|

محسنيان‌راد:

روزنامه‌نگار بايد ديده‌بان جامعه باشد که در ايران، نيست!

ساسان گلفر : فرارسيدن 17 مرداد، روز خبرنگار، فرصتي پيش آورد که نظر دکتر مهدي محسنيان‌راد، «استادتمام» رشته ارتباطات و روزنامه‌نگاري و نويسنده کتاب‌هايي همچون «روش‌هاي مصاحبه خبري»؛ چاپ دهم، «ارتباط‌شناسي»، چاپ هجدهم، «روزنامه‌نگاران ايران و آموزش روزنامه‌نگاري در ايران» و «ريشه‌هاي فرهنگي ارتباط در ايران» را درباره مسائل و مشکلات روزنامه‌نگاري امروز در ايران جويا شويم.

به‌نظر شما بين فضاي آكادميك و فضاي روزنامه‌هاي ما رابطه خوبي برقرار است؟
به جاي خوب يا بد، بايد بگويم اصلا در ايران نمي‌تواند چنين رابطه‌اي برقرار شود. چون به‌واقع برقراري آن نه در اراده دانشگاهيان و در حد قدرت دانشگاه‌هاست که آن را فراهم کنند و نه در قدرت شما روزنامه‌نگاران است که بتوانيد اين را عملي کنيد.
چرا؟
ببينيد، در همه‌جاي دنيا بين دانشگاه‌هاي واقعي و انديشه‌هاي منبعث از قدرت و منابع قدرت مرز خاصي وجود دارد؛ فرق نمي‌کند در ايران يا هر جاي ديگر، يک مرز مفهومي مهم بين اين دو وجود دارد. علت هم اين است که دانشگاه ماهيتا آرمان‌خواه است و آرمان آن هم نه منشأ ايدئولوژيک يا منافع فردي و مسلکي و حزبي دارد و نه خوشامد کليسا و ژنرال‌هاي چهارستاره و سرمايه‌داران بزرگ و ايدئولوگ‌هاي متعصب است. آرمان دانشگاه، منظورم همان‌طور که خواستم روي واقعي تأکيد کنيد، يک دانشگاه درست است و نه يک دانشگاه ساختگی، بلکه برخاسته از دستاوردهاي علمي. بنابراين اگر فرض کنيم مهم‌ترين وظيفه براي روزنامه‌نگاران شاغل در جامعه در حال گذار از سنت به مدرنيته‌اي که يک نظام سياسي و مسلکي خاص دارد، «ديده‌باني جامعه» باشد و متعاقبا دانشگاه توضيح دهد که مقصود از جامعه فقط مردم نيستند بلکه حوزه وسيعي است شامل تمامي کنشگران حوزه قدرت، همه تلاشگران سازمان‌هاي عريض و طويل مسلکي، برنامه‌ريزان و کنشگران، بانک‌هايي که مي‌توانستند ورشکسته نباشند، کساني که در تدارک سرقت دکل‌هاي نفتي بودند و اگر بدون مانع‌تراشي منابع قدرت، رسانه‌ها کار ديده‌باني جامعه را درست انجام مي‌دادند، بسياري از مسائلي که الان درگيرش هستيم، اصلا به‌وجود نمي‌آمد.
منظورتان از ديده‌باني چيست؟
هر رسانه‌ کارکرد دوگانه درهم‌آميخته‌اي دارد. هم مانند چراغ‌قوه‌اي است که به مخاطب مسير را نشان مي‌دهد و هم مثل دوربيني است که تصوير جزئيات جامعه را - البته بر اساس ارزش‌هاي خبري - منعکس مي‌کند و گزارش مي‌دهد. منظور از تصوير، ثبت اوضاع تمام لايه‌هاي جامعه است. ترکيب اين دو است که به يک جامعه در حال گذار کمک مي‌کند که هر چه زودتر از اين دوران برزخ در حال گذار بودن که از دوران مشروطيت گرفتار آن هستيم، رها شود. سال‌هاي پس از پيروزي انقلاب اسلامي، در مورد اينکه رسانه‌ها همچون چراغ قوه مسير را نشان بدهند، بسيار افراط شده است. 181 سال است که حکومت‌ها و منابع قدرت مي‌کوشند ما را تربيت کنند و به ما مسير نشان دهند که چگونه بايد فکر و زندگي کنيم و پوششمان چه باشد. در حالي که جامعه فهيم ايران نيازي به اين همه چراغ قوه به‌‌دست که بر سر مسير مطلوب نيز اغلب با هم نزاع دارند، نداشت و ندارد. ما به کارکرد دوم رسانه‌ها، يعني به ديده‌باني، بيشتر احتياج داريم. اگر اين ديده‌باني را رسانه‌ها و روزنامه‌نگاران درست انجام بدهند، اساسا به بسياري از مشکلات دچار نمي‌شويم تا بخواهيم به دنبال راه‌حل بگرديم. در اين زمينه مي‌توان گفت روزنامه‌اي مانند «شرق» نسبت به بقيه پيشتاز است اما نبايد اين به‌صورت رندوم و تصادفي باشد. فايده‌اي ندارد که يک‌ بار انجام شود و بار ديگر انجام نشود. اينکه يک ‌دفعه وام عظيم و سنگين بانکي يک مقام دولتي قبلي افشا شود و هيجاني ايجاد و تکذيب شود و موضوع تغيير کند و تمام ‌شود، فايده‌اي ندارد. اين امر بايد مستمر باشد. به همين علت است که تصور مي‌کنم امکان ايجاد تعامل ارگانيک بين دانشگاه و رسانه‌ها وجود ندارد.
البته لازم است براي دانشجويان رشته روزنامه‌نگاري فرصتي فراهم شود که به روزنامه‌ها بيايند و در رسانه‌ها کارآموزي کنند و همچنين ضروري است روزنامه‌نگاراني که تحصيلات دانشگاهي در رشته‌هاي روزنامه‌نگاري ندارند، دوره‌هاي کوتاه‌مدتي را در دانشگاه بگذرانند. بايد از اين حداقل‌ها استفاده کرد. همان‌طور که در سازمان‌هاي صنعتي کشورهاي پيشرفته درصدي از بودجه‌ را صرف «تحقيق و توسعه» مي‌کنند، مطبوعات ايران هم بايد چنين کنند و نگذارند روزنامه‌نگاران به روزمرگي دچار شوند، اجازه دهند فرصت‌هايي فراهم شود که روزنامه‌نگاران گاهي با ديدگاه‌هاي دانشگاهيان آشنا شوند. اين حداقل‌ها بايد باشد اما حتي اگر اين حداقل‌ها هم فراهم شود، تا زماني که بر سر رسالت اصلي رسانه‌ها در ديده‌باني قدرت توافق نشود، تعامل ارگانيکي بين دانشگاه‌ها و رسانه‌ها برقرار نخواهد شد.
در واقع به‌نظر مي‌رسد که رابطه يك‌طرفه‌اي بين دولتمردان با رسانه‌ها وجود دارد و روزنامه‌نگاران امكان سؤال و تحقيق درباره مسائل جاري كشور را ندارند، براي ايجاد اين امکان چه راهكاري به نظرتان مي‌رسد؟
شنيده‌ايم که گفته مي‌شود «تاريخ‌سازان تاريخ نمي‌خوانند». علتش شايد اين است که فرصت اين کار را ندارند تا بخوانند و عبرت بگيرند. وقتي يک نفر بيمار است بايد مطلع باشد که با وضع موجود، مثلا نوع تغذيه‌اش، ورزش‌نکردن، مقدار خواب يا بيداري‌اش به جايي نمي‌رسد. دولت نيز اگر بيمار است، بايد بداند با اين شرايط به جاي خوبي نمي‌رسد. خودش بايد خواستار درمان شود. هرگز و در هيچ جا پزشک به دنبال بيمار نمي‌دود که به درگاه بيمار التماس کند تا او را درمان کند. بيمار است که به مطب مراجعه مي‌کند و از او مي‌خواهد درمانش کند. در بسياري از کشورها پزشک سرخانه دارند و از توصيه‌هاي بهداشتي و درماني آنها استفاده مي‌کنند. قدرت هم در آنجا، فارغ از اينکه آن افراد چه شخصيتي دارند، آنان را مي‌پسندند يا نمي‌پسندند، از نسخه‌هاي درماني‌شان استفاده مي‌کنند. در ايالات متحده آمريکا تا جايي که مي‌دانم، هاروارد در رشته ارتباطات حرف اول را مي‌زند يا دانشگاه کاليفرنيا شعبه سن‌ديه‌گو رتبه چهارم ارتباطات در سراسر جهان را دارد. اطمينان دارم که برترين فارغ‌التحصيلان رشته‌ ارتباطات در دانشگاه‌هاي آمريکا، نسخه‌نويسان سياست‌گذاران رسانه‌اي آن کشور هستند.
در ايران چنين وضعي نداريم. در شرايط حاضر جامعه ايران به جايي رسيده است که بيمار به تحمل درد و مشکلات فراوان دچار شده و تنها راهش اين است که بيمار به توصيه پزشکان اين حوزه خاص، يعني حوزه رسانه‌ها گوش کند. درمان را بايد از حذف هر نوع انحصار رسانه‌اي از جمله راديو و تلويزيون و برقراري واقعي آزادي بيان براي اجراي وظيفه ديده‌باني رسانه‌ها آغاز کرد.

ساسان گلفر : فرارسيدن 17 مرداد، روز خبرنگار، فرصتي پيش آورد که نظر دکتر مهدي محسنيان‌راد، «استادتمام» رشته ارتباطات و روزنامه‌نگاري و نويسنده کتاب‌هايي همچون «روش‌هاي مصاحبه خبري»؛ چاپ دهم، «ارتباط‌شناسي»، چاپ هجدهم، «روزنامه‌نگاران ايران و آموزش روزنامه‌نگاري در ايران» و «ريشه‌هاي فرهنگي ارتباط در ايران» را درباره مسائل و مشکلات روزنامه‌نگاري امروز در ايران جويا شويم.

به‌نظر شما بين فضاي آكادميك و فضاي روزنامه‌هاي ما رابطه خوبي برقرار است؟
به جاي خوب يا بد، بايد بگويم اصلا در ايران نمي‌تواند چنين رابطه‌اي برقرار شود. چون به‌واقع برقراري آن نه در اراده دانشگاهيان و در حد قدرت دانشگاه‌هاست که آن را فراهم کنند و نه در قدرت شما روزنامه‌نگاران است که بتوانيد اين را عملي کنيد.
چرا؟
ببينيد، در همه‌جاي دنيا بين دانشگاه‌هاي واقعي و انديشه‌هاي منبعث از قدرت و منابع قدرت مرز خاصي وجود دارد؛ فرق نمي‌کند در ايران يا هر جاي ديگر، يک مرز مفهومي مهم بين اين دو وجود دارد. علت هم اين است که دانشگاه ماهيتا آرمان‌خواه است و آرمان آن هم نه منشأ ايدئولوژيک يا منافع فردي و مسلکي و حزبي دارد و نه خوشامد کليسا و ژنرال‌هاي چهارستاره و سرمايه‌داران بزرگ و ايدئولوگ‌هاي متعصب است. آرمان دانشگاه، منظورم همان‌طور که خواستم روي واقعي تأکيد کنيد، يک دانشگاه درست است و نه يک دانشگاه ساختگی، بلکه برخاسته از دستاوردهاي علمي. بنابراين اگر فرض کنيم مهم‌ترين وظيفه براي روزنامه‌نگاران شاغل در جامعه در حال گذار از سنت به مدرنيته‌اي که يک نظام سياسي و مسلکي خاص دارد، «ديده‌باني جامعه» باشد و متعاقبا دانشگاه توضيح دهد که مقصود از جامعه فقط مردم نيستند بلکه حوزه وسيعي است شامل تمامي کنشگران حوزه قدرت، همه تلاشگران سازمان‌هاي عريض و طويل مسلکي، برنامه‌ريزان و کنشگران، بانک‌هايي که مي‌توانستند ورشکسته نباشند، کساني که در تدارک سرقت دکل‌هاي نفتي بودند و اگر بدون مانع‌تراشي منابع قدرت، رسانه‌ها کار ديده‌باني جامعه را درست انجام مي‌دادند، بسياري از مسائلي که الان درگيرش هستيم، اصلا به‌وجود نمي‌آمد.
منظورتان از ديده‌باني چيست؟
هر رسانه‌ کارکرد دوگانه درهم‌آميخته‌اي دارد. هم مانند چراغ‌قوه‌اي است که به مخاطب مسير را نشان مي‌دهد و هم مثل دوربيني است که تصوير جزئيات جامعه را - البته بر اساس ارزش‌هاي خبري - منعکس مي‌کند و گزارش مي‌دهد. منظور از تصوير، ثبت اوضاع تمام لايه‌هاي جامعه است. ترکيب اين دو است که به يک جامعه در حال گذار کمک مي‌کند که هر چه زودتر از اين دوران برزخ در حال گذار بودن که از دوران مشروطيت گرفتار آن هستيم، رها شود. سال‌هاي پس از پيروزي انقلاب اسلامي، در مورد اينکه رسانه‌ها همچون چراغ قوه مسير را نشان بدهند، بسيار افراط شده است. 181 سال است که حکومت‌ها و منابع قدرت مي‌کوشند ما را تربيت کنند و به ما مسير نشان دهند که چگونه بايد فکر و زندگي کنيم و پوششمان چه باشد. در حالي که جامعه فهيم ايران نيازي به اين همه چراغ قوه به‌‌دست که بر سر مسير مطلوب نيز اغلب با هم نزاع دارند، نداشت و ندارد. ما به کارکرد دوم رسانه‌ها، يعني به ديده‌باني، بيشتر احتياج داريم. اگر اين ديده‌باني را رسانه‌ها و روزنامه‌نگاران درست انجام بدهند، اساسا به بسياري از مشکلات دچار نمي‌شويم تا بخواهيم به دنبال راه‌حل بگرديم. در اين زمينه مي‌توان گفت روزنامه‌اي مانند «شرق» نسبت به بقيه پيشتاز است اما نبايد اين به‌صورت رندوم و تصادفي باشد. فايده‌اي ندارد که يک‌ بار انجام شود و بار ديگر انجام نشود. اينکه يک ‌دفعه وام عظيم و سنگين بانکي يک مقام دولتي قبلي افشا شود و هيجاني ايجاد و تکذيب شود و موضوع تغيير کند و تمام ‌شود، فايده‌اي ندارد. اين امر بايد مستمر باشد. به همين علت است که تصور مي‌کنم امکان ايجاد تعامل ارگانيک بين دانشگاه و رسانه‌ها وجود ندارد.
البته لازم است براي دانشجويان رشته روزنامه‌نگاري فرصتي فراهم شود که به روزنامه‌ها بيايند و در رسانه‌ها کارآموزي کنند و همچنين ضروري است روزنامه‌نگاراني که تحصيلات دانشگاهي در رشته‌هاي روزنامه‌نگاري ندارند، دوره‌هاي کوتاه‌مدتي را در دانشگاه بگذرانند. بايد از اين حداقل‌ها استفاده کرد. همان‌طور که در سازمان‌هاي صنعتي کشورهاي پيشرفته درصدي از بودجه‌ را صرف «تحقيق و توسعه» مي‌کنند، مطبوعات ايران هم بايد چنين کنند و نگذارند روزنامه‌نگاران به روزمرگي دچار شوند، اجازه دهند فرصت‌هايي فراهم شود که روزنامه‌نگاران گاهي با ديدگاه‌هاي دانشگاهيان آشنا شوند. اين حداقل‌ها بايد باشد اما حتي اگر اين حداقل‌ها هم فراهم شود، تا زماني که بر سر رسالت اصلي رسانه‌ها در ديده‌باني قدرت توافق نشود، تعامل ارگانيکي بين دانشگاه‌ها و رسانه‌ها برقرار نخواهد شد.
در واقع به‌نظر مي‌رسد که رابطه يك‌طرفه‌اي بين دولتمردان با رسانه‌ها وجود دارد و روزنامه‌نگاران امكان سؤال و تحقيق درباره مسائل جاري كشور را ندارند، براي ايجاد اين امکان چه راهكاري به نظرتان مي‌رسد؟
شنيده‌ايم که گفته مي‌شود «تاريخ‌سازان تاريخ نمي‌خوانند». علتش شايد اين است که فرصت اين کار را ندارند تا بخوانند و عبرت بگيرند. وقتي يک نفر بيمار است بايد مطلع باشد که با وضع موجود، مثلا نوع تغذيه‌اش، ورزش‌نکردن، مقدار خواب يا بيداري‌اش به جايي نمي‌رسد. دولت نيز اگر بيمار است، بايد بداند با اين شرايط به جاي خوبي نمي‌رسد. خودش بايد خواستار درمان شود. هرگز و در هيچ جا پزشک به دنبال بيمار نمي‌دود که به درگاه بيمار التماس کند تا او را درمان کند. بيمار است که به مطب مراجعه مي‌کند و از او مي‌خواهد درمانش کند. در بسياري از کشورها پزشک سرخانه دارند و از توصيه‌هاي بهداشتي و درماني آنها استفاده مي‌کنند. قدرت هم در آنجا، فارغ از اينکه آن افراد چه شخصيتي دارند، آنان را مي‌پسندند يا نمي‌پسندند، از نسخه‌هاي درماني‌شان استفاده مي‌کنند. در ايالات متحده آمريکا تا جايي که مي‌دانم، هاروارد در رشته ارتباطات حرف اول را مي‌زند يا دانشگاه کاليفرنيا شعبه سن‌ديه‌گو رتبه چهارم ارتباطات در سراسر جهان را دارد. اطمينان دارم که برترين فارغ‌التحصيلان رشته‌ ارتباطات در دانشگاه‌هاي آمريکا، نسخه‌نويسان سياست‌گذاران رسانه‌اي آن کشور هستند.
در ايران چنين وضعي نداريم. در شرايط حاضر جامعه ايران به جايي رسيده است که بيمار به تحمل درد و مشکلات فراوان دچار شده و تنها راهش اين است که بيمار به توصيه پزشکان اين حوزه خاص، يعني حوزه رسانه‌ها گوش کند. درمان را بايد از حذف هر نوع انحصار رسانه‌اي از جمله راديو و تلويزيون و برقراري واقعي آزادي بيان براي اجراي وظيفه ديده‌باني رسانه‌ها آغاز کرد.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها