|

چگونه ویزیت به قهقرا رفت؟

بابک زمانی . رئیس انجمن سکته مغزی


می‌خواستم بنویسم چگونه طبِ داخلی به قهقرا رفت، دیدم برای این ادعا هم ابتدا باید به‌قهقرارفتن ویزیت را ریشه‌یابی کرد. چرا؟ چون بارها گفته شده که ویزیت، به معنای آنچه در ملاقات بیمار و طبیب رخ می‌دهد، سنگ‌بنای سلامت است. همان‌طور که اقتصاددانان تحلیل اقتصاد را از تحلیل کالا شروع می‌کنند، تحلیل ساختار بهداشت و درمان را هم باید از تحلیل ویزیت شروع کرد. در جریان ویزیت است که نوعی رابطه انسانی میان طبیب و بیمار شکل می‌گیرد. در جریان ویزیت است که حقیقت بیماری ورای شرح حالی که ارائه‌ شده، با استفاده از شیوه‌ای علمی و آزموده چهره می‌گشاید. در جریان ویزیت است که تصمیماتی مهم نظیر جراحی یا تصمیماتی با همان درجه جسارت، نظیر صبر و انتظار اتخاذ می‌شود. در جریان ویزیت است که ناگهان انسانی که خود را در آستانه مرگ می‌دید، پر می‌گشاید و با اطمینان خاطر به زندگی ادامه می‌دهد، یا برعکس انسانی که بی‌خیال و سرشار از امید زندگی می‌کرد، ناگهان درمی‌یابد که باید یک جراحی سنگین از سر بگذراند یا باقی عمر را که شاید چیز زیادی هم از آن باقی نمانده باشد، با درد و رنج بگذراند. در جریان ویزیت است که نوع خاصی از ادبیات و سخنوری و نوع خاصی از بوروکراسی در توضیح و ثبت آلام بشر شکل می‌گیرد. آری؛ ساختار سلامت را باید از تحلیل ویزیت شروع کرد.
درحال‌حاضر شواهد آشکاری در به‌قهقرارفتن ویزیت در کشور ما وجود دارد که آن را از اثبات بی‌نیاز می‌کند. تنها به‌عنوان نمونه می‌توان توجه کرد که یک مشاوره در یک بیماری پیچیده داخلی وقتی هم که توسط یک استاد باتجربه در کشور ما انجام شود و درستی آن اظهارنظر هم به اثبات رسیده باشد، باز ممکن است تنها برای دریافت رقمی حدود هشت دلار باعث بازخواست و احضار پزشک شود. اما یک استاد کانادایی در همان درجه علمی و با همان تجربه حتی اگر در سطحی بسیار بالاتر می‌تواند برای چنین مشاوره‌ای برای هم‌وطنی تا سه هزار دلار درخواست کند و مورد پذیرش هم قرار بگیرد! اینکه نتیجه هر دو یکسان بوده است، به هیچ عنوان به این معنا نیست که کیفیت ویزیت در کشور ما به قهقرا نرفته و کیفیتی برابر با کانادا دارد. یا مثلا تلاش و استعدادهای فردی می‌تواند نقایص ساختاری را جبران کند! دقت و اعتباردادن به ساختار ویزیت قطع نظر از نتیجه آن، همان نکته مغفول در فرهنگ ماست که جلوتر به آن اشاره خواهم کرد. به‌هرحال هدف این نوشتار نه اثبات بلکه تعمق در دلایلی است که منجر به این انحطاط شده است.
نگارنده و دیگران در واکاوی این پدیده بارها و بارها به زمینه‌های فرهنگی اشاره کرده‌اند. زمینه‌های فرهنگی‌ای که با هسته‌های بدوی درون خود باعث می‌شوند خوردنی را بیش از دیدنی و دیدنی را بیش از اندیشیدنی بها دهیم، در کار جمعی لنگ بزنیم اما در کارهای فردی عملی قهرمان شویم، توان دیدن نتایج دیررس ولی واقعی را از دست بدهیم و خواهان برپایی مدینه فاضله، سلامتی مطلق و جامعه بی‌طبقه آن‌هم همین فردا صبح قبل از طلوع آفتاب شویم! در جریان ویزیت چیزی جز کلامی که باد هواست نبینیم و درمان غیرجراحی را هم توانایی نوشتن چند کلمه انگلیسی بدانیم.
سوای این مطالب من در این یادداشت می‌خواهم به نکته دیگری هم در این زمینه اشاره کنم و آن هم رفتار غیراصولی خود ما پزشکان در برخورد با این‌گونه مشکلات است. گویا بسیاری از ما پزشکان و جوامع پزشکی هم در اهمیت این سنگ‌بنای سلامت مثل بقیه مردم دچار تردید هستیم که در برابر چنین تحقیری تنها به منافع خود می‌اندیشیم و نه به کیفیت کاری که انجام می‌دهیم. بنابراین به جای پافشاری بر اصول و اقدامات قانونی جمعی، ترجیح می‌دهیم کیفیت ویزیت را در تمام ابعاد آن از مکان و زمان ویزیت گرفته تا نحوه ثبت و ضبط و گزارش آن کاهش دهیم تا برای جبران مافات تعداد ویزیت‌ها بیشتر شود و تا می‌توانیم بر اعمال تشخیصی و درمانی مورد علاقه جامعه می‌افزاییم تا درآمد افت نکند. جان فرسوده شد به درک، علم را باد برد که برد، مو هم اگرنه به تجربه بلکه به آسیا سفید شد که شد. کیفیت درمان هم که اصلا به ما مربوط نمی‌شود؛ همین است که هست! از بین همه حکما و فلاسفه هم اینجا فقط از سلطان قجر نقل‌قول می‌آوریم که فرموده بود: «همه چیزمان باید به همه چیزمان بیاید». کار به جایی می‌رسد که مراکز آموزشی ما هم حتی بدتر از مراکز خصوصی، ذیلِ ویزیت‌های فله‌ای بسیار ارزان تحلیل می‌روند.
اگر پزشکان و جوامع پزشکی عمیقا به اهمیت کار تعقلی در طب ایمان بیاورند، اگر واقعا به این اطمینان برسند که تمامی جنبه‌های معنوی یک ویزیت مثل تجربه مستتر در نگاه طبیب کارکشته هم تنها و تنها بعد از تحقق تمام جنبه‌های مادی آن، از مکان تا زمان و شرایط و نحوه ثبت و گزارش آن ویزیت است که جایگاه واقعی خود را پیدا می‌کنند.
اگر جوامع پزشکی قطعا به این نتیجه بدیهی برسند که مهم‌ترین خواسته [صنفی] پزشکان هم از هر قشر و طبقه‌ای [کیفیت] کارشان است یا باید باشد! آن‌گاه قطعا در برابر بادهایی که می‌آیند تا سامان کیفیت کار، یعنی عصاره حیات انسانی‌شان را بر باد دهند به این آسانی وا نخواهند داد. بی‌تردید حفظ درآمد به بهایی که گفته شد، بسیار آسان‌تر است تا پایداری بر اصول برای حفظ کیفیت کار که ممکن است شامل امتناع از فروش خدمت و محرومیت خود از درآمد هم بشود. نباید از یاد برد که در کانادا و آمریکا هم که ویزیت تا آن حد قدر می‌بیند، کارهای عملی و تکنولوژیک بسیار بسیار پیشرفته‌تر از کشور ماست. در نتیجه می‌توان گفت کارهای عملی و تکنولوژیک نه‌تنها جای عامل تجربه و تبحر انسانی را نگرفته بلکه اهمیت آن را در جهت استفاده از این تکنولوژی چندین برابر کرده است. کوتاه سخن آنکه تمام نگرانی نه از دریافت کمتر یا بیشتر بلکه از روزی است که کالایی که در کانادا تا سه‌ هزار دلار ممکن است ارزش‌گذاری شود، در شرایط ما ارزش همان شش، هفت دلار ناقابل را هم نداشته باشد!


می‌خواستم بنویسم چگونه طبِ داخلی به قهقرا رفت، دیدم برای این ادعا هم ابتدا باید به‌قهقرارفتن ویزیت را ریشه‌یابی کرد. چرا؟ چون بارها گفته شده که ویزیت، به معنای آنچه در ملاقات بیمار و طبیب رخ می‌دهد، سنگ‌بنای سلامت است. همان‌طور که اقتصاددانان تحلیل اقتصاد را از تحلیل کالا شروع می‌کنند، تحلیل ساختار بهداشت و درمان را هم باید از تحلیل ویزیت شروع کرد. در جریان ویزیت است که نوعی رابطه انسانی میان طبیب و بیمار شکل می‌گیرد. در جریان ویزیت است که حقیقت بیماری ورای شرح حالی که ارائه‌ شده، با استفاده از شیوه‌ای علمی و آزموده چهره می‌گشاید. در جریان ویزیت است که تصمیماتی مهم نظیر جراحی یا تصمیماتی با همان درجه جسارت، نظیر صبر و انتظار اتخاذ می‌شود. در جریان ویزیت است که ناگهان انسانی که خود را در آستانه مرگ می‌دید، پر می‌گشاید و با اطمینان خاطر به زندگی ادامه می‌دهد، یا برعکس انسانی که بی‌خیال و سرشار از امید زندگی می‌کرد، ناگهان درمی‌یابد که باید یک جراحی سنگین از سر بگذراند یا باقی عمر را که شاید چیز زیادی هم از آن باقی نمانده باشد، با درد و رنج بگذراند. در جریان ویزیت است که نوع خاصی از ادبیات و سخنوری و نوع خاصی از بوروکراسی در توضیح و ثبت آلام بشر شکل می‌گیرد. آری؛ ساختار سلامت را باید از تحلیل ویزیت شروع کرد.
درحال‌حاضر شواهد آشکاری در به‌قهقرارفتن ویزیت در کشور ما وجود دارد که آن را از اثبات بی‌نیاز می‌کند. تنها به‌عنوان نمونه می‌توان توجه کرد که یک مشاوره در یک بیماری پیچیده داخلی وقتی هم که توسط یک استاد باتجربه در کشور ما انجام شود و درستی آن اظهارنظر هم به اثبات رسیده باشد، باز ممکن است تنها برای دریافت رقمی حدود هشت دلار باعث بازخواست و احضار پزشک شود. اما یک استاد کانادایی در همان درجه علمی و با همان تجربه حتی اگر در سطحی بسیار بالاتر می‌تواند برای چنین مشاوره‌ای برای هم‌وطنی تا سه هزار دلار درخواست کند و مورد پذیرش هم قرار بگیرد! اینکه نتیجه هر دو یکسان بوده است، به هیچ عنوان به این معنا نیست که کیفیت ویزیت در کشور ما به قهقرا نرفته و کیفیتی برابر با کانادا دارد. یا مثلا تلاش و استعدادهای فردی می‌تواند نقایص ساختاری را جبران کند! دقت و اعتباردادن به ساختار ویزیت قطع نظر از نتیجه آن، همان نکته مغفول در فرهنگ ماست که جلوتر به آن اشاره خواهم کرد. به‌هرحال هدف این نوشتار نه اثبات بلکه تعمق در دلایلی است که منجر به این انحطاط شده است.
نگارنده و دیگران در واکاوی این پدیده بارها و بارها به زمینه‌های فرهنگی اشاره کرده‌اند. زمینه‌های فرهنگی‌ای که با هسته‌های بدوی درون خود باعث می‌شوند خوردنی را بیش از دیدنی و دیدنی را بیش از اندیشیدنی بها دهیم، در کار جمعی لنگ بزنیم اما در کارهای فردی عملی قهرمان شویم، توان دیدن نتایج دیررس ولی واقعی را از دست بدهیم و خواهان برپایی مدینه فاضله، سلامتی مطلق و جامعه بی‌طبقه آن‌هم همین فردا صبح قبل از طلوع آفتاب شویم! در جریان ویزیت چیزی جز کلامی که باد هواست نبینیم و درمان غیرجراحی را هم توانایی نوشتن چند کلمه انگلیسی بدانیم.
سوای این مطالب من در این یادداشت می‌خواهم به نکته دیگری هم در این زمینه اشاره کنم و آن هم رفتار غیراصولی خود ما پزشکان در برخورد با این‌گونه مشکلات است. گویا بسیاری از ما پزشکان و جوامع پزشکی هم در اهمیت این سنگ‌بنای سلامت مثل بقیه مردم دچار تردید هستیم که در برابر چنین تحقیری تنها به منافع خود می‌اندیشیم و نه به کیفیت کاری که انجام می‌دهیم. بنابراین به جای پافشاری بر اصول و اقدامات قانونی جمعی، ترجیح می‌دهیم کیفیت ویزیت را در تمام ابعاد آن از مکان و زمان ویزیت گرفته تا نحوه ثبت و ضبط و گزارش آن کاهش دهیم تا برای جبران مافات تعداد ویزیت‌ها بیشتر شود و تا می‌توانیم بر اعمال تشخیصی و درمانی مورد علاقه جامعه می‌افزاییم تا درآمد افت نکند. جان فرسوده شد به درک، علم را باد برد که برد، مو هم اگرنه به تجربه بلکه به آسیا سفید شد که شد. کیفیت درمان هم که اصلا به ما مربوط نمی‌شود؛ همین است که هست! از بین همه حکما و فلاسفه هم اینجا فقط از سلطان قجر نقل‌قول می‌آوریم که فرموده بود: «همه چیزمان باید به همه چیزمان بیاید». کار به جایی می‌رسد که مراکز آموزشی ما هم حتی بدتر از مراکز خصوصی، ذیلِ ویزیت‌های فله‌ای بسیار ارزان تحلیل می‌روند.
اگر پزشکان و جوامع پزشکی عمیقا به اهمیت کار تعقلی در طب ایمان بیاورند، اگر واقعا به این اطمینان برسند که تمامی جنبه‌های معنوی یک ویزیت مثل تجربه مستتر در نگاه طبیب کارکشته هم تنها و تنها بعد از تحقق تمام جنبه‌های مادی آن، از مکان تا زمان و شرایط و نحوه ثبت و گزارش آن ویزیت است که جایگاه واقعی خود را پیدا می‌کنند.
اگر جوامع پزشکی قطعا به این نتیجه بدیهی برسند که مهم‌ترین خواسته [صنفی] پزشکان هم از هر قشر و طبقه‌ای [کیفیت] کارشان است یا باید باشد! آن‌گاه قطعا در برابر بادهایی که می‌آیند تا سامان کیفیت کار، یعنی عصاره حیات انسانی‌شان را بر باد دهند به این آسانی وا نخواهند داد. بی‌تردید حفظ درآمد به بهایی که گفته شد، بسیار آسان‌تر است تا پایداری بر اصول برای حفظ کیفیت کار که ممکن است شامل امتناع از فروش خدمت و محرومیت خود از درآمد هم بشود. نباید از یاد برد که در کانادا و آمریکا هم که ویزیت تا آن حد قدر می‌بیند، کارهای عملی و تکنولوژیک بسیار بسیار پیشرفته‌تر از کشور ماست. در نتیجه می‌توان گفت کارهای عملی و تکنولوژیک نه‌تنها جای عامل تجربه و تبحر انسانی را نگرفته بلکه اهمیت آن را در جهت استفاده از این تکنولوژی چندین برابر کرده است. کوتاه سخن آنکه تمام نگرانی نه از دریافت کمتر یا بیشتر بلکه از روزی است که کالایی که در کانادا تا سه‌ هزار دلار ممکن است ارزش‌گذاری شود، در شرایط ما ارزش همان شش، هفت دلار ناقابل را هم نداشته باشد!

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها