|

این سروصدا زیر سر لوبیاست

پوریا عالمی

دیروز یکی از مسئولان گفت دلیل خشک‌سالی «ابردزدی» و «برف‌دزدی» کشورهای همسایه است. ما تا الان فکر می‌کردیم دلیل چنین مسائلی عملکرد مسئولان در طول سالیان بوده است، اما خب خیالمان راحت شد. به همین مناسبت با یک ابردزد و برف‌دزد مصاحبه کردیم:

ما: خودتان را معرفی کنید و روش کارتان را توضیح بدهید.
ابردزد: من ابردزدم. قبلاها هواپیمادزد بودم... حالا چطوری هواپیما می‌دزدیم؟ صبر می‌کردم هواپیما از زمین بلند بشود و برود در آسمان... بعد که خیلی دور می‌شد و کوچک می‌شد، با دست از هوا می‌گرفتمش و می‌گذاشتمش توی جیبم و می‌رفتم خیابان مولوی می‌فروختمش. الان هم همین‌طوری است. شما وقتی ابرها بالای سرتان باشد هیچ کاری نمی‌توانید بکنید، ولی وقتی دور باشد مثل پنبه می‌شود. بعد من سریع با پنس ابرهایی را که دارد وارد ایران می‌شود برمی‌دارم و می‌گذارم توی شیشه و بعد روش شکر می‌ریزم و می‌گذارم توی یخچال و بعدا به‌عنوان ابرشکری در بازارهای اروپا می‌فروشمش. با همه اینها من اما نادم و پشیمانم.
ما: خاک‌توسر ابردزدت یابو. تو یکی خودت را معرفی کن ببینم و روش کارت را توضیح بده.
برف‌دزد: من برف‌دزدم. متأسفانه برف‌دزدی مثل هواپیمادزدی و ابردزدی و اختلاس و اینا نیست و واقعا کار سختی است. برای برف‌دزدی چندتا راه بیشتر وجود ندارد؛ یکی اینکه برف را گوله کنیم و بچپانیم توی شلوارمان و از مرز رد شویم که عملا نشدنی است، چون آب می‌شود. راه دوم این است که برف‌ها را با گونی حمل کنیم که البته چون مأمورها بیشتر حواسشان به کولبرهایی است که دارند به داخل کشور می‌آیند، کاری به کولبرهایی که دارند گونی برف حمل می‌کنند ندارند. راه سوم این است که برف‌ها را با فرغون جابه‌جا کنیم که راندمان این عمل بیشتر است. من خودم روزی شونزده فرغون برف از کوه‌های ایران برمی‌دارم و می‌برم می‌ریزم آن‌طرف مرز.
ما: خاک‌توسر تو هم بکنند. آیا قول می‌دهید دیگر از این کارها نکنید؟
برف‌دزد و ابردزد: بله... بله... اصلا به دردسرش نمی‌ارزید. ما برمی‌گردیم به اقتصاد کشور و مستقیم با ارز دولتی، موبایل و کالاهای غیراساسی وارد می‌کنیم...
شعر نو
وقتی حیوانات جاسوس شدند و ابرها را دزدیدند
من مطمئنم همه این سروصداها
زیر سر کنسروهای لوبیاست
جمع‌‌بندی
سوفیا... سوفیا... عشقم... ما که بچه بودیم مدرسه‌مان دوشیفته بود و هر اتفاقی توی کلاس می‌افتاد می‌گفتیم «کار صبحی‌هاست...»، حالا هم خوشبختانه بی‌آبی کار صبحی‌هاست.
عاشق شیفت‌صبحی تو؛ میدون دوم

دیروز یکی از مسئولان گفت دلیل خشک‌سالی «ابردزدی» و «برف‌دزدی» کشورهای همسایه است. ما تا الان فکر می‌کردیم دلیل چنین مسائلی عملکرد مسئولان در طول سالیان بوده است، اما خب خیالمان راحت شد. به همین مناسبت با یک ابردزد و برف‌دزد مصاحبه کردیم:

ما: خودتان را معرفی کنید و روش کارتان را توضیح بدهید.
ابردزد: من ابردزدم. قبلاها هواپیمادزد بودم... حالا چطوری هواپیما می‌دزدیم؟ صبر می‌کردم هواپیما از زمین بلند بشود و برود در آسمان... بعد که خیلی دور می‌شد و کوچک می‌شد، با دست از هوا می‌گرفتمش و می‌گذاشتمش توی جیبم و می‌رفتم خیابان مولوی می‌فروختمش. الان هم همین‌طوری است. شما وقتی ابرها بالای سرتان باشد هیچ کاری نمی‌توانید بکنید، ولی وقتی دور باشد مثل پنبه می‌شود. بعد من سریع با پنس ابرهایی را که دارد وارد ایران می‌شود برمی‌دارم و می‌گذارم توی شیشه و بعد روش شکر می‌ریزم و می‌گذارم توی یخچال و بعدا به‌عنوان ابرشکری در بازارهای اروپا می‌فروشمش. با همه اینها من اما نادم و پشیمانم.
ما: خاک‌توسر ابردزدت یابو. تو یکی خودت را معرفی کن ببینم و روش کارت را توضیح بده.
برف‌دزد: من برف‌دزدم. متأسفانه برف‌دزدی مثل هواپیمادزدی و ابردزدی و اختلاس و اینا نیست و واقعا کار سختی است. برای برف‌دزدی چندتا راه بیشتر وجود ندارد؛ یکی اینکه برف را گوله کنیم و بچپانیم توی شلوارمان و از مرز رد شویم که عملا نشدنی است، چون آب می‌شود. راه دوم این است که برف‌ها را با گونی حمل کنیم که البته چون مأمورها بیشتر حواسشان به کولبرهایی است که دارند به داخل کشور می‌آیند، کاری به کولبرهایی که دارند گونی برف حمل می‌کنند ندارند. راه سوم این است که برف‌ها را با فرغون جابه‌جا کنیم که راندمان این عمل بیشتر است. من خودم روزی شونزده فرغون برف از کوه‌های ایران برمی‌دارم و می‌برم می‌ریزم آن‌طرف مرز.
ما: خاک‌توسر تو هم بکنند. آیا قول می‌دهید دیگر از این کارها نکنید؟
برف‌دزد و ابردزد: بله... بله... اصلا به دردسرش نمی‌ارزید. ما برمی‌گردیم به اقتصاد کشور و مستقیم با ارز دولتی، موبایل و کالاهای غیراساسی وارد می‌کنیم...
شعر نو
وقتی حیوانات جاسوس شدند و ابرها را دزدیدند
من مطمئنم همه این سروصداها
زیر سر کنسروهای لوبیاست
جمع‌‌بندی
سوفیا... سوفیا... عشقم... ما که بچه بودیم مدرسه‌مان دوشیفته بود و هر اتفاقی توی کلاس می‌افتاد می‌گفتیم «کار صبحی‌هاست...»، حالا هم خوشبختانه بی‌آبی کار صبحی‌هاست.
عاشق شیفت‌صبحی تو؛ میدون دوم

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها