|

فردی که هیچ‌وقت هیچ جلسه‌ای را از دست نداد!

وحید شامخی- مشاور مدیریت استراتژیک

یکی از دغدغه‌های زندگی امروز ما ایجاد تعادل میان کار و زندگی خانوادگی‌مان است. آن‌قدر کار می‌کنیم یا مجبوریم آن‌قدر کار کنیم که سخت می‌شود برای خانواده و زندگی خانوادگی‌مان زمان مناسبی کنار بگذاریم و نتیجه‌اش معمولا گونه‌ای از احساس گناه است که ‌ای کاش می‌شد زمان بیشتری را به همسر، بچه‌ها، پدر، مادر و... اختصاص دهم. اما حداقل هنوز که نمی‌شود هم‌زمان در دو جا حضور داشته باشیم و از این حس رها شویم. از همین رو است که اندیشمندان و پژوهشگران زیادی در این باب قلم زده‌اند، می‌زنند، پژوهش و مطالعه انجام می‌دهند و نظرسنجی می‌کنند. برای مثال حدود دو سال قبل شرکت معتبر دِلویت گزارشی منتشر کرد که در آن ادعا می‌کرد براساس آخرین نظرسنجی‌ها (در کشورهای توسعه‌یافته)، مهم‌ترین چیزی که نسل‌ هزاره (متولدین حدود 1360 تا حدود 1380) براي انتخاب شغل در نظر می‌گیرند، میزان تعادل میان کار و زندگی‌شان است. استاد مطرح دانشگاه هاروارد، دکتر کِلِیتون کریستِنسِن در همین ارتباط می‌گوید: من تعداد زیادی مشغله دارم که برای تصاحب زمان، انرژی و استعدادم رقابت می‌کنند؛ همسرم، بزرگ‌کردن فرزندانم، مشارکت و شرکت در اجتماعات مذهبی (کلیسا)، موفقیت در شغلم و... . به هر کدام از اینها چه مقدار باید از زمان، انرژی و استعدادم را اختصاص دهم؟ ایشان می‌گوید براساس تجربه شش دهه زندگی‌اش، آدم‌هایی که می‌خواهند پیشرفت کنند، فکر می‌کنند باید منابع کمتری به خانواده‌شان اختصاص دهند و منابع بیشتری به شغلشان! و این در حالی است که منبع قدرتمند و پایدار احساس خوشبختی ما همان ارتباط صمیمانه و عاشقانه با خانواده‌مان است!

اما چه کار کنیم تا تعادل بهتری میان کار و زندگی خانوادگی‌مان برقرار شود؟ اخیرا (آوریل 2018) یکی از نویسندگان و مربیان مطرح حوزه مدیریت زمان، پیشنهاد جالبی ارائه كرده که شاید برای ما هم قابل استفاده باشد. او می‌گوید برای اینکه پاسخ این سؤال را پیدا کنیم که چه زمانی باید تعهدات خانوادگی را به تعهدات کاری ارجحیت دهیم و چه زمانی برعکس؟ جلسه‌ای با خود و خانواده‌مان بگذاریم و از چهار زاویه پاسخ چند سؤال را برای خود شفاف کنیم. یک اینکه مي‌خواهيم چگونه پدر، مادر، فرزند، کارمند یا مدیری باشیم؟ دو، مي‌خواهيم چه فرهنگ خانوادگی‌ای بسازیم؟ آیا می‌خواهیم غذاخوردن جمعی و با همدیگر جزء فرهنگ خانوادگی‌مان باشد یا خیر؟ شرکت‌کردن در برنامه‌های مدرسه فرزندمان چطور؟ سه، ترجیحات فردی اعضای خانواده‌مان چگونه است؟ از آنها بپرسیم چه‌حمایت و ارتباطی را از ما انتظار دارند؟ برای بچه‌ای حضور در مراسم مدرسه‌اش خیلی اهمیت دارد، اما ممکن است برای بچه دیگری این‌طور نباشد! چهار، با توجه به محدودیت‌های هر شغل، چگونه شغلی را دنبال می‌کنیم؟ بعضی شغل‌ها سفرهای کاری یا ساعات اضافه‌کاری زیادی را طلب می‌کنند و بعضی کمتر. ممکن است درآمد چنین مشاغلی بیشتر باشد اما به ‌دوری از خانواده و اعضای خانواده نیرزد! پاسخ به این پرسش‌ها کمکمان می‌کند تا در مواجهه با چنین تصمیماتی راحت‌تر و شفاف‌تر تصمیم بگیریم و کمتر دچار احساس گناه شویم. استیو بِلانک که یکی از افراد مطرح و مشهور حوزه استارت‌آپ‌ها و تفکرات جدید این حوزه است، برخلاف آنچه شاید انتظار داشته باشیم که فعالان حوزه استارت‌آپ شب و روز نمی‌شناسند و فقط به موفقیت کسب‌وکارشان فکر می‌کنند، جمله بسیار زیبایی دارد. می‌گوید وقتی که مُردی، ترجیح می‌دهی روی سنگ قبرت بنویسند: فردی که هیچ‌وقت هیچ جلسه‌ای را از دست نداد! یا بنویسند: او یک پدر فوق‌العاده بود!

یکی از دغدغه‌های زندگی امروز ما ایجاد تعادل میان کار و زندگی خانوادگی‌مان است. آن‌قدر کار می‌کنیم یا مجبوریم آن‌قدر کار کنیم که سخت می‌شود برای خانواده و زندگی خانوادگی‌مان زمان مناسبی کنار بگذاریم و نتیجه‌اش معمولا گونه‌ای از احساس گناه است که ‌ای کاش می‌شد زمان بیشتری را به همسر، بچه‌ها، پدر، مادر و... اختصاص دهم. اما حداقل هنوز که نمی‌شود هم‌زمان در دو جا حضور داشته باشیم و از این حس رها شویم. از همین رو است که اندیشمندان و پژوهشگران زیادی در این باب قلم زده‌اند، می‌زنند، پژوهش و مطالعه انجام می‌دهند و نظرسنجی می‌کنند. برای مثال حدود دو سال قبل شرکت معتبر دِلویت گزارشی منتشر کرد که در آن ادعا می‌کرد براساس آخرین نظرسنجی‌ها (در کشورهای توسعه‌یافته)، مهم‌ترین چیزی که نسل‌ هزاره (متولدین حدود 1360 تا حدود 1380) براي انتخاب شغل در نظر می‌گیرند، میزان تعادل میان کار و زندگی‌شان است. استاد مطرح دانشگاه هاروارد، دکتر کِلِیتون کریستِنسِن در همین ارتباط می‌گوید: من تعداد زیادی مشغله دارم که برای تصاحب زمان، انرژی و استعدادم رقابت می‌کنند؛ همسرم، بزرگ‌کردن فرزندانم، مشارکت و شرکت در اجتماعات مذهبی (کلیسا)، موفقیت در شغلم و... . به هر کدام از اینها چه مقدار باید از زمان، انرژی و استعدادم را اختصاص دهم؟ ایشان می‌گوید براساس تجربه شش دهه زندگی‌اش، آدم‌هایی که می‌خواهند پیشرفت کنند، فکر می‌کنند باید منابع کمتری به خانواده‌شان اختصاص دهند و منابع بیشتری به شغلشان! و این در حالی است که منبع قدرتمند و پایدار احساس خوشبختی ما همان ارتباط صمیمانه و عاشقانه با خانواده‌مان است!

اما چه کار کنیم تا تعادل بهتری میان کار و زندگی خانوادگی‌مان برقرار شود؟ اخیرا (آوریل 2018) یکی از نویسندگان و مربیان مطرح حوزه مدیریت زمان، پیشنهاد جالبی ارائه كرده که شاید برای ما هم قابل استفاده باشد. او می‌گوید برای اینکه پاسخ این سؤال را پیدا کنیم که چه زمانی باید تعهدات خانوادگی را به تعهدات کاری ارجحیت دهیم و چه زمانی برعکس؟ جلسه‌ای با خود و خانواده‌مان بگذاریم و از چهار زاویه پاسخ چند سؤال را برای خود شفاف کنیم. یک اینکه مي‌خواهيم چگونه پدر، مادر، فرزند، کارمند یا مدیری باشیم؟ دو، مي‌خواهيم چه فرهنگ خانوادگی‌ای بسازیم؟ آیا می‌خواهیم غذاخوردن جمعی و با همدیگر جزء فرهنگ خانوادگی‌مان باشد یا خیر؟ شرکت‌کردن در برنامه‌های مدرسه فرزندمان چطور؟ سه، ترجیحات فردی اعضای خانواده‌مان چگونه است؟ از آنها بپرسیم چه‌حمایت و ارتباطی را از ما انتظار دارند؟ برای بچه‌ای حضور در مراسم مدرسه‌اش خیلی اهمیت دارد، اما ممکن است برای بچه دیگری این‌طور نباشد! چهار، با توجه به محدودیت‌های هر شغل، چگونه شغلی را دنبال می‌کنیم؟ بعضی شغل‌ها سفرهای کاری یا ساعات اضافه‌کاری زیادی را طلب می‌کنند و بعضی کمتر. ممکن است درآمد چنین مشاغلی بیشتر باشد اما به ‌دوری از خانواده و اعضای خانواده نیرزد! پاسخ به این پرسش‌ها کمکمان می‌کند تا در مواجهه با چنین تصمیماتی راحت‌تر و شفاف‌تر تصمیم بگیریم و کمتر دچار احساس گناه شویم. استیو بِلانک که یکی از افراد مطرح و مشهور حوزه استارت‌آپ‌ها و تفکرات جدید این حوزه است، برخلاف آنچه شاید انتظار داشته باشیم که فعالان حوزه استارت‌آپ شب و روز نمی‌شناسند و فقط به موفقیت کسب‌وکارشان فکر می‌کنند، جمله بسیار زیبایی دارد. می‌گوید وقتی که مُردی، ترجیح می‌دهی روی سنگ قبرت بنویسند: فردی که هیچ‌وقت هیچ جلسه‌ای را از دست نداد! یا بنویسند: او یک پدر فوق‌العاده بود!

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها