|

سراب شرق

حسین سرگزی . کارشناس ارشد مدیریت مناطق بیابانی

تجربه شرکت آمریکایی (Morrison-Knudsen) به‌عنوان خالق سازه‌های عظیمی مانند پل سانفرانسیسکو و سد هوور که خود آنها را «سمبل‌های آینده» می‌خواند، پیش‌روی ماست. بیش از 70 سال پیش (1946) با هدف تسهیل آبرسانی به اراضی کشاورزی و با طراحی سیستم آبیاری مدرن در دره هلمند رؤیای ساختن «نیویورک افغانستان» را در شهر لشکرگاه پایه‌گذاری کرد، اما دیری نپايید که اذعان كرد: مسئله اراضی بیابانی فقر آب نیست. آبرسانی سریع و به‌موقع به بهای محروم‌کردن زمین‌ها از میلیون‌ها تن رسوب حاصلخیز بالادست که هم به خاک قوام می‌بخشید و هم باعث غنای آن می‌شد، نتیجه‌ای جز کاهش محصول، ماندابی‌شدن اراضی و نارضایتی بهره‌برداران نداشت. امید ادعایی با تدبیر نادرست ناشی از عدم درک شرایط بستر پروژه، تبدیل به یأسی ناخواسته شد و میلیون‌ها دلار سرمایه‌گذاری و سال‌ها اعتبار پدیدآورندگان را بي‌اثر کرد. طراحان طرح موسوم به آبیاری 46هزارهکتاری اراضی سیستان در پایاب همان حوضه قدم جاي پای این تجربه شکست‌خورده گذاشته‌اند. آمران و عاملان این پروژه چنان سرگرم اجرای این طرح‌اند که فرصتی برای دیدن آینه بالادست ندارند تا تصویر خود را در تکرار حتمی تاریخ ببینند.
داستان ساده‌ای است؛ قرار است به‌ جای آبیاری ثقلی، سیلاب‌های هیرمند را در مخازن «چاه‌نیمه» ذخیره، سپس به اراضی کشاورزی پمپاژ کنند. آبرفت‌ها به ‌جای پخش در اراضی از یک سو باعث کاهش حجم مخازن و از سوی دیگر فقدان آن با کودهای شیمیایی جبران می‌شود که خود باعث شوری بیشتر و تخریب خاک، تحمیل هزینه به بهره‌برداران، تشدید روند فرسایش خاک، آلودگی و افزایش بیماری‌های گوارشی می‌شود. آب که قبلا به ‌صورت ثقلی به اراضی می‌رسید، نیاز به نیروگاه 52مگاواتی پیدا می‌کند و بیش از 70 هزار بهره‌بردار که به انتظار حل مشکل معیشت‌اند، کمی بیش از نیم‌هکتار (شش‌هزارو 500 مترمربع) اجازه کشت می‌یابند. الگویی برای کشت، برنامه‌ای برای تقویت خاک، بازاریابی، فراوری و... وجود ندارد. عدم شفافیت و بزرگ‌نمایی آثار «پسااجرا»ی این طرح ناامیدی، بی‌اعتمادی و فقر بیشتر را مستولی می‌كند و نادیده‌گرفتن سهم محیط ‌زیست، تثبیت ریزگردها و شن‌های روان، ایجاد فضای سبز، حفظ و نگهداری و احیای زیستگاه هامون‌ها و نیز به‌حساب‌نیاوردن حقابه بخش مهمی از شرکای آب سیستان (گاوداران، عشایر و صیادان) مشکلات متعدد اجتماعی را در پی‌خواهد داشت.متأسفانه به نظر می‌رسد تفکر سازه‌ای به‌عنوان خاطره محکوم قرن بیستم و ماشین مهندسی اجرای این پروژه که لابی‌های پیمانکاری قدرتمند بخش آب پیشران اصلی آن است، با دلخوش‌بودن به وعده تخصیص 400 میلیون مترمکعبی وزارت نیرو از مخازن چاه نیمه اعتبارات نقد صندوق توسعه ملی پیروزمندانه می‌تازد و با تمهید استقرار 17 ایستگاه پمپاژ بر مخازن چهارگانه رؤیای انبار غله آسیا را برای بهره‌برداران بی‌اطلاع و مدیران غیرمتخصص، تصویر كرده، غافل از اینکه در سال آبی جاری، آورد رودخانه هیرمند با کاهش بیش از 90درصدی روبه‌رو بوده و حتی به اندازه آب شرب موردنیاز وارد منطقه نشده است. بنابراین با تغییر اقلیم و گرمایش جهانی پراکنش آب در گستره 13هزارهکتاری، مخازن چاه‌نیمه در همسایگی گرم‌ترین نقطه زمین (لوت) منطقی به نظر نمی‌رسد و باید مورد بازاندیشی جدی قرار گیرد. سازمان بهره‌بردار (جهاد کشاورزی استان) در شرایط کاهش اعتبار و برخی اعمال نفوذها و ناکارآمدی‌ها عملا به سازمان فرمانبردار تبدیل شده و اراده‌ای برای اصلاح پروژه و بهره‌برداری بهینه از آن به چشم نمی‌آید. مشکلات آینده این پروژه در شرایطی که افغانستان درصدد طراحی و اجرای چندین سد کوچک و بزرگ و پروژه‌های انتقال و توزیع آب در حوضه هیرمند است و مشکلات سیاسی داخلی و دخالت خارجی در این کشور امکان مذاکره و تفاهم در مورد افزایش حقابه یا تأمین آب را سلب کرده، نه تنها هیدرولوژیکی بلکه هیدروپلیتیکی است. چشم‌انداز غیرشفاف و تجربه ناتمام‌ماندن پروژه‌های متعدد این‌چنینی در سیستان (کانال‌های روباز، نیم‌لوله‌ها، سیستم فاضلاب شهری زابل، زهکشی اراضی و...) امید تحقق اهداف خیرخواهانه موافقان این طرح را با تردید جدی مواجه می‌کند.

تجربه شرکت آمریکایی (Morrison-Knudsen) به‌عنوان خالق سازه‌های عظیمی مانند پل سانفرانسیسکو و سد هوور که خود آنها را «سمبل‌های آینده» می‌خواند، پیش‌روی ماست. بیش از 70 سال پیش (1946) با هدف تسهیل آبرسانی به اراضی کشاورزی و با طراحی سیستم آبیاری مدرن در دره هلمند رؤیای ساختن «نیویورک افغانستان» را در شهر لشکرگاه پایه‌گذاری کرد، اما دیری نپايید که اذعان كرد: مسئله اراضی بیابانی فقر آب نیست. آبرسانی سریع و به‌موقع به بهای محروم‌کردن زمین‌ها از میلیون‌ها تن رسوب حاصلخیز بالادست که هم به خاک قوام می‌بخشید و هم باعث غنای آن می‌شد، نتیجه‌ای جز کاهش محصول، ماندابی‌شدن اراضی و نارضایتی بهره‌برداران نداشت. امید ادعایی با تدبیر نادرست ناشی از عدم درک شرایط بستر پروژه، تبدیل به یأسی ناخواسته شد و میلیون‌ها دلار سرمایه‌گذاری و سال‌ها اعتبار پدیدآورندگان را بي‌اثر کرد. طراحان طرح موسوم به آبیاری 46هزارهکتاری اراضی سیستان در پایاب همان حوضه قدم جاي پای این تجربه شکست‌خورده گذاشته‌اند. آمران و عاملان این پروژه چنان سرگرم اجرای این طرح‌اند که فرصتی برای دیدن آینه بالادست ندارند تا تصویر خود را در تکرار حتمی تاریخ ببینند.
داستان ساده‌ای است؛ قرار است به‌ جای آبیاری ثقلی، سیلاب‌های هیرمند را در مخازن «چاه‌نیمه» ذخیره، سپس به اراضی کشاورزی پمپاژ کنند. آبرفت‌ها به ‌جای پخش در اراضی از یک سو باعث کاهش حجم مخازن و از سوی دیگر فقدان آن با کودهای شیمیایی جبران می‌شود که خود باعث شوری بیشتر و تخریب خاک، تحمیل هزینه به بهره‌برداران، تشدید روند فرسایش خاک، آلودگی و افزایش بیماری‌های گوارشی می‌شود. آب که قبلا به ‌صورت ثقلی به اراضی می‌رسید، نیاز به نیروگاه 52مگاواتی پیدا می‌کند و بیش از 70 هزار بهره‌بردار که به انتظار حل مشکل معیشت‌اند، کمی بیش از نیم‌هکتار (شش‌هزارو 500 مترمربع) اجازه کشت می‌یابند. الگویی برای کشت، برنامه‌ای برای تقویت خاک، بازاریابی، فراوری و... وجود ندارد. عدم شفافیت و بزرگ‌نمایی آثار «پسااجرا»ی این طرح ناامیدی، بی‌اعتمادی و فقر بیشتر را مستولی می‌كند و نادیده‌گرفتن سهم محیط ‌زیست، تثبیت ریزگردها و شن‌های روان، ایجاد فضای سبز، حفظ و نگهداری و احیای زیستگاه هامون‌ها و نیز به‌حساب‌نیاوردن حقابه بخش مهمی از شرکای آب سیستان (گاوداران، عشایر و صیادان) مشکلات متعدد اجتماعی را در پی‌خواهد داشت.متأسفانه به نظر می‌رسد تفکر سازه‌ای به‌عنوان خاطره محکوم قرن بیستم و ماشین مهندسی اجرای این پروژه که لابی‌های پیمانکاری قدرتمند بخش آب پیشران اصلی آن است، با دلخوش‌بودن به وعده تخصیص 400 میلیون مترمکعبی وزارت نیرو از مخازن چاه نیمه اعتبارات نقد صندوق توسعه ملی پیروزمندانه می‌تازد و با تمهید استقرار 17 ایستگاه پمپاژ بر مخازن چهارگانه رؤیای انبار غله آسیا را برای بهره‌برداران بی‌اطلاع و مدیران غیرمتخصص، تصویر كرده، غافل از اینکه در سال آبی جاری، آورد رودخانه هیرمند با کاهش بیش از 90درصدی روبه‌رو بوده و حتی به اندازه آب شرب موردنیاز وارد منطقه نشده است. بنابراین با تغییر اقلیم و گرمایش جهانی پراکنش آب در گستره 13هزارهکتاری، مخازن چاه‌نیمه در همسایگی گرم‌ترین نقطه زمین (لوت) منطقی به نظر نمی‌رسد و باید مورد بازاندیشی جدی قرار گیرد. سازمان بهره‌بردار (جهاد کشاورزی استان) در شرایط کاهش اعتبار و برخی اعمال نفوذها و ناکارآمدی‌ها عملا به سازمان فرمانبردار تبدیل شده و اراده‌ای برای اصلاح پروژه و بهره‌برداری بهینه از آن به چشم نمی‌آید. مشکلات آینده این پروژه در شرایطی که افغانستان درصدد طراحی و اجرای چندین سد کوچک و بزرگ و پروژه‌های انتقال و توزیع آب در حوضه هیرمند است و مشکلات سیاسی داخلی و دخالت خارجی در این کشور امکان مذاکره و تفاهم در مورد افزایش حقابه یا تأمین آب را سلب کرده، نه تنها هیدرولوژیکی بلکه هیدروپلیتیکی است. چشم‌انداز غیرشفاف و تجربه ناتمام‌ماندن پروژه‌های متعدد این‌چنینی در سیستان (کانال‌های روباز، نیم‌لوله‌ها، سیستم فاضلاب شهری زابل، زهکشی اراضی و...) امید تحقق اهداف خیرخواهانه موافقان این طرح را با تردید جدی مواجه می‌کند.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها