نگاهی به فیلمهای اخیر اصغر فرهادی - بخش پایانی
محک صداقت
فرهنگ و آداب هر کشوري، نقاط قوت و ضعف بسيار دارد که در هر حوزه ميتوان آن را برجسته کرد و به مخاطب نمايش داد. اگر هنرمندي معضلات جامعهاش را بشناسد و سعي در شناساندن و حل آنها داشته باشد، جاي تقدير دارد؛ نه تحقير. هنرمندان بسياري از کشورهايشان آثاري ميسازند که رک و بيپرده معضلي را نشانه ميروند و اتفاقا در سينماي جهان هم مطرح ميشوند.
با وجود اين ديدگاه بايد اضافه کرد آثار فرهادي هميشه هم نگاه منفي به فرهنگ ايراني ندارد. براي مثال در فيلم گذشته آنجا که مادر بسيار عصبي است و با بچهها برخورد مناسبي ندارد و گويي شرايطگذاري در حال جريان است، مرد ايراني وقت ميگذارد، با بچهها به خريد ميرود و قورمهسبزي ميپزد! البته برخي نيز گفتهاند اين غذاپختن نشانه ضعف مرد ايراني است؛ ولي بهشدت با آن مخالفم؛ چراکه همواره پختوپز نمايشگر صلح و آرامش است و خبر از قرار و قوام ميدهد؛ از طرفي غذاهاي ايراني به خاطر مدتزمان پخت با فرهنگ فستفود غرب در تضاد هستند.
غرب خود نيز به اين باور رسيده است و تلاش ميکند اين سرعت تصنعي مخرب را کاهش دهد و اتفاقا يکي از مظاهر بازگشت، آشپزي غيرسريع است که مرتبا هم به خانوادهها توصيه ميشود؛ حتي اگر قرار باشد بسيار سطحي به اين دقايق از فيلم توجه کنيم، فيلم در حال تبليغ براي فرهنگ و رسوم ايراني است و مرد ايراني را الگو قرار ميدهد و باز اين مرد ايراني است که براي درستکردن راهآب سينک، پيشقدم ميشود؛ ولي نميتوان از اين واقعيت فرار کرد که نوعي بيقراري در ايران وجود دارد که برخي را مجبور به مهاجرت ميکند و آمار رسمي هم اين را تأييد ميکند و اگر اين واقعيت به تصوير کشيده شده است، جاي خرده نيست؛ بلکه جاي چارهجويي و تفکر است. اگر از نماي ظاهري بگذريم، اين آشپزي سر دراز دارد و بايد سالاد درستکردن سيمين در جدايي و شامپختن رعنا در فروشنده را نيز در نظر آورد.
در پايان بايد گفت اگرچه فرهادي همواره کوشيده پاي خود را از قضاوت بيرون بکشد و اين اخلاق حسنه را به مخاطب هم توصيه ميکند؛ ولي آنچه از سير فيلمهاي جدايي، گذشته و فروشنده به دست میآید، آن است که زني قصد مهاجرت دارد (جدايي)، مردي مهاجرت کرده است و دوام نياورده (گذشته) و زن و مردي ماندهاند و با مکافات فرهنگي و اجتماعي روبهرو شدهاند.
من، سيمينِ جدايي، احمدِ گذشته و رعناي فروشنده را يکي ميدانم و همچنين پدربزرگ فيلم جدايي، همسر بهکمارفته سمير در گذشته و مرد متجاوز فروشنده را در يک گروه طبقهبندي ميکنم. اين يعني پيشبيني فرهادي براي بيتوجهي يک اجتماع به بنيانهاي اخلاقي و فرهنگي، خواه اين بيتوجهي پاريس باشد، خواه تهران، نتيجهاي جز کما ندارد.
فرهنگ و آداب هر کشوري، نقاط قوت و ضعف بسيار دارد که در هر حوزه ميتوان آن را برجسته کرد و به مخاطب نمايش داد. اگر هنرمندي معضلات جامعهاش را بشناسد و سعي در شناساندن و حل آنها داشته باشد، جاي تقدير دارد؛ نه تحقير. هنرمندان بسياري از کشورهايشان آثاري ميسازند که رک و بيپرده معضلي را نشانه ميروند و اتفاقا در سينماي جهان هم مطرح ميشوند.
با وجود اين ديدگاه بايد اضافه کرد آثار فرهادي هميشه هم نگاه منفي به فرهنگ ايراني ندارد. براي مثال در فيلم گذشته آنجا که مادر بسيار عصبي است و با بچهها برخورد مناسبي ندارد و گويي شرايطگذاري در حال جريان است، مرد ايراني وقت ميگذارد، با بچهها به خريد ميرود و قورمهسبزي ميپزد! البته برخي نيز گفتهاند اين غذاپختن نشانه ضعف مرد ايراني است؛ ولي بهشدت با آن مخالفم؛ چراکه همواره پختوپز نمايشگر صلح و آرامش است و خبر از قرار و قوام ميدهد؛ از طرفي غذاهاي ايراني به خاطر مدتزمان پخت با فرهنگ فستفود غرب در تضاد هستند.
غرب خود نيز به اين باور رسيده است و تلاش ميکند اين سرعت تصنعي مخرب را کاهش دهد و اتفاقا يکي از مظاهر بازگشت، آشپزي غيرسريع است که مرتبا هم به خانوادهها توصيه ميشود؛ حتي اگر قرار باشد بسيار سطحي به اين دقايق از فيلم توجه کنيم، فيلم در حال تبليغ براي فرهنگ و رسوم ايراني است و مرد ايراني را الگو قرار ميدهد و باز اين مرد ايراني است که براي درستکردن راهآب سينک، پيشقدم ميشود؛ ولي نميتوان از اين واقعيت فرار کرد که نوعي بيقراري در ايران وجود دارد که برخي را مجبور به مهاجرت ميکند و آمار رسمي هم اين را تأييد ميکند و اگر اين واقعيت به تصوير کشيده شده است، جاي خرده نيست؛ بلکه جاي چارهجويي و تفکر است. اگر از نماي ظاهري بگذريم، اين آشپزي سر دراز دارد و بايد سالاد درستکردن سيمين در جدايي و شامپختن رعنا در فروشنده را نيز در نظر آورد.
در پايان بايد گفت اگرچه فرهادي همواره کوشيده پاي خود را از قضاوت بيرون بکشد و اين اخلاق حسنه را به مخاطب هم توصيه ميکند؛ ولي آنچه از سير فيلمهاي جدايي، گذشته و فروشنده به دست میآید، آن است که زني قصد مهاجرت دارد (جدايي)، مردي مهاجرت کرده است و دوام نياورده (گذشته) و زن و مردي ماندهاند و با مکافات فرهنگي و اجتماعي روبهرو شدهاند.
من، سيمينِ جدايي، احمدِ گذشته و رعناي فروشنده را يکي ميدانم و همچنين پدربزرگ فيلم جدايي، همسر بهکمارفته سمير در گذشته و مرد متجاوز فروشنده را در يک گروه طبقهبندي ميکنم. اين يعني پيشبيني فرهادي براي بيتوجهي يک اجتماع به بنيانهاي اخلاقي و فرهنگي، خواه اين بيتوجهي پاريس باشد، خواه تهران، نتيجهاي جز کما ندارد.