|

انتشار «ديوان نمايش» بيضايي

گروه فرهنگ: به‌تازگي «ديوان نمايش» بهرام بيضايي از سوی انتشارات روشنگران و مطالعات زنان تجديد چاپ شده است تا در غياب او نمايش‌نامه‌هايش بار ديگر در اختيار علاقه‌مندان ادبيات نمايشي و تئاتر قرار گيرد. «ديوان نمايش» اثري است در دو جلد كه نمايش‌نامه‌هاي بيضايي را كه در سال‌های مختلف نوشته شده‌اند، دربر گرفته است. كتاب اول «ديوان نمايش» 10 نمايش‌نامه را دربر گرفته كه عناوين و تاريخشان به اين ترتيب است: «اژدهاك» 1338، «آرش» 1337 و 1342، «كارنامه بندار بيدخش» 1340 و 1374، «عروسكها» 1341، «غروب در دياري غريب» 1341، «قصه ماه پنهان» 1342، «پهلوان‌اكبر مي‌ميرد» 1342، «هشتمين سفر سندباد» 1343، «دنياي مطبوعاتي آقاي اسراري» 1344 و «سلطان مار» 1344. بيضايي در ابتداي كتاب پيش‌گفتاري نوشته است و در آن ازجمله درباره محدوديت‌هايي كه اين نمايش‌نامه‌ها درگيرش بوده‌اند، آورده: «هيچ متن نمايشي متن نهايي نيست؛ و هر نمايش‌نامه تا به چاپ برسد بارها و بارها بازنگري مي‌شود. در همه‌جا اين بازنگري نتيجه تجربه‌هاي عملي، يعني تمرين‌ها و اجراهاست. ولي در كشور ما كه بيشتر اين متن‌ها نه تمرين ديده‌اند و نه اجرا؛ يا اگر ديده‌اند بسيار دير ديده‌اند- و در مواردي هم كاش اصلا نمي‌ديدند- چگونه نويسنده بايد به متن نهايي مي‌رسيد؛ وقتي كه نه بازتاب اهل نمايش را داشت و نه بازتاب تماشاگران را؟ از واکنش خوانندگان متن چاپي آنها؟ از رجوع به آزمون‌هاي اجرائي ديگر خودش يا تماشاي آثار ديگران؟ از آنچه اندك‌اندك گذشت زمان ارزش يا بيهودگي‌اش را روشن كرده است؟ يا- از همه اينها؟ بزرگ‌ترين نگراني در اين بازنگري‌ها، موقعيت نويسنده در برابر خوانندگان متني كه قبلا منتشر شده، است؛ متني كه بي‌اعتنا به تنگناهاي هنگام انتشار، يا دريافت‌ها و نگرش‌هاي پخته‌تر او (كه تصادفا بخشي از آنها از بازتاب همين خوانندگان به دست آمده) مستقلا در ارتباط با خوانندگانش- به هرشكل كه هست- جاافتاده؛ گاه به چندين چاپ رسيده و به همان صورت پذيرفته و شناخته و بررسي شده و اين بازنگري‌ها شايد گاهي در گوشه‌اي يا فرازي، متفاوت با عادت يا انتظار خواننده دوستدار است! هرچند خود آن چاپ‌ها گه‌گاه داراي سطرهاي ساقط و غلط‌هاي آشكار يا نامعلوم چاپي بوده است و داراي توضيحات صحنه‌اي ناچيز كه بنا بر سنت رايج روزگار نگارشش، به عنوان امري غيرمتني و غيرادبي (و شايد همچون دعوتي براي تماشاي اجراي احتمالي) از آنها پرهيز و تصورش معمولا به هوش خواننده واگذار مي‌شد. اين‌بار ولي نويسنده -نااميد از اجراهاي نبوغ‌آميز- كمتر واگذار كرده و بيشتر كوشيده با توضيحات صحنه‌اي تصويري‌تري، خواننده را به خواسته‌هاي اجرائي خود نزديك‌تر كند؛ يا دست‌كم سايه‌اي از شيوه‌ اجراي فرضي خود را از ذهن خواننده بگذراند».
بيضايي نمايش‌نامه‌ها را براي انتشار در اين كتاب بازنگري كرده است و در پيش‌گفتارش درباره اين نمايش‌نامه‌‌ها توضيحاتي ضروري داده و در بخشي از توضيحاتش به مسئله زبان نمايش‌نامه‌ها پرداخته است؛ ازجمله درباره «هشتمين سفر سندباد» نوشته است: «هشتمين سفر سندباد (1344) هرگز تمرين و اجرائي نداشت. نويسنده در بازنگري كوشيد با تكيه بر تجربه‌هاي ديگر خودش، زبان مردم معاصر را از زبان مردم گذشته تفكيك كند و در توضيح صحنه‌ها (در كمترين كلمات)، چيزكي از انديشه اجرائي خود را يادداشت كند. در آن سال‌ها گفته مي‌شد اين امور را به نبوغ كارگردان واگذار و حالا كه گذشت زمان درس‌هاي بسياري از نبوغ كارگردان به ما آموخته است، خوشبختانه ديگر نويسنده فريب اين توهم را نمي‌خورد. همين تفكيك زباني، در بازنگري دنياي مطبوعاتي آقاي اسراري (1344) به شكل ديگري انجام شده؛ شكسته‌نويسي زبان روزمره؛ زباني كه لزوما هميشه شكسته نيست و گاهي هم -دست‌كم نزد برخي شخصيت‌ها يا در بعضي حالات و برخوردهايشان- به زبان رسمي و كتابي و اداري نزديك است. در آن سال‌ها‌ در قلمروي انتشار نمايش، درباره شكسته‌نويسي يا كتابي‌نويسي، اختلاف عقيده وجود داشت. بيشتر اين نتيجه پذيرفته شده بود كه خواندن شكسته‌نويسي براي خواننده دشوار است و او را از نمايش‌نامه‌خواني زده مي‌كند؛ گفته مي‌شد بايد كتابي نوشت ولي شكسته تمرين كرد و اين به نبوغ و خلاقيت كارگردان و بازيگران واگذار می‌شد. با گذشت چهار دهه -كه اين نمايش‌نامه تمرين و اجرائي نداشته است- نويسنده ديگر اعتماد موكول‌كردن اين مهم به آيندگان را زمين گذاشت و در اين بازنگري كوشيد نسخه اجرائي نمايش را ارائه دهد. طبيعي است كه با گذشت چهار دهه، ديگر نظريه‌ بالا درباره نمايش‌نامه‌خواني هم پذيرفته نيست و امروزه شكسته‌نويسي به سعي كساني كه در آن كار كرده‌اند، رسم‌الخط خود را چنان استوار كرده كه خواننده را نه‌تنها زده نمي‌كند كه شايد بهتر و بيشتر افسون هم بكند».
در كتاب دوم «ديوان نمايش» هم هشت نمايش‌نامه با اين عناوين به چاپ رسيده‌‌اند: «ضيافت» 1346، «ميراث» 1346، «چهار صندوق» 1346، «ساحل نجات» 1347، «ديوان بلخ» 1347، «در حضور باد» 1347، «گمشدگان» 1348 و «راه توفاني فرمان پسر فرمان از ميان تاريكي» 1349. بيضايي براي كتاب دوم «ديوان نمايش» هم پيش‌گفتاري نوشته و در ابتداي آن درباره كتابي‌نوشتن و شكسته‌نويسي مي‌گويد: «به گمان نويسنده، دشواري مهم نمايش‌نامه‌خواني، نه در كتابي‌نوشتن كامل است و نه در شكسته‌نويسي كامل؛ در نوشتن متني است كه از ميان اين دو مي‌گذرد. يعني متني كه نيازمند همزيستي اين دو است و ترسيم شخصيت‌هايي كه نه شكسته‌نويسي كامل معرف آنهاست، نه كتابي‌نويسي كامل؛ شخصيت‌هايي كه به اقتضاي حضور و شأن خود يا طرف گفت‌وگويشان يا به اقتضاي حال و هوايشان در لحظاتي خاص، گاهي شكسته، گاهي كتابي و گاهي هم چيزي ميان تا حدودي شكسته و تا حدودي كتابي حرف مي‌زنند. كتابي نرم و ملايم شده يا شكسته مؤدبانه‌تر و اديبانه‌تر. يكدست‌نويسي در متن‌هاي صحنه‌اي، غيرطبيعي و ضدنمايش است. لغت‌نامه ثبت مشخصي از هر واژه را به رسميت مي‌شناسد، ولي مردم عادي كه موضوع نمايش‌اند، با بخشيدن زيروبم‌هايي چند به يك واژه، به كاربرد و گاهي معنا -و نيز بار عاطفي آن گسترش بيشتري داده‌اند: يه روز ديدمِش؛ يك‌ودو كرديم؛ يك دعوايي شد! مردم وقتي با خودي‌اند يا با خوداند بي‌پيرايه‌تر حرف مي‌زنند و وقتي در مجامع يا جلسات هستند يا با مردم رسمي، ‌رسمي‌تر؛ و گاهي اين هر دو اتفاق يكجا مي‌افتد...».

گروه فرهنگ: به‌تازگي «ديوان نمايش» بهرام بيضايي از سوی انتشارات روشنگران و مطالعات زنان تجديد چاپ شده است تا در غياب او نمايش‌نامه‌هايش بار ديگر در اختيار علاقه‌مندان ادبيات نمايشي و تئاتر قرار گيرد. «ديوان نمايش» اثري است در دو جلد كه نمايش‌نامه‌هاي بيضايي را كه در سال‌های مختلف نوشته شده‌اند، دربر گرفته است. كتاب اول «ديوان نمايش» 10 نمايش‌نامه را دربر گرفته كه عناوين و تاريخشان به اين ترتيب است: «اژدهاك» 1338، «آرش» 1337 و 1342، «كارنامه بندار بيدخش» 1340 و 1374، «عروسكها» 1341، «غروب در دياري غريب» 1341، «قصه ماه پنهان» 1342، «پهلوان‌اكبر مي‌ميرد» 1342، «هشتمين سفر سندباد» 1343، «دنياي مطبوعاتي آقاي اسراري» 1344 و «سلطان مار» 1344. بيضايي در ابتداي كتاب پيش‌گفتاري نوشته است و در آن ازجمله درباره محدوديت‌هايي كه اين نمايش‌نامه‌ها درگيرش بوده‌اند، آورده: «هيچ متن نمايشي متن نهايي نيست؛ و هر نمايش‌نامه تا به چاپ برسد بارها و بارها بازنگري مي‌شود. در همه‌جا اين بازنگري نتيجه تجربه‌هاي عملي، يعني تمرين‌ها و اجراهاست. ولي در كشور ما كه بيشتر اين متن‌ها نه تمرين ديده‌اند و نه اجرا؛ يا اگر ديده‌اند بسيار دير ديده‌اند- و در مواردي هم كاش اصلا نمي‌ديدند- چگونه نويسنده بايد به متن نهايي مي‌رسيد؛ وقتي كه نه بازتاب اهل نمايش را داشت و نه بازتاب تماشاگران را؟ از واکنش خوانندگان متن چاپي آنها؟ از رجوع به آزمون‌هاي اجرائي ديگر خودش يا تماشاي آثار ديگران؟ از آنچه اندك‌اندك گذشت زمان ارزش يا بيهودگي‌اش را روشن كرده است؟ يا- از همه اينها؟ بزرگ‌ترين نگراني در اين بازنگري‌ها، موقعيت نويسنده در برابر خوانندگان متني كه قبلا منتشر شده، است؛ متني كه بي‌اعتنا به تنگناهاي هنگام انتشار، يا دريافت‌ها و نگرش‌هاي پخته‌تر او (كه تصادفا بخشي از آنها از بازتاب همين خوانندگان به دست آمده) مستقلا در ارتباط با خوانندگانش- به هرشكل كه هست- جاافتاده؛ گاه به چندين چاپ رسيده و به همان صورت پذيرفته و شناخته و بررسي شده و اين بازنگري‌ها شايد گاهي در گوشه‌اي يا فرازي، متفاوت با عادت يا انتظار خواننده دوستدار است! هرچند خود آن چاپ‌ها گه‌گاه داراي سطرهاي ساقط و غلط‌هاي آشكار يا نامعلوم چاپي بوده است و داراي توضيحات صحنه‌اي ناچيز كه بنا بر سنت رايج روزگار نگارشش، به عنوان امري غيرمتني و غيرادبي (و شايد همچون دعوتي براي تماشاي اجراي احتمالي) از آنها پرهيز و تصورش معمولا به هوش خواننده واگذار مي‌شد. اين‌بار ولي نويسنده -نااميد از اجراهاي نبوغ‌آميز- كمتر واگذار كرده و بيشتر كوشيده با توضيحات صحنه‌اي تصويري‌تري، خواننده را به خواسته‌هاي اجرائي خود نزديك‌تر كند؛ يا دست‌كم سايه‌اي از شيوه‌ اجراي فرضي خود را از ذهن خواننده بگذراند».
بيضايي نمايش‌نامه‌ها را براي انتشار در اين كتاب بازنگري كرده است و در پيش‌گفتارش درباره اين نمايش‌نامه‌‌ها توضيحاتي ضروري داده و در بخشي از توضيحاتش به مسئله زبان نمايش‌نامه‌ها پرداخته است؛ ازجمله درباره «هشتمين سفر سندباد» نوشته است: «هشتمين سفر سندباد (1344) هرگز تمرين و اجرائي نداشت. نويسنده در بازنگري كوشيد با تكيه بر تجربه‌هاي ديگر خودش، زبان مردم معاصر را از زبان مردم گذشته تفكيك كند و در توضيح صحنه‌ها (در كمترين كلمات)، چيزكي از انديشه اجرائي خود را يادداشت كند. در آن سال‌ها گفته مي‌شد اين امور را به نبوغ كارگردان واگذار و حالا كه گذشت زمان درس‌هاي بسياري از نبوغ كارگردان به ما آموخته است، خوشبختانه ديگر نويسنده فريب اين توهم را نمي‌خورد. همين تفكيك زباني، در بازنگري دنياي مطبوعاتي آقاي اسراري (1344) به شكل ديگري انجام شده؛ شكسته‌نويسي زبان روزمره؛ زباني كه لزوما هميشه شكسته نيست و گاهي هم -دست‌كم نزد برخي شخصيت‌ها يا در بعضي حالات و برخوردهايشان- به زبان رسمي و كتابي و اداري نزديك است. در آن سال‌ها‌ در قلمروي انتشار نمايش، درباره شكسته‌نويسي يا كتابي‌نويسي، اختلاف عقيده وجود داشت. بيشتر اين نتيجه پذيرفته شده بود كه خواندن شكسته‌نويسي براي خواننده دشوار است و او را از نمايش‌نامه‌خواني زده مي‌كند؛ گفته مي‌شد بايد كتابي نوشت ولي شكسته تمرين كرد و اين به نبوغ و خلاقيت كارگردان و بازيگران واگذار می‌شد. با گذشت چهار دهه -كه اين نمايش‌نامه تمرين و اجرائي نداشته است- نويسنده ديگر اعتماد موكول‌كردن اين مهم به آيندگان را زمين گذاشت و در اين بازنگري كوشيد نسخه اجرائي نمايش را ارائه دهد. طبيعي است كه با گذشت چهار دهه، ديگر نظريه‌ بالا درباره نمايش‌نامه‌خواني هم پذيرفته نيست و امروزه شكسته‌نويسي به سعي كساني كه در آن كار كرده‌اند، رسم‌الخط خود را چنان استوار كرده كه خواننده را نه‌تنها زده نمي‌كند كه شايد بهتر و بيشتر افسون هم بكند».
در كتاب دوم «ديوان نمايش» هم هشت نمايش‌نامه با اين عناوين به چاپ رسيده‌‌اند: «ضيافت» 1346، «ميراث» 1346، «چهار صندوق» 1346، «ساحل نجات» 1347، «ديوان بلخ» 1347، «در حضور باد» 1347، «گمشدگان» 1348 و «راه توفاني فرمان پسر فرمان از ميان تاريكي» 1349. بيضايي براي كتاب دوم «ديوان نمايش» هم پيش‌گفتاري نوشته و در ابتداي آن درباره كتابي‌نوشتن و شكسته‌نويسي مي‌گويد: «به گمان نويسنده، دشواري مهم نمايش‌نامه‌خواني، نه در كتابي‌نوشتن كامل است و نه در شكسته‌نويسي كامل؛ در نوشتن متني است كه از ميان اين دو مي‌گذرد. يعني متني كه نيازمند همزيستي اين دو است و ترسيم شخصيت‌هايي كه نه شكسته‌نويسي كامل معرف آنهاست، نه كتابي‌نويسي كامل؛ شخصيت‌هايي كه به اقتضاي حضور و شأن خود يا طرف گفت‌وگويشان يا به اقتضاي حال و هوايشان در لحظاتي خاص، گاهي شكسته، گاهي كتابي و گاهي هم چيزي ميان تا حدودي شكسته و تا حدودي كتابي حرف مي‌زنند. كتابي نرم و ملايم شده يا شكسته مؤدبانه‌تر و اديبانه‌تر. يكدست‌نويسي در متن‌هاي صحنه‌اي، غيرطبيعي و ضدنمايش است. لغت‌نامه ثبت مشخصي از هر واژه را به رسميت مي‌شناسد، ولي مردم عادي كه موضوع نمايش‌اند، با بخشيدن زيروبم‌هايي چند به يك واژه، به كاربرد و گاهي معنا -و نيز بار عاطفي آن گسترش بيشتري داده‌اند: يه روز ديدمِش؛ يك‌ودو كرديم؛ يك دعوايي شد! مردم وقتي با خودي‌اند يا با خوداند بي‌پيرايه‌تر حرف مي‌زنند و وقتي در مجامع يا جلسات هستند يا با مردم رسمي، ‌رسمي‌تر؛ و گاهي اين هر دو اتفاق يكجا مي‌افتد...».

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها