يادداشتي بر حاشيه سه نمايشنامه از ناتاليا گينزبورگ
آينهاي در برابر ديدگان ما
حسن شكاري
ناتاليا گينزبورگ (تولد: 14 ژانويه 1916. مرگ: 7 اكتبر 1991.)، بانوي رماننويس و داستاننويس و نمايشنامهنويس، نامي بسيار آشناست براي دوستداران ادبيات داستاني و نمايشيِ ايتاليا در ايران. اكثر رمانها و داستانهايش در ايران و با همتِ مترجمان تواناي ادبيات داستانيِ ايتاليايي به فارسي برگردانده شدهاند، و در بزرگداشت اين بانوي داستانپرداز قرن بيستم ايتاليا، نشستها و جلسههاي متعددي برگزار شده است با حضور دوستداران ادبيات ايتاليايي و علاقهمندان به اين نويسنده همنسل شاعران بزرگ قرن بيستم ايتاليا مانند چزاره پاوزه و نويسندگان نامداري همچون ايتالو كالوينو. «خانه لب دريا»، «ميشل عزيز»، «فضيلتهاي ناچيز»، «الفباي خانواده»، «شهر و خانه»، «نجواهاي شبانه»، «چنين گذشت بر من»، «والنتينو»، «شهرِ من» برخي از رمانها و مجموعهداستانهاي اين بانوي نويسنده هستند كه ساليان گذشته در ايران چاپ و منتشر شدهاند.
اما، سه نمايشنامه وي، با نامهاي «با تو ازدواج كردم كه شاد باشم»، «توتفرنگي و خامه» و «آگهي»، سال گذشته و با ترجمه آقايان كاظم فرهادي و فرهاد خردمند، و با كوشش انتشارات فرهنگجاويد، و در قطعي خاص به دوستداران اين نويسنده عرضه شد كه من نيز بهعنوان خواننده آثار اين نويسنده، هر سه نمايشنامه را خواندم و نكاتي چند در حاشيه خوانش اين سه نمايشنامه به ذهنم خطور كرد كه در يادداشت پيشِرو به اين نكات پرداختم.
شاعران و نويسندگان اروپاييِ پس از جنگ دوم جهاني، بهويژه در آلمان و ايتاليا، به تحليل و بازشناخت پيآمد جنگي سوداگرانه و امپرياليستي بر زندگيِ اروپایيان برآمدند و «ادبيات شكست» را پي ريختند. در آلمان، برتولد برشت و هاينريش بل و ديگر نويسندگان و شاعران آلماني، با آثاري متعدد در نمايشنامهنويسي و رمان و شعر و داستان، سرآمد پيشگامان اين گونه ادبي شدند و در آثار خود، جامعه اروپا و زندگيِ اروپایيان پس از جنگ بزرگ را مورد نقد و بازخواني قرار دادند. اما در ايتاليا، اين گونه ادبيات داستاني، در شكل و محتوا، متفاوت از ادبيات شكست در آلمان، قوام يافت و ناتاليا گينزبورگ يكي از پيشگامان مهم اين گونه ادبي شد. البته وقايع ادبي، هنري، فرهنگي، اجتماعي و سياسي پديدآمده در ايتالياي پس از جنگ دوم جهاني از يك سو، و همين وقايع پيش از اين جنگ، از سوي ديگر، بر نگاه نويسندگان و شعراي ايتالياييِ ميراثدارِ دوراني آرمانگرا تأثيري عميق داشتند؛ نسلي بهشدت واقعگرا همچنان به واقعگرايي و رئاليسم نوع ايتاليايي وفادار ماند و همين واقعگرايي، به كمكِ اين نسل بازمانده از گذرِ سه دهه ملتهب و تاريخساز در ايتاليا آمد و سبب پيدايش
آثاري ماندگار در ادبيات ايتاليا و روزگار پس از جنگ و شكست شد و سينماي نئورئاليسم متأثر از اينگونه ادبي شكل گرفت؛ ادبيات منتقد، معترض، عامهفهم، و كوشا و فهيم در بهروزكردنِ آرمانهاي نسل گذشته براي ايجاد تحول همهجانبه در زندگيِ ايتاليايي. اين نسلِ بازمانده، از پس شكست، واقعبينانه به امكان نقد و بازبيني آرمانهاي گذشتگان خود در سه دهه بيست، سي و چهل قرن بيستم پرداخت و از اين رهگذر، بهنوعي از نگاه ايتاليايي به زندگي رسيد كه البته آغازگراني پيش از خود داشت، اگرچه اين آغازگران و پيشگامان با اينكه هريك جداگانه در عمقبخشي اين نگاه كوشيدند اما نتوانستند در دوران ملتهب سياسيِ چندين دهه ايتاليا اجازه و فرصت همانديشي بيابند. ناتاليا گينزبورگ، وفادار به آرمانهاي درست نسل پيشين و نويسندگاني مانند اینیاتسیو سیلونه و شاعراني مانند چزاره پاوزه با فرصت تجربه تحول جامعه ايتاليايي در بازسازيِ ويرانيهاي پس از جنگ و روبهروشدن با واقعيت شكست و خانهتكاني در جامعه واپسگراي احياي عظمت رُم باستان در عصر شرمآور بنيتو موسوليني، در جايگاه يك منتقد بيگذشت قرار گرفت و به نقد عملكرد اشتباه نسل آرمانگراي پيشين، با طرح نظريه
تغيير از پايين و در سطح جامعه ايتاليايي، به خلقِ رمانها و داستانها و نمايشنامههايش پرداخت. وي در سلسله آثارش، چه رمان و داستان يا نمايشنامه، به اهميت بازشناسيِ تفكر ايتاليايي در دنياي معاصر پرداخت و چهره واقعي جامعه و مردمان معاصر خود را به تصوير كشيد.
ناتاليا گينزبورگ، در سه نمايشنامه اخير -كه همينجا ميبايد از ترجمه بسيار دقيق و خوانا و صميمي و ساده، و متعهد به قلم نويسنده ياد كرد- بهدرستي در زندگيِ جاري در سايه شكست جنگ، و به روانشناختيِ مردمان سرگشتهاي ميرسد گرفتار در چمبره ملالِ ناشي از نااميديِ حاصلآمده از دوران پس از جنگ، و با اشاره درست اما پنهان در ذات اين سه اثر، راهِ چاره را بر ذمه مردمان نقشآفرين زندگيِ اجتماعيِ آن روزگاران ميگذارد، اگر اين مردمان در پيِ تغيير و غلبه بر نااميدي و دوري از ملال هستند. بيگمان، رازهاي ديگري در شكلدهي اين سه اثر خواندني پنهانند كه كشفشان نياز به كنجكاويِ بيشتر شما خوانندگان اين سه نمايشنامه دارد و پيگيري ماجراهاي بهظاهر ساده اما در ذاتْ پيچيده بهسبب دشواريهاي عصري كه شخصيتهاي اين سه نمايشنامه درگيرشان هستند و هوش ناتاليا گينزبورگ در شناساييِ اين دشواريها بهكار ميافتد در دهه شصت ميلادي، اما پيشاپيش، عصرِ تنهايي و اضطراب را در آينده هشدار ميدهد بيآنكه ما را در نااميدي رها كند؛ او راه چاره را در تغيير ما مردمان جامعه معاصر ميبيند؛ همان هشداري كه آنتون چخوف در يكيك نمايشنامههايش اعلام ميدارد و
آينهاي تمامنما ميسازد در برابر ديدگان ما تا بهدرستي خويش را ببينيم و بينديشيم: «تا يكيك ما درصدد تغيير خويش برنياييم، جامعه انساني هرگز تغيير بنيادي نخواهد كرد!».
ناتاليا گينزبورگ (تولد: 14 ژانويه 1916. مرگ: 7 اكتبر 1991.)، بانوي رماننويس و داستاننويس و نمايشنامهنويس، نامي بسيار آشناست براي دوستداران ادبيات داستاني و نمايشيِ ايتاليا در ايران. اكثر رمانها و داستانهايش در ايران و با همتِ مترجمان تواناي ادبيات داستانيِ ايتاليايي به فارسي برگردانده شدهاند، و در بزرگداشت اين بانوي داستانپرداز قرن بيستم ايتاليا، نشستها و جلسههاي متعددي برگزار شده است با حضور دوستداران ادبيات ايتاليايي و علاقهمندان به اين نويسنده همنسل شاعران بزرگ قرن بيستم ايتاليا مانند چزاره پاوزه و نويسندگان نامداري همچون ايتالو كالوينو. «خانه لب دريا»، «ميشل عزيز»، «فضيلتهاي ناچيز»، «الفباي خانواده»، «شهر و خانه»، «نجواهاي شبانه»، «چنين گذشت بر من»، «والنتينو»، «شهرِ من» برخي از رمانها و مجموعهداستانهاي اين بانوي نويسنده هستند كه ساليان گذشته در ايران چاپ و منتشر شدهاند.
اما، سه نمايشنامه وي، با نامهاي «با تو ازدواج كردم كه شاد باشم»، «توتفرنگي و خامه» و «آگهي»، سال گذشته و با ترجمه آقايان كاظم فرهادي و فرهاد خردمند، و با كوشش انتشارات فرهنگجاويد، و در قطعي خاص به دوستداران اين نويسنده عرضه شد كه من نيز بهعنوان خواننده آثار اين نويسنده، هر سه نمايشنامه را خواندم و نكاتي چند در حاشيه خوانش اين سه نمايشنامه به ذهنم خطور كرد كه در يادداشت پيشِرو به اين نكات پرداختم.
شاعران و نويسندگان اروپاييِ پس از جنگ دوم جهاني، بهويژه در آلمان و ايتاليا، به تحليل و بازشناخت پيآمد جنگي سوداگرانه و امپرياليستي بر زندگيِ اروپایيان برآمدند و «ادبيات شكست» را پي ريختند. در آلمان، برتولد برشت و هاينريش بل و ديگر نويسندگان و شاعران آلماني، با آثاري متعدد در نمايشنامهنويسي و رمان و شعر و داستان، سرآمد پيشگامان اين گونه ادبي شدند و در آثار خود، جامعه اروپا و زندگيِ اروپایيان پس از جنگ بزرگ را مورد نقد و بازخواني قرار دادند. اما در ايتاليا، اين گونه ادبيات داستاني، در شكل و محتوا، متفاوت از ادبيات شكست در آلمان، قوام يافت و ناتاليا گينزبورگ يكي از پيشگامان مهم اين گونه ادبي شد. البته وقايع ادبي، هنري، فرهنگي، اجتماعي و سياسي پديدآمده در ايتالياي پس از جنگ دوم جهاني از يك سو، و همين وقايع پيش از اين جنگ، از سوي ديگر، بر نگاه نويسندگان و شعراي ايتالياييِ ميراثدارِ دوراني آرمانگرا تأثيري عميق داشتند؛ نسلي بهشدت واقعگرا همچنان به واقعگرايي و رئاليسم نوع ايتاليايي وفادار ماند و همين واقعگرايي، به كمكِ اين نسل بازمانده از گذرِ سه دهه ملتهب و تاريخساز در ايتاليا آمد و سبب پيدايش
آثاري ماندگار در ادبيات ايتاليا و روزگار پس از جنگ و شكست شد و سينماي نئورئاليسم متأثر از اينگونه ادبي شكل گرفت؛ ادبيات منتقد، معترض، عامهفهم، و كوشا و فهيم در بهروزكردنِ آرمانهاي نسل گذشته براي ايجاد تحول همهجانبه در زندگيِ ايتاليايي. اين نسلِ بازمانده، از پس شكست، واقعبينانه به امكان نقد و بازبيني آرمانهاي گذشتگان خود در سه دهه بيست، سي و چهل قرن بيستم پرداخت و از اين رهگذر، بهنوعي از نگاه ايتاليايي به زندگي رسيد كه البته آغازگراني پيش از خود داشت، اگرچه اين آغازگران و پيشگامان با اينكه هريك جداگانه در عمقبخشي اين نگاه كوشيدند اما نتوانستند در دوران ملتهب سياسيِ چندين دهه ايتاليا اجازه و فرصت همانديشي بيابند. ناتاليا گينزبورگ، وفادار به آرمانهاي درست نسل پيشين و نويسندگاني مانند اینیاتسیو سیلونه و شاعراني مانند چزاره پاوزه با فرصت تجربه تحول جامعه ايتاليايي در بازسازيِ ويرانيهاي پس از جنگ و روبهروشدن با واقعيت شكست و خانهتكاني در جامعه واپسگراي احياي عظمت رُم باستان در عصر شرمآور بنيتو موسوليني، در جايگاه يك منتقد بيگذشت قرار گرفت و به نقد عملكرد اشتباه نسل آرمانگراي پيشين، با طرح نظريه
تغيير از پايين و در سطح جامعه ايتاليايي، به خلقِ رمانها و داستانها و نمايشنامههايش پرداخت. وي در سلسله آثارش، چه رمان و داستان يا نمايشنامه، به اهميت بازشناسيِ تفكر ايتاليايي در دنياي معاصر پرداخت و چهره واقعي جامعه و مردمان معاصر خود را به تصوير كشيد.
ناتاليا گينزبورگ، در سه نمايشنامه اخير -كه همينجا ميبايد از ترجمه بسيار دقيق و خوانا و صميمي و ساده، و متعهد به قلم نويسنده ياد كرد- بهدرستي در زندگيِ جاري در سايه شكست جنگ، و به روانشناختيِ مردمان سرگشتهاي ميرسد گرفتار در چمبره ملالِ ناشي از نااميديِ حاصلآمده از دوران پس از جنگ، و با اشاره درست اما پنهان در ذات اين سه اثر، راهِ چاره را بر ذمه مردمان نقشآفرين زندگيِ اجتماعيِ آن روزگاران ميگذارد، اگر اين مردمان در پيِ تغيير و غلبه بر نااميدي و دوري از ملال هستند. بيگمان، رازهاي ديگري در شكلدهي اين سه اثر خواندني پنهانند كه كشفشان نياز به كنجكاويِ بيشتر شما خوانندگان اين سه نمايشنامه دارد و پيگيري ماجراهاي بهظاهر ساده اما در ذاتْ پيچيده بهسبب دشواريهاي عصري كه شخصيتهاي اين سه نمايشنامه درگيرشان هستند و هوش ناتاليا گينزبورگ در شناساييِ اين دشواريها بهكار ميافتد در دهه شصت ميلادي، اما پيشاپيش، عصرِ تنهايي و اضطراب را در آينده هشدار ميدهد بيآنكه ما را در نااميدي رها كند؛ او راه چاره را در تغيير ما مردمان جامعه معاصر ميبيند؛ همان هشداري كه آنتون چخوف در يكيك نمايشنامههايش اعلام ميدارد و
آينهاي تمامنما ميسازد در برابر ديدگان ما تا بهدرستي خويش را ببينيم و بينديشيم: «تا يكيك ما درصدد تغيير خويش برنياييم، جامعه انساني هرگز تغيير بنيادي نخواهد كرد!».