|

دیپلمات‌ها و کارشناسان امور بین‌الملل از شجریان می‌گویند

سفیر صدا صدای سیاست‌ساز

زینب اسماعیلی‌سیویری

از مرزهای ایران فعلی که پا بیرون می‌گذاری، تنهایی ایرانی آن‌چنان بر دل سنگینی می‌کند که از خود می‌پرسی، پس آن همه تاریخ و شکوه و تمدن پارسی کجا رفت؟ اگرچه این وضعیت ایرانی دلایل زیادی دارد که در سیاست، تاریخ و فرهنگ ریشه دارد، اما برخی علت اصلی آن را در انقطاع تاریخی از پرشیا به ایران فعلی می‌دانند. آنچه در لابه‌لای خطوط سیاسی این تغییر مغفول ماند، ریشه‌های فرهنگی بود که یک به یک گسسته شد. موسیقی در این بین، به بهانه‌های مختلف، بیش از همه لطمه دید و اساسا شاخه‌ای از موسیقی کشور {خوب یا بد} به‌عنوان موسیقی لس‌آنجلسی ریشه کرد و رشد یافت که آسیب‌شناسی یا فواید یا لطمات آن به موسیقی، خود موضوع مباحث دیگری است. اما کسی که این روزها جسمش را از دست داده‌ایم، در میانه این کارزار ایستاده و راهش را یافته بود. استاد محمدرضا شجریان که روز پنجشنبه بعد از چندین سال مبارزه با بیماری، زیست در دیگر جهان به او مقدر شد، به معنای واقعی کلمه، نماد فرهنگ و تمدن ایرانی بود. این را در آواز او، در انتخاب اشعارش، انتخاب دستگاه‌های موسیقی و سازها و حتی طرح لباس و دکورشان می‌توان به‌خوبی دید. اما دریغ و دریغ که این ظرفیت و توان هیچ‌گاه از سوی دولتمردان دیده نشد؛ اگرچه مردم همیشه این را به‌خوبی درک می‌کردند؛ این را سالن‌های پر‌جمعیت کنسرت‌های استاد شجریان در نقاط مختلف جهان نشان می‌داد؛ آن‌هم در حالی که اجازه برگزاری کنسرت در داخل کشور به او داده نمی‌شد و ما مشتاقان صدایش باید پای گیرنده‌ها و شبکه‌های اجتماعی، کنسرت‌هایش را دنبال می‌کردیم. تصور کنید اگر این همه رویکرد در دستور کار نبود، او چه نماینده فوق‌العاده‌ای برای فرهنگ ایرانی در گستره نوروز و گستره تمدنی ایران بود. اگر قرار بود پرشیای تاریخی به پشتوانه ایران فعلی پیوند بخورد تا همان پایه تمدنی قوی را داشته باشد که به راحتی قابل حذف و تحریم و نادیده گرفته‌شدن نباشد، استاد شجریان می‌توانست بهترین معرف این فرهنگ باشد تا توان فرهنگی و ادبی ایران، ممیزه و معرفه ما باشد. دریغ از فرصتی که از دست رفت. در این صفحه از چندین دیپلمات که در حوزه‌های مختلف تمدنی ایران کار کرده یا رایزن سیاسی و فرهنگی بوده‌اند، خواستیم که درباره توان دیپلماسی فرهنگی و عمومی استاد محمد‌رضا شجریان برایمان بنویسند.
--------------------------


داغ فرصت‌های از‌دست‌رفته
کوروش احمدی- دیپلمات سابق در دفتر ایران در نیویورک
درگذشت استاد شجریان داغی را تازه کرد که در پی ازدست‌‌دادن‌ فرصتی تاریخی پس از فروپاشی شوروی بر دل نشسته بود. آزاد‌شدن بخش‌هایی از حوزه تمدنی زبان فارسی بر اثر برداشته‌شدن سدهای سیاسی و امنیتی بین ایران و آسیای میانه امیدی را در دل بسیاری از ایرانیان ایجاد کرده بود؛ امیدی که ریشه در آرمان‌های ایران‌شهری و فرهنگی داشت که از کودکی و از طریق آثار بزرگان ادب فارسی در ذهن بسیاری از ما ایرانیان شکل گرفته بود.

به‌ناگاه تصور اینکه مکان‌هایی مانند جیحون و سیحون و خجند و سمرقند و بخارا و فرغانه و مانند آن از این پس در دسترس‌اند و باشندگان ایران‌زمین بزرگ و بخش‌های مختلف یک ملت تاریخی - فرهنگی که در 70 سال از هم بریده بودند، می‌توانند دوباره به هم بپیوندند، شوق و شوری عظیم در دو سوی اترک و جیحون به پا کرده بود؛ اما آن امید و این شور و شوق دیری نپایید و ما نتوانستیم به اندازه رقبای منطقه‌ای از فرصتی که به دست آمده بود، در راستای احیای علقه‌های تاریخی بین اجزای حوزه تمدن زبان و فرهنگ فارسی بهره ببریم.
به باور نگارنده افق دید محدود و فقدان دانش و انگیزه لازم در داخل کشور دلیل اصلی ناتوانی در استفاده کافی از این فرصت تاریخی بود. مسئولان مربوطه عمدتا بر مناطق عربی متمرکز بودند و نیز تنها امکان، توان و تمایل برای استفاده از نمادهایی را داشتند که به علت بافت جمعیتی حوزه تمدنی زبان فارسی از کاشغر تا مناطق کردنشین فاقد کارایی کافی بود. در این زمینه، هنر، ادب و فرهنگ مشترک به‌شدت مغفول ماند و نمادهای آن به حاشیه رانده شدند.
نگارنده به یاد دارد که حدود 20 سال پیش در سفری به پیشاور و با وجود آنکه این منطقه فارس‌زبان نیست و نیز با وجود اینکه بیش از 20 سال از انقلاب گذشته بود، در شماری از مغازه‌ها هنوز عکس تعدادی از خوانندگان ایرانی دیده می‌شد.
اگر آن خوانندگان به هر دلیل نمی‌توانستند در مسیر ایجاد ارتباط بین اجزای حوزه تمدن فارسی تشویق شوند، امثال استاد شجریان قطعا می‌توانستند و با تکیه بر امکانات محدود خود نیز تلاش‌های ارزنده‌ای در این مسیر انجام دادند؛ اما به آنچه لازم بود؛ یعنی برگزاری گردهمایی‌ها و جشنواره‌ها با شرکت بخش‌های مختلف ایران‌زمین به معنای وسیع کلمه، ایجاد شبکه رادیویی و تلویزیونی خاصی که بر مشترکات بین این بخش‌ها متمرکز باشد، انتشار نشریات ادبی و فرهنگی و هنری با مشارکت بزرگانی از این حوزه تمدنی، تشویق مراوده بین گروه‌ها و شخصیت‌های فرهنگی و هنری مربوطه و فراهم‌کردن امکانات لازم برای آشنایی مردمان این پهنه گسترده با هم، توجهی نشد.
به حاشیه راندن کسانی مانند استاد شجریان در حالی بود که مسئولان ما در این سال‌ها، پیوسته نگران نفوذ فرهنگ غربی در داخل کشور بوده و علیه آن هشدار داده‌اند. طنز تلخ این است که هم‌زمان نه‌تنها تلاشی برای برکشیدن نمادهای فرهنگی جانشین نکردند؛ بلکه برعکس در تضعیف برخی از آنها نیز کوشیدند و از‌جمله تلاشی در راستای تشویق کسانی که خود کمر همت به احیا و گسترش موسیقی سنتی این مرز‌و‌بوم بسته بودند، نکردند.
این مسئولان توجه ندارند که خلأ فرهنگی ممکن نیست و اگر نمادهای فرهنگ و هنر ایرانی تشویق نشوند و هریک از بزرگان آن به بهانه‌ای رانده شود و در نتیجه همه سدها در برابر نفوذ فرهنگ غربی شکسته شود، ابزارهای غیر‌هنری و غیر‌فرهنگی فاقد هر‌گونه کارایی خواهند بود.
من به‌عنوان یک دیپلمات سابق وقتی از فرهنگ و هنر می‌گویم، نگاهی نیز به امنیت ملی دارم. وجهه و اعتبار بین‌المللی یک ملت و یک دولت و توان بالا برای ائتلاف‌سازی، بی‌تردید بخشی از امنیت ملی هر کشوری است. امروزه، دیپلماسی عمومی مردمی به معنی تشویق مراودات مردم با مردم از طریق سفیران فرهنگی و هنری بخش بسیار مهمی از وجهه یک کشور را می‌سازد. شجریان بزرگ می‌توانست یکی از این سفیران فرهنگی کارآمد باشد. ما نه‌تنها او را در این مسیر تشویق نکردیم؛ بلکه بر دست‌و‌پای او بندها نیز زدیم. این بندها البته مانع از آن نشد که شجریان نامدار به یکی از قله‌های رفیع فرهنگ و هنر ایرانی در سده معاصر تبدیل شود.
این تنها ما بودیم که خود را از فرصت حضور او در میان خود بی‌بهره کردیم و از این رهگذر، فرصت مناسبی برای تقویت علقه‌های مشترک ایران‌زمینی و نیز تقویت امنیت ملی را از دست دادیم. باشد تا دیگر فرصت‌ها را از دست ندهیم.
-------------
نماد فرهنگ در سرزمین‌های نوروز

محمدصدیق احمد (جگرخوین)-دیپلمات پیشین اقلیم کردستان در ایران
نوشتن درباره استاد محمدرضا شجریان کار ساده‌ای نیست؛ من نمی‌توانم واژه‌هایی را بیابم و کنار هم بچینم تا حتی بیان گوشه‌ای کوچک از شکوه و بزرگی این اسطوره فرهنگ ایران‌زمین باشد، به این دلیل مایلم اندکی از اهمیت روزافزون فرهنگ، موسیقی و دیپلماسی فرهنگی بگویم و جایگاه استاد در نزد کردستانیان. هرچند از گذشته‌های دور، اهمیت فرهنگ برای جوامع انسانی روشن بوده اما در عصر حاضر و با توجه به پدیده جهانی‌شدن که مهم‌ترین تغییر در تاریخ بشر به شمار می‌آید، اهمیتی بسیار بیشتر و سرنوشت‌سازی یافته است. جورج ریترز در کتابش، «جهانی‌شدن: بایسته‌ها»، مفهوم سیالیت را که بیانگر افزایش سهولت حرکت مردم، چیزها، اطلاعات و مکان‌ها در عصر حاضر برشمرده که می‌تواند همگرایی بیشتری با خود به همراه آورد. بدیهی است فرهنگ هر مردمی دربرگیرنده تاریخ و حتی بسیاری ویژگی‌ها و موقعیت جغرافیایی آنهاست. دراین‌میان موسیقی که قدمتی به درازای زبان بشری دارد و از آن به‌عنوان زبان جهانی انسان‌ها یاد می‌شود، شاید از تأثیرگذارترین عناصر فرهنگ باشد.

آرتور شوپنهاور می‌گوید: «عمق غیرقابل‌بیان موسیقی، سهولت در درک و درعین‌حال قابل‌توضیح‌نبودن آن، به خاطر این واقعیت است که موسیقی تمامی احساسات درونی‌مان را ایجاد می‌کند اما به‌ دور از حقیقت و خارج از محدوده خود، موسیقی به بیان بالاترین جوهر وجودی زندگی می‌پردازد».
استاد محمد‌رضا شجریان در جایی می‌گوید: «من موسیقی را دنبال می‌کنم که اندیشیدن به مردم بدهد» و این اندیشیدن است که می‌تواند جوهره وجودی هر انسانی را شکوفا کند. موسیقی با توجه به جذابیت و نیز عاری‌بودن از لحن آمرانه و خصمانه، در مقایسه با دیگر عناصر و ابزارهای فرهنگی همواره پذیرش بیشتری دارد و هنگامی که در چارچوب یک سیاست فرهنگی و همچنین دیپلماسی فرهنگی قرار گیرد، تبدیل به یکی از کلیدی‌ترین مزیت‌های دیپلماسی، به‌معنای مواجه‌شدن با کمترین مقاومت‌ها می‌شود و به‌عنوان راهی برای تأثیر‌گذاری بر جوامع شناخته می‌شود.
در حوزه تمدنی، فرهنگ ایران از ظرفیت‌های بسیاری برخوردار است، در این بین شعر و موسیقی ایرانی دارای شهرتی جهانی هستند و از بسیاری جهات کم‌نظیرند. تأثیرگذاری فرهنگ و هنر ایرانی و به‌ویژه موسیقی ایرانی بر ملت‌های حوزه فرهنگی نوروز انکارناپذیر است، علاوه بر این در این عرصه می‌توان ارزش‌های جهان‌شمول بسیاری برای فرهنگ ایرانی برشمرد. ملت کرد به‌عنوان یکی از ارکان اصلی تشکیل‌دهنده تمدن آریایی، با وجود اشتراکات فراوان تاریخی و فرهنگی با ملت بزرگ ایران و با وجود جدایی ناخواسته و غم‌انگیز از سرزمین مادری و ظلم و ستمی که قرن‌ها بر آنها روا شده، همچنان تعلق‌خاطری قوی به این فرهنگ دارند. قرن‌هاست کردها برای پاسداری از سرزمین و فرهنگ آریایی‌شان مقاومت می‌کنند و در این راه چه جانفشانی‌ها که نکرده‌اند... . عشق و علاقه به اسطوره‌های ایران‌زمین، بخشی جدایی‌ناپذیر از زندگی مردم اقلیم کردستان است، طنین آوای زلال اسطوره فرهنگ ایران‌زمین، استاد محمدرضا شجریان سال‌هاست با گذر از سلسله‌کوه‌های زاگرس در سرزمین کردستان شنیده می‌شود و همیشه با خود امید به همراه داشته و عشق به آرمان‌های زیبای انسانی. نیچیروان بارزانی، رئیس اقلیم کردستان در پیامی درگذشت استاد شجریان را تسلیت گفت و از وی به‌عنوان اسطوره تکرار‌ناشدنی موسیقی یاد کرد. این پیام ازسوی عالی‌ترین مقام رسمی اقلیم کردستان نشان از اهمیت و جایگاه رفیع استاد شجریان در جامعه کردستان و تأثر بسیار به خاطر از‌دست‌دادن ایشان داشت. درگذشت استاد خبر اول تمامی رسانه‌ها و خبرگزاری‌ها در اقلیم کردستان بود. بسیاری از مردم در شبکه‌های اجتماعی از اندوهشان برای ازدست‌دادن استاد نوشتند. سخن‌گفتن از نزدیکی و ارتباط استاد شجریان با بزرگان موسیقی کردستان و علاقه ایشان به عناصر موسیقی کردی را هنرمندان کرد می‌توانند، اما من اشاره‌ام به درک عمیق از هنر استاد در وجود مردم کرد در اقلیم کردستان است؛ درکی که اعتماد‌آفرین است و می‌تواند روابط انسانی گسترده‌تر و مستحکم‌تری پی‌ریزی کند. اگر به اقلیم کردستان سفر کرده باشید و در خیابان‌های اربیل و سلیمانیه قدم زده باشید، بدون شک و به دفعات مکرر صدای آشنایی خواهید شنید که به شما حس در دیار خود بودن را منتقل می‌کند و آن صدایی نیست جز صدای شجریان، مردم در اینجا او را بسیار دوست داشته و گرامی می‌دارند. صدای گرم و آرامش‌بخش شجریان، همراه با آوای تار و دف و سنتور برای کردها لذتی منحصربه‌فرد به همراه دارد و برای آنها غرور‌آفرین است؛ چرا‌که او را از خود می‌دانند. استاد محمدرضا شجریان نماد راستین و عزت فرهنگ و هنر ایرانی و آریایی است، یک عمر تلاش این انسان بزرگ برای پاسداشت ارزش‌ها و سنت‌های زیبای فرهنگی چند‌هزار‌ساله همه ملت‌های حوزه منطقه نوروز، به او جایگاهی بسیار ویژه در قلب مردم کرد بخشیده است. او میراثی بی‌بدیل برجای گذاشت. هنر او هنری ناب بود و تمامی عناصر زیبایی‌شناختی را در متن خود داشت و او این هنر را برای مردم می‌آفرید؛ برای مردمی که عاشق آنها بود و تعهدی بی‌نظیر به آنها داشت. آن‌گونه که خود می‌گوید او می‌خواست با موسیقی اندیشه بیافریند؛ اندیشه‌ای که سرچشمه ارزش‌های متعالی انسانی باشد، اندیشه‌ای که دیوارهای بلند جهل و تعصب و جنگ را از میان بردارد و باورهای مشترک ماندگاری برای درک و تفاهم متقابل میان انسان‌ها و ملت‌ها بنیان نهد و همراه نغمه‌های زیبای انسانی‌اش، دوستی و صلح پایدار برای ایرانیان و جهانیان به ارمغان بیاورد.
--------------

مغبون سفیر پارسی‌گویان جهان
سید‌علی موجانی-رایزن پیشین فرهنگی در لهستان
برای نسل ما، آنانی که واپسین دهه سلطنت 57‌ساله خانواده پهلوی را به خاطر دارند و با تجربه یک نظام متمایز از قرن‌ها حاکمیت سیاسی بر ایران‌زمین نیز پس از انقلاب اسلامی شکوهمند ملت ایران در سال 57 زیست داشته‌اند، «شجریان» یک «پدیده» و «راز» بود. «انقلاب» در هر زمان و مکان الزامات خاص و تبعاتی مرتبط با ذات خویش را بر جای می‌گذارد. در ایران هم این رخداد بر پایه همین بیان، الزاماتی در داخل و تبعاتی در خارج را رقم زد. درون جغرافیای سیاسی جمهوری اسلامی ایران که در بستر قلمرو جهان ایرانی، خاتمی به یادگار مانده از قرن‌ها تاریخ پر‌فراز‌و‌نشیب بود، بروز انقلاب، چهره‌ای متفاوت از تظاهرات فرهنگی و هنری در قیاس با عصر سلطنت را ترسیم کرد. به همان میزان که حالات روحی و اجتماعی جامعه ایرانی متحول شده بود، ارزش‌ها در فضای انقلاب دگرگون و سنت‌ها در تلاطم روزهای پر‌حادثه دهه نخست انقلاب که با تجربه جنگ میهنی و دفاع از تمامیت ارضی سخت درآمیخته شده بودند، تمایز یافته بود.

انقلاب با خود اُدبا و هنرمندانی را آورده بود که کوشش داشتند ادب و هنر خود را در تولد تازه عصر فرهنگی انقلاب ترویج دهند. این جنبش هنری و فرهنگی آن سال‌ها که به باور نگارنده هنوز کمتر مورد پژوهش عمیق اهل خرد واقع شده و دانش ما درباره آن به کمال نرسیده است، در جوهر خود یک اصل را معنا بخشیده بود: «انقطاع از میراث عصر پسین».
با‌این‌همه، زبان و اندیشه یا ابزار و اسباب آن رویکرد ریشه در همان قرون گذشته داشت. به همان میزان که در زبان فارسی یا رده‌های هنر تغییری روی نداده بود، اسباب و ابزار هم همانی مانده بود که نیاکان از آن برای انتقال میراث تمدنی خود بهره جسته بودند. در این معنا، هنرمندان و اُدبای انقلاب هم بر بنیان همان بستر موجود مضمون تازه کردند.
محمدرضا شجریان در سایه «سایه» و به لطف «لطفی» از سلک همان هنرمندان «شیدایی» بودند که پیش از پیروزی انقلاب اسلامی و در پی رخداد «جمعه سیاه» تصمیم خود را برای انقطاع از عملکرد گذشته و نه میراث شعر و هنر گرفتند و به این ‌گونه این سه نفر با وجود تأثیر هنر و ادبیات در آنچه آن را «آشنایی با سنت‌ها و فرهنگ‌های ملل» بر‌می‌شماردند، پیشگامانی شدند برای برگزیدن مسیری تازه در تعالی میراث نیاکان. نامه 18 شهریور 1357 این حلقه شیدا بی‌شک تأثیری عمیق در تصمیم اهالی کوی هنر و ادب ایران در روزهای منتهی به انقلاب اسلامی برای تغییر نگرشی بنیادین درباره مسئولیت و مأموریت‌های فرهنگی و هنری بر جای گذاشت.
شجریان، هنرمندی بود که با تربیت و تجاربی خاص در سنت فرهنگی قبل از انقلاب و دلبسته به هنر موسیقیایی کهن و اصیل ایران با این نامه مسیر آن تلاطم روحی و روانی درون یک هنرمند دارای عواطف عمیق و شناخت دقیق از واقعیات اجتماعی را آشکارا به نمایش گذاشت. مطالعه عمر هنری و برداشتی کلی از سطح فعالیت‌های او در چهار دهه پس از انقلاب این واقعیت را هم هویدا می‌دارد که اسطوره آواز ایران در قرن حاضر رسالتی دیگر را برای خود برگزیده بود. به باور نویسنده این رسالت را بی‌کم‌و‌کاست باید در آن «گنج حضوری» دانست که او در جست‌وجویش بر‌آمده بود: «اتصال فرهنگی میان‌نسلی».
محمدرضا شجریان در دوره سلطنت خود بر عرصه آواز ایران کوشید میراث هزارساله زبان فارسی را نه‌تنها برای نسل ما و آیندگان دوباره عرضه دارد؛ بلکه با خوانش عمیق آن ادبیات سترگ و تأمل در واژگان و دقت در حالات روحی یکایک سرایندگان آنها یک منت بزرگ را نیز به فارسی‌زبانان ارزانی داشت که با درک عمیق نحوه قرائت و بیان و احساس نهفته درباره معانی جزء‌به‌جزء کلمات، تعابیر و استعاره‌ها به تصوری عینی درباره گنجینه ادب فارسی دست پیدا کنند. از‌این‌رو او نقطه اتصال روح و احساس نسل ما و آیندگان با ستارگانی شد که خورشید کهکشان درخشان زبان فارسی هستند.
به واقع چه بسا پس از قرن‌ها فرزندان ایران‌زمین توانستند در نمونه‌ای بی‌نظیر از سنت آوازی و با دقتی بی‌مثال و ستودنی که شجریان با تعمق در عصر شعرا و اُدبا حاصل کرده بود و درک نزدیکی که از عواطف آن سرایندگان یافته بود، کلام فردوسی، عطار، مولانا، سعدی، حافظ و باباطاهر... تا اخوان و ابتهاج را آن‌گونه که هستند و بودند، به ما بنمایاند. او در پسِ هزاره تولد زبان فارسی ستون‌های یک پل فرهنگی میان‌نسلی را با کمک دیگر اهالی هنر موسیقی و ادبیات چنان استوار بر قلمرو جهان ایرانی برقرار کرد که گزاف نیست اگر گفته شود برای دهه‌های متمادی تا ظهور یک «پدیده» دیگر همین سبک و سیاقِ «مکتب آوازی شجریان» برای دقت و پژوهش در خوانش آثار استمرار خواهد یافت.
در کنار این ویژگی بی‌بدیل درباره زاده زمین خراسان، مطالعه عمر او یک «راز» بزرگ را نیز بر ایران معاصر عیان کرده است که در تعبیر دکتر محمدجواد ظریف، وزیر خارجه ایران، برای بزرگداشت او مشهود است. این معنا که سکاندار دیپلماسی ایران او را «سفیر پارسی‌گویان جهان» خواند، نه یک افتخار برای شجریان؛ بلکه یک اذعان به مجاهدت و کوششی بی‌مثال از سوی انسانی بود که بدون توجه به مرزهای جغرافیا و سیاست و نیز به دور از حمایت ساختاری و سازمانی، بی‌محابا خود را در برابر سلایق متنوع پارسی‌گویان دنیای معاصر خود و ایرانیان مقیم پراکنده در اکناف عالم قرار داد تا در دورانی سخت سخنگوی ادب این کهن‌دیار باشد. محمدرضا شجریان در تمام دهه‌های اخیر کوشید یک رابطه و اتصال فرهنگی و هویتی را میان ایرانیانی که از سرزمین مادری به دور افتاده‌اند، با فرهنگ و تمدنی که متعلق به آنان است، برقرار سازد و به این ‌گونه در عصر جهانی‌شدن او حافظِ «حافظه هویتی» همه آن نسل‌هایی شود که در قلمروی به‌دور‌افتاده باید شناسه ایرانیت خود را پاس دارند.
نسل ما به دلیل عدم شناخت و قدردانی از این همتِ بلند، مغبون او خواهد ماند.
-------------
نام ایران را بلندآوازه کرد
بهرام امیراحمدیان- کارشناس روابط بین‌الملل در حوزه روسیه و قفقاز
زبان و موسیقی اگرچه مقوله‌ای معنوی هستند ولی هر دو در کنار هم با بهره‌گیری از استادان بزرگ موسیقی و آواز می‌توانند در ارتقای جایگاه سیاسی کشورها و ملت‌ها در محیط بین‌الملل، نقشی ارزشمند داشته باشند. هنگامی که سخن از شجریان می‌رود، نام «ایران» زنده می‌شود و به اهمیت و جایگاه ایران به عنوان سرزمین و مهد ادبیات، عرفان، شعر و موسیقی و مردمانی هنرمند منجر می‌شود. آنجا که کلام از گفتن ناتوان می‌شود، موسیقی آغاز می‌شود. استاد شجریان نام ایران را در جهان ایرانی بلند‌آوازه کرده است. چندی پیش در یک برنامه تلویزیونی میزگرد ادبیات در باکو، استادان بزرگ موسیقی آذربایجانی که از دیدار از ایران سخن می‌راندند، بزرگ‌ترین افتخارشان دیدار با شجریان در تهران عنوان شد. در افغانستان و تاجیکستان، در سمرقند و بخارا در ازبکستان و در قفقاز همه شجریان را می‌شناسند. هنرمند می‌تواند در ارتقای جایگاه سیاسی کشور سهمی بارز داشته باشد. وقتی شجریان و برخی دیگر از بزرگان موسیقی و هنر در برخی کشورهای غربی از جمله در فرانسه نشان دریافت می‌کنند، این نشان نه‌تنها برای شخص هنرمند، بلکه برای سرزمینی است که این هنرمند نماینده آن سرزمین است.در سال‌های دهه 80، در یکی از کنسرت‌های او در تالار 12‌هزار‌نفری وزارت کشور با همسرم حضور داشتم. پس از پایان کنسرت از او درخواست کردند که مرغ سحر را بخواند. همه مردم در سالن با او هم‌نوایی کردند. اشک در چشمان بسیاری حلقه زده بود.

چه کج‌رفتاری ای چرخ/ چه بد رفتاری ای چرخ / سر کین داری ای چرخ‌...
مردم به پا ایستادند و تا دقایقی صدای دست‌زدن مردم قطع نمی‌شد. جوانی بلند‌بالا به‌ سوی صحنه رفت تا شجریان را در آغوش گیرد. محافظان مانع شدند. جوان چند بار کوشش کرد و هر بار او را پس راندند. این بار خود استاد شخصا از صحنه پایین آمد و جوان را در آغوش گرفت. چه با‌شکوه بود این صحنه. استادی یکی از دوستداران خود را به نمایندگی از همه دوستدارانش در آغوش می‌کشد و دست مهربانش را بر سر او می‌کشد. این صحنه اوج عظمت و روح بلند خسرو آواز ایران است. مردم غرق در تحسین و حیرت بودند. بی‌سبب نیست که او را می‌توان خسرو آواز ایران نامید. او به‌یاد‌ماندنی‌ترین و دوست‌داشتنی‌ترین هنرمند و بحق هنرمند ملی ایران است.
در میانه برقراری روابط ایران با جمهوری آذربایجان تازه‌استقلال‌یافته از شوروی، بزرگ‌ترین و معروف‌ترین استاد کمانچه‌کش غیر‌ایرانی، هابیل علی‌‌یف دیداری از ایران داشتند و در یک کنسرت هابیل، شجریان نیز حضور داشت و بدون هماهنگی قبلی، استاد شجریان ‌روی صحنه دعوت شده همراه با کمانچه هابیل بداهه‌خوانی ارزشمند و باشکوهی ارائه می‌دهد. همه حاضران در تالار از این هنرمندی متحیر می‌شوند و از هابیل و سپس از شجریان پرسش می‌شود که چگونه بدون هماهنگی قبلی توانسته‌اند با یکدیگر هماهنگ شوند، در حالی که زبان یکدیگر را نمی‌دانند؟ پاسخ هر دو یکی است؛ موسیقی خود زبان دل‌هاست. شجریان با آواز خود به مدد موسیقی، سخن بزرگان را با شکوفایی زیادی ارائه داد. او توانسته است با کلام موزون، نصایح بزرگان ما را به گوش مردم جهان برساند. بی‌سبب نبود که دولت فرانسه نشان شوالیه به او اعطا کرده است.
حکایت سعدی را می‌توان در وصف شجریان به مصداق آورد؛ حکیمی پسران را پند همی داد که جانان پدر هنر آموزید که ملک و دولت دنیا اعتماد را نشاید و سیم و زر در سفر بر محل خطرست، یا دزد به‌یک ‌بار ببرد یا خواجه به ‌تفاریق بخورد.
اما هنر چشمه زاینده است و دولت پاینده و اگر هنرمند از دولت بیفتد، غم نباشد که هنر در نفس خود دولت است، هر‌جا که رود قدر بیند و بر صدر نشیند و بدون هنر لقمه چیند و سختی ببیند.
در واقع شجریان همین ویژگی را داشته و توانسته است نقش بزرگی در احیای موسیقی آوازی ایران در سبک‌های مختلف دایره‌المعارفی از شیوه‌های آواز ابداع و همراه سخن بزرگان، فرهنگ ناب ایران زمین را به اوج قله هنر برساند. بی‌شک اجرای کنسرت‌های او در خارج از کشور موجب شناساندن فرهنگ غنی ایران‌زمین به جهانیان به‌ویژه کشورهای هم‌فرهنگ حوزه نوروز و جهان ایرانی شده است. شجریان را همه در این قلمرو می‌شناسند و این سخن سعدی که سعدیا مرد نکو‌نام نمیرد هرگز، می‌تواند مصداق خوبی برای استاد شجریان باشد. شعر زیبای ژاله اصفهانی تعبیر زیبایی از زندگی ارائه می‌دهد که شجریان نماد بارز آن است.
زندگی صحنه یکتای هنرمندی ماست/ هر‌کسی نغمه خود خواند و از صحنه رود/ صحنه پیوسته به جاست/ خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد.
نغمه‌های شجریان در گوشه‌گوشه این سرزمین و کشورهایی که در آنها برای مردم بومی یا ایرانیان مقیم ارائه داده است، از اذهان مردم هنردوست زدوده نخواهد شد. داستان شرکت برنامه‌ریزی‌نشده شجریان در مسابقه قرائت قرآن در قونیه در مزار مولانا شنیدنی است. ربنای شجریان سرآمد ماندگاری از هنرهای اوست که سزاوار ثبت در میراث معنوی است.
پیام عبدالله عبدالله، رئیس شورای عالی مصالحه ملی افغانستان، برای تسلیت درگذشت شادروان استاد شجریان گویای نقش استاد در میراث معنوی جهانی ایرانی دارد. وی نوشته است: محمد‌رضا شجریان، «میراث مشترک فرهنگی» کشورهای منطقه، معرف اشعار شاعران بزرگ زبان فارسی از جمله مولوی، حافظ، سعدی و فردوسی است.
برای بزرگداشت او لازم نیست کاری انجام دهند، او در دل‌های باشندگان مردمان جهان ایرانی است. هر کجا نوروز است، هر کجا سخن و شعر فارسی خریدار دارد، محمد‌رضا شجریان آنجاست. این استاد بزرگ به توصیه نیاکان خود که پرورش شاگردی در کنار خود در آموزه‌های بسیار زیبای ایرانی «استاد -شاگردی» است، عمل کرد و فرزند برومندش «همایون»، میراثی همایون برای پدر در عالم آواز ایران است.

از مرزهای ایران فعلی که پا بیرون می‌گذاری، تنهایی ایرانی آن‌چنان بر دل سنگینی می‌کند که از خود می‌پرسی، پس آن همه تاریخ و شکوه و تمدن پارسی کجا رفت؟ اگرچه این وضعیت ایرانی دلایل زیادی دارد که در سیاست، تاریخ و فرهنگ ریشه دارد، اما برخی علت اصلی آن را در انقطاع تاریخی از پرشیا به ایران فعلی می‌دانند. آنچه در لابه‌لای خطوط سیاسی این تغییر مغفول ماند، ریشه‌های فرهنگی بود که یک به یک گسسته شد. موسیقی در این بین، به بهانه‌های مختلف، بیش از همه لطمه دید و اساسا شاخه‌ای از موسیقی کشور {خوب یا بد} به‌عنوان موسیقی لس‌آنجلسی ریشه کرد و رشد یافت که آسیب‌شناسی یا فواید یا لطمات آن به موسیقی، خود موضوع مباحث دیگری است. اما کسی که این روزها جسمش را از دست داده‌ایم، در میانه این کارزار ایستاده و راهش را یافته بود. استاد محمدرضا شجریان که روز پنجشنبه بعد از چندین سال مبارزه با بیماری، زیست در دیگر جهان به او مقدر شد، به معنای واقعی کلمه، نماد فرهنگ و تمدن ایرانی بود. این را در آواز او، در انتخاب اشعارش، انتخاب دستگاه‌های موسیقی و سازها و حتی طرح لباس و دکورشان می‌توان به‌خوبی دید. اما دریغ و دریغ که این ظرفیت و توان هیچ‌گاه از سوی دولتمردان دیده نشد؛ اگرچه مردم همیشه این را به‌خوبی درک می‌کردند؛ این را سالن‌های پر‌جمعیت کنسرت‌های استاد شجریان در نقاط مختلف جهان نشان می‌داد؛ آن‌هم در حالی که اجازه برگزاری کنسرت در داخل کشور به او داده نمی‌شد و ما مشتاقان صدایش باید پای گیرنده‌ها و شبکه‌های اجتماعی، کنسرت‌هایش را دنبال می‌کردیم. تصور کنید اگر این همه رویکرد در دستور کار نبود، او چه نماینده فوق‌العاده‌ای برای فرهنگ ایرانی در گستره نوروز و گستره تمدنی ایران بود. اگر قرار بود پرشیای تاریخی به پشتوانه ایران فعلی پیوند بخورد تا همان پایه تمدنی قوی را داشته باشد که به راحتی قابل حذف و تحریم و نادیده گرفته‌شدن نباشد، استاد شجریان می‌توانست بهترین معرف این فرهنگ باشد تا توان فرهنگی و ادبی ایران، ممیزه و معرفه ما باشد. دریغ از فرصتی که از دست رفت. در این صفحه از چندین دیپلمات که در حوزه‌های مختلف تمدنی ایران کار کرده یا رایزن سیاسی و فرهنگی بوده‌اند، خواستیم که درباره توان دیپلماسی فرهنگی و عمومی استاد محمد‌رضا شجریان برایمان بنویسند.
--------------------------


داغ فرصت‌های از‌دست‌رفته
کوروش احمدی- دیپلمات سابق در دفتر ایران در نیویورک
درگذشت استاد شجریان داغی را تازه کرد که در پی ازدست‌‌دادن‌ فرصتی تاریخی پس از فروپاشی شوروی بر دل نشسته بود. آزاد‌شدن بخش‌هایی از حوزه تمدنی زبان فارسی بر اثر برداشته‌شدن سدهای سیاسی و امنیتی بین ایران و آسیای میانه امیدی را در دل بسیاری از ایرانیان ایجاد کرده بود؛ امیدی که ریشه در آرمان‌های ایران‌شهری و فرهنگی داشت که از کودکی و از طریق آثار بزرگان ادب فارسی در ذهن بسیاری از ما ایرانیان شکل گرفته بود.

به‌ناگاه تصور اینکه مکان‌هایی مانند جیحون و سیحون و خجند و سمرقند و بخارا و فرغانه و مانند آن از این پس در دسترس‌اند و باشندگان ایران‌زمین بزرگ و بخش‌های مختلف یک ملت تاریخی - فرهنگی که در 70 سال از هم بریده بودند، می‌توانند دوباره به هم بپیوندند، شوق و شوری عظیم در دو سوی اترک و جیحون به پا کرده بود؛ اما آن امید و این شور و شوق دیری نپایید و ما نتوانستیم به اندازه رقبای منطقه‌ای از فرصتی که به دست آمده بود، در راستای احیای علقه‌های تاریخی بین اجزای حوزه تمدن زبان و فرهنگ فارسی بهره ببریم.
به باور نگارنده افق دید محدود و فقدان دانش و انگیزه لازم در داخل کشور دلیل اصلی ناتوانی در استفاده کافی از این فرصت تاریخی بود. مسئولان مربوطه عمدتا بر مناطق عربی متمرکز بودند و نیز تنها امکان، توان و تمایل برای استفاده از نمادهایی را داشتند که به علت بافت جمعیتی حوزه تمدنی زبان فارسی از کاشغر تا مناطق کردنشین فاقد کارایی کافی بود. در این زمینه، هنر، ادب و فرهنگ مشترک به‌شدت مغفول ماند و نمادهای آن به حاشیه رانده شدند.
نگارنده به یاد دارد که حدود 20 سال پیش در سفری به پیشاور و با وجود آنکه این منطقه فارس‌زبان نیست و نیز با وجود اینکه بیش از 20 سال از انقلاب گذشته بود، در شماری از مغازه‌ها هنوز عکس تعدادی از خوانندگان ایرانی دیده می‌شد.
اگر آن خوانندگان به هر دلیل نمی‌توانستند در مسیر ایجاد ارتباط بین اجزای حوزه تمدن فارسی تشویق شوند، امثال استاد شجریان قطعا می‌توانستند و با تکیه بر امکانات محدود خود نیز تلاش‌های ارزنده‌ای در این مسیر انجام دادند؛ اما به آنچه لازم بود؛ یعنی برگزاری گردهمایی‌ها و جشنواره‌ها با شرکت بخش‌های مختلف ایران‌زمین به معنای وسیع کلمه، ایجاد شبکه رادیویی و تلویزیونی خاصی که بر مشترکات بین این بخش‌ها متمرکز باشد، انتشار نشریات ادبی و فرهنگی و هنری با مشارکت بزرگانی از این حوزه تمدنی، تشویق مراوده بین گروه‌ها و شخصیت‌های فرهنگی و هنری مربوطه و فراهم‌کردن امکانات لازم برای آشنایی مردمان این پهنه گسترده با هم، توجهی نشد.
به حاشیه راندن کسانی مانند استاد شجریان در حالی بود که مسئولان ما در این سال‌ها، پیوسته نگران نفوذ فرهنگ غربی در داخل کشور بوده و علیه آن هشدار داده‌اند. طنز تلخ این است که هم‌زمان نه‌تنها تلاشی برای برکشیدن نمادهای فرهنگی جانشین نکردند؛ بلکه برعکس در تضعیف برخی از آنها نیز کوشیدند و از‌جمله تلاشی در راستای تشویق کسانی که خود کمر همت به احیا و گسترش موسیقی سنتی این مرز‌و‌بوم بسته بودند، نکردند.
این مسئولان توجه ندارند که خلأ فرهنگی ممکن نیست و اگر نمادهای فرهنگ و هنر ایرانی تشویق نشوند و هریک از بزرگان آن به بهانه‌ای رانده شود و در نتیجه همه سدها در برابر نفوذ فرهنگ غربی شکسته شود، ابزارهای غیر‌هنری و غیر‌فرهنگی فاقد هر‌گونه کارایی خواهند بود.
من به‌عنوان یک دیپلمات سابق وقتی از فرهنگ و هنر می‌گویم، نگاهی نیز به امنیت ملی دارم. وجهه و اعتبار بین‌المللی یک ملت و یک دولت و توان بالا برای ائتلاف‌سازی، بی‌تردید بخشی از امنیت ملی هر کشوری است. امروزه، دیپلماسی عمومی مردمی به معنی تشویق مراودات مردم با مردم از طریق سفیران فرهنگی و هنری بخش بسیار مهمی از وجهه یک کشور را می‌سازد. شجریان بزرگ می‌توانست یکی از این سفیران فرهنگی کارآمد باشد. ما نه‌تنها او را در این مسیر تشویق نکردیم؛ بلکه بر دست‌و‌پای او بندها نیز زدیم. این بندها البته مانع از آن نشد که شجریان نامدار به یکی از قله‌های رفیع فرهنگ و هنر ایرانی در سده معاصر تبدیل شود.
این تنها ما بودیم که خود را از فرصت حضور او در میان خود بی‌بهره کردیم و از این رهگذر، فرصت مناسبی برای تقویت علقه‌های مشترک ایران‌زمینی و نیز تقویت امنیت ملی را از دست دادیم. باشد تا دیگر فرصت‌ها را از دست ندهیم.
-------------
نماد فرهنگ در سرزمین‌های نوروز

محمدصدیق احمد (جگرخوین)-دیپلمات پیشین اقلیم کردستان در ایران
نوشتن درباره استاد محمدرضا شجریان کار ساده‌ای نیست؛ من نمی‌توانم واژه‌هایی را بیابم و کنار هم بچینم تا حتی بیان گوشه‌ای کوچک از شکوه و بزرگی این اسطوره فرهنگ ایران‌زمین باشد، به این دلیل مایلم اندکی از اهمیت روزافزون فرهنگ، موسیقی و دیپلماسی فرهنگی بگویم و جایگاه استاد در نزد کردستانیان. هرچند از گذشته‌های دور، اهمیت فرهنگ برای جوامع انسانی روشن بوده اما در عصر حاضر و با توجه به پدیده جهانی‌شدن که مهم‌ترین تغییر در تاریخ بشر به شمار می‌آید، اهمیتی بسیار بیشتر و سرنوشت‌سازی یافته است. جورج ریترز در کتابش، «جهانی‌شدن: بایسته‌ها»، مفهوم سیالیت را که بیانگر افزایش سهولت حرکت مردم، چیزها، اطلاعات و مکان‌ها در عصر حاضر برشمرده که می‌تواند همگرایی بیشتری با خود به همراه آورد. بدیهی است فرهنگ هر مردمی دربرگیرنده تاریخ و حتی بسیاری ویژگی‌ها و موقعیت جغرافیایی آنهاست. دراین‌میان موسیقی که قدمتی به درازای زبان بشری دارد و از آن به‌عنوان زبان جهانی انسان‌ها یاد می‌شود، شاید از تأثیرگذارترین عناصر فرهنگ باشد.

آرتور شوپنهاور می‌گوید: «عمق غیرقابل‌بیان موسیقی، سهولت در درک و درعین‌حال قابل‌توضیح‌نبودن آن، به خاطر این واقعیت است که موسیقی تمامی احساسات درونی‌مان را ایجاد می‌کند اما به‌ دور از حقیقت و خارج از محدوده خود، موسیقی به بیان بالاترین جوهر وجودی زندگی می‌پردازد».
استاد محمد‌رضا شجریان در جایی می‌گوید: «من موسیقی را دنبال می‌کنم که اندیشیدن به مردم بدهد» و این اندیشیدن است که می‌تواند جوهره وجودی هر انسانی را شکوفا کند. موسیقی با توجه به جذابیت و نیز عاری‌بودن از لحن آمرانه و خصمانه، در مقایسه با دیگر عناصر و ابزارهای فرهنگی همواره پذیرش بیشتری دارد و هنگامی که در چارچوب یک سیاست فرهنگی و همچنین دیپلماسی فرهنگی قرار گیرد، تبدیل به یکی از کلیدی‌ترین مزیت‌های دیپلماسی، به‌معنای مواجه‌شدن با کمترین مقاومت‌ها می‌شود و به‌عنوان راهی برای تأثیر‌گذاری بر جوامع شناخته می‌شود.
در حوزه تمدنی، فرهنگ ایران از ظرفیت‌های بسیاری برخوردار است، در این بین شعر و موسیقی ایرانی دارای شهرتی جهانی هستند و از بسیاری جهات کم‌نظیرند. تأثیرگذاری فرهنگ و هنر ایرانی و به‌ویژه موسیقی ایرانی بر ملت‌های حوزه فرهنگی نوروز انکارناپذیر است، علاوه بر این در این عرصه می‌توان ارزش‌های جهان‌شمول بسیاری برای فرهنگ ایرانی برشمرد. ملت کرد به‌عنوان یکی از ارکان اصلی تشکیل‌دهنده تمدن آریایی، با وجود اشتراکات فراوان تاریخی و فرهنگی با ملت بزرگ ایران و با وجود جدایی ناخواسته و غم‌انگیز از سرزمین مادری و ظلم و ستمی که قرن‌ها بر آنها روا شده، همچنان تعلق‌خاطری قوی به این فرهنگ دارند. قرن‌هاست کردها برای پاسداری از سرزمین و فرهنگ آریایی‌شان مقاومت می‌کنند و در این راه چه جانفشانی‌ها که نکرده‌اند... . عشق و علاقه به اسطوره‌های ایران‌زمین، بخشی جدایی‌ناپذیر از زندگی مردم اقلیم کردستان است، طنین آوای زلال اسطوره فرهنگ ایران‌زمین، استاد محمدرضا شجریان سال‌هاست با گذر از سلسله‌کوه‌های زاگرس در سرزمین کردستان شنیده می‌شود و همیشه با خود امید به همراه داشته و عشق به آرمان‌های زیبای انسانی. نیچیروان بارزانی، رئیس اقلیم کردستان در پیامی درگذشت استاد شجریان را تسلیت گفت و از وی به‌عنوان اسطوره تکرار‌ناشدنی موسیقی یاد کرد. این پیام ازسوی عالی‌ترین مقام رسمی اقلیم کردستان نشان از اهمیت و جایگاه رفیع استاد شجریان در جامعه کردستان و تأثر بسیار به خاطر از‌دست‌دادن ایشان داشت. درگذشت استاد خبر اول تمامی رسانه‌ها و خبرگزاری‌ها در اقلیم کردستان بود. بسیاری از مردم در شبکه‌های اجتماعی از اندوهشان برای ازدست‌دادن استاد نوشتند. سخن‌گفتن از نزدیکی و ارتباط استاد شجریان با بزرگان موسیقی کردستان و علاقه ایشان به عناصر موسیقی کردی را هنرمندان کرد می‌توانند، اما من اشاره‌ام به درک عمیق از هنر استاد در وجود مردم کرد در اقلیم کردستان است؛ درکی که اعتماد‌آفرین است و می‌تواند روابط انسانی گسترده‌تر و مستحکم‌تری پی‌ریزی کند. اگر به اقلیم کردستان سفر کرده باشید و در خیابان‌های اربیل و سلیمانیه قدم زده باشید، بدون شک و به دفعات مکرر صدای آشنایی خواهید شنید که به شما حس در دیار خود بودن را منتقل می‌کند و آن صدایی نیست جز صدای شجریان، مردم در اینجا او را بسیار دوست داشته و گرامی می‌دارند. صدای گرم و آرامش‌بخش شجریان، همراه با آوای تار و دف و سنتور برای کردها لذتی منحصربه‌فرد به همراه دارد و برای آنها غرور‌آفرین است؛ چرا‌که او را از خود می‌دانند. استاد محمدرضا شجریان نماد راستین و عزت فرهنگ و هنر ایرانی و آریایی است، یک عمر تلاش این انسان بزرگ برای پاسداشت ارزش‌ها و سنت‌های زیبای فرهنگی چند‌هزار‌ساله همه ملت‌های حوزه منطقه نوروز، به او جایگاهی بسیار ویژه در قلب مردم کرد بخشیده است. او میراثی بی‌بدیل برجای گذاشت. هنر او هنری ناب بود و تمامی عناصر زیبایی‌شناختی را در متن خود داشت و او این هنر را برای مردم می‌آفرید؛ برای مردمی که عاشق آنها بود و تعهدی بی‌نظیر به آنها داشت. آن‌گونه که خود می‌گوید او می‌خواست با موسیقی اندیشه بیافریند؛ اندیشه‌ای که سرچشمه ارزش‌های متعالی انسانی باشد، اندیشه‌ای که دیوارهای بلند جهل و تعصب و جنگ را از میان بردارد و باورهای مشترک ماندگاری برای درک و تفاهم متقابل میان انسان‌ها و ملت‌ها بنیان نهد و همراه نغمه‌های زیبای انسانی‌اش، دوستی و صلح پایدار برای ایرانیان و جهانیان به ارمغان بیاورد.
--------------

مغبون سفیر پارسی‌گویان جهان
سید‌علی موجانی-رایزن پیشین فرهنگی در لهستان
برای نسل ما، آنانی که واپسین دهه سلطنت 57‌ساله خانواده پهلوی را به خاطر دارند و با تجربه یک نظام متمایز از قرن‌ها حاکمیت سیاسی بر ایران‌زمین نیز پس از انقلاب اسلامی شکوهمند ملت ایران در سال 57 زیست داشته‌اند، «شجریان» یک «پدیده» و «راز» بود. «انقلاب» در هر زمان و مکان الزامات خاص و تبعاتی مرتبط با ذات خویش را بر جای می‌گذارد. در ایران هم این رخداد بر پایه همین بیان، الزاماتی در داخل و تبعاتی در خارج را رقم زد. درون جغرافیای سیاسی جمهوری اسلامی ایران که در بستر قلمرو جهان ایرانی، خاتمی به یادگار مانده از قرن‌ها تاریخ پر‌فراز‌و‌نشیب بود، بروز انقلاب، چهره‌ای متفاوت از تظاهرات فرهنگی و هنری در قیاس با عصر سلطنت را ترسیم کرد. به همان میزان که حالات روحی و اجتماعی جامعه ایرانی متحول شده بود، ارزش‌ها در فضای انقلاب دگرگون و سنت‌ها در تلاطم روزهای پر‌حادثه دهه نخست انقلاب که با تجربه جنگ میهنی و دفاع از تمامیت ارضی سخت درآمیخته شده بودند، تمایز یافته بود.

انقلاب با خود اُدبا و هنرمندانی را آورده بود که کوشش داشتند ادب و هنر خود را در تولد تازه عصر فرهنگی انقلاب ترویج دهند. این جنبش هنری و فرهنگی آن سال‌ها که به باور نگارنده هنوز کمتر مورد پژوهش عمیق اهل خرد واقع شده و دانش ما درباره آن به کمال نرسیده است، در جوهر خود یک اصل را معنا بخشیده بود: «انقطاع از میراث عصر پسین».
با‌این‌همه، زبان و اندیشه یا ابزار و اسباب آن رویکرد ریشه در همان قرون گذشته داشت. به همان میزان که در زبان فارسی یا رده‌های هنر تغییری روی نداده بود، اسباب و ابزار هم همانی مانده بود که نیاکان از آن برای انتقال میراث تمدنی خود بهره جسته بودند. در این معنا، هنرمندان و اُدبای انقلاب هم بر بنیان همان بستر موجود مضمون تازه کردند.
محمدرضا شجریان در سایه «سایه» و به لطف «لطفی» از سلک همان هنرمندان «شیدایی» بودند که پیش از پیروزی انقلاب اسلامی و در پی رخداد «جمعه سیاه» تصمیم خود را برای انقطاع از عملکرد گذشته و نه میراث شعر و هنر گرفتند و به این ‌گونه این سه نفر با وجود تأثیر هنر و ادبیات در آنچه آن را «آشنایی با سنت‌ها و فرهنگ‌های ملل» بر‌می‌شماردند، پیشگامانی شدند برای برگزیدن مسیری تازه در تعالی میراث نیاکان. نامه 18 شهریور 1357 این حلقه شیدا بی‌شک تأثیری عمیق در تصمیم اهالی کوی هنر و ادب ایران در روزهای منتهی به انقلاب اسلامی برای تغییر نگرشی بنیادین درباره مسئولیت و مأموریت‌های فرهنگی و هنری بر جای گذاشت.
شجریان، هنرمندی بود که با تربیت و تجاربی خاص در سنت فرهنگی قبل از انقلاب و دلبسته به هنر موسیقیایی کهن و اصیل ایران با این نامه مسیر آن تلاطم روحی و روانی درون یک هنرمند دارای عواطف عمیق و شناخت دقیق از واقعیات اجتماعی را آشکارا به نمایش گذاشت. مطالعه عمر هنری و برداشتی کلی از سطح فعالیت‌های او در چهار دهه پس از انقلاب این واقعیت را هم هویدا می‌دارد که اسطوره آواز ایران در قرن حاضر رسالتی دیگر را برای خود برگزیده بود. به باور نویسنده این رسالت را بی‌کم‌و‌کاست باید در آن «گنج حضوری» دانست که او در جست‌وجویش بر‌آمده بود: «اتصال فرهنگی میان‌نسلی».
محمدرضا شجریان در دوره سلطنت خود بر عرصه آواز ایران کوشید میراث هزارساله زبان فارسی را نه‌تنها برای نسل ما و آیندگان دوباره عرضه دارد؛ بلکه با خوانش عمیق آن ادبیات سترگ و تأمل در واژگان و دقت در حالات روحی یکایک سرایندگان آنها یک منت بزرگ را نیز به فارسی‌زبانان ارزانی داشت که با درک عمیق نحوه قرائت و بیان و احساس نهفته درباره معانی جزء‌به‌جزء کلمات، تعابیر و استعاره‌ها به تصوری عینی درباره گنجینه ادب فارسی دست پیدا کنند. از‌این‌رو او نقطه اتصال روح و احساس نسل ما و آیندگان با ستارگانی شد که خورشید کهکشان درخشان زبان فارسی هستند.
به واقع چه بسا پس از قرن‌ها فرزندان ایران‌زمین توانستند در نمونه‌ای بی‌نظیر از سنت آوازی و با دقتی بی‌مثال و ستودنی که شجریان با تعمق در عصر شعرا و اُدبا حاصل کرده بود و درک نزدیکی که از عواطف آن سرایندگان یافته بود، کلام فردوسی، عطار، مولانا، سعدی، حافظ و باباطاهر... تا اخوان و ابتهاج را آن‌گونه که هستند و بودند، به ما بنمایاند. او در پسِ هزاره تولد زبان فارسی ستون‌های یک پل فرهنگی میان‌نسلی را با کمک دیگر اهالی هنر موسیقی و ادبیات چنان استوار بر قلمرو جهان ایرانی برقرار کرد که گزاف نیست اگر گفته شود برای دهه‌های متمادی تا ظهور یک «پدیده» دیگر همین سبک و سیاقِ «مکتب آوازی شجریان» برای دقت و پژوهش در خوانش آثار استمرار خواهد یافت.
در کنار این ویژگی بی‌بدیل درباره زاده زمین خراسان، مطالعه عمر او یک «راز» بزرگ را نیز بر ایران معاصر عیان کرده است که در تعبیر دکتر محمدجواد ظریف، وزیر خارجه ایران، برای بزرگداشت او مشهود است. این معنا که سکاندار دیپلماسی ایران او را «سفیر پارسی‌گویان جهان» خواند، نه یک افتخار برای شجریان؛ بلکه یک اذعان به مجاهدت و کوششی بی‌مثال از سوی انسانی بود که بدون توجه به مرزهای جغرافیا و سیاست و نیز به دور از حمایت ساختاری و سازمانی، بی‌محابا خود را در برابر سلایق متنوع پارسی‌گویان دنیای معاصر خود و ایرانیان مقیم پراکنده در اکناف عالم قرار داد تا در دورانی سخت سخنگوی ادب این کهن‌دیار باشد. محمدرضا شجریان در تمام دهه‌های اخیر کوشید یک رابطه و اتصال فرهنگی و هویتی را میان ایرانیانی که از سرزمین مادری به دور افتاده‌اند، با فرهنگ و تمدنی که متعلق به آنان است، برقرار سازد و به این ‌گونه در عصر جهانی‌شدن او حافظِ «حافظه هویتی» همه آن نسل‌هایی شود که در قلمروی به‌دور‌افتاده باید شناسه ایرانیت خود را پاس دارند.
نسل ما به دلیل عدم شناخت و قدردانی از این همتِ بلند، مغبون او خواهد ماند.
-------------
نام ایران را بلندآوازه کرد
بهرام امیراحمدیان- کارشناس روابط بین‌الملل در حوزه روسیه و قفقاز
زبان و موسیقی اگرچه مقوله‌ای معنوی هستند ولی هر دو در کنار هم با بهره‌گیری از استادان بزرگ موسیقی و آواز می‌توانند در ارتقای جایگاه سیاسی کشورها و ملت‌ها در محیط بین‌الملل، نقشی ارزشمند داشته باشند. هنگامی که سخن از شجریان می‌رود، نام «ایران» زنده می‌شود و به اهمیت و جایگاه ایران به عنوان سرزمین و مهد ادبیات، عرفان، شعر و موسیقی و مردمانی هنرمند منجر می‌شود. آنجا که کلام از گفتن ناتوان می‌شود، موسیقی آغاز می‌شود. استاد شجریان نام ایران را در جهان ایرانی بلند‌آوازه کرده است. چندی پیش در یک برنامه تلویزیونی میزگرد ادبیات در باکو، استادان بزرگ موسیقی آذربایجانی که از دیدار از ایران سخن می‌راندند، بزرگ‌ترین افتخارشان دیدار با شجریان در تهران عنوان شد. در افغانستان و تاجیکستان، در سمرقند و بخارا در ازبکستان و در قفقاز همه شجریان را می‌شناسند. هنرمند می‌تواند در ارتقای جایگاه سیاسی کشور سهمی بارز داشته باشد. وقتی شجریان و برخی دیگر از بزرگان موسیقی و هنر در برخی کشورهای غربی از جمله در فرانسه نشان دریافت می‌کنند، این نشان نه‌تنها برای شخص هنرمند، بلکه برای سرزمینی است که این هنرمند نماینده آن سرزمین است.در سال‌های دهه 80، در یکی از کنسرت‌های او در تالار 12‌هزار‌نفری وزارت کشور با همسرم حضور داشتم. پس از پایان کنسرت از او درخواست کردند که مرغ سحر را بخواند. همه مردم در سالن با او هم‌نوایی کردند. اشک در چشمان بسیاری حلقه زده بود.

چه کج‌رفتاری ای چرخ/ چه بد رفتاری ای چرخ / سر کین داری ای چرخ‌...
مردم به پا ایستادند و تا دقایقی صدای دست‌زدن مردم قطع نمی‌شد. جوانی بلند‌بالا به‌ سوی صحنه رفت تا شجریان را در آغوش گیرد. محافظان مانع شدند. جوان چند بار کوشش کرد و هر بار او را پس راندند. این بار خود استاد شخصا از صحنه پایین آمد و جوان را در آغوش گرفت. چه با‌شکوه بود این صحنه. استادی یکی از دوستداران خود را به نمایندگی از همه دوستدارانش در آغوش می‌کشد و دست مهربانش را بر سر او می‌کشد. این صحنه اوج عظمت و روح بلند خسرو آواز ایران است. مردم غرق در تحسین و حیرت بودند. بی‌سبب نیست که او را می‌توان خسرو آواز ایران نامید. او به‌یاد‌ماندنی‌ترین و دوست‌داشتنی‌ترین هنرمند و بحق هنرمند ملی ایران است.
در میانه برقراری روابط ایران با جمهوری آذربایجان تازه‌استقلال‌یافته از شوروی، بزرگ‌ترین و معروف‌ترین استاد کمانچه‌کش غیر‌ایرانی، هابیل علی‌‌یف دیداری از ایران داشتند و در یک کنسرت هابیل، شجریان نیز حضور داشت و بدون هماهنگی قبلی، استاد شجریان ‌روی صحنه دعوت شده همراه با کمانچه هابیل بداهه‌خوانی ارزشمند و باشکوهی ارائه می‌دهد. همه حاضران در تالار از این هنرمندی متحیر می‌شوند و از هابیل و سپس از شجریان پرسش می‌شود که چگونه بدون هماهنگی قبلی توانسته‌اند با یکدیگر هماهنگ شوند، در حالی که زبان یکدیگر را نمی‌دانند؟ پاسخ هر دو یکی است؛ موسیقی خود زبان دل‌هاست. شجریان با آواز خود به مدد موسیقی، سخن بزرگان را با شکوفایی زیادی ارائه داد. او توانسته است با کلام موزون، نصایح بزرگان ما را به گوش مردم جهان برساند. بی‌سبب نبود که دولت فرانسه نشان شوالیه به او اعطا کرده است.
حکایت سعدی را می‌توان در وصف شجریان به مصداق آورد؛ حکیمی پسران را پند همی داد که جانان پدر هنر آموزید که ملک و دولت دنیا اعتماد را نشاید و سیم و زر در سفر بر محل خطرست، یا دزد به‌یک ‌بار ببرد یا خواجه به ‌تفاریق بخورد.
اما هنر چشمه زاینده است و دولت پاینده و اگر هنرمند از دولت بیفتد، غم نباشد که هنر در نفس خود دولت است، هر‌جا که رود قدر بیند و بر صدر نشیند و بدون هنر لقمه چیند و سختی ببیند.
در واقع شجریان همین ویژگی را داشته و توانسته است نقش بزرگی در احیای موسیقی آوازی ایران در سبک‌های مختلف دایره‌المعارفی از شیوه‌های آواز ابداع و همراه سخن بزرگان، فرهنگ ناب ایران زمین را به اوج قله هنر برساند. بی‌شک اجرای کنسرت‌های او در خارج از کشور موجب شناساندن فرهنگ غنی ایران‌زمین به جهانیان به‌ویژه کشورهای هم‌فرهنگ حوزه نوروز و جهان ایرانی شده است. شجریان را همه در این قلمرو می‌شناسند و این سخن سعدی که سعدیا مرد نکو‌نام نمیرد هرگز، می‌تواند مصداق خوبی برای استاد شجریان باشد. شعر زیبای ژاله اصفهانی تعبیر زیبایی از زندگی ارائه می‌دهد که شجریان نماد بارز آن است.
زندگی صحنه یکتای هنرمندی ماست/ هر‌کسی نغمه خود خواند و از صحنه رود/ صحنه پیوسته به جاست/ خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد.
نغمه‌های شجریان در گوشه‌گوشه این سرزمین و کشورهایی که در آنها برای مردم بومی یا ایرانیان مقیم ارائه داده است، از اذهان مردم هنردوست زدوده نخواهد شد. داستان شرکت برنامه‌ریزی‌نشده شجریان در مسابقه قرائت قرآن در قونیه در مزار مولانا شنیدنی است. ربنای شجریان سرآمد ماندگاری از هنرهای اوست که سزاوار ثبت در میراث معنوی است.
پیام عبدالله عبدالله، رئیس شورای عالی مصالحه ملی افغانستان، برای تسلیت درگذشت شادروان استاد شجریان گویای نقش استاد در میراث معنوی جهانی ایرانی دارد. وی نوشته است: محمد‌رضا شجریان، «میراث مشترک فرهنگی» کشورهای منطقه، معرف اشعار شاعران بزرگ زبان فارسی از جمله مولوی، حافظ، سعدی و فردوسی است.
برای بزرگداشت او لازم نیست کاری انجام دهند، او در دل‌های باشندگان مردمان جهان ایرانی است. هر کجا نوروز است، هر کجا سخن و شعر فارسی خریدار دارد، محمد‌رضا شجریان آنجاست. این استاد بزرگ به توصیه نیاکان خود که پرورش شاگردی در کنار خود در آموزه‌های بسیار زیبای ایرانی «استاد -شاگردی» است، عمل کرد و فرزند برومندش «همایون»، میراثی همایون برای پدر در عالم آواز ایران است.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها