در رثای لئونارد لویسون زبانشناس
رفیق رحیم آجانی*
استاد راهنمای دکترای من در دانشگاه اگزتر انگلستان، استاد مسلم ادبیات و عرفان فارسی، دکتر لئونارد لویسون1،چند روز پیش در تاریخ شش آگوست ۲۰۱۸ برابر با ۱۵ مرداد ۱۳۹۷ هجریشمسی، دیار فانی را وداع کرد و به دیار باقی شتافت. دو سال پیش بود که به اصرار و پیشنهاد او به ایران آمدم تا زبان فارسی خود را بهبود بخشم و با استادان و پژوهشگرانی که روی موضوعات مشابه پایاننامه دکترایم کار میکنند، آشنا شوم و کار کنم. شب گذشته، در مشهد، خبری دریافت کردم که استادم دیگر در میان ما نیست. یک هفته دیگر او قرار بود در انجمن مطالعات ایران در دانشگاه کالیفرنیا در مورد زمان متافیزیکی در شعر مولانا، صحبت کند، اما زمان او را امان نداد تا از زمان صحبت کند. دکتر لویسون استاد راهنمایی غیرمعمول و یک مرد غیرمعمول هم بود. برخلاف دیگر استادان این حرفه، برای او، پایاننامههای دانشجویانش، فقط پایاننامه نبودند، بلکه بخشی از زندگی و کار آنها و لاجرم کار و زندگی خود او بودند. این موضوع در لویسون بسیار برجسته و یگانه بود. در هر ملاقات با او، همیشه فهرست مفصلی از منابع و مقالات و مطالبی که از نظر او به کار شما میآید، خودش فتوکپی گرفته و برایتان آورده بود. زمانی که در انگلستان بودم، همیشه در یک پارک، در زیر آفتاب کمجان انگلستان، به بحث و گفتوگو مینشستیم. وقتی با او قرار داشتی، غیرممکن بود او را در میان جمعیت پیدا نکنی: سَر گِرد، سبیل درشت، عینک گرد کوچک و عموما با پیراهنی تیره و شلواری سبک و گشاد، با کیفی چرخدار انباشته از کاغذ و کتاب. در زمستان، اغلب یک کلاه خلبانی و کاپشن سبک هم به این مجموعه اضافه میشد. پس از نشستن ساعاتی در پارک، برای عوضشدن حال و جا، در ادامه بحث به کافیشاپی میرفتیم و او همیشه نوشیدنی موردعلاقهاش، چای لاته، سفارش میداد و با حرارت حین نوشیدن، بررسی خود از کار مرا ادامه میداد. بهعنوان شاگرد خلف مولانا، اکثرا با روحیه و پرانرژی بود. باحرارت و بلندبلند صحبت میکرد، جوری که طنین صدایش کافه را پر میکرد و همه گزارش کار مرا میشنیدند. خوبیاش البته این بود که این کار را به فارسی انجام میداد. فارسی او به لهجه غلیظ آمریکایی اما استوار و بهغایت بهقاعده بود. از سالها پیش، از زمانی که لئونارد جوان و همسرش، جین، در ایران قبل از انقلاب ۱۹۷۹ (۱۳۵۷ خورشیدی) در دانشگاه شیراز دانشجوی ادبیات فارسی بودند، زبان فارسی، زبان اولشان شده بود. همسرش، جین، حتی چنان فارسیزبان شد که توانست بر لهجه آمریکاییاش هم غلبه کند. وقتی اولینبار جین را دیدم گمان کردم که زنی ایرانی است. پس از اقامت در انگلستان، لئونارد و جین یک ساختمان کلیسای قدیمی و متروکه را در حومه آکسفورد خریداری کرده و آن را به یک خانه زیبای ایرانی و مدرن تبدیل کردند. پارسال، دکتر لویسون نامهای نوشت و گفت که میخواهد به ایران (دانشگاه فردوسی مشهد) بیاید تا از نزدیک پیشرفت کار مرا ببیند. سفارت ایران اما، تقاضای او را ازآنرو که پاسپورت آمریکایی داشت، رد کرد و به او ویزا نداد؛ به مردی که سردمدار ادب فارسی بود، سالها در ایران زندگی کرده بود، بارها به ایران سفر کرده و سخنرانیها در ادبیات فارسی و عرفان ایرانی کرده بود. این جای بسی تأسف است. جا داشت و دارد که در ایران، در کنار استوانههای شعر فارسی، مانند حافظ که لویسون اشعارش را در قلب و حافظه خود حفظ کرده بود، برای این ایراندوست بزرگ و حافظ زبان و ادب فارسی یادبود درخوری با حضور همسرش، جین، برپا شود. در جلسات ما، همیشه بعد از نقد و بررسی کار من، او بیتی از حافظ را بهعنوان حسنختام جلسه میخواند تا درس بر من بنشیند و درونی شود و درس را نه برای کار که برای زندگی بفهمم. اگر از او سؤال میکردی، دین و اعتقاد شما چیست؟ پاسخ میشنیدی: «مذهب عشق». برخلاف دیگر دانشگاهیان، او نگاهی منفعل و بهاصطلاح بیطرفانه به موضوع تحقیق و پژوهشش نداشت. او، به نظر من، یک محمود شبستری آمریکایی و عارفی مدرن بود. با وجود تمام کمبودها و مشکلاتم؛ چه در زندگی شخصی و چه در حرفه و موضوع پایاننامهام، دکتر لویسون به من اعتماد داشت و همواره حمایتم کرد. چه سادهانگارانه فکر میکردم که بهزودی بر در اتاقش ضربهای خواهم زد، در را خواهم گشود و پایاننامه خود را شخصا به او تقدیم خواهم کرد. اکنون کدامین در را باید بزنم که با فارسی به لهجه آمریکاییاش به من بگوید: «آقای رفیق! بالاخره تزت رو تمام کردی؟»...
1-لئونارد لویسون (یا لویزن) متولد ۱۹۵۳ در آمریکا اسلامشناس، مولاناپژوه و پژوهشگر زبان و ادبیات فارسی دپارتمان مطالعات اسلامی و عربی دانشگاه اگزتر انگلستان سردبیر مجله «مولانا ریویو» از میان مجموعه آثار او متشکل از ۹ کتاب، ۲۱ مقاله، ۱۷ فصل کتاب و ۱۱ مقاله ارائهشده در کنفرانسهای علمی، تنها تعداد اندکی از آنها به فارسی ترجمه شده است که از جمله مهمترین آنها میتوان به «دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند» شعر فارسی حافظ ترجمهشده به انگلیسی نشر مرکز ۱۳۹۱ /دوره دوجلدی میراث تصوف نشر مرکز، ۱۳۸۴ /فراسوی ایمان و کفر شیخ محمود شبستری نشر مرکز ۱۳۷۹ اشاره کرد.
* رفیق رحیم آجانی، اصالتا از پاکستان، در دانشگاه فردوسی مشهد به تحقیق و تکمیل پایاننامه در مورد توسعه مفهوم «رندی» در شعر کلاسیک فارسی از قرن ۱۰ تا ۱۴ (میلادی) زير نظر دکتر محمد تقوی و دکتر احسان قبول، مشغول است.
استاد راهنمای دکترای من در دانشگاه اگزتر انگلستان، استاد مسلم ادبیات و عرفان فارسی، دکتر لئونارد لویسون1،چند روز پیش در تاریخ شش آگوست ۲۰۱۸ برابر با ۱۵ مرداد ۱۳۹۷ هجریشمسی، دیار فانی را وداع کرد و به دیار باقی شتافت. دو سال پیش بود که به اصرار و پیشنهاد او به ایران آمدم تا زبان فارسی خود را بهبود بخشم و با استادان و پژوهشگرانی که روی موضوعات مشابه پایاننامه دکترایم کار میکنند، آشنا شوم و کار کنم. شب گذشته، در مشهد، خبری دریافت کردم که استادم دیگر در میان ما نیست. یک هفته دیگر او قرار بود در انجمن مطالعات ایران در دانشگاه کالیفرنیا در مورد زمان متافیزیکی در شعر مولانا، صحبت کند، اما زمان او را امان نداد تا از زمان صحبت کند. دکتر لویسون استاد راهنمایی غیرمعمول و یک مرد غیرمعمول هم بود. برخلاف دیگر استادان این حرفه، برای او، پایاننامههای دانشجویانش، فقط پایاننامه نبودند، بلکه بخشی از زندگی و کار آنها و لاجرم کار و زندگی خود او بودند. این موضوع در لویسون بسیار برجسته و یگانه بود. در هر ملاقات با او، همیشه فهرست مفصلی از منابع و مقالات و مطالبی که از نظر او به کار شما میآید، خودش فتوکپی گرفته و برایتان آورده بود. زمانی که در انگلستان بودم، همیشه در یک پارک، در زیر آفتاب کمجان انگلستان، به بحث و گفتوگو مینشستیم. وقتی با او قرار داشتی، غیرممکن بود او را در میان جمعیت پیدا نکنی: سَر گِرد، سبیل درشت، عینک گرد کوچک و عموما با پیراهنی تیره و شلواری سبک و گشاد، با کیفی چرخدار انباشته از کاغذ و کتاب. در زمستان، اغلب یک کلاه خلبانی و کاپشن سبک هم به این مجموعه اضافه میشد. پس از نشستن ساعاتی در پارک، برای عوضشدن حال و جا، در ادامه بحث به کافیشاپی میرفتیم و او همیشه نوشیدنی موردعلاقهاش، چای لاته، سفارش میداد و با حرارت حین نوشیدن، بررسی خود از کار مرا ادامه میداد. بهعنوان شاگرد خلف مولانا، اکثرا با روحیه و پرانرژی بود. باحرارت و بلندبلند صحبت میکرد، جوری که طنین صدایش کافه را پر میکرد و همه گزارش کار مرا میشنیدند. خوبیاش البته این بود که این کار را به فارسی انجام میداد. فارسی او به لهجه غلیظ آمریکایی اما استوار و بهغایت بهقاعده بود. از سالها پیش، از زمانی که لئونارد جوان و همسرش، جین، در ایران قبل از انقلاب ۱۹۷۹ (۱۳۵۷ خورشیدی) در دانشگاه شیراز دانشجوی ادبیات فارسی بودند، زبان فارسی، زبان اولشان شده بود. همسرش، جین، حتی چنان فارسیزبان شد که توانست بر لهجه آمریکاییاش هم غلبه کند. وقتی اولینبار جین را دیدم گمان کردم که زنی ایرانی است. پس از اقامت در انگلستان، لئونارد و جین یک ساختمان کلیسای قدیمی و متروکه را در حومه آکسفورد خریداری کرده و آن را به یک خانه زیبای ایرانی و مدرن تبدیل کردند. پارسال، دکتر لویسون نامهای نوشت و گفت که میخواهد به ایران (دانشگاه فردوسی مشهد) بیاید تا از نزدیک پیشرفت کار مرا ببیند. سفارت ایران اما، تقاضای او را ازآنرو که پاسپورت آمریکایی داشت، رد کرد و به او ویزا نداد؛ به مردی که سردمدار ادب فارسی بود، سالها در ایران زندگی کرده بود، بارها به ایران سفر کرده و سخنرانیها در ادبیات فارسی و عرفان ایرانی کرده بود. این جای بسی تأسف است. جا داشت و دارد که در ایران، در کنار استوانههای شعر فارسی، مانند حافظ که لویسون اشعارش را در قلب و حافظه خود حفظ کرده بود، برای این ایراندوست بزرگ و حافظ زبان و ادب فارسی یادبود درخوری با حضور همسرش، جین، برپا شود. در جلسات ما، همیشه بعد از نقد و بررسی کار من، او بیتی از حافظ را بهعنوان حسنختام جلسه میخواند تا درس بر من بنشیند و درونی شود و درس را نه برای کار که برای زندگی بفهمم. اگر از او سؤال میکردی، دین و اعتقاد شما چیست؟ پاسخ میشنیدی: «مذهب عشق». برخلاف دیگر دانشگاهیان، او نگاهی منفعل و بهاصطلاح بیطرفانه به موضوع تحقیق و پژوهشش نداشت. او، به نظر من، یک محمود شبستری آمریکایی و عارفی مدرن بود. با وجود تمام کمبودها و مشکلاتم؛ چه در زندگی شخصی و چه در حرفه و موضوع پایاننامهام، دکتر لویسون به من اعتماد داشت و همواره حمایتم کرد. چه سادهانگارانه فکر میکردم که بهزودی بر در اتاقش ضربهای خواهم زد، در را خواهم گشود و پایاننامه خود را شخصا به او تقدیم خواهم کرد. اکنون کدامین در را باید بزنم که با فارسی به لهجه آمریکاییاش به من بگوید: «آقای رفیق! بالاخره تزت رو تمام کردی؟»...
1-لئونارد لویسون (یا لویزن) متولد ۱۹۵۳ در آمریکا اسلامشناس، مولاناپژوه و پژوهشگر زبان و ادبیات فارسی دپارتمان مطالعات اسلامی و عربی دانشگاه اگزتر انگلستان سردبیر مجله «مولانا ریویو» از میان مجموعه آثار او متشکل از ۹ کتاب، ۲۱ مقاله، ۱۷ فصل کتاب و ۱۱ مقاله ارائهشده در کنفرانسهای علمی، تنها تعداد اندکی از آنها به فارسی ترجمه شده است که از جمله مهمترین آنها میتوان به «دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند» شعر فارسی حافظ ترجمهشده به انگلیسی نشر مرکز ۱۳۹۱ /دوره دوجلدی میراث تصوف نشر مرکز، ۱۳۸۴ /فراسوی ایمان و کفر شیخ محمود شبستری نشر مرکز ۱۳۷۹ اشاره کرد.
* رفیق رحیم آجانی، اصالتا از پاکستان، در دانشگاه فردوسی مشهد به تحقیق و تکمیل پایاننامه در مورد توسعه مفهوم «رندی» در شعر کلاسیک فارسی از قرن ۱۰ تا ۱۴ (میلادی) زير نظر دکتر محمد تقوی و دکتر احسان قبول، مشغول است.