|

نویسنده‌ای که باید برود

«لسر در تک‌آینه اتاقش نگاهی سرسری به خود انداخت. از فکر تمام کردن کتابش بیدار شده بود. بوی زمین زنده را در چله زمستان احساس می‌کرد. ناله شیپور کشتی‌ای که از بند رخت برمی‌بست از دوردست به گوش می‌رسید. آه، ای کاش می‌توانستم با کشتی بروم. تقلا کرد تا دوباره به خواب برود ولی نتوانست. پریشان‌حالی مثل اسبی او را با پاهای بسته از تخت بیرون کشید. باید بلند شوم و بنویسم، وگرنه آرام نمی‌گیرم. جز این هیچ چاره‌ای ندارم. خدای من، این‌همه سال. پتو را کنار زد و لرزان کنار صندلی لقی که لباس‌هایش روی آن آویزان بود ایستاد و شلوار سردش را به تن کرد. روز از نو روزی از نو. لسر با بی‌میلی و حیرتی یأس‌آور، لباسش را پوشید، چراکه با شوقی آتشین برای نوشتن صبحگاهی به رختخواب رفته بود. برای فردا افکاری شیرین داشت و ناشکیبا بود...».
آن‌چه خواندید سطرهایی بود از رمان «اجاره‌نشین‌ها» اثر برنارد مالامود که با ترجمه میلاد شالیکاریان در نشر چترنگ منتشر شده است. شخصیت اصلی این رمان، چنان‌که از همین سطرهای اولش پیداست، نویسنده‌ای است به نام هری لسر؛ نویسنده‌ای که در گیرودار نوشتن یک رمان با اتفاقات تازه‌‌ای در زندگی‌اش مواجه می‌شود. لسر ده سال است که مشغول نوشتن یک رمان است. این رمان به فصل‌های پایانی‌اش نزدیک شده اما درست در این لحظه حساس که رنج ده‌ساله نویسنده می‌رود که به نتیجه برسد، به لسر خبر می‌رسد که باید خانه‌ای را که سال‌ها در آن به نوشتن مشغول بوده ترک کند و به جایی دیگر برود. این یعنی به‌هم‌خوردن عادتِ چندین‌وچندساله در یک مکان خاص که به آن خو گرفته‌ای نوشتن و ترکِ عادت برای لسر دشوار است. لسر در برابر آن‌چه او را به ترک خانه مجبور کرده مقاومت به خرج می‌دهد و نمی‌خواهد خانه‌ای را که به آن انس داشته ترک کند، چراکه ترکِ این خانه مُخل کار نوشتن‌اش خواهد بود. در همین گیرودار ماجرای دیگری اتفاق می‌افتد؛ داستان از این قرار است که مهمان ناخوانده‌ای از راه می‌رسد. این مهمان ناخوانده نیز مانند لسر یک نویسنده است؛ یک نویسنده سیاهپوست که حضورش در زندگی لسر، ادامه داستان را رقم می‌زند.
برنارد مالامود (1986- 1914) از نویسندگان مطرح آمریکایی قرن بیستم بود که به‌واسطه آثارش جوایز مختلف ادبی، از جمله جایزه پولیتزر، جایزه ملی آمریکا و مدال طلایی برای یک عمر دستاورد هنری را از آن خود کرد. از مالامود علاوه‌بر رمان «اجاره‌نشین‌ها»، که تازه‌ترین رمانی است که در ایران از او منتشر شده، آثار دیگری نیز قبلا به فارسی ترجمه و منتشر شده است. این آثار عبارتند از: فریب‌خوردگان بزرگ، قهرمانان واقعی، تاج نقره‌ای و فروشنده. از مالامود همچنین گزیده‌ای از داستان‌های کوتاهش با ترجمه امیرمهدی حقیقت و با عنوان «کفش‌های خدمتکار» در ایران منتشر شده است.
آن‌چه در ادامه می‌خوانید سطرهای دیگری از رمان «اجاره‌نشین‌ها»ست: «در این صبح سرد زمستانی که رادیاتور زنگ‌زده مثل مهمانی صمیمی تق‌تق می‌کرد و گرمای نحیفی بیرون می‌داد، وقتی برف سفت بیست‌سانتی‌متری از دیروز روی خیابان سفید نشسته بود و از میانش بخاری آشنا به بیرون می‌تراوید، هری لسر، مردی مصمم، ساعتش را دور مچش انداخت - زمان آزارش می‌داد - و شش طبقه ساختمان کاملا متروکه، استیجاری با آجرهای جسیم رنگ‌پریده و ساخته‌شده در سال 1900 را به سمت پایین دوید. اینجا زندگی می‌کرد و می‌نوشت. سی‌وپنج خانواده ظرف نُه ماه گذشته بعد از دریافت اخطاریه‌های تخریب تخلیه کرده بودند، به‌جز لسر که سر جایش مانده بود. وقتی با علامت چراغ راهنما از خیابان سوم گذشت، وسط گل‌ولای خیابان یادش آمد گالش‌هایش را زیر لگن ظرفشویی جا گذاشته بود. با کتانی‌های خیس، پرید داخل مغازه تا نان، شیر و نیم‌دوجین سیبش را بخرد. همین‌طور که دوان‌دوان به سمت خانه برمی‌گشت زیرچشمی به چپ و راست نگاه انداخت، بعد محتاطانه به عقب برگشت تا ببیند مبادا صاحبخانه یا یکی از جیره‌خوارهای قانونی‌اش دم در آب‌گرفته خانه کسی منتظر باشد یا پشت سقف برف‌گرفته ماشینی قوز کرده باشد. بیهوده بود چون کاری از دستشان برنمی‌آمد جز اینکه باز مخش را بزنند، و در این مورد خاص مخش زده نمی‌شد. لونسپیل می‌خواست او از ساختمان برود تا بتواند آنجا را بکوبد و ساختمان دیگری علم کند ولی در بد مخمصه‌ای گیر افتاده بود. ساختمان تحت پوشش قانون اجاره قرار داشت، و لسر از طریق دفتر اجاره ناحیه - که او را به خوبی می‌شناختند - فهمیده بود که مستأجری قانونی است و حق و حقوقی دارد. بقیه همسایه‌ها پول تخلیه صاحبخانه را قبول کرده بودند ولی لسر برای مدتی مانده بود و بعد از آن هم می‌ماند تا بتواند کتابش را همان‌جایی تمام کند که نوشتنش را آغاز کرده بود. نه که احساساتی باشد، اما طبق عادت زندگی می‌کرد؛ این‌طوری وقت تلف نمی‌شود. افکار منجمد مالیخولیایی درباره لونسپیل را رها کرد و با سرعت در میان برف به سمت خانه دوید. خانه همان‌جاست که کتابم است».

«لسر در تک‌آینه اتاقش نگاهی سرسری به خود انداخت. از فکر تمام کردن کتابش بیدار شده بود. بوی زمین زنده را در چله زمستان احساس می‌کرد. ناله شیپور کشتی‌ای که از بند رخت برمی‌بست از دوردست به گوش می‌رسید. آه، ای کاش می‌توانستم با کشتی بروم. تقلا کرد تا دوباره به خواب برود ولی نتوانست. پریشان‌حالی مثل اسبی او را با پاهای بسته از تخت بیرون کشید. باید بلند شوم و بنویسم، وگرنه آرام نمی‌گیرم. جز این هیچ چاره‌ای ندارم. خدای من، این‌همه سال. پتو را کنار زد و لرزان کنار صندلی لقی که لباس‌هایش روی آن آویزان بود ایستاد و شلوار سردش را به تن کرد. روز از نو روزی از نو. لسر با بی‌میلی و حیرتی یأس‌آور، لباسش را پوشید، چراکه با شوقی آتشین برای نوشتن صبحگاهی به رختخواب رفته بود. برای فردا افکاری شیرین داشت و ناشکیبا بود...».
آن‌چه خواندید سطرهایی بود از رمان «اجاره‌نشین‌ها» اثر برنارد مالامود که با ترجمه میلاد شالیکاریان در نشر چترنگ منتشر شده است. شخصیت اصلی این رمان، چنان‌که از همین سطرهای اولش پیداست، نویسنده‌ای است به نام هری لسر؛ نویسنده‌ای که در گیرودار نوشتن یک رمان با اتفاقات تازه‌‌ای در زندگی‌اش مواجه می‌شود. لسر ده سال است که مشغول نوشتن یک رمان است. این رمان به فصل‌های پایانی‌اش نزدیک شده اما درست در این لحظه حساس که رنج ده‌ساله نویسنده می‌رود که به نتیجه برسد، به لسر خبر می‌رسد که باید خانه‌ای را که سال‌ها در آن به نوشتن مشغول بوده ترک کند و به جایی دیگر برود. این یعنی به‌هم‌خوردن عادتِ چندین‌وچندساله در یک مکان خاص که به آن خو گرفته‌ای نوشتن و ترکِ عادت برای لسر دشوار است. لسر در برابر آن‌چه او را به ترک خانه مجبور کرده مقاومت به خرج می‌دهد و نمی‌خواهد خانه‌ای را که به آن انس داشته ترک کند، چراکه ترکِ این خانه مُخل کار نوشتن‌اش خواهد بود. در همین گیرودار ماجرای دیگری اتفاق می‌افتد؛ داستان از این قرار است که مهمان ناخوانده‌ای از راه می‌رسد. این مهمان ناخوانده نیز مانند لسر یک نویسنده است؛ یک نویسنده سیاهپوست که حضورش در زندگی لسر، ادامه داستان را رقم می‌زند.
برنارد مالامود (1986- 1914) از نویسندگان مطرح آمریکایی قرن بیستم بود که به‌واسطه آثارش جوایز مختلف ادبی، از جمله جایزه پولیتزر، جایزه ملی آمریکا و مدال طلایی برای یک عمر دستاورد هنری را از آن خود کرد. از مالامود علاوه‌بر رمان «اجاره‌نشین‌ها»، که تازه‌ترین رمانی است که در ایران از او منتشر شده، آثار دیگری نیز قبلا به فارسی ترجمه و منتشر شده است. این آثار عبارتند از: فریب‌خوردگان بزرگ، قهرمانان واقعی، تاج نقره‌ای و فروشنده. از مالامود همچنین گزیده‌ای از داستان‌های کوتاهش با ترجمه امیرمهدی حقیقت و با عنوان «کفش‌های خدمتکار» در ایران منتشر شده است.
آن‌چه در ادامه می‌خوانید سطرهای دیگری از رمان «اجاره‌نشین‌ها»ست: «در این صبح سرد زمستانی که رادیاتور زنگ‌زده مثل مهمانی صمیمی تق‌تق می‌کرد و گرمای نحیفی بیرون می‌داد، وقتی برف سفت بیست‌سانتی‌متری از دیروز روی خیابان سفید نشسته بود و از میانش بخاری آشنا به بیرون می‌تراوید، هری لسر، مردی مصمم، ساعتش را دور مچش انداخت - زمان آزارش می‌داد - و شش طبقه ساختمان کاملا متروکه، استیجاری با آجرهای جسیم رنگ‌پریده و ساخته‌شده در سال 1900 را به سمت پایین دوید. اینجا زندگی می‌کرد و می‌نوشت. سی‌وپنج خانواده ظرف نُه ماه گذشته بعد از دریافت اخطاریه‌های تخریب تخلیه کرده بودند، به‌جز لسر که سر جایش مانده بود. وقتی با علامت چراغ راهنما از خیابان سوم گذشت، وسط گل‌ولای خیابان یادش آمد گالش‌هایش را زیر لگن ظرفشویی جا گذاشته بود. با کتانی‌های خیس، پرید داخل مغازه تا نان، شیر و نیم‌دوجین سیبش را بخرد. همین‌طور که دوان‌دوان به سمت خانه برمی‌گشت زیرچشمی به چپ و راست نگاه انداخت، بعد محتاطانه به عقب برگشت تا ببیند مبادا صاحبخانه یا یکی از جیره‌خوارهای قانونی‌اش دم در آب‌گرفته خانه کسی منتظر باشد یا پشت سقف برف‌گرفته ماشینی قوز کرده باشد. بیهوده بود چون کاری از دستشان برنمی‌آمد جز اینکه باز مخش را بزنند، و در این مورد خاص مخش زده نمی‌شد. لونسپیل می‌خواست او از ساختمان برود تا بتواند آنجا را بکوبد و ساختمان دیگری علم کند ولی در بد مخمصه‌ای گیر افتاده بود. ساختمان تحت پوشش قانون اجاره قرار داشت، و لسر از طریق دفتر اجاره ناحیه - که او را به خوبی می‌شناختند - فهمیده بود که مستأجری قانونی است و حق و حقوقی دارد. بقیه همسایه‌ها پول تخلیه صاحبخانه را قبول کرده بودند ولی لسر برای مدتی مانده بود و بعد از آن هم می‌ماند تا بتواند کتابش را همان‌جایی تمام کند که نوشتنش را آغاز کرده بود. نه که احساساتی باشد، اما طبق عادت زندگی می‌کرد؛ این‌طوری وقت تلف نمی‌شود. افکار منجمد مالیخولیایی درباره لونسپیل را رها کرد و با سرعت در میان برف به سمت خانه دوید. خانه همان‌جاست که کتابم است».

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها