|

کدام بناپارتیسم!؟

احمد غلامی . سردبیر

برخی بر این باورند «بناپارتیسم» آینده اجتناب‌ناپذیر سیاست داخلی ایران است، چرا‌که مدیریت ناکارآمد و وضعیت نابسامان اقتصادی و اجتماعی و تزلزل در تصمیم‌گیری‌های مدیران موجب شده تا مردم درصدد ایجاد دولتی «مصلح مقتدر» باشند. فارغ از اینکه این اتفاق رخ خواهد داد یا نه باید گفت آنچه آفت تحلیلگران سیاسی از جمله اصلاح‌طلبان است، همین وسوسه پیشگویی است. یکی از تئوریسین‌های اصلاحات در سال 1380 از خطر ظهور بناپارتیسم در ایران گفت و اکنون با اینکه نزدیک به دو دهه از تحلیل او می‌گذرد، هنوز بناپارتیسم به معنا و مصداق واقعی آن ظهور نکرده است؛ چیزی شبیه ظهور رضاشاه. پس از او نیز بسیاری در‌این‌باره سخن گفته‌ و به جامعه هشدار داده‌اند. به‌جرئت می‌توان گفت در چهار دهه گذشته شرایط اجتماعی ایران هرگز مستعد ظهور چهره نظامی نبوده و شاید بهتر است بگوییم نیازی به ظهور این چهره‌ها نیز احساس نمی‌شده است، چراکه نظامیان از آغاز انقلاب در مسائل سیاسی، اقتصادی و اجتماعی نقش بسیاری داشته‌اند، خاصه از دولت سازندگی هاشمی‌رفسنجانی به شکل جدی وارد عرصه‌های اقتصادی شدند و از آن زمان همواره آنان در پس پشت همه دولت‌ها نقش تعیین‌کننده‌ای داشته‌اند. پس اگر در انتخابات 1400 نامزدی از میان چهره‌های نظامی برگزیده شود، این به معنای بناپارتیسم نیست. بناپارتیسم معنای روشنی دارد.

به تعبیر مارکس، بناپارتیسم زمانی به وقوع می‌پیوندد که «طبقه حاکم دیگر نمی‌تواند استیلای خود را به‌وسیله ابزارهای قانون اساسی و پارلمانی ادامه دهد و از سوی دیگر طبقات پایین هم قادر به جاانداختن ایدئولوژی خود نیستند». با این تعریف بناپارتیسم از دل دولت و جامعه‌ای ضعیف بیرون می‌آید. با ظهور چهره‌ای به‌منزله بناپارت، دولتی مستقل از حاکمیت و حتی طبقات اجتماعی به وجود می‌آید. یکی از مشخصه‌های بارز بناپارتیسم «ترس» است. «معمولا به‌لحاظ تئوریک مهم‌ترین زمینه اقبال به نظامیان مسئله ترس است؛ یعنی هرگاه اعضای جامعه از حمله دشمن نگران باشند، به نظامیان برای اداره کشور روی می‌آورند».1 با وجود این حتی جامعه ایران در انتخابات سال 92 خلاف این را نشان داد و بیمناک از ترس جنگ، به حسن روحانی معتدل و غیرنظامی رأی داد. اکنون پرسش اساسی اینجاست؛ گیرم در انتخابات آینده چهره‌ای نظامی روی کار بیاید، آیا این به معنای بناپارتیسم است؟ بعید است این‌گونه باشد. مگر نه اینکه تا امروز نظامیان در جامعه و سیاست ایران غایب نبوده و نقش تعیین‌کننده‌ای داشته‌اند. در دولت‌های اصلاح‌طلب سیاست‌های منطقه‌ای با استراتژی نظامیان دنبال شده است و در سیاست‌های توسعه‌گرایانه دولت‌ها، نظامیان حضوری چشمگیر داشته‌اند. توسعه‌گرایی یکی از ویژگی‌های بناپارتیسم است. اغلب دولت‌های نظامی با تکیه بر توسعه‌گرایی روی کار آمده‌اند: کمال آتاتورک، جمال عبدالناصر و رضاشاه؛ اما توسعه‌گرایی در ایران نیز به جز در دوره رضاشاه از این قاعده پیروی نکرده است. نباید فراموش کرد با اینکه بسیاری از چهره‌های روشنفکر آن زمان همچون تقی‌زاده و کاظم‌زاده موافق رضاشاه بودند اما بسیاری از روحانیون از جمله مدرس نیز مخالف سرسختش بودند. اگرچه اوضاع به نفع رضاشاه پیش رفت اما نباید نادیده انگاشت موفقیت رضاشاه چیزی از تضاد و تخاصم بین روحانیون با رضاشاه و رضاشاه با روحانیون کم نکرد؛ چراکه دولت‌های بناپارتیسم دولت‌هایی فردمحورند. گیرم جمعیت اضافی یا به تعبیری جمعیت بی‌کار، آینده سیاسی ایران را در چهره‌ای نظامی محقق کنند، باز این هم به معنای بناپارتیسم و فردمحوری و دولت مصلح مقتدر نیست. بعید است با تجربه تلخی که از دولت‌های فردمحور و مصلح مقتدر وجود دارد، کسی تن به این استراتژی بدهد. نهادهای نظامی بر اطاعت و فرمان استوارند با یک سلسله‌مراتب عمودی. پیروزی یک چهره نظامی باز منجر به بناپارتیسم در ایران نخواهد شد؛ چراکه با همین قاعده باید از فرمانده کل قوا پیروی کنند. به یک معنا می‌توان گفت حکومت ایران رابطه تنگاتنگی با نظامیان داشته است و منفک‌کردن یک حکومت انقلابی از نهادهای نظامی که از آن صیانت می‌کنند، شدنی نیست. از سوی دیگر ساختار سیاسی ایران منسجم و چندلایه است. این ساختار چندلایه و پیچیده خواسته یا ناخواسته به تعادل و توازن قوا منجر شده و بعید است کسی بتواند با وجود این ساختار به همه دستگاه‌ها و نهادهای آن اشراف پیدا کند و فرمان براند. با فرض اینکه بپذیریم در میان نامزدهای نظامی چهره‌ای کاریزماتیک وجود دارد که می‌‌تواند آرای مردم، جمعیت اضافی یا لشکریان بی‌کار را به دست آورد، نباید فراموش کرد حتی جامعه توده‌ای ایران هم به‌لحاظ تاریخی خاطره خوشی از به‌قدرت‌رسیدن دولت‌های فردمحور ندارد. مگر اینکه اصلاح‌طلبان و اصولگرایان بخواهند در یک همدستی ناگفته و ناخواسته با دلایلی متفاوت این ایده را محقق کنند و با این دست پیشگویی‌ها درصدد هموارسازی جاده باشند. اصلاح‌طلبان بهتر از هرکسی می‌دانند حضور یک چهره نظامی در رأس دولت سرنوشتی متفاوت از رؤسای جمهور دیگر نخواهد داشت. اگر این گفته درست باشد، اصلاح‌طلبان بدشان نمی‌آید تا این بار چهره‌ نظامی بر صدر بنشیند و آزمون سیاسی‌اش را پس بدهد. با این اوصاف تکلیف این بناپارتیسم از پیش معلوم است. جامعه ایران، جامعه‌ پیچیده‌ای است که با ساده‌سازی از این دست نمی‌توان به عمق آن پی برد. آنچه شرایط کنونی را شکل می‌دهد، این است که دولت به عنوان طبقه مسلط نمی‌تواند باورهای خود را بر جامعه دیکته کند و این خواست و باورهای مردم رفته‌‌رفته جامعه را شکل داده و برخی از این رویکردها را از ریخت انداخته است.
1. از مصاحبه مهرزاد بروجردی با مجله شهروند، علی ملیحی

برخی بر این باورند «بناپارتیسم» آینده اجتناب‌ناپذیر سیاست داخلی ایران است، چرا‌که مدیریت ناکارآمد و وضعیت نابسامان اقتصادی و اجتماعی و تزلزل در تصمیم‌گیری‌های مدیران موجب شده تا مردم درصدد ایجاد دولتی «مصلح مقتدر» باشند. فارغ از اینکه این اتفاق رخ خواهد داد یا نه باید گفت آنچه آفت تحلیلگران سیاسی از جمله اصلاح‌طلبان است، همین وسوسه پیشگویی است. یکی از تئوریسین‌های اصلاحات در سال 1380 از خطر ظهور بناپارتیسم در ایران گفت و اکنون با اینکه نزدیک به دو دهه از تحلیل او می‌گذرد، هنوز بناپارتیسم به معنا و مصداق واقعی آن ظهور نکرده است؛ چیزی شبیه ظهور رضاشاه. پس از او نیز بسیاری در‌این‌باره سخن گفته‌ و به جامعه هشدار داده‌اند. به‌جرئت می‌توان گفت در چهار دهه گذشته شرایط اجتماعی ایران هرگز مستعد ظهور چهره نظامی نبوده و شاید بهتر است بگوییم نیازی به ظهور این چهره‌ها نیز احساس نمی‌شده است، چراکه نظامیان از آغاز انقلاب در مسائل سیاسی، اقتصادی و اجتماعی نقش بسیاری داشته‌اند، خاصه از دولت سازندگی هاشمی‌رفسنجانی به شکل جدی وارد عرصه‌های اقتصادی شدند و از آن زمان همواره آنان در پس پشت همه دولت‌ها نقش تعیین‌کننده‌ای داشته‌اند. پس اگر در انتخابات 1400 نامزدی از میان چهره‌های نظامی برگزیده شود، این به معنای بناپارتیسم نیست. بناپارتیسم معنای روشنی دارد.

به تعبیر مارکس، بناپارتیسم زمانی به وقوع می‌پیوندد که «طبقه حاکم دیگر نمی‌تواند استیلای خود را به‌وسیله ابزارهای قانون اساسی و پارلمانی ادامه دهد و از سوی دیگر طبقات پایین هم قادر به جاانداختن ایدئولوژی خود نیستند». با این تعریف بناپارتیسم از دل دولت و جامعه‌ای ضعیف بیرون می‌آید. با ظهور چهره‌ای به‌منزله بناپارت، دولتی مستقل از حاکمیت و حتی طبقات اجتماعی به وجود می‌آید. یکی از مشخصه‌های بارز بناپارتیسم «ترس» است. «معمولا به‌لحاظ تئوریک مهم‌ترین زمینه اقبال به نظامیان مسئله ترس است؛ یعنی هرگاه اعضای جامعه از حمله دشمن نگران باشند، به نظامیان برای اداره کشور روی می‌آورند».1 با وجود این حتی جامعه ایران در انتخابات سال 92 خلاف این را نشان داد و بیمناک از ترس جنگ، به حسن روحانی معتدل و غیرنظامی رأی داد. اکنون پرسش اساسی اینجاست؛ گیرم در انتخابات آینده چهره‌ای نظامی روی کار بیاید، آیا این به معنای بناپارتیسم است؟ بعید است این‌گونه باشد. مگر نه اینکه تا امروز نظامیان در جامعه و سیاست ایران غایب نبوده و نقش تعیین‌کننده‌ای داشته‌اند. در دولت‌های اصلاح‌طلب سیاست‌های منطقه‌ای با استراتژی نظامیان دنبال شده است و در سیاست‌های توسعه‌گرایانه دولت‌ها، نظامیان حضوری چشمگیر داشته‌اند. توسعه‌گرایی یکی از ویژگی‌های بناپارتیسم است. اغلب دولت‌های نظامی با تکیه بر توسعه‌گرایی روی کار آمده‌اند: کمال آتاتورک، جمال عبدالناصر و رضاشاه؛ اما توسعه‌گرایی در ایران نیز به جز در دوره رضاشاه از این قاعده پیروی نکرده است. نباید فراموش کرد با اینکه بسیاری از چهره‌های روشنفکر آن زمان همچون تقی‌زاده و کاظم‌زاده موافق رضاشاه بودند اما بسیاری از روحانیون از جمله مدرس نیز مخالف سرسختش بودند. اگرچه اوضاع به نفع رضاشاه پیش رفت اما نباید نادیده انگاشت موفقیت رضاشاه چیزی از تضاد و تخاصم بین روحانیون با رضاشاه و رضاشاه با روحانیون کم نکرد؛ چراکه دولت‌های بناپارتیسم دولت‌هایی فردمحورند. گیرم جمعیت اضافی یا به تعبیری جمعیت بی‌کار، آینده سیاسی ایران را در چهره‌ای نظامی محقق کنند، باز این هم به معنای بناپارتیسم و فردمحوری و دولت مصلح مقتدر نیست. بعید است با تجربه تلخی که از دولت‌های فردمحور و مصلح مقتدر وجود دارد، کسی تن به این استراتژی بدهد. نهادهای نظامی بر اطاعت و فرمان استوارند با یک سلسله‌مراتب عمودی. پیروزی یک چهره نظامی باز منجر به بناپارتیسم در ایران نخواهد شد؛ چراکه با همین قاعده باید از فرمانده کل قوا پیروی کنند. به یک معنا می‌توان گفت حکومت ایران رابطه تنگاتنگی با نظامیان داشته است و منفک‌کردن یک حکومت انقلابی از نهادهای نظامی که از آن صیانت می‌کنند، شدنی نیست. از سوی دیگر ساختار سیاسی ایران منسجم و چندلایه است. این ساختار چندلایه و پیچیده خواسته یا ناخواسته به تعادل و توازن قوا منجر شده و بعید است کسی بتواند با وجود این ساختار به همه دستگاه‌ها و نهادهای آن اشراف پیدا کند و فرمان براند. با فرض اینکه بپذیریم در میان نامزدهای نظامی چهره‌ای کاریزماتیک وجود دارد که می‌‌تواند آرای مردم، جمعیت اضافی یا لشکریان بی‌کار را به دست آورد، نباید فراموش کرد حتی جامعه توده‌ای ایران هم به‌لحاظ تاریخی خاطره خوشی از به‌قدرت‌رسیدن دولت‌های فردمحور ندارد. مگر اینکه اصلاح‌طلبان و اصولگرایان بخواهند در یک همدستی ناگفته و ناخواسته با دلایلی متفاوت این ایده را محقق کنند و با این دست پیشگویی‌ها درصدد هموارسازی جاده باشند. اصلاح‌طلبان بهتر از هرکسی می‌دانند حضور یک چهره نظامی در رأس دولت سرنوشتی متفاوت از رؤسای جمهور دیگر نخواهد داشت. اگر این گفته درست باشد، اصلاح‌طلبان بدشان نمی‌آید تا این بار چهره‌ نظامی بر صدر بنشیند و آزمون سیاسی‌اش را پس بدهد. با این اوصاف تکلیف این بناپارتیسم از پیش معلوم است. جامعه ایران، جامعه‌ پیچیده‌ای است که با ساده‌سازی از این دست نمی‌توان به عمق آن پی برد. آنچه شرایط کنونی را شکل می‌دهد، این است که دولت به عنوان طبقه مسلط نمی‌تواند باورهای خود را بر جامعه دیکته کند و این خواست و باورهای مردم رفته‌‌رفته جامعه را شکل داده و برخی از این رویکردها را از ریخت انداخته است.
1. از مصاحبه مهرزاد بروجردی با مجله شهروند، علی ملیحی

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها