چرا «مریم میرزاخانی»ها در جهان کمیاباند؟
سارا ايزديار*. علي هاديان**
این واقعیت که دانشمندان زن در جهان بسیار کمتر از مرداناند، بارها اندازهگیری و بهخوبی مستندسازی شده است. در سال 1393 فقط چهار درصد از فیزیکدانهای پر استناد خانم بودهاند. در شیمی و فیزیک و اقتصاد مجموعا فقط یک درصد از برندگان جایزه نوبل زن بودهاند. این در گام نخست روشن میکند مریم میرزاخانی چه بانوی بزرگی بوده که جایزه فیلدز، یعنی بزرگترین جایزه ممکن، را در ریاضیات گرفته است. ولی ریشه این واقعیت چیست؟ چرا امثال مریم میرزاخانی در جهان کمیاباند؟ چه میشود که خانمها به قلههای علم نمیرسند؟ فیلسوفان و روانشناسان و جامعهشناسان در این مورد قلمها فرسودهاند و فهرستی از عوامل اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی از ایشان در دست است که هم ریشهها را نشان داده و هم راهحل ارائه کردهاند. بد هم نیست و وضع در سراسر جهان از این نظر سرجمع رو به بهبود است. اما علم در این حوزه حرفی اساسی دارد. مانند سایر موارد اینجا هم علم احتمالا غافلگیرتان میکند.
قصه از آنجا آغاز میشود که درمییابیم دوجنسیبودنِ یک گونه قانون طبیعت نیست. گونههای تکجنسی بسیارند. از انواع مارمولک و کرم و مار و ماهی گرفته تا موجودات تکسلولی، بسیاری گونهها پیدا میکنید که تکجنسیاند و همه آنها مادهاند. مثلا یک گونه مارمولک کوچک تکجنسی را در نظر بگیرید. اینطور نیست که نصف مارمولکها ماده باشند، نصفشان نر. همه مارمولکهای گونه مادهاند و تخم میگذارند و نوزادان کپی ژنتیکی مادرشان هستند. جهشهای ژنتیکی تصادفی در زادگان صفات جدید بهوجود میآورد و انتخاب طبیعی همچنان دستاندرکار است و تکامل بهطور معمول پیش میرود و گونه کاملا موفق بوده و از شرایط محیطی و عوامل بیماریزا عبور کرده و میلیونها سال دوام آورده است.
حیات روی زمین حدود چهار میلیارد سال پیش با موجودات تکسلولی شروع شده است. از آن به بعد فرایند تکامل حدود سه میلیارد سال با موفقیت و بر پایه تولیدمثل غیرجنسی پیش رفته و موجودات زنده پرسلولی را پدید آورده است. نسل جدید همواره نسخه شبیهسازیشده از نسل قبل است و تمامی اعضای گونه تولیدمثل میکنند و مهمترین اولویت گونهها انتقال ژنها به نسل بعد است. فقط موجوداتی زنده میمانند که بتوانند مواد ژنتیکی خود حاوی اطلاعات لازم برای تولیدمثل را به نسل بعد منتقل کنند. پس اینجا قانونی بنیادی بر فرایند تکامل حاکم است. هر موجود زندهای بر اثر شرایط محیطی به سویی تکامل یافته که ژن خودش را به نسل بعدی منتقل بکند؛ یعنی واحدهای بنیادی در تکامل ژنهایی هستند که تمام تلاششان را میکنند تا به نسل بعد منتقل شوند. اگر ژنی به اندازه کافی خودخواه نباشد حذف میشود و در نسلهای بعد دیده نخواهد شد.
تولیدمثلکنندگان دوجنسی سه میلیارد سال بعد از شروع حیات پدیدار شدهاند. در گونههای دوجنسی کموبیش نصف ژنها از ماده و نصف دیگرشان از نر به زادگان میرسند. گونه به دو جنس تفکیک میشود: آنهایی که تخمک تولید میکنند، ماده و آنهایی که اسپرم تولید میکنند نر هستند. اسپرمها چیز زیادی ندارند جز نیمی از ژنها، ولی تخمک حاوی تمام مواد لازم برای تقسیم سلولی است و فقط نصف ژنها را کم دارد تا کامل بشود و شروع به تقسیم بکند و بشود نمونهای از والدینش. ولی چرا طبیعت چنین راهی در پیش میگیرد؟ درحالیکه همهچیز در گونههای تکجنسی بهخوبی پیش میرود، پس چرا جنسیت وجود دارد؟ نرها تولیدمثل نمیکنند و اغلب در پرورش زادگان سهیم نمیشوند. آیا نرها واقعا لازماند؟ با توجه به کارایی تولیدمثل غیرجنسی، چرا مادهها باید فرایند پیچیده تولیدمثل جنسی را تحمل کرده و فقط 50 درصد از ژن خودشان را منتقل بکنند؟ این یکی از مهمترین سؤالات زیستشناسی از دیرباز است.
تولیدمثل دوجنسی مزیتی دارد که در گونههای تکجنسی نیست. چون مواد ژنتیکی والدین با هم ترکیب میشوند هر یک از زادگان ساختار ژنتیکی منحصربهفردی دارند که قلعهای یکتا در مقابل حمله عوامل مهاجم مثل ویروسها و باکتریها و انگلها است. در تکجنسیها اگر عاملی به گونه حمله بکند میتواند گونه را منقرض کند؛ چرا که ساختار ژنتیکی همه تقریبا یکسان است. ولی در تولیدمثلکنندگان جنسی هریک از زادگان مواد ژنتیکی منحصربهفردی دارند و سد جداگانهای در برابر عوامل بیماریزا هستند. این بهترین دفاع در برابر تکامل سریع دشمنان است. در دنیایی پر از انگل و ویروس و باکتری و شکارچی و گونههای رقیب که همگی در حال تکاملاند، اگر یک گونه لحظهای از تکامل باز ایستد، در مقابل این همه خطر و تهدید محکوم به فناست. تنوع ژنتیکی زادگان و سایر مزیتهای تکاملی موجب شده گونههای دوجنسی پدید آیند و تا گونه ما ادامه بیابند و الان بعضی از ما مرد باشیم برخی زن.
ولی این نوع تقسیم وظیفه تبعاتی داشته و وظایف تکاملی دو جنس را جدا کرده است. اسپرم کوچک است و میتواند به تعداد زیاد تولید بشود، اما تخمک بزرگ است و ماده فقط میتواند تعداد محدودی تولید بکند. اگر مادهای به تعدادی که نر اسپرم تولید میکند، تخمک بسازد ممکن است وزن آنها از وزن خودش بیشتر بشود. تخمک کمتر به معنی احتمال کمتر برای انتقال ژنهاست. بنابراین وظیفه تکاملی ماده این است که تخمکهایش را با بهترین اسپرم موجود بارور بکند؛ یعنی مادههایی که ژنهایشان چنین رفتاری در آنها ایجاد بکنند آن ژنها را به نسل بعد منتقل میکنند و مادههای نسل بعد هم همین خصوصیت را خواهند داشت. وظیفه تکاملی نرها هم این است که بیشترین تخمک ممکن را بارور بکنند. با فرایند جهش و انتخاب طبیعی در طی نسلها مادهها و نرهایی میمانند که هر یک در کار خود متخصصاند. بقیه حذف میشوند. پس تولیدمثل جنسی تا اینجا مستلزم سختگیری و دقت نظر مادهها در انتخاب جفت و دستودلبازی نرها در جفتگیری است. بدین ترتیب گونههای دوجنسی شکل میگیرند که در آنها تولیدمثل توسط یک عضو تنها میسر نیست و حاصل رابطهای بین یک نر و یک ماده است و اینجا سرآغاز رابطه
پیچیده بین دوجنس مختلف در گونههای دوجنسی است.
انتخاب طبیعی حالا به شکل انتخاب جنسی ظهور میکند؛ یعنی صفاتی انتخاب میشوند که نه به بقای جاندار بلکه به بیشترین نرخ تولیدمثل منجر بشوند. نرها رقابت میکنند که در وهله اول بهترین ماده موجود و در وهله دوم بیشترین تعداد ماده را بارور کنند. برخلاف ظاهر، رقابت و جنگ نرها نیست که گونه را به پیش میراند بلکه موتور محرک تکامل انتخاب مادههاست. اگر مادهها به صفتی در نرها تمایل نشان بدهند که علامتی مشخص از ژنهای سالم و قوی آنهاست، آن ویژگی در گونه گسترش مییابد و تقویت میشود و حتی ممکن است بهصورتی اغراقآمیز درآید. دم بلند طاووس نر، شاخهای بزرگ گوزن و لکههای رنگارنگ حشرات به همین ترتیب تکامل یافتهاند. آنها از طرف مادهها بهعنوان علامت سلامتی و قدرت تولیدمثل و ژن بهتر تلقی شدهاند و بنابراین در طول نسلها، ژنهای جهشیافتهای که این صفات را تقویت کردهاند، در جمعیت گسترش یافته و به نسلهای بعد منتقل شدهاند. بعضی دانشمندان میگویند همین پدیده یعنی توجه مادهها به قابلیتهای ذهنی مانند حافظه و قدرت حل مسئله، باعث شده مغز ما بیش از آنچه برای بقای ما لازم است، بزرگ بشود و به جایی برسد که ما را به ماه ببرد. همه
اینها پیامدهای منطقی روشهای مختلف تولیدمثل است در نرهایی که اسپرم کوچک و بیشمار تولید میکنند و در مادههایی که تخمک بزرگ و کمشمار دارند.
اما هدف فقط داشتن فرزند نیست بلکه زادگان باید آنقدر زنده بمانند که بتوانند تولیدمثل بکنند. گاهی این امر به توجه و مراقبتهایی نیاز دارد که به اندازه خصوصیات جسمی مهماند. برای بعضی گونهها احتمال بقای فرزندان بالا میرود اگر یک ماده جفتی را انتخاب کند که پیش او بماند، بهجای آنکه ژنهای بهتری داشته باشد. چند صد میلیون سال فرایند تکامل در گونههای دوجنسی به جایی میرسد که در بعضی جانداران نیاز زادگان به مراقبتهای والدینی آنچنان افزایش مییابد که از عهده تنها یکی از والدین خارج است. این گونهها یا باید حذف شوند یا تکهمسر بشوند. یعنی نر و ماده هر دو از زادگان مراقبت بکنند. این یک راهحل اجتماعی برای یک مسئله زیستی است. اگر در زمان مناسب جهشهای لازم برای برخورداری از چنین صفاتی روی بدهد، گونه جان سالم به در میبرد وگرنه حذف میشود. برای طبیعت حذف گونهها اصلا مهم نیست و هیچ ناراحت نمیشود؛ چون تا به حال 98 درصد گونههایی که روی سیاره پدید آمدهاند، منقرض شدهاند. وظیفه تکاملی مادهها علاوه بر جلب توجه نرها تشخیص علائم تعهد در آنهاست. مادهها به روشهایی مجهز میشوند که علاوه بر تشخیص و جلب توجه بهترین
نرها، بتوانند نرهای متعهد را تشخیص بدهند. نرهایی که بعد از جفتگیری از فکر مادههای همسایه بیرون بیایند و اطراف لانه بمانند و برای زادگان منابع تهیه کنند. وظیفه تکاملی نرها رقابت با سایر نرها و جلب توجه مادههاست. اینجا موضوع فریبکاری و خیانت هم پیش میآید که جنبهای دیگر از رفتار پیچیده این گروه از گونهها چه در نرها و چه در مادههاست و در این مقاله نمیگنجد. موضوع عشق را هم همین دور و بر میتوان جست.
نوزاد انسان هم هنگام تولد بسیار وابسته به مراقبت والدین است. انسان هم گونهای دوجنسی و احتمالا حداقل بهطور خفیف تکهمسر است. پیشرانه تکاملی زنان زادآوری و پرورش زادگان است. وظیفه تکاملی مردان جلب توجه جنس مخالف است. اینکه ما بعدا قدرت تفکر پیدا کردیم و الان میتوانیم به جنبههای مختلف رفتار خودمان فکر کنیم و رفتار انسانی را تشخیص بدهیم و اخلاقی رفتار کنیم، تغییری در نهاد تکاملی ما نمیدهد و این سرشت زیر تمام احساسات و تفکرات و انگیزههای ما نشسته و بر آنها اثر میگذارد. نقش تکاملی خانمها در گونه ما این است که مردی با بهترین شرایط جسمی و بالاترین توان ذهنی و برترین موقعیت اجتماعی انتخاب کنند تا کودکانشان از بهترین ژن ممکن برخوردار باشند. بهعلاوه مرد مورد نظر باید قابل اطمینان و متعهد هم باشد تا بشود به او اعتماد کرد که در لانه میماند و منابع میآورد و شرایط برای رسیدن زادگان به سن بلوغ و تولیدمثل فراهم میشود.
به این ترتیب در خانمها انگیزههای تکاملی در عمیقترین سطح برای رقابت شدید و دستیابی به قلههای پیشرفت و افتخار اجتماعی از آنچه در مردان تعبیه شده، کمتر است. از نظر زیستی موفقیت زنان، تولید زادگانی با بهترین ژن ممکن و نگهداری از آنان به بهترین شکل ممکن با کمک پدرشان است. البته تفاوتهای فردی به حدی زیاد است که نمیتوان تکتک زنان را با یکایک مردان مقایسه کرد. از شناخت کنونی ما درباره سرشت تکاملی زن و مرد فقط میتوان نتایج آماری گرفت که به هیچ وجه در سطح فردی اعتبار ندارد. ضمنا گونه ما واجد مغزی بزرگ است که با قسمتهای قدیمیتر مغز برهمکنش دارد. هنوز مکانیسم دقیق این تأثیر و تأثر روشن نیست، ولی میدانیم که ما یکسره مقهور تمایلات تکاملی قدیمی نیستیم. با این مغز بزرگ واجد اندیشه شدهایم، ارزشهای انسانی را درک میکنیم، در گروههای بزرگ زندگی میکنیم و مدام میکوشیم اشکالات موجود در روابطمان را کاهش بدهیم، وظایف اجتماعیمان را دقیقتر بفهمیم و با هم همکاری بکنیم. اگرچه باید یادمان باشد همه اینها هم ناشی از فرایند تکامل ماست. این است که فهم انگیزههای تکاملی در زنان و اینکه آنها بهصورت آماری و در مقیاس بزرگ
برای بعضی کارها انگیزه کمتری حس میکنند، این معنی یا نتیجه را نمیدهد که قابلیت ذهنی و هوششان یا مهارتهایشان یا تواناییهای آنها از مردان پایینتر است.
ما فقط نتیجه میگیریم که یک زن باید مراقب انگیزههای تکاملی خودش باشد. از قدرت اندیشه و آن اصول انسانی که درک میکند پیروی کند که به او میگویند باید مانند هر فرد دیگری در جامعه مستقل باشد و سهم خود را ادا و استعدادهایش را شکوفا کند و دائم به فکر شاهزادهای با اسب سفید نباشد که «بیاید علف خستگیام را بچرد». فکر کنید مریم میرزاخانی در این خیال بود که مرد رؤياهایش را بیابد که او را به کاخ آرزوهایش ببرد. آن وقت چنین کسی را نداشتیم که الان در سطح جهان هر کجا حرف از فاصله جنسیتی در علم هست، نام او را میبرند. قشر مخ ما که با آن میاندیشیم، بسیار پیشرفته است و میتواند مقهور تمایلات تکاملی قدیمی ما نشود. همانطورکه زنانی چون مریم میرزاخانی تسلیم نشدند. این درباره مردان هم صادق است، ولی تا این مرحله از علم به نظر میرسد برای زنان بسیار سختتر باشد؛ چراکه تمایلات تکاملی مردان ظاهرا به آنچه ما اصول انسانی میخوانیم، نزدیکتر است.
* و ** نویسنده و مترجم علم برای عموم
این واقعیت که دانشمندان زن در جهان بسیار کمتر از مرداناند، بارها اندازهگیری و بهخوبی مستندسازی شده است. در سال 1393 فقط چهار درصد از فیزیکدانهای پر استناد خانم بودهاند. در شیمی و فیزیک و اقتصاد مجموعا فقط یک درصد از برندگان جایزه نوبل زن بودهاند. این در گام نخست روشن میکند مریم میرزاخانی چه بانوی بزرگی بوده که جایزه فیلدز، یعنی بزرگترین جایزه ممکن، را در ریاضیات گرفته است. ولی ریشه این واقعیت چیست؟ چرا امثال مریم میرزاخانی در جهان کمیاباند؟ چه میشود که خانمها به قلههای علم نمیرسند؟ فیلسوفان و روانشناسان و جامعهشناسان در این مورد قلمها فرسودهاند و فهرستی از عوامل اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی از ایشان در دست است که هم ریشهها را نشان داده و هم راهحل ارائه کردهاند. بد هم نیست و وضع در سراسر جهان از این نظر سرجمع رو به بهبود است. اما علم در این حوزه حرفی اساسی دارد. مانند سایر موارد اینجا هم علم احتمالا غافلگیرتان میکند.
قصه از آنجا آغاز میشود که درمییابیم دوجنسیبودنِ یک گونه قانون طبیعت نیست. گونههای تکجنسی بسیارند. از انواع مارمولک و کرم و مار و ماهی گرفته تا موجودات تکسلولی، بسیاری گونهها پیدا میکنید که تکجنسیاند و همه آنها مادهاند. مثلا یک گونه مارمولک کوچک تکجنسی را در نظر بگیرید. اینطور نیست که نصف مارمولکها ماده باشند، نصفشان نر. همه مارمولکهای گونه مادهاند و تخم میگذارند و نوزادان کپی ژنتیکی مادرشان هستند. جهشهای ژنتیکی تصادفی در زادگان صفات جدید بهوجود میآورد و انتخاب طبیعی همچنان دستاندرکار است و تکامل بهطور معمول پیش میرود و گونه کاملا موفق بوده و از شرایط محیطی و عوامل بیماریزا عبور کرده و میلیونها سال دوام آورده است.
حیات روی زمین حدود چهار میلیارد سال پیش با موجودات تکسلولی شروع شده است. از آن به بعد فرایند تکامل حدود سه میلیارد سال با موفقیت و بر پایه تولیدمثل غیرجنسی پیش رفته و موجودات زنده پرسلولی را پدید آورده است. نسل جدید همواره نسخه شبیهسازیشده از نسل قبل است و تمامی اعضای گونه تولیدمثل میکنند و مهمترین اولویت گونهها انتقال ژنها به نسل بعد است. فقط موجوداتی زنده میمانند که بتوانند مواد ژنتیکی خود حاوی اطلاعات لازم برای تولیدمثل را به نسل بعد منتقل کنند. پس اینجا قانونی بنیادی بر فرایند تکامل حاکم است. هر موجود زندهای بر اثر شرایط محیطی به سویی تکامل یافته که ژن خودش را به نسل بعدی منتقل بکند؛ یعنی واحدهای بنیادی در تکامل ژنهایی هستند که تمام تلاششان را میکنند تا به نسل بعد منتقل شوند. اگر ژنی به اندازه کافی خودخواه نباشد حذف میشود و در نسلهای بعد دیده نخواهد شد.
تولیدمثلکنندگان دوجنسی سه میلیارد سال بعد از شروع حیات پدیدار شدهاند. در گونههای دوجنسی کموبیش نصف ژنها از ماده و نصف دیگرشان از نر به زادگان میرسند. گونه به دو جنس تفکیک میشود: آنهایی که تخمک تولید میکنند، ماده و آنهایی که اسپرم تولید میکنند نر هستند. اسپرمها چیز زیادی ندارند جز نیمی از ژنها، ولی تخمک حاوی تمام مواد لازم برای تقسیم سلولی است و فقط نصف ژنها را کم دارد تا کامل بشود و شروع به تقسیم بکند و بشود نمونهای از والدینش. ولی چرا طبیعت چنین راهی در پیش میگیرد؟ درحالیکه همهچیز در گونههای تکجنسی بهخوبی پیش میرود، پس چرا جنسیت وجود دارد؟ نرها تولیدمثل نمیکنند و اغلب در پرورش زادگان سهیم نمیشوند. آیا نرها واقعا لازماند؟ با توجه به کارایی تولیدمثل غیرجنسی، چرا مادهها باید فرایند پیچیده تولیدمثل جنسی را تحمل کرده و فقط 50 درصد از ژن خودشان را منتقل بکنند؟ این یکی از مهمترین سؤالات زیستشناسی از دیرباز است.
تولیدمثل دوجنسی مزیتی دارد که در گونههای تکجنسی نیست. چون مواد ژنتیکی والدین با هم ترکیب میشوند هر یک از زادگان ساختار ژنتیکی منحصربهفردی دارند که قلعهای یکتا در مقابل حمله عوامل مهاجم مثل ویروسها و باکتریها و انگلها است. در تکجنسیها اگر عاملی به گونه حمله بکند میتواند گونه را منقرض کند؛ چرا که ساختار ژنتیکی همه تقریبا یکسان است. ولی در تولیدمثلکنندگان جنسی هریک از زادگان مواد ژنتیکی منحصربهفردی دارند و سد جداگانهای در برابر عوامل بیماریزا هستند. این بهترین دفاع در برابر تکامل سریع دشمنان است. در دنیایی پر از انگل و ویروس و باکتری و شکارچی و گونههای رقیب که همگی در حال تکاملاند، اگر یک گونه لحظهای از تکامل باز ایستد، در مقابل این همه خطر و تهدید محکوم به فناست. تنوع ژنتیکی زادگان و سایر مزیتهای تکاملی موجب شده گونههای دوجنسی پدید آیند و تا گونه ما ادامه بیابند و الان بعضی از ما مرد باشیم برخی زن.
ولی این نوع تقسیم وظیفه تبعاتی داشته و وظایف تکاملی دو جنس را جدا کرده است. اسپرم کوچک است و میتواند به تعداد زیاد تولید بشود، اما تخمک بزرگ است و ماده فقط میتواند تعداد محدودی تولید بکند. اگر مادهای به تعدادی که نر اسپرم تولید میکند، تخمک بسازد ممکن است وزن آنها از وزن خودش بیشتر بشود. تخمک کمتر به معنی احتمال کمتر برای انتقال ژنهاست. بنابراین وظیفه تکاملی ماده این است که تخمکهایش را با بهترین اسپرم موجود بارور بکند؛ یعنی مادههایی که ژنهایشان چنین رفتاری در آنها ایجاد بکنند آن ژنها را به نسل بعد منتقل میکنند و مادههای نسل بعد هم همین خصوصیت را خواهند داشت. وظیفه تکاملی نرها هم این است که بیشترین تخمک ممکن را بارور بکنند. با فرایند جهش و انتخاب طبیعی در طی نسلها مادهها و نرهایی میمانند که هر یک در کار خود متخصصاند. بقیه حذف میشوند. پس تولیدمثل جنسی تا اینجا مستلزم سختگیری و دقت نظر مادهها در انتخاب جفت و دستودلبازی نرها در جفتگیری است. بدین ترتیب گونههای دوجنسی شکل میگیرند که در آنها تولیدمثل توسط یک عضو تنها میسر نیست و حاصل رابطهای بین یک نر و یک ماده است و اینجا سرآغاز رابطه
پیچیده بین دوجنس مختلف در گونههای دوجنسی است.
انتخاب طبیعی حالا به شکل انتخاب جنسی ظهور میکند؛ یعنی صفاتی انتخاب میشوند که نه به بقای جاندار بلکه به بیشترین نرخ تولیدمثل منجر بشوند. نرها رقابت میکنند که در وهله اول بهترین ماده موجود و در وهله دوم بیشترین تعداد ماده را بارور کنند. برخلاف ظاهر، رقابت و جنگ نرها نیست که گونه را به پیش میراند بلکه موتور محرک تکامل انتخاب مادههاست. اگر مادهها به صفتی در نرها تمایل نشان بدهند که علامتی مشخص از ژنهای سالم و قوی آنهاست، آن ویژگی در گونه گسترش مییابد و تقویت میشود و حتی ممکن است بهصورتی اغراقآمیز درآید. دم بلند طاووس نر، شاخهای بزرگ گوزن و لکههای رنگارنگ حشرات به همین ترتیب تکامل یافتهاند. آنها از طرف مادهها بهعنوان علامت سلامتی و قدرت تولیدمثل و ژن بهتر تلقی شدهاند و بنابراین در طول نسلها، ژنهای جهشیافتهای که این صفات را تقویت کردهاند، در جمعیت گسترش یافته و به نسلهای بعد منتقل شدهاند. بعضی دانشمندان میگویند همین پدیده یعنی توجه مادهها به قابلیتهای ذهنی مانند حافظه و قدرت حل مسئله، باعث شده مغز ما بیش از آنچه برای بقای ما لازم است، بزرگ بشود و به جایی برسد که ما را به ماه ببرد. همه
اینها پیامدهای منطقی روشهای مختلف تولیدمثل است در نرهایی که اسپرم کوچک و بیشمار تولید میکنند و در مادههایی که تخمک بزرگ و کمشمار دارند.
اما هدف فقط داشتن فرزند نیست بلکه زادگان باید آنقدر زنده بمانند که بتوانند تولیدمثل بکنند. گاهی این امر به توجه و مراقبتهایی نیاز دارد که به اندازه خصوصیات جسمی مهماند. برای بعضی گونهها احتمال بقای فرزندان بالا میرود اگر یک ماده جفتی را انتخاب کند که پیش او بماند، بهجای آنکه ژنهای بهتری داشته باشد. چند صد میلیون سال فرایند تکامل در گونههای دوجنسی به جایی میرسد که در بعضی جانداران نیاز زادگان به مراقبتهای والدینی آنچنان افزایش مییابد که از عهده تنها یکی از والدین خارج است. این گونهها یا باید حذف شوند یا تکهمسر بشوند. یعنی نر و ماده هر دو از زادگان مراقبت بکنند. این یک راهحل اجتماعی برای یک مسئله زیستی است. اگر در زمان مناسب جهشهای لازم برای برخورداری از چنین صفاتی روی بدهد، گونه جان سالم به در میبرد وگرنه حذف میشود. برای طبیعت حذف گونهها اصلا مهم نیست و هیچ ناراحت نمیشود؛ چون تا به حال 98 درصد گونههایی که روی سیاره پدید آمدهاند، منقرض شدهاند. وظیفه تکاملی مادهها علاوه بر جلب توجه نرها تشخیص علائم تعهد در آنهاست. مادهها به روشهایی مجهز میشوند که علاوه بر تشخیص و جلب توجه بهترین
نرها، بتوانند نرهای متعهد را تشخیص بدهند. نرهایی که بعد از جفتگیری از فکر مادههای همسایه بیرون بیایند و اطراف لانه بمانند و برای زادگان منابع تهیه کنند. وظیفه تکاملی نرها رقابت با سایر نرها و جلب توجه مادههاست. اینجا موضوع فریبکاری و خیانت هم پیش میآید که جنبهای دیگر از رفتار پیچیده این گروه از گونهها چه در نرها و چه در مادههاست و در این مقاله نمیگنجد. موضوع عشق را هم همین دور و بر میتوان جست.
نوزاد انسان هم هنگام تولد بسیار وابسته به مراقبت والدین است. انسان هم گونهای دوجنسی و احتمالا حداقل بهطور خفیف تکهمسر است. پیشرانه تکاملی زنان زادآوری و پرورش زادگان است. وظیفه تکاملی مردان جلب توجه جنس مخالف است. اینکه ما بعدا قدرت تفکر پیدا کردیم و الان میتوانیم به جنبههای مختلف رفتار خودمان فکر کنیم و رفتار انسانی را تشخیص بدهیم و اخلاقی رفتار کنیم، تغییری در نهاد تکاملی ما نمیدهد و این سرشت زیر تمام احساسات و تفکرات و انگیزههای ما نشسته و بر آنها اثر میگذارد. نقش تکاملی خانمها در گونه ما این است که مردی با بهترین شرایط جسمی و بالاترین توان ذهنی و برترین موقعیت اجتماعی انتخاب کنند تا کودکانشان از بهترین ژن ممکن برخوردار باشند. بهعلاوه مرد مورد نظر باید قابل اطمینان و متعهد هم باشد تا بشود به او اعتماد کرد که در لانه میماند و منابع میآورد و شرایط برای رسیدن زادگان به سن بلوغ و تولیدمثل فراهم میشود.
به این ترتیب در خانمها انگیزههای تکاملی در عمیقترین سطح برای رقابت شدید و دستیابی به قلههای پیشرفت و افتخار اجتماعی از آنچه در مردان تعبیه شده، کمتر است. از نظر زیستی موفقیت زنان، تولید زادگانی با بهترین ژن ممکن و نگهداری از آنان به بهترین شکل ممکن با کمک پدرشان است. البته تفاوتهای فردی به حدی زیاد است که نمیتوان تکتک زنان را با یکایک مردان مقایسه کرد. از شناخت کنونی ما درباره سرشت تکاملی زن و مرد فقط میتوان نتایج آماری گرفت که به هیچ وجه در سطح فردی اعتبار ندارد. ضمنا گونه ما واجد مغزی بزرگ است که با قسمتهای قدیمیتر مغز برهمکنش دارد. هنوز مکانیسم دقیق این تأثیر و تأثر روشن نیست، ولی میدانیم که ما یکسره مقهور تمایلات تکاملی قدیمی نیستیم. با این مغز بزرگ واجد اندیشه شدهایم، ارزشهای انسانی را درک میکنیم، در گروههای بزرگ زندگی میکنیم و مدام میکوشیم اشکالات موجود در روابطمان را کاهش بدهیم، وظایف اجتماعیمان را دقیقتر بفهمیم و با هم همکاری بکنیم. اگرچه باید یادمان باشد همه اینها هم ناشی از فرایند تکامل ماست. این است که فهم انگیزههای تکاملی در زنان و اینکه آنها بهصورت آماری و در مقیاس بزرگ
برای بعضی کارها انگیزه کمتری حس میکنند، این معنی یا نتیجه را نمیدهد که قابلیت ذهنی و هوششان یا مهارتهایشان یا تواناییهای آنها از مردان پایینتر است.
ما فقط نتیجه میگیریم که یک زن باید مراقب انگیزههای تکاملی خودش باشد. از قدرت اندیشه و آن اصول انسانی که درک میکند پیروی کند که به او میگویند باید مانند هر فرد دیگری در جامعه مستقل باشد و سهم خود را ادا و استعدادهایش را شکوفا کند و دائم به فکر شاهزادهای با اسب سفید نباشد که «بیاید علف خستگیام را بچرد». فکر کنید مریم میرزاخانی در این خیال بود که مرد رؤياهایش را بیابد که او را به کاخ آرزوهایش ببرد. آن وقت چنین کسی را نداشتیم که الان در سطح جهان هر کجا حرف از فاصله جنسیتی در علم هست، نام او را میبرند. قشر مخ ما که با آن میاندیشیم، بسیار پیشرفته است و میتواند مقهور تمایلات تکاملی قدیمی ما نشود. همانطورکه زنانی چون مریم میرزاخانی تسلیم نشدند. این درباره مردان هم صادق است، ولی تا این مرحله از علم به نظر میرسد برای زنان بسیار سختتر باشد؛ چراکه تمایلات تکاملی مردان ظاهرا به آنچه ما اصول انسانی میخوانیم، نزدیکتر است.
* و ** نویسنده و مترجم علم برای عموم