|

ملاقات شگفتی‌ساز هلسینکی

کوروش احمدی

اظهارات دونالد ترامپ در مصاحبه مطبوعاتی بعد از ملاقات با ولادیمیر پوتین، به‌ویژه آنچه حمله ترامپ به نهادهای اطلاعاتی آمریکا در خارج از آمریکا و تأیید نظر پوتین و تمجید از او توصیف شده است، بلافاصله موجی از شگفتی و خشم را تقریبا بین تمام طیف‌های سیاسی در آمریکا راه انداخت و با تعبیراتی مانند «خائنانه»، «مجرمانه»، «شوک‌آور»، «محکوم»، «شرم‌آور»، «ترسیم‌کننده آمریکا به‌عنوان موجودی پخمه» و... از آن یاد شد. حتی نزدیک‌ترین طیف به ترامپ در کنگره نیز خود را ناچار به انتقاد از عملکرد ترامپ در هلسینکی دید. سناتور کورکر جمهوری‌خواه پنج، شش بار کلمه «ناامیدکننده» را درباره اظهارات و عملکرد ترامپ به کار برد. حتی در پاسخ به این پرسش که آیا عملکرد ترامپ را «خیانت» می‌داند، تلویحا آن را تأیید کرد. پل رایان، رئیس‌ جمهوری‌خواه مجلس نمایندگان، نیز در بیانیه‌ای به ترامپ یادآوری کرد روسیه متحد آمریکا نیست و «رئیس‌جمهور باید بر پاسخ‌گوکردن روسیه متمرکز شود». حتی وب‌سایت حامی ترامپ
(Breitbart) هم تاکنون حمایتی از ترامپ نکرده و انتقادها از او را بیشتر انعکاس داده است.
این نشست بیانیه مشترکی نداشت و از مصاحبه مشترک نیز مشخص نشد که در آن مذاکراتی جدی و نتیجه‌بخش درباره موضوعات مهم مانند اوکراین، سوریه، سیاست درهای باز ناتو و... صورت گرفته باشد. البته اگر توافقی بین دو طرف حاصل شده باشد، باید در روزها و هفته‌های آینده منتظر آثار آن بود. به نظر می‌رسد حتی پوتین نیز نباید از اینکه این نشست تا این حد به‌ نفع او و به ضرر ترامپ تمام شد، خوشحال باشد؛ چراکه مقاومت ساختار آمریکا در برابر روسیه و ترامپ را بیشتر خواهد کرد. بنابراین، نشست هلسینکی را می‌توان تحول مهمی به شمار آورد که اثرات آن به این‌زودی‌ها برطرف نخواهد شد و می‌تواند آثار دامنه‌داری برای سیاست داخلی و خارجی آمریکا داشته باشد. این ملاقات از آن نظر که نحوه عملکرد ترامپ، بی‌خردی او و اغتشاش ذهنی‌اش را بیش‌ازپیش به نمایش گذاشت نیز حائز اهمیت است. در نتیجه، مطالعه ابعاد مختلف این تحول برای ایران که حداقل بیش از دو سال دیگر با این فرد طرف است، بسیار مهم است:
1- نشست هلسینکی به خوبی گویای شخصیت و روش کار ترامپ بود. ترامپ را باید همان‌طور که در هلسینکی خود را نشان داد، شناخت. نه کاسه‌ای زیر نیم‌کاسه او است و نه چیزی پنهان در پس ذهن او قرار دارد؛ نه اندیشه‌ای، نه دورنگری و نه برنامه‌ای. غریزی و دفعتی impulsive عمل می‌کند. شناختی از جهان و موضوعات مهم برای سیاست خارجی آمریکا و دیگر کشورها ندارد و اگر جز این بود، این ملاقات نباید چنین خروجی فضاحت‌باری برای او در داخل آمریکا و حتی در حزبش داشته باشد. این ملاقات با پوتین حاصل برنامه‌ریزی و «اندیشه» خودش بود؛ بسیار بیشتر از ملاقاتش با رهبر کره‌شمالی.
به همین دلیل، هیچ قرابتی با یک ملاقات فکرشده و حساب‌شده و با یک دستور کار مشخص و معین که در طول تاریخ بسیار شاهد آن بوده‌ایم، نداشت. اصلا معلوم نبود ترامپ از روسیه چه می‌خواست؛ ضمن اینکه غیر از فشار بر ایران، معلوم نیست روسیه چه امتیازی می‌تواند به ترامپ بدهد. ترامپ همیشه قبل از این قبیل ملاقات‌ها، لاف می‌زند که می‌داند چه باید بکند و چه می‌خواهد. به گفته منابع نزدیک به او، ترامپ برای این ملاقات، کسب آمادگی و مطالعه گزارش‌ها و جلسه توجیهی را لازم ندیده بود و روز قبل از ملاقات را به گلف‌بازی در اسکاتلند گذراند. بخش عمده ملاقات او با پوتین تک‌به‌تک بود. جالب اینکه برای تهیه مقدمات این ملاقات، بین دو کشور تقریبا هیچ کاری نشده بود. جالب‌تر اینکه وزیر خارجه او، وزیر خارجه روسیه را بعد از سه، چهار ماه برای اولین‌بار در هلسینکی دید. معمول این بوده که ملاقات در سطح سران، نقطه اوج یک دوره کم‌وبیش طولانی تدارکات و مذاکرات کارشناسی و مذاکرات بین مقامات میان‌رتبه و عالی‌رتبه باشد. ترامپ این پروسه را وارونه کرد و نشست سران را اول قرار داد؛ درحالی‌که اصلا مشخص نبود دستور کار چیست و مذاکرات در چه مواردی خواهد بود.
2- خودشیفتگی بیمارگونه ترامپ می‌تواند منشأ شیفتگی او به رهبرانی باشد که مانند خود او «اقتدارگرا» و «قوی» جلوه می‌کنند و نفرت از رهبرانی مانند مرکل و مکرون باشد که به دلیل سنت‌های جوامع خود، به نظر او دموکرات یعنی «ضعیف» می‌آیند. نقطه شروع علاقه ترامپ به پوتین را می‌توان در نژادپرستی ترامپ نیز دانست. وب‌سایت Breitbart و استیفن بنن، مشاور استراتژیک قبلی او، این بینش را قبلا تئوریزه کرده‌اند. آنها بر آن هستند که نژاد بُعد فرهنگی دارد؛ به این معنی که هر نژادی فرهنگ خاص خود را دارد. در نتیجه، فرهنگ سفیدپوستان مبنای وحدت و همکاری سفیدپوستان بوده و باید باشد و بنابراین آمریکا باید با پوتین سفیدپوست در برابر طیفی از دیگر فرهنگ‌ها، ازجمله فرهنگ اسلامی، متحد باشد. البته بحث‌هایی درباره احتمال اینکه پوتین از ترامپ برخی نقطه‌ضعف‌ها در زمینه سکس و جاسوسی دارد نیز مطرح است.
3- مبنای دیگر عملکرد ترامپ، پوپولیسم اوست. ما خود عناصر پوپولیست داشته‌ایم و می‌توانیم شهادت دهیم که واقعا تفاوتی بین عملکرد ترامپ و عملکرد دیگر پوپولیست‌ها نیست. رویارویی ترامپ با اتحادیه اروپا ریشه در پوپولیسم او دارد؛ یعنی علاقه او به احزاب و اشخاص پوپولیست اروپایی و دشمنی او با رهبران دموکرات آن قاره. پوتین نیز دقیقا سیاست مشابهی دارد؛ او هم مخالف اتحادیه است و هم طرفدار احزاب پوپولیست اروپایی. البته کار پوتین از منطقی برخوردار است که ریشه در منافع ملی روسیه دارد؛ اما درباره ترامپ شاید چیزی جز حس و غریزه او مبنای عمل نباشد. اکنون سؤال مهم برای ما باید این باشد که موقعیت جدید ترامپ چه تأثیری بر دشمنی او با ایران و تحولات سوریه خواهد داشت.
اظهارات دونالد ترامپ در مصاحبه مطبوعاتی بعد از ملاقات با ولادیمیر پوتین، به‌ویژه آنچه حمله ترامپ به نهادهای اطلاعاتی آمریکا در خارج از آمریکا و تأیید نظر پوتین و تمجید از او توصیف شده است، بلافاصله موجی از شگفتی و خشم را تقریبا بین تمام طیف‌های سیاسی در آمریکا راه انداخت و با تعبیراتی مانند «خائنانه»، «مجرمانه»، «شوک‌آور»، «محکوم»، «شرم‌آور»، «ترسیم‌کننده آمریکا به‌عنوان موجودی پخمه» و... از آن یاد شد. حتی نزدیک‌ترین طیف به ترامپ در کنگره نیز خود را ناچار به انتقاد از عملکرد ترامپ در هلسینکی دید. سناتور کورکر جمهوری‌خواه پنج، شش بار کلمه «ناامیدکننده» را درباره اظهارات و عملکرد ترامپ به کار برد. حتی در پاسخ به این پرسش که آیا عملکرد ترامپ را «خیانت» می‌داند، تلویحا آن را تأیید کرد. پل رایان، رئیس‌ جمهوری‌خواه مجلس نمایندگان، نیز در بیانیه‌ای به ترامپ یادآوری کرد روسیه متحد آمریکا نیست و «رئیس‌جمهور باید بر پاسخ‌گوکردن روسیه متمرکز شود». حتی وب‌سایت حامی ترامپ
(Breitbart) هم تاکنون حمایتی از ترامپ نکرده و انتقادها از او را بیشتر انعکاس داده است.
این نشست بیانیه مشترکی نداشت و از مصاحبه مشترک نیز مشخص نشد که در آن مذاکراتی جدی و نتیجه‌بخش درباره موضوعات مهم مانند اوکراین، سوریه، سیاست درهای باز ناتو و... صورت گرفته باشد. البته اگر توافقی بین دو طرف حاصل شده باشد، باید در روزها و هفته‌های آینده منتظر آثار آن بود. به نظر می‌رسد حتی پوتین نیز نباید از اینکه این نشست تا این حد به‌ نفع او و به ضرر ترامپ تمام شد، خوشحال باشد؛ چراکه مقاومت ساختار آمریکا در برابر روسیه و ترامپ را بیشتر خواهد کرد. بنابراین، نشست هلسینکی را می‌توان تحول مهمی به شمار آورد که اثرات آن به این‌زودی‌ها برطرف نخواهد شد و می‌تواند آثار دامنه‌داری برای سیاست داخلی و خارجی آمریکا داشته باشد. این ملاقات از آن نظر که نحوه عملکرد ترامپ، بی‌خردی او و اغتشاش ذهنی‌اش را بیش‌ازپیش به نمایش گذاشت نیز حائز اهمیت است. در نتیجه، مطالعه ابعاد مختلف این تحول برای ایران که حداقل بیش از دو سال دیگر با این فرد طرف است، بسیار مهم است:
1- نشست هلسینکی به خوبی گویای شخصیت و روش کار ترامپ بود. ترامپ را باید همان‌طور که در هلسینکی خود را نشان داد، شناخت. نه کاسه‌ای زیر نیم‌کاسه او است و نه چیزی پنهان در پس ذهن او قرار دارد؛ نه اندیشه‌ای، نه دورنگری و نه برنامه‌ای. غریزی و دفعتی impulsive عمل می‌کند. شناختی از جهان و موضوعات مهم برای سیاست خارجی آمریکا و دیگر کشورها ندارد و اگر جز این بود، این ملاقات نباید چنین خروجی فضاحت‌باری برای او در داخل آمریکا و حتی در حزبش داشته باشد. این ملاقات با پوتین حاصل برنامه‌ریزی و «اندیشه» خودش بود؛ بسیار بیشتر از ملاقاتش با رهبر کره‌شمالی.
به همین دلیل، هیچ قرابتی با یک ملاقات فکرشده و حساب‌شده و با یک دستور کار مشخص و معین که در طول تاریخ بسیار شاهد آن بوده‌ایم، نداشت. اصلا معلوم نبود ترامپ از روسیه چه می‌خواست؛ ضمن اینکه غیر از فشار بر ایران، معلوم نیست روسیه چه امتیازی می‌تواند به ترامپ بدهد. ترامپ همیشه قبل از این قبیل ملاقات‌ها، لاف می‌زند که می‌داند چه باید بکند و چه می‌خواهد. به گفته منابع نزدیک به او، ترامپ برای این ملاقات، کسب آمادگی و مطالعه گزارش‌ها و جلسه توجیهی را لازم ندیده بود و روز قبل از ملاقات را به گلف‌بازی در اسکاتلند گذراند. بخش عمده ملاقات او با پوتین تک‌به‌تک بود. جالب اینکه برای تهیه مقدمات این ملاقات، بین دو کشور تقریبا هیچ کاری نشده بود. جالب‌تر اینکه وزیر خارجه او، وزیر خارجه روسیه را بعد از سه، چهار ماه برای اولین‌بار در هلسینکی دید. معمول این بوده که ملاقات در سطح سران، نقطه اوج یک دوره کم‌وبیش طولانی تدارکات و مذاکرات کارشناسی و مذاکرات بین مقامات میان‌رتبه و عالی‌رتبه باشد. ترامپ این پروسه را وارونه کرد و نشست سران را اول قرار داد؛ درحالی‌که اصلا مشخص نبود دستور کار چیست و مذاکرات در چه مواردی خواهد بود.
2- خودشیفتگی بیمارگونه ترامپ می‌تواند منشأ شیفتگی او به رهبرانی باشد که مانند خود او «اقتدارگرا» و «قوی» جلوه می‌کنند و نفرت از رهبرانی مانند مرکل و مکرون باشد که به دلیل سنت‌های جوامع خود، به نظر او دموکرات یعنی «ضعیف» می‌آیند. نقطه شروع علاقه ترامپ به پوتین را می‌توان در نژادپرستی ترامپ نیز دانست. وب‌سایت Breitbart و استیفن بنن، مشاور استراتژیک قبلی او، این بینش را قبلا تئوریزه کرده‌اند. آنها بر آن هستند که نژاد بُعد فرهنگی دارد؛ به این معنی که هر نژادی فرهنگ خاص خود را دارد. در نتیجه، فرهنگ سفیدپوستان مبنای وحدت و همکاری سفیدپوستان بوده و باید باشد و بنابراین آمریکا باید با پوتین سفیدپوست در برابر طیفی از دیگر فرهنگ‌ها، ازجمله فرهنگ اسلامی، متحد باشد. البته بحث‌هایی درباره احتمال اینکه پوتین از ترامپ برخی نقطه‌ضعف‌ها در زمینه سکس و جاسوسی دارد نیز مطرح است.
3- مبنای دیگر عملکرد ترامپ، پوپولیسم اوست. ما خود عناصر پوپولیست داشته‌ایم و می‌توانیم شهادت دهیم که واقعا تفاوتی بین عملکرد ترامپ و عملکرد دیگر پوپولیست‌ها نیست. رویارویی ترامپ با اتحادیه اروپا ریشه در پوپولیسم او دارد؛ یعنی علاقه او به احزاب و اشخاص پوپولیست اروپایی و دشمنی او با رهبران دموکرات آن قاره. پوتین نیز دقیقا سیاست مشابهی دارد؛ او هم مخالف اتحادیه است و هم طرفدار احزاب پوپولیست اروپایی. البته کار پوتین از منطقی برخوردار است که ریشه در منافع ملی روسیه دارد؛ اما درباره ترامپ شاید چیزی جز حس و غریزه او مبنای عمل نباشد. اکنون سؤال مهم برای ما باید این باشد که موقعیت جدید ترامپ چه تأثیری بر دشمنی او با ایران و تحولات سوریه خواهد داشت.
 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها