود، شاید این آتش مجدد در خرمن زندگی مردم منطقه نمیافتاد که علاوه بر قومیتها و پیروان ادیان مختلف، اکثرا ارمنی و مسلمان هستند. شخصیتی که در داخل ایران فرمانده جنگ بود، اما روند آتشبس جنگ هشتساله عراق علیه ایران را فرماندهی کرد تا قطعنامه ۵۹۸ عملی شود. شخصیتی که در جهان اسلام، با تأکید بر این نکته که دامنزدن به اختلافات تاریخی مسلمانان، دردی را دوا نمیکند، به گفتوگوی با علمای
بزرگ اهل تسنن پرداخت و حتی به مناظره زنده تلویزیونی با شیخ «یوسف قرضاوی»، مفتی بزرگ، نشست تا غبار کینه از توفان سخنان اختلافبرانگیز تندروهای دو مذهب برنخیزد. شخصیتی که وقتی خانه و خانمان مردم ارمنی و آذری در آتش میسوخت، علاوه بر گفتوگوهای فراوان با مسئولان دو کشور آذربایجان و ارمنستان که ساعتها طول میکشید، حتی به میدان کارزار دیپلماتیک رفت تا نگذارد سوءتفاهمها و کینهجوییهای جزئی، مردم بیگناه منطقه قرهباغ را به گور بفرستد.
شخصیتی که چون قابل احترام و اعتماد مسئولان دو کشور بود، با صراحتی که ویژگی اخلاقی ایشان در سیاست بود، تأکید میکرد که در وهله اول جمهوری آذربایجان و ارمنستان باید با درک صحیح از شرایط منطقه، بکوشند تا با کنارگذاشتن اختلافات و با تشکیل کارگروهی ویژه، مسائل مورد اختلاف خود را دور یک میز بررسی کنند و در صورت نیاز به ورود بازیگران دیگر، این کشورهای منطقه هستند که خواهند توانست با لحاظ منافع هر دو طرف آذری و ارمنی، مانع خونریزی بیشتر و بروز خسارتهای مادی و روانی برای ساکنان منطقه شوند. کلمه به کلمه سخنان و گام به گام اقدامات آیتالله هاشمیرفسنجانی در اوج مشغلههای سیاسی و سازندگی یک رئیسجمهور، در خاطرات ایشان متجلی شده که چگونه تلخیهای تاریخی مردم قرهباغ و منطقه را شیرین کرده بود. هرچند این روزها، این شیرینیها رفتند و آن تلخیها دوباره آمدند. از دوشنبه ۲۱ بهمن ۱۳۷۰ که در خاطرات آیتالله هاشمیرفسنجانی نقل شده که «عصر وزیر امور خارجه ارمنستان آمد. توضیحات زیاد درباره وضع ارمنستان و مشکل انرژی و مسئله نزاع با آذربایجان بر سر منطقه قرهباغ داد» تا شرح جلسات با آقای [حسن] حسناف، نخستوزیر آذربایجان، [آقای
ایاز مُطلّباف]، رئیسجمهور آذربایجان و مذاکرات وزیر خارجه وقت، نکات زیادی مطرح شده است. حتی تماس تلفنی [هلموت] کهل، صدراعظم آلمان [غربی] و سفر رؤسای جمهور ارمنستان و آذربایجان به ایران و سپس سفر ایشان به ترکمنستان در آن یکی، دو سال برای جلسات میانجیگری، خواندنی است. این خاطرات تا سهشنبه ۲۳ اردیبهشت ۱۳۷۶ در سفر رسمی ایشان به ترکمنستان ادامه دارد و حاوی نکات بسیار مهمی است که علاقهمندان میتوانند از منابع مختلف آن را بخوانند. آنچه در لابهلای خاطرات موجز آیتالله هاشمیرفسنجانی آمده، نشان میدهد که شخصیت حقیقی و حقوقی ایشان به عنوان رئیسجمهور ایران، چندین مرتبه به شیوههای متعدد تشویق، تنبیه و تطمیع دیپلماتیک جلوی زیادهخواهیهای دو طرف را گرفت. نخستین میانجیگری مستمر میان طرفین درگیر در اردیبهشت ۱۳۷۱، مطابق با می۱۹۹۲ در تهران شکل گرفت که به بیانیه هفتم می تهران معروف شد. متأسفانه با کارشکنی روسها با تحریک ارامنه قرهباغ، این اقدام ایران به شکست انجامید. حتی تهران پس از انعقاد آتشبس در اواخر خرداد و اوایل تیر ۱۳۷۳ (ژوئن و جولای ۱۹۹۴) تلاش کرد با یادآوری منافع صلح برای منطقه به طرفهای آذری و ارمنی،
به آتشبس آنها عمق ببخشد تا با دمیدن سیاسی برخی کشورها، آتش جنگ دوباره روشن نشود. آیتالله هاشمیرفسنجانی تا نیمه اول ۱۳۷۶ که رئیسجمهور بود، در این زمینه بسیار فعال بود و از طریق مجاری دیپلماتیک با روسیه و طرفین درگیر تعامل میکرد؛ اما قدرتهای جهانی نمیتوانستند افول تأثیرگذاری خویش و طلوع تأثیرگذاری ایران را ببینند و گروهی موسوم به «مینسک» را با شرکت روسیه، ایالات متحده و فرانسه تشکیل دادند که کاری جز توصیه نمیکردند و بعدها یعنی ۱۳۸۹ (۲۰۱۰ میلادی) که آتش مجدد جنگ امنیت اقتصادی و اجتماعی مردم جمهوری ارمنستان و جمهوری آذربایجان را هدف قرار داد، دوباره به ایران روی آوردند و بماند که چرا در آن سالها از قدرت منطقهای ایران کاسته شده بود؛ هرچند اظهارات دیپلماتیک نشاندهنده علاقه تهران برای حل مناقشه قرهباغ بود که البته «به عمل کار برآید، به سخندانی (بخوانید سخنرانی) نیست».