برخورد با شهروند-خبرنگاران فوبیای واقعیت
علی مجتهدزاده- وکیل دادگستری
ماجرای «هلیا»، دختر اصفهانی و فیلمی که از او منتشر شد، پر بود از نکات درخور تأمل اجتماعی، فرهنگی و البته حقوقی که در این روزها زیاد به آن پرداخته شده است. اساسا هر وقت چنین اتفاقهایی رخ میدهد، با حجم وسیعی از تحلیلها و تفسیرهای کارشناسان که عموما هم هشدارآمیز هستند، مواجه میشویم و متأسفانه عموما هم این هشدارها نادیده گرفته میشوند و بعد از آن هم میبینیم نهادهای ذیربط و مسئولان آنها همچنان بیتفاوت به این هشدارها، همان مسیری را که خودشان در ذهن دارند، میروند. یکی از خبرهای تکراری بعد از این اتفاق، اظهارنظر معاون اجتماعی فرماندهی انتظامی استان اصفهان بود که گفت: «عوامل تهیهکننده و انتشاردهنده کلیپ درگیری دختران در اصفهان شناسایی و پس از هماهنگی قضائی احضار شدند». این مقام انتظامی تأکید کرده بود: «عواملی که اقدام به فیلمبرداری و انتشار این درگیری در فضای مجازی کرده بودند، شناسایی شده و برابر قانون با آنها برخورد خواهد شد». پیشتر هم در بسیاری از موارد، وقتی فیلمهایی حساسیتبرانگیز در فضای مجازی از رویدادهای مختلف پخش شده بود، یکی از اولین اقدامات قضائی و انتظامی برخورد با تهیهکننده و منتشرکنندگان آن فیلمها بود. بهتازگی نیز مجلس در طرحی با عنوان «تشدید مجازات همکاریکنندگان با اقدامات کشورهای متخاصم»، درصدد ایجاد محدودیتها و مجازاتهایی برای کسانی است که از صحنههایی در جامعه فیلمبرداری و سپس آن را منتشر میکنند. تقریبا دو دهه است که در دنیا مفهومی جدید به نام «شهروند-خبرنگار» شکل گرفته و قوام یافته و اکنون بخش مهمی از فرایند گردش آزاد اطلاعات شده است؛ بهطوریکه هم در نظامهای حقوقی، هم در مفاهیم آکادمیک و هم در ساختارهای حرفهای رسانهای، جایگاه «شهروند-خبرنگار» به رسمیت شناخته شده و دارای شأن حقوقی و حرفهای است. دقیقا بر مبنای همان منطقی که رسانه را رکن چهارم دموکراسی میداند، «شهروند-خبرنگار» نیز اکنون بخش مهمی از رکن چهارم دموکراسی است. نمونه عملی آن ماجرای مرگ «جورج فلوید» به دست پلیس آمریکاست که جنبشی فراگیر نهتنها در کل آمریکا بلکه حتی در کشورهای دیگر به راه انداخت و بهنوعی یکی از زمینهسازان شکست ترامپ شد. کل آن ماجرا مدیون «دارنلا فریزر»، نوجوان ۱۷سالهای بود که با موبایل خود صحنه مرگ «جورج فلوید» به دست پلیس را ضبط و آن را منتشر کرد. نکته مهمتر اینکه این نوجوان به خاطر همین کار خود توانست برنده جایزه پولیتزر بهعنوان معتبرترین جایزه روزنامهنگاری جهان در سال 2021 بشود. حالا فکر کنید اگر قواعد مدنظر نهادهای ذیربط در کشور ما بر ماجرای مرگ «جورج فلوید» حاکم بود، اکنون بهجای جایزه پولیتزر باید خبر پیگیری وضعیت آن نوجوان فیلمبردار در زندان یا بازداشت یا برخورد با او را میشنیدیم.
در ایران سالهاست همین نگاه غلط به حوزه رسانه وجود دارد و گویی کسی که واقعیتی تلخ را بازتاب میدهد و روایت میکند، خود مسئول وقوع آن رویداد است. همین نگاه باعث چه برخوردهایی که نشد و چه تعداد رسانهها که تعطیل نشدند و چه تعداد روزنامهنگار که کارشان به زندان و برخورد کشیده نشد. اما همه اینها چه حاصلی داشت؛ آیا مشکلاتی که این روزنامهنگاران و رسانهها از آن دم میزدند، حل شد؟ آیا کشور درست شد؟ آیا امروز دیگر همه باور ندارند که اداره کشور ما دچار مشکلاتی بنیادین و اساسی است؟حالا با چه توجیهی همان مسیر شکستخورده و بینتیجه را قرار است در برابر پدیده جدیدی به نام «شهروند-خبرنگار» تکرار کنیم؟ آنهم در روزهایی که تکنولوژی عملا هر فردی را به صورت بالقوه تبدیل به یک رسانه کرده و بالفعلشدن آن فقط نیازمند اندک اراده آن طرف است. مهمتر اینکه برخورد با این پدیده در حالی صورت میگیرد که هیچ توجیه و مستمسک قانونیای برای آن وجود ندارد و معلوم نیست با اتکا بر چه منطق حقوقی این اتفاق رخ میدهد. بهطورکلی، دلیلی اصلی این برخورد و بدبینی به امور رسانهای، چه به صورت رسانههای حرفهای و چه شهروند-خبرنگاران، کاملا مشخص است و آن را باید «فوبیای واقعیت» دانست؛ یعنی بازتاب عمومی پدیدهها و رویدادهایی عموما منفی که برخی افراد و دستگاهها از آن گریزان هستند. همانطورکه جهشهای تکنولوژیک در گذر ایام، تلاش برای ایجاد محدودیتهای مختلف در برابر رسانههای رسمی را با هدف عدم توزیع برخی محتواها خنثی کرده، همین عامل و عوامل مؤثر دیگری نیز نهتنها اجازه محدودیت پدیده «شهروند-خبرنگار» را نخواهند داد، بلکه حتی زمینهساز رشد آن نیز خواهند شد. در این شرایط اصلا زیبنده کشور ما نیست که مدام شاهد این نوع برخوردها باشیم که حتی مستمسک قانونی هم ندارند؛ آنهم درحالیکه در جهانی که ما آن را به انواع موارد متهم میکنیم، فعالیت آزادانه شهروند-خبرنگاران بزرگترین تحولات را دامن میزند و نهتنها برخوردی با آنها صورت نمیگیرد، بلکه برنده معتبرترین جوایز روزنامهنگاری هم میشوند.
ماجرای «هلیا»، دختر اصفهانی و فیلمی که از او منتشر شد، پر بود از نکات درخور تأمل اجتماعی، فرهنگی و البته حقوقی که در این روزها زیاد به آن پرداخته شده است. اساسا هر وقت چنین اتفاقهایی رخ میدهد، با حجم وسیعی از تحلیلها و تفسیرهای کارشناسان که عموما هم هشدارآمیز هستند، مواجه میشویم و متأسفانه عموما هم این هشدارها نادیده گرفته میشوند و بعد از آن هم میبینیم نهادهای ذیربط و مسئولان آنها همچنان بیتفاوت به این هشدارها، همان مسیری را که خودشان در ذهن دارند، میروند. یکی از خبرهای تکراری بعد از این اتفاق، اظهارنظر معاون اجتماعی فرماندهی انتظامی استان اصفهان بود که گفت: «عوامل تهیهکننده و انتشاردهنده کلیپ درگیری دختران در اصفهان شناسایی و پس از هماهنگی قضائی احضار شدند». این مقام انتظامی تأکید کرده بود: «عواملی که اقدام به فیلمبرداری و انتشار این درگیری در فضای مجازی کرده بودند، شناسایی شده و برابر قانون با آنها برخورد خواهد شد». پیشتر هم در بسیاری از موارد، وقتی فیلمهایی حساسیتبرانگیز در فضای مجازی از رویدادهای مختلف پخش شده بود، یکی از اولین اقدامات قضائی و انتظامی برخورد با تهیهکننده و منتشرکنندگان آن فیلمها بود. بهتازگی نیز مجلس در طرحی با عنوان «تشدید مجازات همکاریکنندگان با اقدامات کشورهای متخاصم»، درصدد ایجاد محدودیتها و مجازاتهایی برای کسانی است که از صحنههایی در جامعه فیلمبرداری و سپس آن را منتشر میکنند. تقریبا دو دهه است که در دنیا مفهومی جدید به نام «شهروند-خبرنگار» شکل گرفته و قوام یافته و اکنون بخش مهمی از فرایند گردش آزاد اطلاعات شده است؛ بهطوریکه هم در نظامهای حقوقی، هم در مفاهیم آکادمیک و هم در ساختارهای حرفهای رسانهای، جایگاه «شهروند-خبرنگار» به رسمیت شناخته شده و دارای شأن حقوقی و حرفهای است. دقیقا بر مبنای همان منطقی که رسانه را رکن چهارم دموکراسی میداند، «شهروند-خبرنگار» نیز اکنون بخش مهمی از رکن چهارم دموکراسی است. نمونه عملی آن ماجرای مرگ «جورج فلوید» به دست پلیس آمریکاست که جنبشی فراگیر نهتنها در کل آمریکا بلکه حتی در کشورهای دیگر به راه انداخت و بهنوعی یکی از زمینهسازان شکست ترامپ شد. کل آن ماجرا مدیون «دارنلا فریزر»، نوجوان ۱۷سالهای بود که با موبایل خود صحنه مرگ «جورج فلوید» به دست پلیس را ضبط و آن را منتشر کرد. نکته مهمتر اینکه این نوجوان به خاطر همین کار خود توانست برنده جایزه پولیتزر بهعنوان معتبرترین جایزه روزنامهنگاری جهان در سال 2021 بشود. حالا فکر کنید اگر قواعد مدنظر نهادهای ذیربط در کشور ما بر ماجرای مرگ «جورج فلوید» حاکم بود، اکنون بهجای جایزه پولیتزر باید خبر پیگیری وضعیت آن نوجوان فیلمبردار در زندان یا بازداشت یا برخورد با او را میشنیدیم.
در ایران سالهاست همین نگاه غلط به حوزه رسانه وجود دارد و گویی کسی که واقعیتی تلخ را بازتاب میدهد و روایت میکند، خود مسئول وقوع آن رویداد است. همین نگاه باعث چه برخوردهایی که نشد و چه تعداد رسانهها که تعطیل نشدند و چه تعداد روزنامهنگار که کارشان به زندان و برخورد کشیده نشد. اما همه اینها چه حاصلی داشت؛ آیا مشکلاتی که این روزنامهنگاران و رسانهها از آن دم میزدند، حل شد؟ آیا کشور درست شد؟ آیا امروز دیگر همه باور ندارند که اداره کشور ما دچار مشکلاتی بنیادین و اساسی است؟حالا با چه توجیهی همان مسیر شکستخورده و بینتیجه را قرار است در برابر پدیده جدیدی به نام «شهروند-خبرنگار» تکرار کنیم؟ آنهم در روزهایی که تکنولوژی عملا هر فردی را به صورت بالقوه تبدیل به یک رسانه کرده و بالفعلشدن آن فقط نیازمند اندک اراده آن طرف است. مهمتر اینکه برخورد با این پدیده در حالی صورت میگیرد که هیچ توجیه و مستمسک قانونیای برای آن وجود ندارد و معلوم نیست با اتکا بر چه منطق حقوقی این اتفاق رخ میدهد. بهطورکلی، دلیلی اصلی این برخورد و بدبینی به امور رسانهای، چه به صورت رسانههای حرفهای و چه شهروند-خبرنگاران، کاملا مشخص است و آن را باید «فوبیای واقعیت» دانست؛ یعنی بازتاب عمومی پدیدهها و رویدادهایی عموما منفی که برخی افراد و دستگاهها از آن گریزان هستند. همانطورکه جهشهای تکنولوژیک در گذر ایام، تلاش برای ایجاد محدودیتهای مختلف در برابر رسانههای رسمی را با هدف عدم توزیع برخی محتواها خنثی کرده، همین عامل و عوامل مؤثر دیگری نیز نهتنها اجازه محدودیت پدیده «شهروند-خبرنگار» را نخواهند داد، بلکه حتی زمینهساز رشد آن نیز خواهند شد. در این شرایط اصلا زیبنده کشور ما نیست که مدام شاهد این نوع برخوردها باشیم که حتی مستمسک قانونی هم ندارند؛ آنهم درحالیکه در جهانی که ما آن را به انواع موارد متهم میکنیم، فعالیت آزادانه شهروند-خبرنگاران بزرگترین تحولات را دامن میزند و نهتنها برخوردی با آنها صورت نمیگیرد، بلکه برنده معتبرترین جوایز روزنامهنگاری هم میشوند.