|

پول کله‌قندی!

گیتی صفرزاده

ویژگی زندگی در جوامعی مثل جامعه ما این است که در آن اگر درباره ترک دیوار هم حرف بزنی، ربطی به سیاست پیدا می‌کند و اگر روش‌های نوین کشت باقالی را هم انجام بدهی، یک جای کارت امر سیاسی به حساب می‌آید. با‌این‌حال من عاشق آدم‌هایی هستم که بی‌توجه به امر سیاسی و تحولات زلزله‌خیز و سینه‌سوز آن، کار خودشان را می‌کنند؛ بهتر بگویم، کار فرهنگی و اجتماعی خودشان. قند در دلم آب می‌شود وقتی می‌بینم مثلا کسی یک اپلیکیشن می‌نویسد برای جمع‌آوری زباله‌های بازیافتی از در منزل یا کسی که یک شبکه در فضای مجازی راه می‌اندازد برای ثبت موفقیت‌های کوچک هر‌کس در محیط کارش یا کسی که کتاب‌های اضافی شما را می‌گیرد و در فلان روستای سیستان‌وبلوچستان کتابخانه راه می‌اندازد و عکسش را هم برایتان می‌فرستد یا همین چندوقت پیش که کسی را دیدم که خانه‌ای قدیمی را اجاره کرده برای راه‌اندازی یک مدرسه غیرانتفاعی با محوریت کتاب‌خوانی.
آخرین موردی که قند در دلم آب کرد، دیدن کافه-کتابخانه نقلی و زیبایی بود که در یکی از محلات قدیمی تهران به تازگی افتتاح شده. تصور کنید یک نفر در برهه حساس کنونی آمده و یک خانه قدیمی - از آنهایی که حیاطی در وسط و اندرونی و بیرونی دارند- را برداشته، تمیز و نونوارش کرده، با سلیقه هر اتاقش را به اسم یکی از محلات قدیم تهران گذاشته و کنارش هم یک کتابخانه پروپیمان قرار داده تا مردم بروند و درهمان‌حال که دمنوششان را نوش‌جان می‌کنند و با صدای بنان سر تکان می‌دهند، دو صفحه کتاب هم بخوانند.
جا دارد که به‌جای قند، کله‌قند در دلم آب شود، گرچه می‌دانم همین حالا آنهایی که اهل حساب‌و‌کتاب‌اند مشغول محاسبه دخل و فواید جنبی این افراد از این ماجراها می‌شوند و آنها که عادت دارند ور تاریک قضیه را ببینند خواهند گفت کسانی که این کارها را می‌کنند اول به فکر جیب خودشان هستند. چه خوب! اگر قرار است جیب آدم‌ها با این کارها پر‌پول بشود، نوش جانشان. کاش یاد بگیریم که پول را از راه قند‌آب‌کردن در دل دیگران به دست بیاوریم، نه از راه خون‌به‌جگرکردنشان.
ویژگی زندگی در جوامعی مثل جامعه ما این است که در آن اگر درباره ترک دیوار هم حرف بزنی، ربطی به سیاست پیدا می‌کند و اگر روش‌های نوین کشت باقالی را هم انجام بدهی، یک جای کارت امر سیاسی به حساب می‌آید. با‌این‌حال من عاشق آدم‌هایی هستم که بی‌توجه به امر سیاسی و تحولات زلزله‌خیز و سینه‌سوز آن، کار خودشان را می‌کنند؛ بهتر بگویم، کار فرهنگی و اجتماعی خودشان. قند در دلم آب می‌شود وقتی می‌بینم مثلا کسی یک اپلیکیشن می‌نویسد برای جمع‌آوری زباله‌های بازیافتی از در منزل یا کسی که یک شبکه در فضای مجازی راه می‌اندازد برای ثبت موفقیت‌های کوچک هر‌کس در محیط کارش یا کسی که کتاب‌های اضافی شما را می‌گیرد و در فلان روستای سیستان‌وبلوچستان کتابخانه راه می‌اندازد و عکسش را هم برایتان می‌فرستد یا همین چندوقت پیش که کسی را دیدم که خانه‌ای قدیمی را اجاره کرده برای راه‌اندازی یک مدرسه غیرانتفاعی با محوریت کتاب‌خوانی.
آخرین موردی که قند در دلم آب کرد، دیدن کافه-کتابخانه نقلی و زیبایی بود که در یکی از محلات قدیمی تهران به تازگی افتتاح شده. تصور کنید یک نفر در برهه حساس کنونی آمده و یک خانه قدیمی - از آنهایی که حیاطی در وسط و اندرونی و بیرونی دارند- را برداشته، تمیز و نونوارش کرده، با سلیقه هر اتاقش را به اسم یکی از محلات قدیم تهران گذاشته و کنارش هم یک کتابخانه پروپیمان قرار داده تا مردم بروند و درهمان‌حال که دمنوششان را نوش‌جان می‌کنند و با صدای بنان سر تکان می‌دهند، دو صفحه کتاب هم بخوانند.
جا دارد که به‌جای قند، کله‌قند در دلم آب شود، گرچه می‌دانم همین حالا آنهایی که اهل حساب‌و‌کتاب‌اند مشغول محاسبه دخل و فواید جنبی این افراد از این ماجراها می‌شوند و آنها که عادت دارند ور تاریک قضیه را ببینند خواهند گفت کسانی که این کارها را می‌کنند اول به فکر جیب خودشان هستند. چه خوب! اگر قرار است جیب آدم‌ها با این کارها پر‌پول بشود، نوش جانشان. کاش یاد بگیریم که پول را از راه قند‌آب‌کردن در دل دیگران به دست بیاوریم، نه از راه خون‌به‌جگرکردنشان.
 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها