چرا «اول آمریکا» یعنی «اتحاد اروپا»؟
گای ورهافستات* . ترجمه: ساسان گلفر
در گرماگرم خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا و رفتار پرخاشگرانه روزافزون دونالد ترامپ،بسیاری این هراس را دارند که چالشهای پیشروی اتحادیه اروپا بیشتر از آن باشد که بتواند تحمل کند. اما همانطور که اروپاییها به خوبی میدانند، هیچچیز مثل یک بحران نمیتواند به روند انسجام دوباره کمک کند. اکنون که کمتر از یک سال مانده تا «روز برگزیت» برسد، واضح است که امید دولت بریتانیا به تقسیم و قلع و قمع شدن اقتصاد اتحادیه اروپا نقش بر آب شده است. کشورهای عضو اتحادیه اروپا در طول مذاکرات برگزیت اتحادشان را حفظ کردند و در همان حال خود برگزیت چیزی نیست که برایش جشن بگیرند، این روند حداقل نشان داده که اروپا زمانی قویتر می شود که به چالش کشیده شود. در واقع، برای بسیاری از اروپاییها، چنین بهنظر میرسد که اتحادیه اروپا مردهای بوده که به زندگی بازگشته است. امانوئل مکرون، رئیسجمهور فرانسه و آنگلا مرکل، صدراعظم آلمان، قدرتمندترین رهبران بلوک، بهتدریج اما با گامهایی مطمئن نشانههایی از همراهی برای دنبالکردن اصلاحات بلندمدت در سطح اتحادیه اروپا را به نمایش گذاشتهاند. علاوه بر این، با وجود تشکیل یک دولت ائتلافی ضد نظم مستقر
در ایتالیا و رونق احزاب پوپولیستی در سراسر اروپا، نظرسنجیها نشان میدهد که حمایت از اتحادیه اروپا درحالحاضر بیشتر از دهههای گذشته بوده است. براساس یک نظرسنجی که اخیرا منتشر شده، اگر امروز رفراندومی در مورد عضویت در اتحادیه اروپا برگزار شود، 83 درصد از اروپاییها به حفظ این بلوک رأی میدهند و 60 درصد عضویت در اتحادیه اروپا را «چیز خوبی» برای کشور خود میدانند که یک رکورد است. به عبارت دیگر، با آنکه عوامگرایی قطعا میتواند در اتحادیه اروپا تفرقه سیاسی بهوجود آورد، شواهد کمتر از آن حکایت دارند که خود برگزیت بتواند سبب تأثیر دومینو شود. اینطور که پیداست، پوپولیستهای اروپا با پوپولیستهای انگلیس متفاوتاند. نظرسنجیهای بعد از انتخابات ماه مارس نشان داده که 60 تا 72 درصد ایتالیاییها از چنین حرکتی حمایت نمیکنند.
بااینحال، نظرسنجی اخیر از سردرگمی در مورد مسیر فعلی اتحادیه اروپا حکایت دارد. فقط 32 درصد از شهروندان بر این باورند که برای اتحادیه اروپا «همه چیز در جهت درست است» درحالیکه 42 درصد فکر میکنند بلوک در مسیر غلط قرار دارد. پس مسئله برای اکثر اروپاییها این نیست که اتحادیه اروپا را نابود کنند، بلکه این است که چگونه آن را بهبود بخشند. به دلیل آثار ماندگار بحران مالی سال 2008 و پیامد آن، بحران منطقه یورو، اتحادیه اروپا موفق به انجام اصلاحات لازم نشده است. اما اکنون اتحادیه فرصتی برای اقدام دارد، چون واقعیت جغرافیایی سیاسی خطرناک اروپا سبب شده که سرانجام بسیاری اتحادیه اروپا را سرپناه امن بدانند. ولی چالش متحدکنندهای که برگزیت برای بلوک پدید آورده است، در مقایسه با آنچه دونالد ترامپ پیش آورده، کمرنگ شده است. تحقیر و استهزای رئیسجمهور ایالات متحده نسبت به ناتو و آشکارشدن کمک کرملین به کمپین انتخاباتی او در سال 2016 روشن کرده است که اروپاییها دیگر نمیتوانند برای امنیت خود صرفا به ایالات متحده تکیه کنند. علاوه بر این، تصمیم ترامپ برای تحمیل تعرفههای فولاد و آلومینیوم به اتحادیه اروپا (و همچنین دیگر متحدان
ایالات متحده مانند کانادا و مکزیک) رهبران اتحادیه اروپا را در خشم و انزجار متحد میکند. علاقه او به حذف اتومبیلهای آلمانی از خیابانهای آمریکا - با آنکه بسیاری از خودروهای «آلمانی» در واقع در ایالات متحده تولید شدهاند که او میگوید قصد حمایت از تولید داخلی خود را دارد- ممکن است سبب شود آلمانیها تشخیص دهند که برای حفاظت از صنعت خودرویشان نیاز به کمک سایر اروپاییها دارند. بهاینترتیب تعرفه ترامپ فرصتی عالی برای دولت بزرگ ائتلافی آلمان پدید آورده است تا به طرحهای بلندپروازانه مکرون درباره اصلاحات در اتحادیه اروپا و منطقه یورو برسد. وقت آن رسیده که آلمان با نظری بازتر به نیازهای کشورهای جنوب اروپا توجه کند. سیاستهای موسوم به «اول آمریکا»ی ترامپ بیانگر بازگشت کورکورانه به ناسیونالیسم عریان و سیاست حمایتگرایانه است که به گذشته تعلق داشت. این سیاستها تهدیدی مستقیم برای نظم بینالمللی پس از جنگ جهانی دوم هستند که 73 سال رفاه و ثبات در پی داشت. درعینحال شاید همان چیزی باشد که روند انسجام اروپا که مدتي طولانی راکد مانده بود، نیاز به آن داشت. ترامپ از هرجومرجی که بذرش را کاشته است، لذت میبرد. او روابط
بینالمللی را یک بازی برد-باخت در نظر میگیرد و سیاستهای خارجی و تجاری او اگر عقلی هم در آنها باشد، معاملهگرانه است. در مقابل، عملکرد عملیاتی اتحادیه اروپا بر مبنای همکاری و توافق است؛ اکنون که این دو جهانبینی در تقابل هستند و هر کدام را میتوان تقویت کرد. علاوه بر برگزیت و ترامپ، انتخاب مجدد ولادیمیر پوتین به ریاستجمهوری روسیه و ادعاهای روزافزون چین نظم جهانی را در معرض خطر قرار داده است. ولی ما اروپاییها خوب میدانیم که هیچچیز نمیتواند مانند یک بحران همه را به حرکت درآورد. چند دهه است که از اتخاذ تصمیمهای سخت پرهیز کردهایم. اکنون ما باید تصمیم بگیریم که میخواهیم اروپا در سال 2050 و فراتر از آن چه باشد.
* نخستوزیر سابق بلژیک
در گرماگرم خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا و رفتار پرخاشگرانه روزافزون دونالد ترامپ،بسیاری این هراس را دارند که چالشهای پیشروی اتحادیه اروپا بیشتر از آن باشد که بتواند تحمل کند. اما همانطور که اروپاییها به خوبی میدانند، هیچچیز مثل یک بحران نمیتواند به روند انسجام دوباره کمک کند. اکنون که کمتر از یک سال مانده تا «روز برگزیت» برسد، واضح است که امید دولت بریتانیا به تقسیم و قلع و قمع شدن اقتصاد اتحادیه اروپا نقش بر آب شده است. کشورهای عضو اتحادیه اروپا در طول مذاکرات برگزیت اتحادشان را حفظ کردند و در همان حال خود برگزیت چیزی نیست که برایش جشن بگیرند، این روند حداقل نشان داده که اروپا زمانی قویتر می شود که به چالش کشیده شود. در واقع، برای بسیاری از اروپاییها، چنین بهنظر میرسد که اتحادیه اروپا مردهای بوده که به زندگی بازگشته است. امانوئل مکرون، رئیسجمهور فرانسه و آنگلا مرکل، صدراعظم آلمان، قدرتمندترین رهبران بلوک، بهتدریج اما با گامهایی مطمئن نشانههایی از همراهی برای دنبالکردن اصلاحات بلندمدت در سطح اتحادیه اروپا را به نمایش گذاشتهاند. علاوه بر این، با وجود تشکیل یک دولت ائتلافی ضد نظم مستقر
در ایتالیا و رونق احزاب پوپولیستی در سراسر اروپا، نظرسنجیها نشان میدهد که حمایت از اتحادیه اروپا درحالحاضر بیشتر از دهههای گذشته بوده است. براساس یک نظرسنجی که اخیرا منتشر شده، اگر امروز رفراندومی در مورد عضویت در اتحادیه اروپا برگزار شود، 83 درصد از اروپاییها به حفظ این بلوک رأی میدهند و 60 درصد عضویت در اتحادیه اروپا را «چیز خوبی» برای کشور خود میدانند که یک رکورد است. به عبارت دیگر، با آنکه عوامگرایی قطعا میتواند در اتحادیه اروپا تفرقه سیاسی بهوجود آورد، شواهد کمتر از آن حکایت دارند که خود برگزیت بتواند سبب تأثیر دومینو شود. اینطور که پیداست، پوپولیستهای اروپا با پوپولیستهای انگلیس متفاوتاند. نظرسنجیهای بعد از انتخابات ماه مارس نشان داده که 60 تا 72 درصد ایتالیاییها از چنین حرکتی حمایت نمیکنند.
بااینحال، نظرسنجی اخیر از سردرگمی در مورد مسیر فعلی اتحادیه اروپا حکایت دارد. فقط 32 درصد از شهروندان بر این باورند که برای اتحادیه اروپا «همه چیز در جهت درست است» درحالیکه 42 درصد فکر میکنند بلوک در مسیر غلط قرار دارد. پس مسئله برای اکثر اروپاییها این نیست که اتحادیه اروپا را نابود کنند، بلکه این است که چگونه آن را بهبود بخشند. به دلیل آثار ماندگار بحران مالی سال 2008 و پیامد آن، بحران منطقه یورو، اتحادیه اروپا موفق به انجام اصلاحات لازم نشده است. اما اکنون اتحادیه فرصتی برای اقدام دارد، چون واقعیت جغرافیایی سیاسی خطرناک اروپا سبب شده که سرانجام بسیاری اتحادیه اروپا را سرپناه امن بدانند. ولی چالش متحدکنندهای که برگزیت برای بلوک پدید آورده است، در مقایسه با آنچه دونالد ترامپ پیش آورده، کمرنگ شده است. تحقیر و استهزای رئیسجمهور ایالات متحده نسبت به ناتو و آشکارشدن کمک کرملین به کمپین انتخاباتی او در سال 2016 روشن کرده است که اروپاییها دیگر نمیتوانند برای امنیت خود صرفا به ایالات متحده تکیه کنند. علاوه بر این، تصمیم ترامپ برای تحمیل تعرفههای فولاد و آلومینیوم به اتحادیه اروپا (و همچنین دیگر متحدان
ایالات متحده مانند کانادا و مکزیک) رهبران اتحادیه اروپا را در خشم و انزجار متحد میکند. علاقه او به حذف اتومبیلهای آلمانی از خیابانهای آمریکا - با آنکه بسیاری از خودروهای «آلمانی» در واقع در ایالات متحده تولید شدهاند که او میگوید قصد حمایت از تولید داخلی خود را دارد- ممکن است سبب شود آلمانیها تشخیص دهند که برای حفاظت از صنعت خودرویشان نیاز به کمک سایر اروپاییها دارند. بهاینترتیب تعرفه ترامپ فرصتی عالی برای دولت بزرگ ائتلافی آلمان پدید آورده است تا به طرحهای بلندپروازانه مکرون درباره اصلاحات در اتحادیه اروپا و منطقه یورو برسد. وقت آن رسیده که آلمان با نظری بازتر به نیازهای کشورهای جنوب اروپا توجه کند. سیاستهای موسوم به «اول آمریکا»ی ترامپ بیانگر بازگشت کورکورانه به ناسیونالیسم عریان و سیاست حمایتگرایانه است که به گذشته تعلق داشت. این سیاستها تهدیدی مستقیم برای نظم بینالمللی پس از جنگ جهانی دوم هستند که 73 سال رفاه و ثبات در پی داشت. درعینحال شاید همان چیزی باشد که روند انسجام اروپا که مدتي طولانی راکد مانده بود، نیاز به آن داشت. ترامپ از هرجومرجی که بذرش را کاشته است، لذت میبرد. او روابط
بینالمللی را یک بازی برد-باخت در نظر میگیرد و سیاستهای خارجی و تجاری او اگر عقلی هم در آنها باشد، معاملهگرانه است. در مقابل، عملکرد عملیاتی اتحادیه اروپا بر مبنای همکاری و توافق است؛ اکنون که این دو جهانبینی در تقابل هستند و هر کدام را میتوان تقویت کرد. علاوه بر برگزیت و ترامپ، انتخاب مجدد ولادیمیر پوتین به ریاستجمهوری روسیه و ادعاهای روزافزون چین نظم جهانی را در معرض خطر قرار داده است. ولی ما اروپاییها خوب میدانیم که هیچچیز نمیتواند مانند یک بحران همه را به حرکت درآورد. چند دهه است که از اتخاذ تصمیمهای سخت پرهیز کردهایم. اکنون ما باید تصمیم بگیریم که میخواهیم اروپا در سال 2050 و فراتر از آن چه باشد.
* نخستوزیر سابق بلژیک