نگاهي به نمايش کمدي موزيکال
«شيرهاي خانباباسلطنه» نمايشي که مرا به گريه انداخت...
ناهيد کبيري. شاعر و نويسنده
نمايش «شيرهاي خانباباسلطنه» از همان ابتدا با ساز و ضرب و موسيقي شاد و شنگولِ بزنوبکوب و با طنز و تکهپرانيها و حرکتهاي ريتميک ريزودرشت رقص آغاز ميکند و تماشاگر را با خندههاي سرخورده ازيادرفتهاش آشتي ميدهد. تا آنجا که در تمام طول نمايش نه روي صندلياش جابهجا ميشود و نه به ساعتش نگاه ميکند. روند ديناميک کار بهقدري متنوع و رنگارنگ و چندصدايي است که مخاطب را بهنوعي در اجرا و فضاي داستان سهيم ميکند و در دو ساعت پيشرو او را از دلواپسيهاي خانه و خيابان ميرهاند. در اين ميان ديالوگها و مونولوگهاي منظوم که هم سرشار از بار معنايند و هم شيرين و مفرح، بهشدت تمرکز و تأمل ايجاد ميکنند؛ کلمات و سطرهاي آشنا و ملموسي که يادآور اضطرابها و رنجها و اندوه زمستانهاي سرد و سياه تاريخ و زندگي مردمانند و در اين نمايش به يک مضحکه تبديل ميشوند. کوچک ميشوند. حقير ميشوند. سنگيني بار خود را از روي شانههاي مخاطب برميدارند و او را به قصههاي غمگين زندگياش ميخندانند.در فرهنگ دموکراتيک يونان نيز با آثاري از هومر و شکسپير و گوته نمايشنامههاي منظوم اجرا ميشد، چراکه نمايش نمادي از حضور ديالوگ در جامعه است و تکصدايي و انفعال را از جامعه ميگيرد.نمايش «شيرهاي خانباباسلطنه» پيش از هر چيز يک نمايش است؛ يک نمايش تمامعيار. يک تئاتر است که در ژانر کمدي موزيکال تعريف ميشود بيآنکه خواسته باشد پيام يا رسالتي را به مخاطب تحميل کند، اما مثل هر کار هنري ديگری حس همدردياش از بيننده پنهان نميماند و به او منتقل ميشود، چراکه هنرمند بهعنوان حساسترين عضو جامعه با دردهاي مردم تنيده شده است و از مردم جدا نيست. به همين سبب اين نمايش توانسته است آن حس همذاتپنداري را در تماشاگران خود برانگيزد. تماشاگر صداي قشرهاي آشناي جامعه خودش را از همان فاصله کم ميشنود. صداي خودش را ميشنود. صداي لالايي مادر و آواي غمگنانه زنان بيوه... صداي حسرت محرومان و گرسنگان... . «شيرهاي خانباباسلطنه» به عبارتي نماد جامعه درهمريختهاي است که اعتراض و نابسامانيهايش را با نمايشي شاد و پرسروصدا به شوخي ميگيرد تا بتواند فريادها و اشکهاي خود را در پس پشت خندههايش پنهان کند و درهمينحال در لحظههايي نيز از بيننده اشک هم بگيرد که اين «در ميان خندهگريستن» نقطه فراز اين نمايش است. بيسبب نيست که «شيرهاي خانباباسلطنه» توانسته است يکصدوسيوچند روز خود را بر صحنه نگه دارد و تماشاگران انبوه را روي تکتک صندليها و پلههاي سالن پرديس شهرزاد بنشاند. کار افشين هاشمي، هم در نوشتن متن و هم کارگرداني تحسينبرانگيز است، بهويژه در گزينش بازيگراني اينچنين که بازي را زندگي ميکنند و همه ظرفيتهاي نمايشي خود را صميمانه به صحنه ميآورند.در اين ميان گلاب آدينه فصل ديگري است... حضوري گرم و درخشان و بهيادماندني دارد. با تمام وجود به صحنه ميآيد. از جان مايه ميگذارد. شور و انرژي ميآفريند. عشق ميآفريند؛ عشقي که بنمايه خلاقيتهاي هنري و کاراکتر منحصربهفرد اوست و... باز هم گلاب آدينه...؛ اين پديده خستگيناپذير در عرصه تئاتر و سينماي اين سرزمين... .
نمايش «شيرهاي خانباباسلطنه» از همان ابتدا با ساز و ضرب و موسيقي شاد و شنگولِ بزنوبکوب و با طنز و تکهپرانيها و حرکتهاي ريتميک ريزودرشت رقص آغاز ميکند و تماشاگر را با خندههاي سرخورده ازيادرفتهاش آشتي ميدهد. تا آنجا که در تمام طول نمايش نه روي صندلياش جابهجا ميشود و نه به ساعتش نگاه ميکند. روند ديناميک کار بهقدري متنوع و رنگارنگ و چندصدايي است که مخاطب را بهنوعي در اجرا و فضاي داستان سهيم ميکند و در دو ساعت پيشرو او را از دلواپسيهاي خانه و خيابان ميرهاند. در اين ميان ديالوگها و مونولوگهاي منظوم که هم سرشار از بار معنايند و هم شيرين و مفرح، بهشدت تمرکز و تأمل ايجاد ميکنند؛ کلمات و سطرهاي آشنا و ملموسي که يادآور اضطرابها و رنجها و اندوه زمستانهاي سرد و سياه تاريخ و زندگي مردمانند و در اين نمايش به يک مضحکه تبديل ميشوند. کوچک ميشوند. حقير ميشوند. سنگيني بار خود را از روي شانههاي مخاطب برميدارند و او را به قصههاي غمگين زندگياش ميخندانند.در فرهنگ دموکراتيک يونان نيز با آثاري از هومر و شکسپير و گوته نمايشنامههاي منظوم اجرا ميشد، چراکه نمايش نمادي از حضور ديالوگ در جامعه است و تکصدايي و انفعال را از جامعه ميگيرد.نمايش «شيرهاي خانباباسلطنه» پيش از هر چيز يک نمايش است؛ يک نمايش تمامعيار. يک تئاتر است که در ژانر کمدي موزيکال تعريف ميشود بيآنکه خواسته باشد پيام يا رسالتي را به مخاطب تحميل کند، اما مثل هر کار هنري ديگری حس همدردياش از بيننده پنهان نميماند و به او منتقل ميشود، چراکه هنرمند بهعنوان حساسترين عضو جامعه با دردهاي مردم تنيده شده است و از مردم جدا نيست. به همين سبب اين نمايش توانسته است آن حس همذاتپنداري را در تماشاگران خود برانگيزد. تماشاگر صداي قشرهاي آشناي جامعه خودش را از همان فاصله کم ميشنود. صداي خودش را ميشنود. صداي لالايي مادر و آواي غمگنانه زنان بيوه... صداي حسرت محرومان و گرسنگان... . «شيرهاي خانباباسلطنه» به عبارتي نماد جامعه درهمريختهاي است که اعتراض و نابسامانيهايش را با نمايشي شاد و پرسروصدا به شوخي ميگيرد تا بتواند فريادها و اشکهاي خود را در پس پشت خندههايش پنهان کند و درهمينحال در لحظههايي نيز از بيننده اشک هم بگيرد که اين «در ميان خندهگريستن» نقطه فراز اين نمايش است. بيسبب نيست که «شيرهاي خانباباسلطنه» توانسته است يکصدوسيوچند روز خود را بر صحنه نگه دارد و تماشاگران انبوه را روي تکتک صندليها و پلههاي سالن پرديس شهرزاد بنشاند. کار افشين هاشمي، هم در نوشتن متن و هم کارگرداني تحسينبرانگيز است، بهويژه در گزينش بازيگراني اينچنين که بازي را زندگي ميکنند و همه ظرفيتهاي نمايشي خود را صميمانه به صحنه ميآورند.در اين ميان گلاب آدينه فصل ديگري است... حضوري گرم و درخشان و بهيادماندني دارد. با تمام وجود به صحنه ميآيد. از جان مايه ميگذارد. شور و انرژي ميآفريند. عشق ميآفريند؛ عشقي که بنمايه خلاقيتهاي هنري و کاراکتر منحصربهفرد اوست و... باز هم گلاب آدينه...؛ اين پديده خستگيناپذير در عرصه تئاتر و سينماي اين سرزمين... .