|

چادر زنان ایرانی در نقاشی‌های یک هنرمند چینی

فرانک آرتا

برپایی نمایشگاه انفرادی هنرمند نقاش چینی - مووِن لی (Mowen Li) - با عنوان «شهدخت ایرانی» در گالری «آس» شاید یکی از جالب‌ترین رویدادهای هنری در اردیبهشت‌ماه امسال بود. دلیل آن مواجهه نقاش با مفهوم «چادر» در فرهنگ ایرانی و برخی از کشورهای مسلمان است. این نقاش با گرته‌برداری از آثار نقاشان بزرگی مانند ونسان ونگوگ، ‌فریدا کالو و ... و همین‌طور با بهره‌گیری از ادبیات، افسانه‌ها، ‌اسطوره‌ها و به‌کارگیری کهن‌الگو‌ها، نقاشی‌های رنگین و جالبی را خلق کرده است. «مووِن لی» به دلیل کار در یکی از مؤسسات بین‌المللی با هدف دستیابی به صلح جهانی، مدتی در تهران اقامت می‌کند. ازاین‌رو آشنایی با مردم و فرهنگ صلح‌طلبانه آنها، او را بر آن داشت که در تصحیح تصویر نادرستی که رسانه‌های غربی از «چادر ایرانی - اسلامی» در اخبار خود منتشر کرده‌اند، به ترویج فرهنگ واقعی از طریق خلق نقاشی کمک کند. او معتقد است: «از طریق سازمانی که در آن فعالیت می‌کنم، به‌عنوان مدافع جوانان با هدف انجام پروژه‌های توسعه صلح و بهینه‌سازی مدیریت به بیش از 30 کشور ازجمله مناطق تحت مناقشه سفر کردم. هرچه هدایت افراد بیشتری را برعهده گرفتم، ‌بیشتر احساس کردم که تشویق گروه کوچکی از مردم برای چنین جنبش و حرکتی کافی نیست. تغییر اجتماعی در مقیاس بزرگ و چاره‌سازی برای مشکلات جهانی نیازمند تغییر طرزفکرها و باورهاست. از این جهت هنر دارای قدرتی بنیادی و اساسی در راستای پیشبرد اهداف متعالی زندگی و روند عمل‌گرایی است. با این باور در 25 سالگی تصمیم گرفتم تا به‌عنوان یک هنرمند مستقل فعالیت کنم». او داستان خود را درباره برپایی نمایشگاه «شهدخت ایرانی» چنین بیان می‌کند: «یک روز که برای رفتن از شمال به جنوب تهران سوار تاکسی شده و از پنجره مشغول تماشای بیرون بودم، ‌ناگهان زنی را با چادر سیاه در میان خیابان‌های دوده‌گرفته شهر دیدم. چادر سیاهش نیمی از آسمان را در خود گرفته بود. او جلوی تاکسی را گرفت و سوار شد. در آن لحظه می‌دانستم او برای همیشه با من می‌ماند. آن زن به من گفت: «ممکن است تصور کنی که در پشت ظاهر این وضعیت، ‌انسانی مطیع و سیاه‌بخت پنهان است، ‌اما درواقع روحی زیبا و قلبی مهربان مانند همه انسان‌ها پشت آن قرار دارد». من او را «شهدخت ایرانی» نامیدم و به‌خاطرش تصمیم گرفتم هنرمند شوم و پروژه «شهدخت ایرانی» را برای بازتاب دنیای درون این زن آغاز کردم» و با این مقدمه گفت‌وگو با او را ادامه دادم. ‌

آن‌طور که در شرح‌حال خود گفتید، شما نقاشی حرفه‌ای نیستید؛ پس چطور دست به قلم بردید و چنین نقاشی‌هایی خلق کردید؟
از زمانی که دو سال بیشتر نداشتم، بر اساس عادت کودکان نقاشی را دوست ‌داشتم؛ اما هیچ‌وقت فکر نمی‌کردم که نقاشی حرفه‌ام شود؛ در کشور ما، چین، نقاشی را حرفه نمی‌دانند و معتقدند که شخص باید در حرفه‌ای خاص فعالیت کند. تا اینکه دو سال پیش به‌عنوان فعال زن در مؤسسه صلح جوانان به ایران آمدم؛ این مؤسسه یک NJO است که مدیریت آن را جوانان برعهده دارند. به همین دلیل به ایران سفر کردم و سعی کردم فرهنگ ایران را به طور واقعی بشناسم. در ایران مسئله حجاب مرا جذب کرد. البته این را باید بگویم که در دوران کودکی به دلیل شناخت نادرستم وقتی زنی چادربه‌سر می‌دیدم تصور می‌کردم جادوگری است که جادوی سیاهش را پشت چادرش پنهان کرده! وقتی بزرگ‌تر شدم، تحت‌تأثیر رسانه‌های غربی این نوع حجاب متعلق به تروریست‌ها معرفی شد! ولی وقتی به ایران آمدم و از نزدیک با حجاب آشنا شدم، نگاهم تغییر کرد؛ مثلا یکی از همسران همکارم چادری بود. به همین دلیل با او بیشتر آشنا شدم و آن‌موقع متوجه شدم که زنان باحجاب با دیگران فرقی ندارند. دریافتم مردم بدون آنکه درباره چیزی آگاهی داشته باشند فقط آن را قضاوت می‌کنند، ‌بدون اینکه واقعیات را بدانند! به همین دلیل دست به قلم بردم. من در نقاشی‌هایم می‌خواستم دنیای زیبای رنگ‌ها در درون زنان باحجاب و پشت چادر سیاهشان را نشان دهم.
به چه دلیل در گرته‌برداری از نقاشی‌های ونگوگ یا فریدا کالو زنان را باحجاب به تصویر کشیدید؟
قبل از هر چیز باید بگویم من در ادبیات مسائل مختلف را دنبال می‌کنم، از جمله افسانه‌های ملل. بنابراین من افسانه‌های ملل مختلف را انتخاب کردم، ‌چون در این سرزمین‌ها مردم عشق و مهربانی را پیدا می‌کنند؛ افسانه‌های ملل سرزمین رؤیاهاست.
برای مثال رقصی در ژاپن وجود دارد به نام «آنوئی» که من (پرشن پرنسس) را در آن قرار دادم. داستانش آن است که مردی عاشق دو زن است. یک زن حسادت می‌کند و زن دیگر را می‌کشد... در واقع کلیت این داستان درباره حسادت زنانه است؛ حسادت شاید یک زن را به یک موجود خطرناک تبدیل کند؛ بنابراین من در داستان‌های ملل ویژگی‌های خوب و بد را دنبال کردم و البته به دنبال بیان خوب یا بدبودن آن نبودم.
اما چرا حجاب؟ این قصه‌ها را می‌توان بدون توجه به مسئله حجاب هم تصویر کرد.
این مربوط به ایران است، چراکه ورودم به ایران و استفاده از حجاب برایم کمی شوک‌آور بود!
چرا شوک‌آور؟ ‌
من شوکه شدم به خاطر تفاوتش؛ اما بعد به‌خاطر ارتباط نزدیک با زنی که حجاب چادر داشت و برای‌تان تعریف کردم، ‌متوجه شدم حجاب تنها نوعی عقیده است و باید بدون قضاوت به آن نگاه کرد.
چرا در نقاشی‌های شما، زنان سبیل دارند؟
مردان سرزمین من یعنی «خاور دور» همه دوست دارند صورت‌های تراشیده داشته باشند؛ اما در خاورمیانه مردان ریش و سبیل دارند و این به نظرم جذاب است. بعد دیدم که این زیبایی می‌تواند روی صورت زنان هم تصویر شود بدون اینکه هیچ نگاه جنسیتی به آن داشته باشیم.
جالب است که در دوره زمامداری ناصرالدین‌شاه قاجار، یکی از معیارهای زیبایی زنان حرمسرا، ‌سبیل‌هایشان بوده!
(می‌خندد) جالب است من این موضوع را در ابتدا نمی‌دانستم، اما بعد که نقاشی‌ام را کشیدم با آن آشنا شدم و برایم بسیار جالب بود! به نظرم ما نباید برای زیبایی اجباری داشته باشیم. بهتر است اجازه دهیم هرکس به هر نحوی که دوست دارد زیبا باشد. من دوست داشتم یکی از نشانه‌های قدرت مرد را که داشتن سبیل بوده است، روی صورت زنان هم نشان دهم.
در کارهای فریدا کالو هم سبیل دیده می‌شود. حالا تصور کنید اگر فریدا کالو از شما بپرسد که چرا چادر سر من کردید، چه پاسخی می‌دهید؟
می‌توانم بگویم اگر به ایران بیایی باید حجاب داشته باشی.
و به نظر شما جواب او چه خواهد بود؟ ‌
به نظرم اگر می‌توانست به ایران بیاید و چنین تجربه‌ای را کسب کند، ‌حتما تعداد زیادی نقاشی درباره چادر می‌کشید.
من خواستم بگویم ظاهر را می‌توان پوشاند، اما اندیشه و درون را نمی‌توان پوشیده نگه داشت.
به نظر می‌رسد شما راه سومی را در نظر گرفته‌اید، چون خاستگاه فکری‌تان صلح است؛ در کنار تفکری که حجاب را بی‌دلیل اجبار می‌کند و تفکری که تأکید بر بی‌حجابی دارد؛ شما درک متقابل و تعامل را برگزیده‌اید.
هر چیزی دو سویه خوب و بد دارد؛ در دنیا کشورهای مختلفی وجود دارد که مدام می‌خواهند فرهنگ خود را غالب کنند. ولی به نظرم باید به نظر همگان احترام گذاشت.
و شما برای این درک متقابل زبان هنر را برگزیدید؟
هرکس ممکن است برخورد شخصی با آن بکند، اما به نظر من حجاب فرهنگ و عقیده شماست و باید به آن احترام گذاشت. من به‌عنوان انسانی که خارج از این فرهنگم، در خودم آن را هضم کردم.
شما آموزشی درباره نقاشی ندیده‌اید؟
خیر؛ پدرم هنرمند است، اما هیچ‌وقت به من یاد نداد که چطور نقاشی بکشم. پدرم معتقد است که نباید نقاشی را یاد گرفت؛ نقاشی تخیل است و باید مثل یک کودک نقاشی کرد. من هم شیوه خودم را ابداع کردم و از کسی تأثیر نگرفتم.
آیا حالا خود را نقاش حرفه‌ای می‌دانید؟
من هرگز خودم را نقاش حرفه‌ای نمی‌نامم. من نقاشی مستقل هستم.
مسیر خود را ادامه می‌دهید؟
دوست دارم که پرتره‌ها را ادامه دهم؛ پیش از این با کودکان زاغه‌نشین کشور فیلیپین پروژه‌ای داشتم و به آنها هم آموزش دادم که چادر ایرانی را در نقاشی ببرند و تمام مسائل و آرزوهای خودشان را روی چادر ایرانی نقاشی کنند.
آیا این آثار را به کشورهای اروپایی و آمریکایی هم خواهید برد؟ ‌
بله؛ چون فکر می‌کنم این مسئله دیگر مربوط به زنان ایرانی نیست. مربوط به همه زنان دنیاست. به‌همین‌دلیل نقاشی‌های مختلف از سراسر دنیا انتخاب کردم.

برپایی نمایشگاه انفرادی هنرمند نقاش چینی - مووِن لی (Mowen Li) - با عنوان «شهدخت ایرانی» در گالری «آس» شاید یکی از جالب‌ترین رویدادهای هنری در اردیبهشت‌ماه امسال بود. دلیل آن مواجهه نقاش با مفهوم «چادر» در فرهنگ ایرانی و برخی از کشورهای مسلمان است. این نقاش با گرته‌برداری از آثار نقاشان بزرگی مانند ونسان ونگوگ، ‌فریدا کالو و ... و همین‌طور با بهره‌گیری از ادبیات، افسانه‌ها، ‌اسطوره‌ها و به‌کارگیری کهن‌الگو‌ها، نقاشی‌های رنگین و جالبی را خلق کرده است. «مووِن لی» به دلیل کار در یکی از مؤسسات بین‌المللی با هدف دستیابی به صلح جهانی، مدتی در تهران اقامت می‌کند. ازاین‌رو آشنایی با مردم و فرهنگ صلح‌طلبانه آنها، او را بر آن داشت که در تصحیح تصویر نادرستی که رسانه‌های غربی از «چادر ایرانی - اسلامی» در اخبار خود منتشر کرده‌اند، به ترویج فرهنگ واقعی از طریق خلق نقاشی کمک کند. او معتقد است: «از طریق سازمانی که در آن فعالیت می‌کنم، به‌عنوان مدافع جوانان با هدف انجام پروژه‌های توسعه صلح و بهینه‌سازی مدیریت به بیش از 30 کشور ازجمله مناطق تحت مناقشه سفر کردم. هرچه هدایت افراد بیشتری را برعهده گرفتم، ‌بیشتر احساس کردم که تشویق گروه کوچکی از مردم برای چنین جنبش و حرکتی کافی نیست. تغییر اجتماعی در مقیاس بزرگ و چاره‌سازی برای مشکلات جهانی نیازمند تغییر طرزفکرها و باورهاست. از این جهت هنر دارای قدرتی بنیادی و اساسی در راستای پیشبرد اهداف متعالی زندگی و روند عمل‌گرایی است. با این باور در 25 سالگی تصمیم گرفتم تا به‌عنوان یک هنرمند مستقل فعالیت کنم». او داستان خود را درباره برپایی نمایشگاه «شهدخت ایرانی» چنین بیان می‌کند: «یک روز که برای رفتن از شمال به جنوب تهران سوار تاکسی شده و از پنجره مشغول تماشای بیرون بودم، ‌ناگهان زنی را با چادر سیاه در میان خیابان‌های دوده‌گرفته شهر دیدم. چادر سیاهش نیمی از آسمان را در خود گرفته بود. او جلوی تاکسی را گرفت و سوار شد. در آن لحظه می‌دانستم او برای همیشه با من می‌ماند. آن زن به من گفت: «ممکن است تصور کنی که در پشت ظاهر این وضعیت، ‌انسانی مطیع و سیاه‌بخت پنهان است، ‌اما درواقع روحی زیبا و قلبی مهربان مانند همه انسان‌ها پشت آن قرار دارد». من او را «شهدخت ایرانی» نامیدم و به‌خاطرش تصمیم گرفتم هنرمند شوم و پروژه «شهدخت ایرانی» را برای بازتاب دنیای درون این زن آغاز کردم» و با این مقدمه گفت‌وگو با او را ادامه دادم. ‌

آن‌طور که در شرح‌حال خود گفتید، شما نقاشی حرفه‌ای نیستید؛ پس چطور دست به قلم بردید و چنین نقاشی‌هایی خلق کردید؟
از زمانی که دو سال بیشتر نداشتم، بر اساس عادت کودکان نقاشی را دوست ‌داشتم؛ اما هیچ‌وقت فکر نمی‌کردم که نقاشی حرفه‌ام شود؛ در کشور ما، چین، نقاشی را حرفه نمی‌دانند و معتقدند که شخص باید در حرفه‌ای خاص فعالیت کند. تا اینکه دو سال پیش به‌عنوان فعال زن در مؤسسه صلح جوانان به ایران آمدم؛ این مؤسسه یک NJO است که مدیریت آن را جوانان برعهده دارند. به همین دلیل به ایران سفر کردم و سعی کردم فرهنگ ایران را به طور واقعی بشناسم. در ایران مسئله حجاب مرا جذب کرد. البته این را باید بگویم که در دوران کودکی به دلیل شناخت نادرستم وقتی زنی چادربه‌سر می‌دیدم تصور می‌کردم جادوگری است که جادوی سیاهش را پشت چادرش پنهان کرده! وقتی بزرگ‌تر شدم، تحت‌تأثیر رسانه‌های غربی این نوع حجاب متعلق به تروریست‌ها معرفی شد! ولی وقتی به ایران آمدم و از نزدیک با حجاب آشنا شدم، نگاهم تغییر کرد؛ مثلا یکی از همسران همکارم چادری بود. به همین دلیل با او بیشتر آشنا شدم و آن‌موقع متوجه شدم که زنان باحجاب با دیگران فرقی ندارند. دریافتم مردم بدون آنکه درباره چیزی آگاهی داشته باشند فقط آن را قضاوت می‌کنند، ‌بدون اینکه واقعیات را بدانند! به همین دلیل دست به قلم بردم. من در نقاشی‌هایم می‌خواستم دنیای زیبای رنگ‌ها در درون زنان باحجاب و پشت چادر سیاهشان را نشان دهم.
به چه دلیل در گرته‌برداری از نقاشی‌های ونگوگ یا فریدا کالو زنان را باحجاب به تصویر کشیدید؟
قبل از هر چیز باید بگویم من در ادبیات مسائل مختلف را دنبال می‌کنم، از جمله افسانه‌های ملل. بنابراین من افسانه‌های ملل مختلف را انتخاب کردم، ‌چون در این سرزمین‌ها مردم عشق و مهربانی را پیدا می‌کنند؛ افسانه‌های ملل سرزمین رؤیاهاست.
برای مثال رقصی در ژاپن وجود دارد به نام «آنوئی» که من (پرشن پرنسس) را در آن قرار دادم. داستانش آن است که مردی عاشق دو زن است. یک زن حسادت می‌کند و زن دیگر را می‌کشد... در واقع کلیت این داستان درباره حسادت زنانه است؛ حسادت شاید یک زن را به یک موجود خطرناک تبدیل کند؛ بنابراین من در داستان‌های ملل ویژگی‌های خوب و بد را دنبال کردم و البته به دنبال بیان خوب یا بدبودن آن نبودم.
اما چرا حجاب؟ این قصه‌ها را می‌توان بدون توجه به مسئله حجاب هم تصویر کرد.
این مربوط به ایران است، چراکه ورودم به ایران و استفاده از حجاب برایم کمی شوک‌آور بود!
چرا شوک‌آور؟ ‌
من شوکه شدم به خاطر تفاوتش؛ اما بعد به‌خاطر ارتباط نزدیک با زنی که حجاب چادر داشت و برای‌تان تعریف کردم، ‌متوجه شدم حجاب تنها نوعی عقیده است و باید بدون قضاوت به آن نگاه کرد.
چرا در نقاشی‌های شما، زنان سبیل دارند؟
مردان سرزمین من یعنی «خاور دور» همه دوست دارند صورت‌های تراشیده داشته باشند؛ اما در خاورمیانه مردان ریش و سبیل دارند و این به نظرم جذاب است. بعد دیدم که این زیبایی می‌تواند روی صورت زنان هم تصویر شود بدون اینکه هیچ نگاه جنسیتی به آن داشته باشیم.
جالب است که در دوره زمامداری ناصرالدین‌شاه قاجار، یکی از معیارهای زیبایی زنان حرمسرا، ‌سبیل‌هایشان بوده!
(می‌خندد) جالب است من این موضوع را در ابتدا نمی‌دانستم، اما بعد که نقاشی‌ام را کشیدم با آن آشنا شدم و برایم بسیار جالب بود! به نظرم ما نباید برای زیبایی اجباری داشته باشیم. بهتر است اجازه دهیم هرکس به هر نحوی که دوست دارد زیبا باشد. من دوست داشتم یکی از نشانه‌های قدرت مرد را که داشتن سبیل بوده است، روی صورت زنان هم نشان دهم.
در کارهای فریدا کالو هم سبیل دیده می‌شود. حالا تصور کنید اگر فریدا کالو از شما بپرسد که چرا چادر سر من کردید، چه پاسخی می‌دهید؟
می‌توانم بگویم اگر به ایران بیایی باید حجاب داشته باشی.
و به نظر شما جواب او چه خواهد بود؟ ‌
به نظرم اگر می‌توانست به ایران بیاید و چنین تجربه‌ای را کسب کند، ‌حتما تعداد زیادی نقاشی درباره چادر می‌کشید.
من خواستم بگویم ظاهر را می‌توان پوشاند، اما اندیشه و درون را نمی‌توان پوشیده نگه داشت.
به نظر می‌رسد شما راه سومی را در نظر گرفته‌اید، چون خاستگاه فکری‌تان صلح است؛ در کنار تفکری که حجاب را بی‌دلیل اجبار می‌کند و تفکری که تأکید بر بی‌حجابی دارد؛ شما درک متقابل و تعامل را برگزیده‌اید.
هر چیزی دو سویه خوب و بد دارد؛ در دنیا کشورهای مختلفی وجود دارد که مدام می‌خواهند فرهنگ خود را غالب کنند. ولی به نظرم باید به نظر همگان احترام گذاشت.
و شما برای این درک متقابل زبان هنر را برگزیدید؟
هرکس ممکن است برخورد شخصی با آن بکند، اما به نظر من حجاب فرهنگ و عقیده شماست و باید به آن احترام گذاشت. من به‌عنوان انسانی که خارج از این فرهنگم، در خودم آن را هضم کردم.
شما آموزشی درباره نقاشی ندیده‌اید؟
خیر؛ پدرم هنرمند است، اما هیچ‌وقت به من یاد نداد که چطور نقاشی بکشم. پدرم معتقد است که نباید نقاشی را یاد گرفت؛ نقاشی تخیل است و باید مثل یک کودک نقاشی کرد. من هم شیوه خودم را ابداع کردم و از کسی تأثیر نگرفتم.
آیا حالا خود را نقاش حرفه‌ای می‌دانید؟
من هرگز خودم را نقاش حرفه‌ای نمی‌نامم. من نقاشی مستقل هستم.
مسیر خود را ادامه می‌دهید؟
دوست دارم که پرتره‌ها را ادامه دهم؛ پیش از این با کودکان زاغه‌نشین کشور فیلیپین پروژه‌ای داشتم و به آنها هم آموزش دادم که چادر ایرانی را در نقاشی ببرند و تمام مسائل و آرزوهای خودشان را روی چادر ایرانی نقاشی کنند.
آیا این آثار را به کشورهای اروپایی و آمریکایی هم خواهید برد؟ ‌
بله؛ چون فکر می‌کنم این مسئله دیگر مربوط به زنان ایرانی نیست. مربوط به همه زنان دنیاست. به‌همین‌دلیل نقاشی‌های مختلف از سراسر دنیا انتخاب کردم.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها