رشد مهاجرستيزي در نظام بينالمللي
اردشير زارعيقنواتي : تحولات سياسي-اجتماعي در سراسر جهان تابع وضعيت آنارشيک کنوني و برهمخوردن نظم مألوف در مناسبات بينالمللي، زيستبوم جهاني را با پديدههاي مخربي مواجه کرده است. به واسطه همين بيثباتي و هرجومرج در مناطق مختلف جهان و بهخصوص خاورميانه و شاخ آفريقا که در چارچوب منازعات دروني و دخالت ويرانگر فرامنطقهاي انجام شده و در سالهاي اخير تأثيراتي جانبي بر ديگر حوزههاي جغرافياي سياسي گذاشته، جهان با تبعات ناخوشايندي روبهرو شده است.پديده تشديديابنده «مهاجرستيزي» که در سالهاي اخير به دليل سونامي ناشي از موج مهاجرت به اروپا و آمريکا انجام شد، هماينک کشورهاي صنعتي در دو سوي آتلانتيک را درگير يک بحران اقتصادي، سياسي، اجتماعي و انساني کرده است. اين موج مهاجرستيزي همزمان موجب رشد تمايلات ناسيوناليستي و ضدخارجي در جوامع به اصطلاح دموکراتيک اروپايي و آمريکايي شده تا جايي که روند امور هماکنون در جهت خلاف بسياري از حقوق بينالملل، قوانين ملي و کنوانسيونهاي جهاني طي طريق ميکند.آن چهره انساني که همواره جهان سرمايهداري غرب سعي ميکرد از خود نشان دهد، به دليل همين شکافهاي اجتماعي و
نارضايتي بخشهايي از بدنه اجتماعي جاي خود را به همسويي نسبي احزاب و جريانات سياسي آلترناتيوي در دو طرف طيف راست و چپ ميانه داده تا بهزعم خود مانع از اقبال عمومي و قدرتگيري توسط احزاب راست افراطي شوند. در اين ميان راست ميانه به شدت محافظهکار و همسو با تمايلات ضدمهاجران شده و چپ ميانه در قالب احزاب سوسيالدموکرات و سبزها نيز در يک انفعال و سکوت معنادار به اين روند تمکين کردهاند. سران اتحاديه اروپايي در نشست روز جمعه 29 ژوئن در بروکسل پس از ساعتها چانهزني به يک توافق سياسي در مورد موضوع مهاجرت دست يافتند که به زعم بسياري حاصل تلاش «آنگلا مرکل» صدراعظم آلمان بود. در اين توافق که خانم مرکل تمام سعي خود را براي متقاعدکردن ديگر رهبران اروپايي از جمله رهبران شرق اروپا، اسپانيا و يونان جهت رسيدن به توافق به کار برد، آنچنان حقوق پناهجويي به مسلخ برده شد که حزب «سوسيالمسيحي» شريک ائتلافي او يک روز بعد از بازگشت صدراعظم به برلين با اظهار خرسندي اعلام کرد که دستاوردهاي اين نشست بسيار بيشتر از حد انتظار بوده است. در بيانيه نشست سران سياسي اتحاديه اروپا در بروکسل از اعضا خواسته شده به مهاجرت ثانويه پايان دهند و
«براي رسيدن به اين هدف با هم همکاري نزديک کنند». اين توافق که ناقض قوانين «شينگن» است، به مهاجرت ثانويه به پناهجوياني ميپردازد که مشخصات آنها در يک کشور اروپايي ثبت شده اما به کشور ديگري رفتهاند. هرچند يک روز بعد از اين توافق دوباره اختلافات حول چگونگي اجرائيکردن آن بين رهبران اتحاديه اروپايي بروز کرد اما به نظر ميرسد اين اتحاديه عزم خود را جزم کرده تا از اين پس پناهجويان را در مبدأ و سپس در اردوگاههاي محافظتشده يا همان «گتوها» تحت کنترل قرار دهد. از طرف ديگر در آن سوي آتلانتيک هم دولت راستگراي «دونالد ترامپ» با سياستهاي ضدمهاجرتي خود موفق شده با تمام مخالفتهايي که از طرف نهادهاي حقوقبشري و حتي حزب مخالف دموکرات ميشود، سياستهاي خود را پيش ببرد. در واشنگتن هماکنون تمام دعواها محدود به اين شده که نبايد فرزندان مهاجران غيرقانوني را از والدين خود جدا کرد و آنان بايد در کنار والدين خود در بازداشتگاه و کمپهاي موقت نظامي اسکان داده شوند. بدون ترديد پديده مهاجرت در ابعاد کنوني آن يک معضل جهاني است که ناشي از فقر، بيثباتي، جنگ و بحرانهاي فزاينده در کشورهايي از خاورميانه، شاخ آفريقا تا آمريکاي
لاتين است که مسبب آن نيز از يک طرف سياستهاي ويرانگر نئوليبرالي - تغييرات اقليمي و از طرف ديگر دخالتهاي مخرب کشورهاي غربي در نقض حاکميت ملي کشورهاي مستقل و درحال توسعه بوده است. آنچه امروزه در توافقات و تصميمهاي رهبران کشورهاي مهاجرپذير رقم ميخورد، آنچنان در تناقض با قواعد بينالمللي و کنوانسيونهاي جهاني است که جدا از مخالفت بعضي احزاب چپ و نهادهاي حقوقبشري مبني بر غيرانسانيبودن اين توافقات، حتي صداي بسياري از شخصيتهاي ميانهرو در ساختارهاي حاکم را هم درآورده است.
سازمانهاي غيردولتي و نهادهاي مربوط به امور پناهجويان نيز اين توافق را بهشدت محکوم كردهاند و با گوشزدكردن خطر کشتهشدن و غرقشدن پناهجويان در درياي مديترانه، تعاملات سياسي کشورهاي اروپايي را عامل ايجاد فجايع انساني دانستهاند. جهان امروز در بستر آنارشي حاکم گام به گام به سمت يک راستگرايي به شدت مخرب حرکت ميکند که بسياري از مؤلفههاي اصلي نظام بينالمللي حتي در شکل ناعادلانه کنوني را هم نقض ميکند. شايد اين سؤال در ذهن بسياري شکل بگيرد که چرا افکار عمومي و تودههاي مردم در چنين کشورهايي که همواره مقصد پناهجويان بودهاند، در سالهاي اخير اينچنين در همسويي با افکار نئوفاشيستي و ناسيوناليستي ضدمهاجرتي قرار گرفتهاند. پاسخ به اين سؤال از چند زاويه به سادگي ميتواند مشخص شود چراکه انسان در ذات خود تابع «گرگ درون» نبوده و اکثريت مطلق جامعه بشري در شرايط معمول تمايلات انساندوستانه دارند.
از يک طرف متأسفانه از کارت تروريسم اسلامي براي برهمزدن ثبات کشورهاي مستقل استفاده شده و همچنين در جوامع متروپل نيز به دليل شکافهاي طبقاتي اين پديده تروريستي در بين جوامع مهاجر مسلمان رشد فزايندهاي داشته است. از طرف ديگر به دليل سياستهاي مخرب نئوليبرالي حتي در کشورهاي غربي هماکنون بسياري از مردم بومي فکر ميکنند که تشديد فقر و بيکاري آنان به دليل ورود مهاجراني است که حاضر به کار با دستمزد پايينتر هستند. دليل ديگر اينکه مهاجران شرقي حامل مجموعهاي از تضادها، عصبيتها و افکار ناهمسو با کشورهاي مقصد هستند. پديده مهاجرستيزي تنها بخشي از بحران بزرگتري است که امروز جهان را در چنبره خود گرفتار کرده و تا زماني که بحرانهاي چندوجهي جهان ادامه داشته باشد، همچنان بايد در انتظار گسترش موج مهاجرستيزي در اشکال حاکميتي و اجتماعي بود.
اردشير زارعيقنواتي : تحولات سياسي-اجتماعي در سراسر جهان تابع وضعيت آنارشيک کنوني و برهمخوردن نظم مألوف در مناسبات بينالمللي، زيستبوم جهاني را با پديدههاي مخربي مواجه کرده است. به واسطه همين بيثباتي و هرجومرج در مناطق مختلف جهان و بهخصوص خاورميانه و شاخ آفريقا که در چارچوب منازعات دروني و دخالت ويرانگر فرامنطقهاي انجام شده و در سالهاي اخير تأثيراتي جانبي بر ديگر حوزههاي جغرافياي سياسي گذاشته، جهان با تبعات ناخوشايندي روبهرو شده است.پديده تشديديابنده «مهاجرستيزي» که در سالهاي اخير به دليل سونامي ناشي از موج مهاجرت به اروپا و آمريکا انجام شد، هماينک کشورهاي صنعتي در دو سوي آتلانتيک را درگير يک بحران اقتصادي، سياسي، اجتماعي و انساني کرده است. اين موج مهاجرستيزي همزمان موجب رشد تمايلات ناسيوناليستي و ضدخارجي در جوامع به اصطلاح دموکراتيک اروپايي و آمريکايي شده تا جايي که روند امور هماکنون در جهت خلاف بسياري از حقوق بينالملل، قوانين ملي و کنوانسيونهاي جهاني طي طريق ميکند.آن چهره انساني که همواره جهان سرمايهداري غرب سعي ميکرد از خود نشان دهد، به دليل همين شکافهاي اجتماعي و
نارضايتي بخشهايي از بدنه اجتماعي جاي خود را به همسويي نسبي احزاب و جريانات سياسي آلترناتيوي در دو طرف طيف راست و چپ ميانه داده تا بهزعم خود مانع از اقبال عمومي و قدرتگيري توسط احزاب راست افراطي شوند. در اين ميان راست ميانه به شدت محافظهکار و همسو با تمايلات ضدمهاجران شده و چپ ميانه در قالب احزاب سوسيالدموکرات و سبزها نيز در يک انفعال و سکوت معنادار به اين روند تمکين کردهاند. سران اتحاديه اروپايي در نشست روز جمعه 29 ژوئن در بروکسل پس از ساعتها چانهزني به يک توافق سياسي در مورد موضوع مهاجرت دست يافتند که به زعم بسياري حاصل تلاش «آنگلا مرکل» صدراعظم آلمان بود. در اين توافق که خانم مرکل تمام سعي خود را براي متقاعدکردن ديگر رهبران اروپايي از جمله رهبران شرق اروپا، اسپانيا و يونان جهت رسيدن به توافق به کار برد، آنچنان حقوق پناهجويي به مسلخ برده شد که حزب «سوسيالمسيحي» شريک ائتلافي او يک روز بعد از بازگشت صدراعظم به برلين با اظهار خرسندي اعلام کرد که دستاوردهاي اين نشست بسيار بيشتر از حد انتظار بوده است. در بيانيه نشست سران سياسي اتحاديه اروپا در بروکسل از اعضا خواسته شده به مهاجرت ثانويه پايان دهند و
«براي رسيدن به اين هدف با هم همکاري نزديک کنند». اين توافق که ناقض قوانين «شينگن» است، به مهاجرت ثانويه به پناهجوياني ميپردازد که مشخصات آنها در يک کشور اروپايي ثبت شده اما به کشور ديگري رفتهاند. هرچند يک روز بعد از اين توافق دوباره اختلافات حول چگونگي اجرائيکردن آن بين رهبران اتحاديه اروپايي بروز کرد اما به نظر ميرسد اين اتحاديه عزم خود را جزم کرده تا از اين پس پناهجويان را در مبدأ و سپس در اردوگاههاي محافظتشده يا همان «گتوها» تحت کنترل قرار دهد. از طرف ديگر در آن سوي آتلانتيک هم دولت راستگراي «دونالد ترامپ» با سياستهاي ضدمهاجرتي خود موفق شده با تمام مخالفتهايي که از طرف نهادهاي حقوقبشري و حتي حزب مخالف دموکرات ميشود، سياستهاي خود را پيش ببرد. در واشنگتن هماکنون تمام دعواها محدود به اين شده که نبايد فرزندان مهاجران غيرقانوني را از والدين خود جدا کرد و آنان بايد در کنار والدين خود در بازداشتگاه و کمپهاي موقت نظامي اسکان داده شوند. بدون ترديد پديده مهاجرت در ابعاد کنوني آن يک معضل جهاني است که ناشي از فقر، بيثباتي، جنگ و بحرانهاي فزاينده در کشورهايي از خاورميانه، شاخ آفريقا تا آمريکاي
لاتين است که مسبب آن نيز از يک طرف سياستهاي ويرانگر نئوليبرالي - تغييرات اقليمي و از طرف ديگر دخالتهاي مخرب کشورهاي غربي در نقض حاکميت ملي کشورهاي مستقل و درحال توسعه بوده است. آنچه امروزه در توافقات و تصميمهاي رهبران کشورهاي مهاجرپذير رقم ميخورد، آنچنان در تناقض با قواعد بينالمللي و کنوانسيونهاي جهاني است که جدا از مخالفت بعضي احزاب چپ و نهادهاي حقوقبشري مبني بر غيرانسانيبودن اين توافقات، حتي صداي بسياري از شخصيتهاي ميانهرو در ساختارهاي حاکم را هم درآورده است.
سازمانهاي غيردولتي و نهادهاي مربوط به امور پناهجويان نيز اين توافق را بهشدت محکوم كردهاند و با گوشزدكردن خطر کشتهشدن و غرقشدن پناهجويان در درياي مديترانه، تعاملات سياسي کشورهاي اروپايي را عامل ايجاد فجايع انساني دانستهاند. جهان امروز در بستر آنارشي حاکم گام به گام به سمت يک راستگرايي به شدت مخرب حرکت ميکند که بسياري از مؤلفههاي اصلي نظام بينالمللي حتي در شکل ناعادلانه کنوني را هم نقض ميکند. شايد اين سؤال در ذهن بسياري شکل بگيرد که چرا افکار عمومي و تودههاي مردم در چنين کشورهايي که همواره مقصد پناهجويان بودهاند، در سالهاي اخير اينچنين در همسويي با افکار نئوفاشيستي و ناسيوناليستي ضدمهاجرتي قرار گرفتهاند. پاسخ به اين سؤال از چند زاويه به سادگي ميتواند مشخص شود چراکه انسان در ذات خود تابع «گرگ درون» نبوده و اکثريت مطلق جامعه بشري در شرايط معمول تمايلات انساندوستانه دارند.
از يک طرف متأسفانه از کارت تروريسم اسلامي براي برهمزدن ثبات کشورهاي مستقل استفاده شده و همچنين در جوامع متروپل نيز به دليل شکافهاي طبقاتي اين پديده تروريستي در بين جوامع مهاجر مسلمان رشد فزايندهاي داشته است. از طرف ديگر به دليل سياستهاي مخرب نئوليبرالي حتي در کشورهاي غربي هماکنون بسياري از مردم بومي فکر ميکنند که تشديد فقر و بيکاري آنان به دليل ورود مهاجراني است که حاضر به کار با دستمزد پايينتر هستند. دليل ديگر اينکه مهاجران شرقي حامل مجموعهاي از تضادها، عصبيتها و افکار ناهمسو با کشورهاي مقصد هستند. پديده مهاجرستيزي تنها بخشي از بحران بزرگتري است که امروز جهان را در چنبره خود گرفتار کرده و تا زماني که بحرانهاي چندوجهي جهان ادامه داشته باشد، همچنان بايد در انتظار گسترش موج مهاجرستيزي در اشکال حاکميتي و اجتماعي بود.