ماهیت و تعریف علوم غربی و مدرن
حسین معصومیهمدانی در چهارمین دوره طرح ملی گفتمان نخبگان علوم انسانی: در علوم انسانی برخلاف سایر رشتههای موجود، مسائل و راهحلها چندان روشن و شفاف نیست حتی بر سر مفاهیم و الفاظ هم اتفاق نظر وجود ندارد. هدف بحث من تعریفکردن این مفاهیم از حیث تاریخی است. آنها که علم را بهصورت مطلق به کار میبرند منظورشان این است که آنچه قبل از علم مدرن بوده است اصولا چیز دیگری (غیر از علم) بوده و اصلا علم نبوده است. وقتی اصطلاح علم غربی را میشنویم یک منطقه جغرافیایی به ذهنمان میآید، در حالی که همه مناطق غرب به صورت یکسان در پیدایی این علم سهیم نبودهاند؛ به طور مثال ورود آمریکا به علم پدیده بسیار جدیدی است ولی زمانی که ما اسم علم غربی را میشنویم آمریکا حتما به ذهنمان میآید. بنابراین مفهوم علم غربی را باید با احتیاط و دقت به کار برد. یک تحول بزرگ همزمان در هیچ جای عالم مطرح نبوده است. حتی جوامع غربی هم بخشها و لایههای مختلف دارند و هر کدام سهم متفاوتی در تولید علم داشتند.مفهوم علم مدرن کمی پیچیدهتر است. زیرا قید جغرافیایی در آن نیست و در این مفهوم مبدأ زمانی مؤثر است. نکته دیگر این است که این علم بخشی از تحولاتی
بود که در غرب به وجود آمد و مدرنیته نام داشت. اصطلاحات علم مدرن و علم غربی با خود مجموعهای از مفاهیم ضمنی را دربر دارد و بر یک هویت واقعی و تاریخی استوار است که در بیرون وجود دارد و وحدت مشخصی دارد، در صورتی که ما هیچگاه اروپا و یونان یکدست و خارجی نداشتهایم. ارنست رنان شرقشناس فرانسوی معتقد است که زبان هر قوم بیانکننده وضع آن قوم است. زبان اروپا زبان بیان اندیشه است و زبان سامی زبان بیان عواطف و احساسات است. از همینرو، رنان معتقد است که علم چیزی اساسا اروپایی است. رنان در مقدمه کتاب «ابن رشد و ابن رشدیان» بیان میکند از زمان انقراض رم تا قرون وسطی هیچ اتفاقی در دنیا نیفتاد. منظور ارنست رنان این بود که مسلمانان فیلسوف نبودند و شارح افکار یونانیان بودند به دلیل اینکه زبان آنان زبان عربی بود. وقتی از علوم اسلامی صحبت میکنیم در واقع تکرار ناخواسته این حرف است که این علوم اسلامی نیستند. در واقع ما نقش و سهم خود را در تولید علم انکار میکنیم. در این حوزه دعاوی علمی بار ارزشی دارند و نظریهها بیطرف نیستند. برای تبیین تحولات قرون شانزدهم و هفدهم که در اروپا رخ داد و موجب تغییر نسبت انسان با طبیعت شد دو
نظریه وجود دارد: برخی اولویت را به تغییرات اجتماعی و مادی میدهند و معتقدند این تغییرات باعث عوضشدن نگاه انسان به جهان شد و برخی دیگر نیز به تغییر نگاه انسان اولویت میدهند و معتقدند تغییر نگاه انسان به جهان باعث ایجاد تغییرات اجتماعی و اقتصادی شد. اما نکتهای که باید در نظر گرفته شود این است که هیچکدام از اینها به تنهایی این تغییرات را تبیین نمیکند. تحولات جدید در همه جای اروپا به یکسان رخ نداد و در اوایل قرن بیستم هنوز در اروپا جوامعی وجود داشت که جهانبینیشان مانند قرن شانزدهم بود. ضمن اینکه این مفاهیم نقش ما مسلمانان را در پیدایی علم مدرن نادیده میگیرد.
منبع: مهر
حسین معصومیهمدانی در چهارمین دوره طرح ملی گفتمان نخبگان علوم انسانی: در علوم انسانی برخلاف سایر رشتههای موجود، مسائل و راهحلها چندان روشن و شفاف نیست حتی بر سر مفاهیم و الفاظ هم اتفاق نظر وجود ندارد. هدف بحث من تعریفکردن این مفاهیم از حیث تاریخی است. آنها که علم را بهصورت مطلق به کار میبرند منظورشان این است که آنچه قبل از علم مدرن بوده است اصولا چیز دیگری (غیر از علم) بوده و اصلا علم نبوده است. وقتی اصطلاح علم غربی را میشنویم یک منطقه جغرافیایی به ذهنمان میآید، در حالی که همه مناطق غرب به صورت یکسان در پیدایی این علم سهیم نبودهاند؛ به طور مثال ورود آمریکا به علم پدیده بسیار جدیدی است ولی زمانی که ما اسم علم غربی را میشنویم آمریکا حتما به ذهنمان میآید. بنابراین مفهوم علم غربی را باید با احتیاط و دقت به کار برد. یک تحول بزرگ همزمان در هیچ جای عالم مطرح نبوده است. حتی جوامع غربی هم بخشها و لایههای مختلف دارند و هر کدام سهم متفاوتی در تولید علم داشتند.مفهوم علم مدرن کمی پیچیدهتر است. زیرا قید جغرافیایی در آن نیست و در این مفهوم مبدأ زمانی مؤثر است. نکته دیگر این است که این علم بخشی از تحولاتی
بود که در غرب به وجود آمد و مدرنیته نام داشت. اصطلاحات علم مدرن و علم غربی با خود مجموعهای از مفاهیم ضمنی را دربر دارد و بر یک هویت واقعی و تاریخی استوار است که در بیرون وجود دارد و وحدت مشخصی دارد، در صورتی که ما هیچگاه اروپا و یونان یکدست و خارجی نداشتهایم. ارنست رنان شرقشناس فرانسوی معتقد است که زبان هر قوم بیانکننده وضع آن قوم است. زبان اروپا زبان بیان اندیشه است و زبان سامی زبان بیان عواطف و احساسات است. از همینرو، رنان معتقد است که علم چیزی اساسا اروپایی است. رنان در مقدمه کتاب «ابن رشد و ابن رشدیان» بیان میکند از زمان انقراض رم تا قرون وسطی هیچ اتفاقی در دنیا نیفتاد. منظور ارنست رنان این بود که مسلمانان فیلسوف نبودند و شارح افکار یونانیان بودند به دلیل اینکه زبان آنان زبان عربی بود. وقتی از علوم اسلامی صحبت میکنیم در واقع تکرار ناخواسته این حرف است که این علوم اسلامی نیستند. در واقع ما نقش و سهم خود را در تولید علم انکار میکنیم. در این حوزه دعاوی علمی بار ارزشی دارند و نظریهها بیطرف نیستند. برای تبیین تحولات قرون شانزدهم و هفدهم که در اروپا رخ داد و موجب تغییر نسبت انسان با طبیعت شد دو
نظریه وجود دارد: برخی اولویت را به تغییرات اجتماعی و مادی میدهند و معتقدند این تغییرات باعث عوضشدن نگاه انسان به جهان شد و برخی دیگر نیز به تغییر نگاه انسان اولویت میدهند و معتقدند تغییر نگاه انسان به جهان باعث ایجاد تغییرات اجتماعی و اقتصادی شد. اما نکتهای که باید در نظر گرفته شود این است که هیچکدام از اینها به تنهایی این تغییرات را تبیین نمیکند. تحولات جدید در همه جای اروپا به یکسان رخ نداد و در اوایل قرن بیستم هنوز در اروپا جوامعی وجود داشت که جهانبینیشان مانند قرن شانزدهم بود. ضمن اینکه این مفاهیم نقش ما مسلمانان را در پیدایی علم مدرن نادیده میگیرد.
منبع: مهر