|

نشست نقد و بررسی کتاب «هارمونیا» با حضور عبدالکریم رشیدیان، محمد ايلخاني و محمدرضا بهشتی

هارمونی؛ از ریاضیات و موسیقی تا فلسفه

گروه اندیشه: بررسي و نقد کتاب «هارمونیا، جستاری در خاستگاه‌های علم هارمونی و کارکرد آن در پیدایش فلسفه» نوشته شهاب طالقانی كه انتشارات نقش جهان منتشر كرده، موضوع نشستي بود كه سه‌شنبه هفته گذشته در مؤسسه شهر كتاب برگزار شد. پرسش اصلی اين كتاب، چیستی هارمونی، خاستگاه آن و کارکردش در شکل‌گیری اندیشه‌ فیلسوفان پیشاسقراطی است و مسئله تناسب و ظهور علوم مختلفی مانند ریاضی در آن بررسی شده است. كتاب اين پرسش را مطرح مي‌كند که آیا علم هارمونی برآمده از دل موزیک و آواست یا برآمده از دل ریاضی و برای پاسخ به این پرسش ریشه‌های پیدایش مفهوم هارمونی در یونان باستان و تبديل‌شدن آن به علمی مستقل را بررسی کرده است. در نشست بررسي این اثر که در واقع رساله کارشناسی ارشد نويسنده بوده، استادان او محمد ایلخانی، عبدالکریم رشیدیان و همچنين محمدرضا بهشتی به ايراد سخناني پرداختند كه
در ادامه مي‌خوانيد.

شهاب طالقاني: الگوگیری از پایدیا
سال‌ها بود كه درحوزه موسيقي و فلسفه يونان كار مي‌كردم و به دلیل علاقه‌اي كه به رياضيات داشتم احساس كردم مي‌توان اين حوزه‌ها را از طریق مقوله هارمونی به هم پيوند داد. ايده اصلی تألیف این کتاب به زمانی برمی‌گردد که کتاب «پایدیا» اثر ورنر یگر را مطالعه کردم و دیدم با ديگر كتاب‌هاي تاريخ فلسفه متفاوت است. این کتاب كل تاریخ فلسفه یونان را از منظر پایدیا بررسی کرده است. وجه تمايز آن اين است كه با تمرکز بر موضوع تعلیم و تربیت در یونان از کنار نام‌های بزرگی مانند ارسطو در تاريخ فلسفه می‌گذرد. از ديد ورنر، ارسطو ربطي به مسئله پايديا ندارد. به همین دلیل با الگوگرفتن از این کتاب کوشیدم، با توجه به پیش‌زمینه ذهنی که از موسیقی و علم ریاضی داشتم، این موضوع را در فلسفه یونان موضوع پژوهش خود قرار دهم. برای این کار به ظهور فیثاغورثیان و شکل‌گیری نظریه‌های هارمونی پرداختم چراکه یونانی‌ها اولین تمدنی بودند که هر علم را تبدیل به سوژه و آن را بررسی کردند. بنابراین کوشیده‌ام ردپای موسیقی و ریاضی را در فلسفه یونان بیابم. جستار فلسفی خود دوره پیشاسقراطیان را می‌توان به دو بخش تقسیم کرد. در دوره نخست، بخش ماقبل فیثاغورث مهم است. در این دوره ما هارمونی داریم و نه هارمونیکس. بدین‌معنا که ما درباره هارمونی به‌عنوان یک علم نمی‌توانیم بیندیشیم تا آن را در مقام یک ابژه بررسی کنیم. برای پرداختن به هارمونیکس باید آن را در دوره فیثاغورثیان مورد توجه قرار دهیم.
در یونان ریاضیات برای ریاضیات است و نه به منظور ساختن جهان دیگری که خود را در مناسبات روزمره ببیند. اینجاست که مسئله علم‌شدن ریاضیات رخ می‌دهد. همین نگاه یونانیان به علم ریاضیات باعث می‌شود هندسه پیشرفت کرده و وارد اندیشه شود و حتی در دیالوگ‌های افلاطون نیز اوج هندسه را می‌بینیم. نقطه عطف، بنیاد ریاضی نهادن و تناسب برای هستی‌ است و نقطه اوج آن را می‌توانیم در اساطیر یونانی مشاهده کنیم. از سوی دیگر یکی از برجسته‌ترین بخش‌هایی که می‌توان ایده گذار از اسطوره به اندیشه را مشاهده کرد جایی است که خائوس جای خود را
به هارمونی می‌دهد.
محمد ايلخانی: نظم در موسیقی
اين كتاب قصد دارد نظمي را در بين متفكران پيشاسقراطي نشان دهد كه در متون موسيقايي و رياضي آنها وجود داشت. در تمام تاریخ بشر و در ادیان و اسطوره و فلسفه همه جریان‌های فکری كه ظاهر شدند به دنبال نظم و بیرون‌کشیدن وحدت از کثرت و ثبات از تغيير در دل پدیده‌ها بودند. حتی شکاکان هم دنبال نظم و وحدت و ثبات هستند چون اگر نظم وجود نداشته باشد نمی‌توان کاری از پیش برد. فیلسوفان پیشاسقراطی هم بنا بر تفكري كه داشتند، در پی یافتن این نظم بودند ولي اين نظم فقط یکی از نظم‌های موجود در تاریخ تفکر و باورهاست. يكي از اين نظم‌ها كه عده زيادي در تاريخ با آن مخالفت مي‌كردند، اسطوره است. اسطوره اصولا يك قطعه موسيقي است و كاملا نظم موسيقايي دارد. من معتقد نيستم كه گذاري از اسطوره به انديشه داشته‌ايم و به نظرم شكل‌هاي مختلف انديشه، شكل‌هاي مختلف نظم و شكل‌هاي مختلف روايت داريم. نظم اسطوره‌ای در اسطوره‌های سومری، بابلی، مصری و يوناني مشاهده می‌شود و روايتي كاملا منظم و سازمان‌يافته داريم. اين حرف كه اسطوره خيال‌بافي و بدون منطق است اصلا قابل‌قبول نيست. ما شايد امروزه بيش از انسان‌هاي باستان اسطوره‌اي مي‌انديشيم. در دوران جدید نظم اسطوره‌ای شاخصه ایدئولوژیکی پیدا کرده است. خود ايدئولوژي و علم‌گرايي
هم نوعي اسطوره است.
نظم ديگر هماني است كه آقاي طالقاني در مورد نظم پيشاسقراطي و يونانيان اشاره كردند. انسان‌هاي يوناني بسيار هيجان‌انگيز بودند. آنها هم به دنبال یافتن يك نظم بودند. همان‌طور كه اشاره شد آنها با جداكردن سوژه از ابژه علاوه بر نظم جهان‌شناختي نظم معرفت‌شناختي را مطرح مي‌كنند. اين كار را به‌خصوص نزد افلاطون و ارسطو مي‌بينيم. در نظم اسطوره‌ای فرد داخل اسطوره است و سوژه با ابژه زندگی می‌کند و همه‌چيز تحت تأثير يك تقدير و سرنوشت است و ايزدان كارگزاران اين سرنوشت هستند. علاوه بر نظم کیهان‌شناختی و نظم معرفت‌شناسي يونان، يك نظم و هارموني ديگر داريم كه يهوديت ارائه مي‌كند. اساس اين نظم نه جهان است نه ذهن انسان بلكه اساس نظم، وحدت و ثبات را خدا به انسان مي‌دهد. اين نظم قابل شناخت نيست. اگر يوناني‌ها کوشیدند اين نظم را بشناسند در يهوديت نمي‌توان آن را شناخت مگر اينكه خود مشيت خدا آن را لازم بداند.
در قرون وسطي در ایران باستان نظم را در مقابل بی‌نظمی نداریم و دو نظم اهورایی و اهریمنی داريم. اين دو نظم در مقابل هم هستند. این دو نظم در دوره مدرن تاثیرگذارند. در قرون وسطی دوباره به نظم يهودي برمی‌گردیم و نظمي شکل می‌گیرد که خدامحور است. در دوره جدید که خدامحوری قرون وسطی به انسان‌محوری تبدیل می‌شود با رویکرد دیگری از معرفت‌شناسی مواجه می‌شویم. تفاوت اين دو انسان‌گرايي كه سعي مي‌كنند نظم معرفت‌شناختي را همراه با نظم جهان‌شناختي كنند اين است كه در دوره جديد، انسان جاي خدا است و نظمي را كه در ذهنش وجود دارد مي‌برد به بيرون و مي‌گويد عالم به اين صورت نظم دارد. کار آقاي طالقاني این بوده که يكي از اين نظم‌ها يا به قول خودشان هارموني‌ها را به ما نشان مي‌دهند که چگونه در دوره پیشاسقراطیان در حوزه‌هاي موسیقی و ریاضی شكل گرفته است.
عبدالکریم رشیدیان: تلاطم فکری فیلسوفان در برابر موسیقی
من اصلا انكار نمي‌كنم كه در يونان ارتباطی میان رياضيات و موسيقي بوده يا اين انگاره كه اين تناسب‌ها هميشه با هم جفت بوده و نسبت وثيقي دارند. حتما چنين چيزي وجود داشته ولي گمان مي‌كنم ما نمي‌توانيم پيشرفت رياضيات در يونان را به تعبير آقاي طالقاني به موزيك‌شدن موسيقي (‌علم الحان) مرتبط بدانيم. هم رياضيات و هم موسيقي و اصولا هر آنچه علم نام مي‌گيرد همين‌گونه است. در تمدن‌هايي مثل بابل، مصر و ايران دانش شناخته‌شده‌اي نداريم ولي رياضيات مطرح بوده و پيشرفت هم كرده است. در يونان است كه رياضيات مي‌تواند در علم و موسيقي ایفای نقش كند. بنابراين مقدم بر علم بايد از نظریه ديدن پديده‌ها صحبت كنيم. در دوره بابل با همه رياضيات پيشرفته‌اي كه داشتند هنوز چيزي به نام ايده رياضيات يعني ابتنای علم رياضي بر نظریه وجود نداشت. برخورداری از مقادیر زيادي دانش‌هاي عميق هم كافي نيست و بايد نظریه به صحنه بيايد. آنچه علم يوناني را از علم اقليم‌هاي ديگر متمايز كرد ايده تئوريا بود. مثلا تعريفي نظري كه يوناني‌ها از نقطه يا خط مي‌دادند به آن صراحت و شفافيت در ديدگاه‌هاي ديگر
در همان زمان وجود نداشت.
نكته بعد در ارتباط با هارمونيا اين است كه در یونان شأن موسیقی فراتر از هنرهای دیگر است و اینکه نویسنده کتاب هارمونی را با موسیقی مترادف گرفته می‌تواند این سئوال را مطرح کند که چرا مجسمه‌سازی آن نقش را در یونان بازی نکرده است. در پاسخ باید گفت چون موسیقی فراتر از هنرهای دیگر است و علتش هم شايد ملموس باشد. مثلا افلاطون با همه دلخوری‌اش از هنر اما موسیقی را ابزاری برای مراحل اوليه تربیت کودک می‌داند (علاوه‌بر ورزش) پس یونانی‌ها برای موسیقی فقط به‌عنوان هنر ارزش قائل نبودند. موسیقی نزد ایشان وجه انسان‌شناختی، زیبایی‌شناختی و هستی‌شناختی داشت. شايد كمتر هنري باشد كه هر سه اين مولفه را در خود داشته باشد.
اساسا به نظر می‌آید پدیده موسیقی چندلایه است. در هنرهاي ديگر تصاويري مي‌بينيد كه در جلوي چشم ملموس است. اما در موسیقی نخستین چیزی که شما را تحت‌تاثیر قرار می‌دهد يك صداست و نه تصویر و مخاطب بعد از شنیدن صدا آزادی عمل دارد تا هر تصویری را در ذهنش ساخته و تور ذهنی خود را روی موسیقی بیندازد. پس به يك معنا موسیقی در میان هنرها آزادتر از بقیه است. روسو كتابي دارد درباره منشا زبان‌ها و در آنجا به موسيقي هم اشاره مي‌كند. او يك موسيقي‌دان هم بود و در «دايره‌المعارف» مدخل موسيقي را نوشته بود. به عقیده روسو، آوا ما را به حضور ديگري واقف مي‌كند. «پرندگان نفير مي‌زنند. تنها انسان است كه آواز مي‌خواند و نمي‌توان آواز يا سمفوني را شنيد بدون اينكه بي‌درنگ با خود بگوييم يك موجود محسوس ديگر نيز آنجاست». اگر به تعبير او صدا را نشانه بگيريم وقتی صدايي مي‌شنويم نشانه را درك مي‌كنيم. اما نشانه خود شيء نيست و مي‌تواند ما را از دال خود غافل كند. پارادوكس موسيقي همين است. ما ممكن است نشانه را به‌جاي چيز بگيريم و دچار توهم شويم. همه جاذبه موسيقي در همين نهفته است كه به راحتي نمي‌توان با آن تعيين‌تكليف كرد.
اگر به نمونه كانت در نقد سوم در بندهاي 51 تا 54 مراجعه كنيم او هم اشاره‌اي به موسيقي مي‌كند. كانت از جهاتي مرتبه اول را براي شعر قائل است. اگر از جهت جاذبه و جنبش ذهن بخواهيم هنرها را طبقه‌بندي كنيم طبعا اول شعر قرار مي‌گيرد. ولي اگر از حيث همين جاذبه و جنبش ذهن بخواهيم دومي را معين كنيم موسيقي است. چون عنصري به ما مي‌دهد كه ما سپس بايد تاثير آن را بسازيم. کانت آن را هنر الحان می‌خواند. اما می‌گوید اگر ملاک ما پرورش باشد آن‌وقت موسیقی نازل‌ترین مكان را در بين هنرها اشغال مي‌كند. و البته شايد بالاترين مكان را از حيث مطلوبيت كه با زيبايي فرق مي‌كند. بنابراين همزمان براي موسيقي چند خصوصيت را ذكر مي‌كند كه بسته به اينكه معيار کدام‌یک از اینها باشد مي‌توانيم موسيقي را در اين رده‌بندي بالا و پايين ببريم. پس می‌بینیم که چگونه فیلسوفان بزرگ هم وقتی به موسیقی نزدیک می‌شدند به تلاطم فكري می‌افتادند.
محمدرضا بهشتي: اسطوره در یونان باستان
کتاب «هارمونیا» یک اثر متمرکز در یک حوزه معین است و اميدوارم سرآغاز كارهاي ديگري باشد که به اين شكل بر مفاهيم بنياديني متمرکزند كه تعيين‌كننده انديشه بشري بوده‌اند. هارمونی به معنای چفت‌شدن است و مولف در تحلیل‌هایش فقط روی دوره فیثاغورثیان تمرکز کرده و دوره‌های دیگر مغفول مانده است. مفهوم موسیقی یکی از مفاهیم اندیشه یونان باستان بوده است.
آنچه نویسنده کتاب با شتاب از آن عبور کرده مسئله اسطوره یونان باستان است، بدین معنی که انسان یونانی با تلقی از خودش در جهانی که در معرض بازی قدرت قرار دارد تلاش می‌کند جایگاهش را با این جهان شفاف کند. اسطوره همواره مهم بوده، چنان‌که اسطوره نژاد و خون در سده گذشته موجب درگرفتن جنگ‌های جهانی شده است و اکنون نیز اسطوره‌های دیگری مانند اسطوره دولت، اسطوره تكنيك و ‌اسطوره روش نقشي تعيين‌كننده بر جهان ما داشته است. در يونان با مفاهيمي در شكل خدايان روبه‌رویيم. خدا در يونان باستان با آنچه در اديان ابراهيمي است تفاوت‌هايي دارد. خدا در يونان اولا جاودانه است، ثانيا نيرومند و بلكه قاهر است و ثالثا در زندگي درون طبيعت تعيين‌كننده است. یکی از مفاهیمی که در کتاب می‌توانست بهتر دیده شود مطالعه کاسموس (کیهان) بوده است.
نویسنده در این کتاب بیشتر روی دوره فیثاغورثیان و بحث تأخر و تقدم موسیقی و نسبت آن با اعداد و ریاضی تمرکز کرده است. به نظر مي‌رسد خاستگاه موسيقي، مناسك ديني است آن‌هم مشخصا به‌منظور كاتارسيس و تزكيه. موسيقي تأثيرگذار است به شكلي كه ما را در اختيار مي‌گيرد. موسيقي مي‌تواند آرام كند، مي‌تواند برآشوبد و مي‌تواند ما را
به نظم بكشاند.
کشف تناسباتی مانند معنی لوگوس و اهمیت نسبت و تناسب و سنجش داخل لوگوس هم مطرح است. مسئله آرخه (منشأ) پرسش‌محوری فیثاغورثیان است. آن را نباید فقط در عدد دید و در کتاب هم به اين موضوع توجه شده است؛ اما این موضوع باید بیشتر پرورانده شود که چرا در آرخه (منشأ) به جاي آب‌و‌هوا به عدد مي‌رسیم. با فیثاغورثیان گویی نهضت کشف تناسب‌ها در جهان درون و بیرون به وجود می‌آید و ابتهاج و سرور ناشی از آن با كشف اعداد اصم پايان مي‌گيرد. اين اتفاق شبيه یک فاجعه بود و اولين كسي كه آن را كشف كرد روي كشتي غرق شد و ديگران گفتند حقش بود، چون نظام عالم را كه در آن تناسب بود، خراب كرد، آن‌هم با يك فرمول ساده و قراردادن واحد در فرمول فيثاغورث. به‌هرحال، کوشش برای کشف تناسب را در بخش‌های مختلفی چون کیهان‌شناسی، كيهان‌پيدايي، نجوم و حتي سياست می‌توان مشاهده کرد. یکی از مباحثی که در کتاب می‌تواند بیشتر مورد توجه قرار گیرد، بحث پولیس (شهر) است که البته در ایران و غیر آن هم کمتر درباره آن کار شده است. در اخلاق به عدالت و اعتدال و نسبتي كه بين قواي ما و فضيلت‌هاي قواي ما وجود دارد مي‌رسيم. در زيباشناسي يكي از معيارهاي زيبايي هارموني و هماهنگي مي‌شود كه البته بعدا هم به مشكل برمي‌خورد. وقتي به نقد افلوطين درباره معيار قراردادن هارمونيا می‌نگریم خود را در كثرت هرچه بيشتر و وحدت
در كثرت نشان مي‌دهد.
نگرشی که نسبت به جهان هستی و حتي در سنت فلسفي در یونان بود، استفاده از نظام و سیستم بود. نویسنده کتاب «هارمونیا» می‌توانست به دیدگاه‌های جایگزینی مانند اندیشه هایدگر که در آن از فوگ به جای سیستم سخن گفته توجه كند. در اين نگاه، نظام مبتنی بر ریاضیات وجود ندارد و اتفاقا نظم با موسیقی گره می‌خورد.
در کتاب خائوس به معنای آشفتگی و بی‌نظمی گرفته شده، درحالی‌که این‌گونه نیست و خائوس به معنای دهان‌گشودگی و خميازه است که در سرآغاز اسطوره مشاهده می‌شود. جالب است كه هيچ موجودي نيست كه الان دهانش را گشوده باشد، بلكه خود دهان‌گشودگي سرآغاز است. كشش به سمت امر انتزاعي به اين شكل خود را نشان مي‌دهد كه در برخي از فرهنگ‌ها جهان در دهان يك حيوان جريان دارد.
درباره نكته‌اي كه دكتر رشيديان گفت بايد اضافه كرد كه افلاطون يك موضع ثابت نسبت به هنرمندان ندارد. او در زندگی خود سه بار نظرش را درباره هنر عوض کرده و ظاهرا سه سفر سيسيل در انديشه افلاطون تأثير مي‌گذارد. اول كه هنرمندان را از مدينه مي‌خواهد بيرون كند، چون آنها حقيقت‌نما را به جاي حقيقت مي‌گذارند؛ اما سپس در جمهوري به‌صورت مشروط هنرمندان را مي‌پذيرد به شرط اينكه شاعران شعر راست بسرايند. طبق موضع سوم كه در نواميس است هنرمندان اصلا لازم‌اند به اين معنا كه همه آدم‌ها از طريق لوگوس و ديالوگ نمي‌توانند به سمت الثیا (کشف حجاب حقیقت) راه یابند و ما به هنر نیاز داريم. داوري درباره افلاطون بايد با قيد اين تغييرات در انديشه‌اش ذكر شود.

گروه اندیشه: بررسي و نقد کتاب «هارمونیا، جستاری در خاستگاه‌های علم هارمونی و کارکرد آن در پیدایش فلسفه» نوشته شهاب طالقانی كه انتشارات نقش جهان منتشر كرده، موضوع نشستي بود كه سه‌شنبه هفته گذشته در مؤسسه شهر كتاب برگزار شد. پرسش اصلی اين كتاب، چیستی هارمونی، خاستگاه آن و کارکردش در شکل‌گیری اندیشه‌ فیلسوفان پیشاسقراطی است و مسئله تناسب و ظهور علوم مختلفی مانند ریاضی در آن بررسی شده است. كتاب اين پرسش را مطرح مي‌كند که آیا علم هارمونی برآمده از دل موزیک و آواست یا برآمده از دل ریاضی و برای پاسخ به این پرسش ریشه‌های پیدایش مفهوم هارمونی در یونان باستان و تبديل‌شدن آن به علمی مستقل را بررسی کرده است. در نشست بررسي این اثر که در واقع رساله کارشناسی ارشد نويسنده بوده، استادان او محمد ایلخانی، عبدالکریم رشیدیان و همچنين محمدرضا بهشتی به ايراد سخناني پرداختند كه
در ادامه مي‌خوانيد.

شهاب طالقاني: الگوگیری از پایدیا
سال‌ها بود كه درحوزه موسيقي و فلسفه يونان كار مي‌كردم و به دلیل علاقه‌اي كه به رياضيات داشتم احساس كردم مي‌توان اين حوزه‌ها را از طریق مقوله هارمونی به هم پيوند داد. ايده اصلی تألیف این کتاب به زمانی برمی‌گردد که کتاب «پایدیا» اثر ورنر یگر را مطالعه کردم و دیدم با ديگر كتاب‌هاي تاريخ فلسفه متفاوت است. این کتاب كل تاریخ فلسفه یونان را از منظر پایدیا بررسی کرده است. وجه تمايز آن اين است كه با تمرکز بر موضوع تعلیم و تربیت در یونان از کنار نام‌های بزرگی مانند ارسطو در تاريخ فلسفه می‌گذرد. از ديد ورنر، ارسطو ربطي به مسئله پايديا ندارد. به همین دلیل با الگوگرفتن از این کتاب کوشیدم، با توجه به پیش‌زمینه ذهنی که از موسیقی و علم ریاضی داشتم، این موضوع را در فلسفه یونان موضوع پژوهش خود قرار دهم. برای این کار به ظهور فیثاغورثیان و شکل‌گیری نظریه‌های هارمونی پرداختم چراکه یونانی‌ها اولین تمدنی بودند که هر علم را تبدیل به سوژه و آن را بررسی کردند. بنابراین کوشیده‌ام ردپای موسیقی و ریاضی را در فلسفه یونان بیابم. جستار فلسفی خود دوره پیشاسقراطیان را می‌توان به دو بخش تقسیم کرد. در دوره نخست، بخش ماقبل فیثاغورث مهم است. در این دوره ما هارمونی داریم و نه هارمونیکس. بدین‌معنا که ما درباره هارمونی به‌عنوان یک علم نمی‌توانیم بیندیشیم تا آن را در مقام یک ابژه بررسی کنیم. برای پرداختن به هارمونیکس باید آن را در دوره فیثاغورثیان مورد توجه قرار دهیم.
در یونان ریاضیات برای ریاضیات است و نه به منظور ساختن جهان دیگری که خود را در مناسبات روزمره ببیند. اینجاست که مسئله علم‌شدن ریاضیات رخ می‌دهد. همین نگاه یونانیان به علم ریاضیات باعث می‌شود هندسه پیشرفت کرده و وارد اندیشه شود و حتی در دیالوگ‌های افلاطون نیز اوج هندسه را می‌بینیم. نقطه عطف، بنیاد ریاضی نهادن و تناسب برای هستی‌ است و نقطه اوج آن را می‌توانیم در اساطیر یونانی مشاهده کنیم. از سوی دیگر یکی از برجسته‌ترین بخش‌هایی که می‌توان ایده گذار از اسطوره به اندیشه را مشاهده کرد جایی است که خائوس جای خود را
به هارمونی می‌دهد.
محمد ايلخانی: نظم در موسیقی
اين كتاب قصد دارد نظمي را در بين متفكران پيشاسقراطي نشان دهد كه در متون موسيقايي و رياضي آنها وجود داشت. در تمام تاریخ بشر و در ادیان و اسطوره و فلسفه همه جریان‌های فکری كه ظاهر شدند به دنبال نظم و بیرون‌کشیدن وحدت از کثرت و ثبات از تغيير در دل پدیده‌ها بودند. حتی شکاکان هم دنبال نظم و وحدت و ثبات هستند چون اگر نظم وجود نداشته باشد نمی‌توان کاری از پیش برد. فیلسوفان پیشاسقراطی هم بنا بر تفكري كه داشتند، در پی یافتن این نظم بودند ولي اين نظم فقط یکی از نظم‌های موجود در تاریخ تفکر و باورهاست. يكي از اين نظم‌ها كه عده زيادي در تاريخ با آن مخالفت مي‌كردند، اسطوره است. اسطوره اصولا يك قطعه موسيقي است و كاملا نظم موسيقايي دارد. من معتقد نيستم كه گذاري از اسطوره به انديشه داشته‌ايم و به نظرم شكل‌هاي مختلف انديشه، شكل‌هاي مختلف نظم و شكل‌هاي مختلف روايت داريم. نظم اسطوره‌ای در اسطوره‌های سومری، بابلی، مصری و يوناني مشاهده می‌شود و روايتي كاملا منظم و سازمان‌يافته داريم. اين حرف كه اسطوره خيال‌بافي و بدون منطق است اصلا قابل‌قبول نيست. ما شايد امروزه بيش از انسان‌هاي باستان اسطوره‌اي مي‌انديشيم. در دوران جدید نظم اسطوره‌ای شاخصه ایدئولوژیکی پیدا کرده است. خود ايدئولوژي و علم‌گرايي
هم نوعي اسطوره است.
نظم ديگر هماني است كه آقاي طالقاني در مورد نظم پيشاسقراطي و يونانيان اشاره كردند. انسان‌هاي يوناني بسيار هيجان‌انگيز بودند. آنها هم به دنبال یافتن يك نظم بودند. همان‌طور كه اشاره شد آنها با جداكردن سوژه از ابژه علاوه بر نظم جهان‌شناختي نظم معرفت‌شناختي را مطرح مي‌كنند. اين كار را به‌خصوص نزد افلاطون و ارسطو مي‌بينيم. در نظم اسطوره‌ای فرد داخل اسطوره است و سوژه با ابژه زندگی می‌کند و همه‌چيز تحت تأثير يك تقدير و سرنوشت است و ايزدان كارگزاران اين سرنوشت هستند. علاوه بر نظم کیهان‌شناختی و نظم معرفت‌شناسي يونان، يك نظم و هارموني ديگر داريم كه يهوديت ارائه مي‌كند. اساس اين نظم نه جهان است نه ذهن انسان بلكه اساس نظم، وحدت و ثبات را خدا به انسان مي‌دهد. اين نظم قابل شناخت نيست. اگر يوناني‌ها کوشیدند اين نظم را بشناسند در يهوديت نمي‌توان آن را شناخت مگر اينكه خود مشيت خدا آن را لازم بداند.
در قرون وسطي در ایران باستان نظم را در مقابل بی‌نظمی نداریم و دو نظم اهورایی و اهریمنی داريم. اين دو نظم در مقابل هم هستند. این دو نظم در دوره مدرن تاثیرگذارند. در قرون وسطی دوباره به نظم يهودي برمی‌گردیم و نظمي شکل می‌گیرد که خدامحور است. در دوره جدید که خدامحوری قرون وسطی به انسان‌محوری تبدیل می‌شود با رویکرد دیگری از معرفت‌شناسی مواجه می‌شویم. تفاوت اين دو انسان‌گرايي كه سعي مي‌كنند نظم معرفت‌شناختي را همراه با نظم جهان‌شناختي كنند اين است كه در دوره جديد، انسان جاي خدا است و نظمي را كه در ذهنش وجود دارد مي‌برد به بيرون و مي‌گويد عالم به اين صورت نظم دارد. کار آقاي طالقاني این بوده که يكي از اين نظم‌ها يا به قول خودشان هارموني‌ها را به ما نشان مي‌دهند که چگونه در دوره پیشاسقراطیان در حوزه‌هاي موسیقی و ریاضی شكل گرفته است.
عبدالکریم رشیدیان: تلاطم فکری فیلسوفان در برابر موسیقی
من اصلا انكار نمي‌كنم كه در يونان ارتباطی میان رياضيات و موسيقي بوده يا اين انگاره كه اين تناسب‌ها هميشه با هم جفت بوده و نسبت وثيقي دارند. حتما چنين چيزي وجود داشته ولي گمان مي‌كنم ما نمي‌توانيم پيشرفت رياضيات در يونان را به تعبير آقاي طالقاني به موزيك‌شدن موسيقي (‌علم الحان) مرتبط بدانيم. هم رياضيات و هم موسيقي و اصولا هر آنچه علم نام مي‌گيرد همين‌گونه است. در تمدن‌هايي مثل بابل، مصر و ايران دانش شناخته‌شده‌اي نداريم ولي رياضيات مطرح بوده و پيشرفت هم كرده است. در يونان است كه رياضيات مي‌تواند در علم و موسيقي ایفای نقش كند. بنابراين مقدم بر علم بايد از نظریه ديدن پديده‌ها صحبت كنيم. در دوره بابل با همه رياضيات پيشرفته‌اي كه داشتند هنوز چيزي به نام ايده رياضيات يعني ابتنای علم رياضي بر نظریه وجود نداشت. برخورداری از مقادیر زيادي دانش‌هاي عميق هم كافي نيست و بايد نظریه به صحنه بيايد. آنچه علم يوناني را از علم اقليم‌هاي ديگر متمايز كرد ايده تئوريا بود. مثلا تعريفي نظري كه يوناني‌ها از نقطه يا خط مي‌دادند به آن صراحت و شفافيت در ديدگاه‌هاي ديگر
در همان زمان وجود نداشت.
نكته بعد در ارتباط با هارمونيا اين است كه در یونان شأن موسیقی فراتر از هنرهای دیگر است و اینکه نویسنده کتاب هارمونی را با موسیقی مترادف گرفته می‌تواند این سئوال را مطرح کند که چرا مجسمه‌سازی آن نقش را در یونان بازی نکرده است. در پاسخ باید گفت چون موسیقی فراتر از هنرهای دیگر است و علتش هم شايد ملموس باشد. مثلا افلاطون با همه دلخوری‌اش از هنر اما موسیقی را ابزاری برای مراحل اوليه تربیت کودک می‌داند (علاوه‌بر ورزش) پس یونانی‌ها برای موسیقی فقط به‌عنوان هنر ارزش قائل نبودند. موسیقی نزد ایشان وجه انسان‌شناختی، زیبایی‌شناختی و هستی‌شناختی داشت. شايد كمتر هنري باشد كه هر سه اين مولفه را در خود داشته باشد.
اساسا به نظر می‌آید پدیده موسیقی چندلایه است. در هنرهاي ديگر تصاويري مي‌بينيد كه در جلوي چشم ملموس است. اما در موسیقی نخستین چیزی که شما را تحت‌تاثیر قرار می‌دهد يك صداست و نه تصویر و مخاطب بعد از شنیدن صدا آزادی عمل دارد تا هر تصویری را در ذهنش ساخته و تور ذهنی خود را روی موسیقی بیندازد. پس به يك معنا موسیقی در میان هنرها آزادتر از بقیه است. روسو كتابي دارد درباره منشا زبان‌ها و در آنجا به موسيقي هم اشاره مي‌كند. او يك موسيقي‌دان هم بود و در «دايره‌المعارف» مدخل موسيقي را نوشته بود. به عقیده روسو، آوا ما را به حضور ديگري واقف مي‌كند. «پرندگان نفير مي‌زنند. تنها انسان است كه آواز مي‌خواند و نمي‌توان آواز يا سمفوني را شنيد بدون اينكه بي‌درنگ با خود بگوييم يك موجود محسوس ديگر نيز آنجاست». اگر به تعبير او صدا را نشانه بگيريم وقتی صدايي مي‌شنويم نشانه را درك مي‌كنيم. اما نشانه خود شيء نيست و مي‌تواند ما را از دال خود غافل كند. پارادوكس موسيقي همين است. ما ممكن است نشانه را به‌جاي چيز بگيريم و دچار توهم شويم. همه جاذبه موسيقي در همين نهفته است كه به راحتي نمي‌توان با آن تعيين‌تكليف كرد.
اگر به نمونه كانت در نقد سوم در بندهاي 51 تا 54 مراجعه كنيم او هم اشاره‌اي به موسيقي مي‌كند. كانت از جهاتي مرتبه اول را براي شعر قائل است. اگر از جهت جاذبه و جنبش ذهن بخواهيم هنرها را طبقه‌بندي كنيم طبعا اول شعر قرار مي‌گيرد. ولي اگر از حيث همين جاذبه و جنبش ذهن بخواهيم دومي را معين كنيم موسيقي است. چون عنصري به ما مي‌دهد كه ما سپس بايد تاثير آن را بسازيم. کانت آن را هنر الحان می‌خواند. اما می‌گوید اگر ملاک ما پرورش باشد آن‌وقت موسیقی نازل‌ترین مكان را در بين هنرها اشغال مي‌كند. و البته شايد بالاترين مكان را از حيث مطلوبيت كه با زيبايي فرق مي‌كند. بنابراين همزمان براي موسيقي چند خصوصيت را ذكر مي‌كند كه بسته به اينكه معيار کدام‌یک از اینها باشد مي‌توانيم موسيقي را در اين رده‌بندي بالا و پايين ببريم. پس می‌بینیم که چگونه فیلسوفان بزرگ هم وقتی به موسیقی نزدیک می‌شدند به تلاطم فكري می‌افتادند.
محمدرضا بهشتي: اسطوره در یونان باستان
کتاب «هارمونیا» یک اثر متمرکز در یک حوزه معین است و اميدوارم سرآغاز كارهاي ديگري باشد که به اين شكل بر مفاهيم بنياديني متمرکزند كه تعيين‌كننده انديشه بشري بوده‌اند. هارمونی به معنای چفت‌شدن است و مولف در تحلیل‌هایش فقط روی دوره فیثاغورثیان تمرکز کرده و دوره‌های دیگر مغفول مانده است. مفهوم موسیقی یکی از مفاهیم اندیشه یونان باستان بوده است.
آنچه نویسنده کتاب با شتاب از آن عبور کرده مسئله اسطوره یونان باستان است، بدین معنی که انسان یونانی با تلقی از خودش در جهانی که در معرض بازی قدرت قرار دارد تلاش می‌کند جایگاهش را با این جهان شفاف کند. اسطوره همواره مهم بوده، چنان‌که اسطوره نژاد و خون در سده گذشته موجب درگرفتن جنگ‌های جهانی شده است و اکنون نیز اسطوره‌های دیگری مانند اسطوره دولت، اسطوره تكنيك و ‌اسطوره روش نقشي تعيين‌كننده بر جهان ما داشته است. در يونان با مفاهيمي در شكل خدايان روبه‌رویيم. خدا در يونان باستان با آنچه در اديان ابراهيمي است تفاوت‌هايي دارد. خدا در يونان اولا جاودانه است، ثانيا نيرومند و بلكه قاهر است و ثالثا در زندگي درون طبيعت تعيين‌كننده است. یکی از مفاهیمی که در کتاب می‌توانست بهتر دیده شود مطالعه کاسموس (کیهان) بوده است.
نویسنده در این کتاب بیشتر روی دوره فیثاغورثیان و بحث تأخر و تقدم موسیقی و نسبت آن با اعداد و ریاضی تمرکز کرده است. به نظر مي‌رسد خاستگاه موسيقي، مناسك ديني است آن‌هم مشخصا به‌منظور كاتارسيس و تزكيه. موسيقي تأثيرگذار است به شكلي كه ما را در اختيار مي‌گيرد. موسيقي مي‌تواند آرام كند، مي‌تواند برآشوبد و مي‌تواند ما را
به نظم بكشاند.
کشف تناسباتی مانند معنی لوگوس و اهمیت نسبت و تناسب و سنجش داخل لوگوس هم مطرح است. مسئله آرخه (منشأ) پرسش‌محوری فیثاغورثیان است. آن را نباید فقط در عدد دید و در کتاب هم به اين موضوع توجه شده است؛ اما این موضوع باید بیشتر پرورانده شود که چرا در آرخه (منشأ) به جاي آب‌و‌هوا به عدد مي‌رسیم. با فیثاغورثیان گویی نهضت کشف تناسب‌ها در جهان درون و بیرون به وجود می‌آید و ابتهاج و سرور ناشی از آن با كشف اعداد اصم پايان مي‌گيرد. اين اتفاق شبيه یک فاجعه بود و اولين كسي كه آن را كشف كرد روي كشتي غرق شد و ديگران گفتند حقش بود، چون نظام عالم را كه در آن تناسب بود، خراب كرد، آن‌هم با يك فرمول ساده و قراردادن واحد در فرمول فيثاغورث. به‌هرحال، کوشش برای کشف تناسب را در بخش‌های مختلفی چون کیهان‌شناسی، كيهان‌پيدايي، نجوم و حتي سياست می‌توان مشاهده کرد. یکی از مباحثی که در کتاب می‌تواند بیشتر مورد توجه قرار گیرد، بحث پولیس (شهر) است که البته در ایران و غیر آن هم کمتر درباره آن کار شده است. در اخلاق به عدالت و اعتدال و نسبتي كه بين قواي ما و فضيلت‌هاي قواي ما وجود دارد مي‌رسيم. در زيباشناسي يكي از معيارهاي زيبايي هارموني و هماهنگي مي‌شود كه البته بعدا هم به مشكل برمي‌خورد. وقتي به نقد افلوطين درباره معيار قراردادن هارمونيا می‌نگریم خود را در كثرت هرچه بيشتر و وحدت
در كثرت نشان مي‌دهد.
نگرشی که نسبت به جهان هستی و حتي در سنت فلسفي در یونان بود، استفاده از نظام و سیستم بود. نویسنده کتاب «هارمونیا» می‌توانست به دیدگاه‌های جایگزینی مانند اندیشه هایدگر که در آن از فوگ به جای سیستم سخن گفته توجه كند. در اين نگاه، نظام مبتنی بر ریاضیات وجود ندارد و اتفاقا نظم با موسیقی گره می‌خورد.
در کتاب خائوس به معنای آشفتگی و بی‌نظمی گرفته شده، درحالی‌که این‌گونه نیست و خائوس به معنای دهان‌گشودگی و خميازه است که در سرآغاز اسطوره مشاهده می‌شود. جالب است كه هيچ موجودي نيست كه الان دهانش را گشوده باشد، بلكه خود دهان‌گشودگي سرآغاز است. كشش به سمت امر انتزاعي به اين شكل خود را نشان مي‌دهد كه در برخي از فرهنگ‌ها جهان در دهان يك حيوان جريان دارد.
درباره نكته‌اي كه دكتر رشيديان گفت بايد اضافه كرد كه افلاطون يك موضع ثابت نسبت به هنرمندان ندارد. او در زندگی خود سه بار نظرش را درباره هنر عوض کرده و ظاهرا سه سفر سيسيل در انديشه افلاطون تأثير مي‌گذارد. اول كه هنرمندان را از مدينه مي‌خواهد بيرون كند، چون آنها حقيقت‌نما را به جاي حقيقت مي‌گذارند؛ اما سپس در جمهوري به‌صورت مشروط هنرمندان را مي‌پذيرد به شرط اينكه شاعران شعر راست بسرايند. طبق موضع سوم كه در نواميس است هنرمندان اصلا لازم‌اند به اين معنا كه همه آدم‌ها از طريق لوگوس و ديالوگ نمي‌توانند به سمت الثیا (کشف حجاب حقیقت) راه یابند و ما به هنر نیاز داريم. داوري درباره افلاطون بايد با قيد اين تغييرات در انديشه‌اش ذكر شود.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها