|

استعارات مفهومی در جام جهانی فوتبال

عبدالرحمن نجل‌رحیم . مغزپژوه

بر اساس آموخته‌های علم عصب‌پژوهی جدید و پژوهش‌های کسانی چون جرج لیکاف، مفاهیم استعاری‌اي که فرهنگ انسانی را می‌سازند، برگرفته از ارزش‌هایی‌اند که مغز ما در رابطه با تن ما می‌سازند و به عبارتی مفاهیمی تن‌‌مند هستند. بازی فوتبال هم از این قاعده مستثنی نیست. حال اگر فوتبال را از نظر مفهوم استعاری آن معادل «زندگی» بدانیم، شاهد آن هستیم که حتی در قالب تیم‌های ملی نیز نژادطلبی، قوم‌گرایی و ناسیونالیسم همراه با پوپولیسم رنگ می‌بازد؛ بنابراین در جام جهانی امسال می‌بینیم بسیاری از ملل صاحب فوتبال چون آلمان، برزیل، آرژانتین، اسپانیا و پرتغال با فوق ستاره‌های تیم‌های باشگاهی اروپایی که در بازار سرمایه‌داری مدرن، با قیمتی گزاف خرید و فروش می‌شوند، از گردونه مبارزات حذف می‌شوند. از چهار تیم به نیمه‌نهایی رسیده، ۷۸ درصد تیم فرانسه و نزدیک به 50 درصد تیم انگلیس و بلژیک را مهاجران تشکیل می‌دهند. بیش از 51 درصد افراد تیم کرواسی که کشوری تازه متولدشده و با جمعیت کم است، در خارج از این کشور متولد شده‌اند. فراموش نکنیم که در کرواسی، فوتبال عین سیاست است. از طرف دیگر شاهد این هستیم که نزدیک به ۴۰ درصد بازیکنان این چهار تیم، در باشگاه‌های فوتبال انگلیس و بقیه هم در باشگاه‌های معروف دیگر اروپایی تمرین دیده
و مهارت یافته‌اند.
در بیولوژی و مغزپژوهی مدرن و مفاهیم استعاری حاصل از آن، نژاد، قوم و ملیت، درجه استعداد و هویت افراد را تعیین نمی‌کند. به نظر می‌رسد بازی فوتبال در حال آزاد‌کردن قدرت استعاره‌ساز انسانی خود از زیر فشار معادلات تحمیلی قدرت سیاسی و اقتصادی حاکم بر جهان است. آشکار می‌شود که دیگر فوتبال مثل جنگ نیست، فوتبال چون زندگی میل به انعطاف، فرار از تعصب و تصلب، میل به جهانی‌شدن و گستردگی و پذیرش گوناگونی و تنوع دارد و می‌خواهد از انحصار و مالکیت قبیله، قوم، ملت و دولت‌های محلی دربیاید، ضمن اینکه می‌دانیم آموزش و تعلیمات در کسب مهارت‌های لازم با استفاده از تمامی امکانات نوین، امروزه در انحصار سرمایه‌داران باشگاه‌های بزرگ اروپایی است. با همه اصرار در تملک‌جویی و انحصارطلبی سرمایه‌داری، نصف درآمد پنج میلیارد‌دلاری در جام جهانی ۲۰۱۴ از اجازه پخش تلویزیونی برای سه میلیارد تماشاگر در جهان بوده است که ۲۵۰ میلیون تماشاگر در چین، ۱۰۳ میلیون در اندونزی و ۷۵ میلیون نفر در هند داشته است. در نظر داشته باشیم که این ارقام مربوط به کشورهایی هستند که تیم فوتبالشان در جام جهانی حاضر نبوده‌اند. بیشتر تماشاگران فوتبال باشگاه‌های معروف جهان را افراد بی‌شماری در سرتاسر دنیا خارج از وابستگی قومی و قبیله‌ای و ملی از تیمی باشگاهی حمایت می‌کنند که ریشه در انعطاف‌پذیری در نحوه شکل‌گیری استعارات مفهومی در مغز و بدن ما انسان‌ها دارد. به گردش‌درآوردن توپ با پا و در تلاش تیمی 11 ‌نفره برای رسیدن به هدف، یعنی رساندن توپ به دروازه حریف و چسباندن آن به تور دروازه و جلوگیری از چنین اتفاقی در برابر حریف، میدان رقابتی استعاری و تمرینی برای زندگی واقعی است. در این بازی استعاری زندگی، آنچه قدرت پیروزی را تضمین می‌کند، به‌نمایش‌گذاشتن مهارت فردی در کنار مهارت جمعی است. آنچه استعاره زیبایی را در این نمایش برای تماشاگران بی‌شمار به ارمغان می‌آورد، آن چیزی است که در این دوره از بازی‌های جهانی نیز ملموس بود؛ استفاده از استعاره بدنی، رسیدن به تعادل حیاتی از راه توزیع و انتشار قدرت و به گردش درآوردن آن با سرعت و مهارت هرچه بیشتر در مقابل تمرکز و تصاحب و مالکیت بیش‌از‌حد قدرت (در اینجا توپ) و کند‌کردن بازی است. آن چیزی که از تجربیات فوتبال جام جهانی باید آموخت این است که جهانی‌شدن فقط با سرعت‌بخشیدن توزیع قدرت، مطبوع همگان است و به دموکراتیزه‌شدن جوامع انسانی منجر می‌شود. جهانی‌شدن از طریق تمرکز و تجمع ثروت و قدرت و پول، تکرار فجایعی است که انسان کنونی
با آن روبه‌رو است.
اصطلاحات فوتبالی در آرایش تیم‌ها (دفاع، خط میانی، حمله) و نوع سنت گزارشگری در فوتبال، استعاره فوتبال را به‌مثابه جنگ و خشونت مطرح می‌کند. اولین‌بار، جرج اورول، فوتبال را به جنگ بدون تیراندازی تشبیه کرده است. جرج لیکاف همان‌قدر فوتبال را از نظر استعاره‌های مفهومی به جنگ شبیه می‌داند که جدل لفظی یا رقابت می‌تواند مثل جنگ باشد. درست است این نوع گزارشگری بعد از جنگ جهانی دوم برای فهم عامه در رسانه‌های انگلیسی‌زبان و لهستانی، فوتبال را به میدان جنگ تبدیل می‌کرده و هنوز آثار آن در گزارشگری‌ها و بعضی از مطبوعات و رسانه‌ها قابل دنبال است، ولی نگاهی به فوتبال مدرن در همین جام جهانی که در روسیه برگزار شد، نشان می‌دهد که امروزه شباهت فوتبال به میدان جنگ بین قبیله، قوم و ملت‌ها بسیار کمتر از گذشته است و کمتر از استعارات جنگی استفاده می‌شود. یکی از دلایل عملی آن، وجود بازیکنان هم‌باشگاهی و دوستان و رفقای نزدیک بازیکنان سرشناس در تیم‌های ملی رقیب یا بالعکس است. در میان تماشاگران نیز شکست و پیروزی در رقابت فوتبالی هرچه بیشتر، شباهت خود را به میدان نبرد خشونت‌آمیز و مرگ‌آفرین جنگ از دست می‌دهد و کمتر شاهد درگیری و خشونت در هنگام یا پیش و پس مسابقات در میان تماشاگران فوتبال هستیم. به نظر می‌رسد فوتبال، ورزش محبوب همه، می‌تواند تمرینی باشد برای رقابت در کنار رفاقت. این خود نشان می‌دهد استعاره‌ها در فرهنگ نیز تابع کارکرد مغز انسان، انعطاف‌پذیرند و می‌توانند دچار تحول و تغییر شوند. چنان‌که استعاره جنگ برای فوتبال می‌تواند کاربرد قبلی خود را از دست داده باشد، به همین ترتیب می‌توان امیدوار بود که بسیاری از استعاره‌های مفهومی جامعه سرمایه‌داری امروز نیز در شرایط زیست انسانی‌تر در آینده،
از میان برداشته شوند.
بر اساس آموخته‌های علم عصب‌پژوهی جدید و پژوهش‌های کسانی چون جرج لیکاف، مفاهیم استعاری‌اي که فرهنگ انسانی را می‌سازند، برگرفته از ارزش‌هایی‌اند که مغز ما در رابطه با تن ما می‌سازند و به عبارتی مفاهیمی تن‌‌مند هستند. بازی فوتبال هم از این قاعده مستثنی نیست. حال اگر فوتبال را از نظر مفهوم استعاری آن معادل «زندگی» بدانیم، شاهد آن هستیم که حتی در قالب تیم‌های ملی نیز نژادطلبی، قوم‌گرایی و ناسیونالیسم همراه با پوپولیسم رنگ می‌بازد؛ بنابراین در جام جهانی امسال می‌بینیم بسیاری از ملل صاحب فوتبال چون آلمان، برزیل، آرژانتین، اسپانیا و پرتغال با فوق ستاره‌های تیم‌های باشگاهی اروپایی که در بازار سرمایه‌داری مدرن، با قیمتی گزاف خرید و فروش می‌شوند، از گردونه مبارزات حذف می‌شوند. از چهار تیم به نیمه‌نهایی رسیده، ۷۸ درصد تیم فرانسه و نزدیک به 50 درصد تیم انگلیس و بلژیک را مهاجران تشکیل می‌دهند. بیش از 51 درصد افراد تیم کرواسی که کشوری تازه متولدشده و با جمعیت کم است، در خارج از این کشور متولد شده‌اند. فراموش نکنیم که در کرواسی، فوتبال عین سیاست است. از طرف دیگر شاهد این هستیم که نزدیک به ۴۰ درصد بازیکنان این چهار تیم، در باشگاه‌های فوتبال انگلیس و بقیه هم در باشگاه‌های معروف دیگر اروپایی تمرین دیده
و مهارت یافته‌اند.
در بیولوژی و مغزپژوهی مدرن و مفاهیم استعاری حاصل از آن، نژاد، قوم و ملیت، درجه استعداد و هویت افراد را تعیین نمی‌کند. به نظر می‌رسد بازی فوتبال در حال آزاد‌کردن قدرت استعاره‌ساز انسانی خود از زیر فشار معادلات تحمیلی قدرت سیاسی و اقتصادی حاکم بر جهان است. آشکار می‌شود که دیگر فوتبال مثل جنگ نیست، فوتبال چون زندگی میل به انعطاف، فرار از تعصب و تصلب، میل به جهانی‌شدن و گستردگی و پذیرش گوناگونی و تنوع دارد و می‌خواهد از انحصار و مالکیت قبیله، قوم، ملت و دولت‌های محلی دربیاید، ضمن اینکه می‌دانیم آموزش و تعلیمات در کسب مهارت‌های لازم با استفاده از تمامی امکانات نوین، امروزه در انحصار سرمایه‌داران باشگاه‌های بزرگ اروپایی است. با همه اصرار در تملک‌جویی و انحصارطلبی سرمایه‌داری، نصف درآمد پنج میلیارد‌دلاری در جام جهانی ۲۰۱۴ از اجازه پخش تلویزیونی برای سه میلیارد تماشاگر در جهان بوده است که ۲۵۰ میلیون تماشاگر در چین، ۱۰۳ میلیون در اندونزی و ۷۵ میلیون نفر در هند داشته است. در نظر داشته باشیم که این ارقام مربوط به کشورهایی هستند که تیم فوتبالشان در جام جهانی حاضر نبوده‌اند. بیشتر تماشاگران فوتبال باشگاه‌های معروف جهان را افراد بی‌شماری در سرتاسر دنیا خارج از وابستگی قومی و قبیله‌ای و ملی از تیمی باشگاهی حمایت می‌کنند که ریشه در انعطاف‌پذیری در نحوه شکل‌گیری استعارات مفهومی در مغز و بدن ما انسان‌ها دارد. به گردش‌درآوردن توپ با پا و در تلاش تیمی 11 ‌نفره برای رسیدن به هدف، یعنی رساندن توپ به دروازه حریف و چسباندن آن به تور دروازه و جلوگیری از چنین اتفاقی در برابر حریف، میدان رقابتی استعاری و تمرینی برای زندگی واقعی است. در این بازی استعاری زندگی، آنچه قدرت پیروزی را تضمین می‌کند، به‌نمایش‌گذاشتن مهارت فردی در کنار مهارت جمعی است. آنچه استعاره زیبایی را در این نمایش برای تماشاگران بی‌شمار به ارمغان می‌آورد، آن چیزی است که در این دوره از بازی‌های جهانی نیز ملموس بود؛ استفاده از استعاره بدنی، رسیدن به تعادل حیاتی از راه توزیع و انتشار قدرت و به گردش درآوردن آن با سرعت و مهارت هرچه بیشتر در مقابل تمرکز و تصاحب و مالکیت بیش‌از‌حد قدرت (در اینجا توپ) و کند‌کردن بازی است. آن چیزی که از تجربیات فوتبال جام جهانی باید آموخت این است که جهانی‌شدن فقط با سرعت‌بخشیدن توزیع قدرت، مطبوع همگان است و به دموکراتیزه‌شدن جوامع انسانی منجر می‌شود. جهانی‌شدن از طریق تمرکز و تجمع ثروت و قدرت و پول، تکرار فجایعی است که انسان کنونی
با آن روبه‌رو است.
اصطلاحات فوتبالی در آرایش تیم‌ها (دفاع، خط میانی، حمله) و نوع سنت گزارشگری در فوتبال، استعاره فوتبال را به‌مثابه جنگ و خشونت مطرح می‌کند. اولین‌بار، جرج اورول، فوتبال را به جنگ بدون تیراندازی تشبیه کرده است. جرج لیکاف همان‌قدر فوتبال را از نظر استعاره‌های مفهومی به جنگ شبیه می‌داند که جدل لفظی یا رقابت می‌تواند مثل جنگ باشد. درست است این نوع گزارشگری بعد از جنگ جهانی دوم برای فهم عامه در رسانه‌های انگلیسی‌زبان و لهستانی، فوتبال را به میدان جنگ تبدیل می‌کرده و هنوز آثار آن در گزارشگری‌ها و بعضی از مطبوعات و رسانه‌ها قابل دنبال است، ولی نگاهی به فوتبال مدرن در همین جام جهانی که در روسیه برگزار شد، نشان می‌دهد که امروزه شباهت فوتبال به میدان جنگ بین قبیله، قوم و ملت‌ها بسیار کمتر از گذشته است و کمتر از استعارات جنگی استفاده می‌شود. یکی از دلایل عملی آن، وجود بازیکنان هم‌باشگاهی و دوستان و رفقای نزدیک بازیکنان سرشناس در تیم‌های ملی رقیب یا بالعکس است. در میان تماشاگران نیز شکست و پیروزی در رقابت فوتبالی هرچه بیشتر، شباهت خود را به میدان نبرد خشونت‌آمیز و مرگ‌آفرین جنگ از دست می‌دهد و کمتر شاهد درگیری و خشونت در هنگام یا پیش و پس مسابقات در میان تماشاگران فوتبال هستیم. به نظر می‌رسد فوتبال، ورزش محبوب همه، می‌تواند تمرینی باشد برای رقابت در کنار رفاقت. این خود نشان می‌دهد استعاره‌ها در فرهنگ نیز تابع کارکرد مغز انسان، انعطاف‌پذیرند و می‌توانند دچار تحول و تغییر شوند. چنان‌که استعاره جنگ برای فوتبال می‌تواند کاربرد قبلی خود را از دست داده باشد، به همین ترتیب می‌توان امیدوار بود که بسیاری از استعاره‌های مفهومی جامعه سرمایه‌داری امروز نیز در شرایط زیست انسانی‌تر در آینده،
از میان برداشته شوند.
 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها