نور انداختن بر سايه
پارسا شهري: سنتِ نوشتن از داستان، يا بهتعبيري نوشتنِ جستاري درباره داستان كه بيانگرِ رويكرد نويسنده به جهان و جهانِ داستان باشد، اينجا چندان پا نگرفته است. نويسندگانِ ما بيشتر يا در كارِ نديدگرفتنِ نقد بودهاند يا طردِ تئوري. با اين روحيه مسلط در فضاي دو سه دهه اخير ادبيات ما، ميتوان انتشار كتابي درباره داستان را ازسوي نويسندهاي صاحبسبك و نامآشنا به فال نيك گرفت. «درحاشیه داستان» عنوانِ كتابي تازه از ابوتراب خسروي نويسنده «اسفار كاتبان» است كه باور دارد جامعه ما كمتر مينويسد و كمتر به نوشتن علاقه نشان ميدهد و سنتِ نوشتن رو به فراموشي است. خسروي در آستانه انتشار اين كتاب به ايبنا گفت: «نحوه نگرش هر نویسندهای با دیگری تفاوت دارد و اصولا همین تفاوت در نگاه و نگرش به زندگی است که باعث پدیدآمدن آثار مختلف میشود. در جهان ادبیات معمول است که برخی از نویسندگان بزرگ در خلال خلق آثار ادبی خود به تالیف کتابهایی با هدف تبیین نگرش و نمایاندن مواضع ادبی خود نیز میپردازند و بهعبارتی مخاطب را به ماهیت نوشتههای خود نزدیک میکنند. متاسفانه چنین چیزی میان نویسندگان ایرانی چندان معمول نبوده است و از نگرش و مواضع نویسندگانی چون صادق چوبک، صادق هدایت، جلال آلاحمد و ... اطلاع چندانی نداریم». با اين رويكرد است كه ابوتراب خسروي رماننويسِ مطرح سراغ نوشتن كتابي از سنخِ «درحاشیه داستان» رفته است كه مجموعهاي است از مقالاتش درباره ادبیات و رويكرد و ديدگاه او نسبت به مفهومِ «ادبيات». اين مقالات بهنوعي روايتِ سير افكار او است درباره ادبيات در سالياني كه رمانها و داستانهايش را نوشته است. برخي از اين مقالات متنِ سخنرانيهاي اوست در محافل مختلف ادبي، و بهقول خودش دربرگیرنده مواضع و نگاهش به ادبیات. علاوهبر اينها او در كتابش به مفاهيمِ كليدي همچون شخصیت، زاویه دید، مباحثی مانند مدرنیسم در ادبیات و مسائلی ازايندست نيز پرداخته است. ابوتراب خسروي پيشتر نيز كتابي به اين سبكوسياق با عنوانِ «حاشیهای بر مبانی داستان» را نوشته و در نشر ثالث منتشر كرده بود كه شامل سي مقاله او درباره داستاننویسی است. او در این دو مجموعه تلاش كرده است مواضع خود را نسبت به مباحث داستان طرح كند و بهطرز جزئی و از منظر نويسندهاي كه با اين عناصر سروكار دارد، آنها را بازتعريف كند يا چنانكه خودش ميگويد آنها را تدوین میکند. «یعنی نور میاندازد در سایهروشنی که وجود دارد تا مواضع داستاننویسی خودش را شرح بدهد و با این کار درواقع خودش را شرح میدهد». خسروي ضمنا در گفتوگويش با ايبنا به پيشينه چنين نقدونظرهايي اشاره ميكند و از «طلا در مس» رضا براهني درباره شعر و آثارِ جمال میرصادقی درباره مباحث داستاني. خسروي با اينكه به نوشتنِ نويسنده درباره ادبيات معتقد است ميگويد «نميتوانم برای دیگر نویسندهها تعیینتکلیف کنم. هر کس روش و مشی دارد. من از جانب خودم اعلام موضع میکنم و بهعنوان یک نویسنده علاقهمندم که درباره ادبیات هم بنویسم، به اين اميد كه مجموعه اين تألیفات شاید بتواند دردی از نسل بعد دوا کند». ابوتراب خسروي آنطور كه در كتابش نوشته است معتقد است «وجه غالب هنر ناشی از اندیشه است، آنطور که اثر هنری بهمثابه شيء ایجادشده بر مخاطب تأثیر حسی ایجاد کند که این تأثیر حسی به تحول منجر میگردد. بنابراین داستان شیئیتی است که مشخصه نوع اندیشه نویسنده را دارد».
پارسا شهري: سنتِ نوشتن از داستان، يا بهتعبيري نوشتنِ جستاري درباره داستان كه بيانگرِ رويكرد نويسنده به جهان و جهانِ داستان باشد، اينجا چندان پا نگرفته است. نويسندگانِ ما بيشتر يا در كارِ نديدگرفتنِ نقد بودهاند يا طردِ تئوري. با اين روحيه مسلط در فضاي دو سه دهه اخير ادبيات ما، ميتوان انتشار كتابي درباره داستان را ازسوي نويسندهاي صاحبسبك و نامآشنا به فال نيك گرفت. «درحاشیه داستان» عنوانِ كتابي تازه از ابوتراب خسروي نويسنده «اسفار كاتبان» است كه باور دارد جامعه ما كمتر مينويسد و كمتر به نوشتن علاقه نشان ميدهد و سنتِ نوشتن رو به فراموشي است. خسروي در آستانه انتشار اين كتاب به ايبنا گفت: «نحوه نگرش هر نویسندهای با دیگری تفاوت دارد و اصولا همین تفاوت در نگاه و نگرش به زندگی است که باعث پدیدآمدن آثار مختلف میشود. در جهان ادبیات معمول است که برخی از نویسندگان بزرگ در خلال خلق آثار ادبی خود به تالیف کتابهایی با هدف تبیین نگرش و نمایاندن مواضع ادبی خود نیز میپردازند و بهعبارتی مخاطب را به ماهیت نوشتههای خود نزدیک میکنند. متاسفانه چنین چیزی میان نویسندگان ایرانی چندان معمول نبوده است و از نگرش و مواضع نویسندگانی چون صادق چوبک، صادق هدایت، جلال آلاحمد و ... اطلاع چندانی نداریم». با اين رويكرد است كه ابوتراب خسروي رماننويسِ مطرح سراغ نوشتن كتابي از سنخِ «درحاشیه داستان» رفته است كه مجموعهاي است از مقالاتش درباره ادبیات و رويكرد و ديدگاه او نسبت به مفهومِ «ادبيات». اين مقالات بهنوعي روايتِ سير افكار او است درباره ادبيات در سالياني كه رمانها و داستانهايش را نوشته است. برخي از اين مقالات متنِ سخنرانيهاي اوست در محافل مختلف ادبي، و بهقول خودش دربرگیرنده مواضع و نگاهش به ادبیات. علاوهبر اينها او در كتابش به مفاهيمِ كليدي همچون شخصیت، زاویه دید، مباحثی مانند مدرنیسم در ادبیات و مسائلی ازايندست نيز پرداخته است. ابوتراب خسروي پيشتر نيز كتابي به اين سبكوسياق با عنوانِ «حاشیهای بر مبانی داستان» را نوشته و در نشر ثالث منتشر كرده بود كه شامل سي مقاله او درباره داستاننویسی است. او در این دو مجموعه تلاش كرده است مواضع خود را نسبت به مباحث داستان طرح كند و بهطرز جزئی و از منظر نويسندهاي كه با اين عناصر سروكار دارد، آنها را بازتعريف كند يا چنانكه خودش ميگويد آنها را تدوین میکند. «یعنی نور میاندازد در سایهروشنی که وجود دارد تا مواضع داستاننویسی خودش را شرح بدهد و با این کار درواقع خودش را شرح میدهد». خسروي ضمنا در گفتوگويش با ايبنا به پيشينه چنين نقدونظرهايي اشاره ميكند و از «طلا در مس» رضا براهني درباره شعر و آثارِ جمال میرصادقی درباره مباحث داستاني. خسروي با اينكه به نوشتنِ نويسنده درباره ادبيات معتقد است ميگويد «نميتوانم برای دیگر نویسندهها تعیینتکلیف کنم. هر کس روش و مشی دارد. من از جانب خودم اعلام موضع میکنم و بهعنوان یک نویسنده علاقهمندم که درباره ادبیات هم بنویسم، به اين اميد كه مجموعه اين تألیفات شاید بتواند دردی از نسل بعد دوا کند». ابوتراب خسروي آنطور كه در كتابش نوشته است معتقد است «وجه غالب هنر ناشی از اندیشه است، آنطور که اثر هنری بهمثابه شيء ایجادشده بر مخاطب تأثیر حسی ایجاد کند که این تأثیر حسی به تحول منجر میگردد. بنابراین داستان شیئیتی است که مشخصه نوع اندیشه نویسنده را دارد».