|

تظاهر نکنید!

پوریا عالمی

دیروز داشتیم با سوفیا دوردور می‌کردیم که یک نفر آمد و گفت: من گشت نسبتم، نسبت شما چیست؟

ما گفتیم: نسبت ما دو به یک است.
آقاهه گفت: بامزه‌بازی دربیاری می‌زنم ایگنورت می‌کنم‌ها.
بعد آقاهه گفت: هر کسی بخواهد سوار ماشین هر کسی بشود، باید با هم نسبت داشته باشند و زن و شوهر باشند.
گفتم: استاد!
یعنی اگر قرار باشد من راننده اتوبوس باشم، باید با همه نسبت داشته باشم؟
مسئله تظاهر
آقاهه من را ایگنور کرد و رفت.
بعد سوفیا تشنه‌اش شد و من رفتم سر کوچه آب خریدم و نشستیم توی ماشین به آب‌خوردن.
در همین لحظه یک نفر آمد و گفت: چرا دارید تظاهر به گناه می‌کنید؟
من گفتم: آقا باور کن ما تظاهر نمی‌کردیم. تظاهرکردن خیلی کار بدی است.
سوفیا اهل تظاهر نیست و واقعا داشت آب می‌خورد... سوفیا...
خودت بگو؛ داشتی تظاهر می‌کردی یا واقعا داشتی آب می‌خوردی؟
سوفیا گفت: من داشتم ادا درنمی‌آوردم. اصلا من از این دخترهام که هزارتا ادا دارند؟
من گفتم: نه سوفیا... تو از آن دخترها نیستی.
سوفیا گفت: پس چرا می‌گویی من تظاهر کردم؟
من گفتم: من نگفتم که عشقم... این آقاهه گفت.
سوفیا زد زیر گریه و گفت: مردم هرچی می‌خواهند بگویند، تو چرا باورت می‌شود؟
من رو کردم به آن آقا که گیر داده بود، دیدم مبهوت ما دوتا، انگشت‌به‌دهان حیران، مانده. گفت: ای بر مصب جفتتان! چه فیلمی هستید شما دوتا واقعا! خدا شفا بدهد.
و بعد رفت پی کارش.
نتیجه می‌گیریم شماها هم یادتان باشد هیچ‌وقت تظاهر نکنید!

دیروز داشتیم با سوفیا دوردور می‌کردیم که یک نفر آمد و گفت: من گشت نسبتم، نسبت شما چیست؟

ما گفتیم: نسبت ما دو به یک است.
آقاهه گفت: بامزه‌بازی دربیاری می‌زنم ایگنورت می‌کنم‌ها.
بعد آقاهه گفت: هر کسی بخواهد سوار ماشین هر کسی بشود، باید با هم نسبت داشته باشند و زن و شوهر باشند.
گفتم: استاد!
یعنی اگر قرار باشد من راننده اتوبوس باشم، باید با همه نسبت داشته باشم؟
مسئله تظاهر
آقاهه من را ایگنور کرد و رفت.
بعد سوفیا تشنه‌اش شد و من رفتم سر کوچه آب خریدم و نشستیم توی ماشین به آب‌خوردن.
در همین لحظه یک نفر آمد و گفت: چرا دارید تظاهر به گناه می‌کنید؟
من گفتم: آقا باور کن ما تظاهر نمی‌کردیم. تظاهرکردن خیلی کار بدی است.
سوفیا اهل تظاهر نیست و واقعا داشت آب می‌خورد... سوفیا...
خودت بگو؛ داشتی تظاهر می‌کردی یا واقعا داشتی آب می‌خوردی؟
سوفیا گفت: من داشتم ادا درنمی‌آوردم. اصلا من از این دخترهام که هزارتا ادا دارند؟
من گفتم: نه سوفیا... تو از آن دخترها نیستی.
سوفیا گفت: پس چرا می‌گویی من تظاهر کردم؟
من گفتم: من نگفتم که عشقم... این آقاهه گفت.
سوفیا زد زیر گریه و گفت: مردم هرچی می‌خواهند بگویند، تو چرا باورت می‌شود؟
من رو کردم به آن آقا که گیر داده بود، دیدم مبهوت ما دوتا، انگشت‌به‌دهان حیران، مانده. گفت: ای بر مصب جفتتان! چه فیلمی هستید شما دوتا واقعا! خدا شفا بدهد.
و بعد رفت پی کارش.
نتیجه می‌گیریم شماها هم یادتان باشد هیچ‌وقت تظاهر نکنید!

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها