|

ایده‌هایی درباره تصویر و کلمه در «گفت‌وگوی دوراس/ گدار»

حدود سی‌ودو تُن مکتوب

شیما بهره‌مند

«پای نوشتن که به ‌میان بیاید همه‌چیز پس رانده می‌شود.»
بین‌ تصاویر، ریمون بِلور
جدالِ ژان لوک گدار و مارگریت دوراس از تنش میانِ تصویر و کلمه برخاسته است. دوراسِ نویسنده که فیلم هم می‌سازد و گدارِ فیلم‌ساز که همواره با ادبیات و کلمه درگیر بوده است و به‌تعبیر ریمون بلور در بین فیلم‌سازها، بیش از دیگران به نوشتن گرایش دارد و در فیلم‌سازی بر آن است تا تسلیم تصویر نشود، ازاین‌رو در ترکیب متن و تصویر توانِ متن بیشتر است. گاه تصاویر خالی و برهوتی‌اند و گاه در غیابِ تصویر با کادر سیاه مواجهیم و صدایی خارج از کادر. گدار چنان‌که سیریل بِگَن در کتاب «گفت‌وگوی دوراس/ گدار» می‌نویسد، در پی آن است تا تصویر را با کلام پیوند دهد، به‌گونه‌ای که نام و عنوان و حضور چیزها زدوده شود. مصداقِ بارز این رویکرد به سینما، دیالوگی است در فیلمِ «شور» که گدار آن را در سال 1982 ساخت، جایی که یکی از پرسوناژها می‌گوید: «آدم چیزی را که قرار است بنویسد، از پیش باید ببیند»، نه برعکس و «دشواری اما در دیدن چیزها پیش از سخن‌گفتن از آنهاست.» دوراس از طرفِ دیگر می‌آید: «در تصویر می‌توان نوشت، در حد کمال،‌ تمام فضای تصویر به قالب نوشته درمی‌آید، صدبرابر گسترده‌تر از کتاب.» او درنهایت جانبِ متن را می‌گیرد. مانیفستِ دوراس در نسبتِ کلمه و تصویر، بی‌تردید فیلمنامه «کامیون»1 است که در دهه پنجاه در ادبیات فرانسه فرمِ تازه‌ای با عنوان «فیلم/ رمان» یا «سینما/ رمان» را پدید ‌آورد و ازقضا در سراسر گفت‌وگوی گدار با دوراس مدام پای فیلم و فیلمنامه «کامیون» به‌میان می‌آید. فیلمنامه‌ای که فقط فیلمنامه نیست و درواقع متنِ فیلمی است که می‌توان حینِ خواندن آن را در ذهن تماشا کرد و برمبنای آن دوراس فیلمی با همین نام نیز ساخته است. «گفت‌وگوی
دوراس/ گدار» شاملِ سه هم‌نشینی گدار با دوراس است، نخست در سال 1979 و بعد، 1980 و 1987. البته گدار نَه در سال 1979، بلکه در 1977 - که فیلمِ «کامیون» به ‌نمایش درمی‌آید- قصد داشته در یکی از فیلم‌هایش مکالمه‌ای با دوراس ترتیب بدهد. ربطِ متن و تصویر در این فیلم همان دغدغه همیشگی گدار است که موجب می‌شود با گذشت دو دهه از فیلم «کامیون»، گدار نقلی از فیلم را تکرار کند: «این را می‌شود یک فیلم به‌حساب آورد؟ بله این یک فیلم است.» در این فیلم، دوراس فیلمنامه‌ای را برای ژرار دُپاردی‌یو می‌خواند؛ روایتِ زنی سالخورده که مسافر سَرراهی کامیونی می‌شود و در مسیر، سرگذشت خود را به‌شکل تک‌گویی شرح می‌دهد. راوی داستان، دوراسِ نویسنده است که سرگذشت زنِ سوار بر کامیون را روایت می‌کند و کامیون منظر و محمل کلام هر دو زن است: دوراسِ راوی و زنی که سرگذشتِ او روایت می‌شود. کامیون را لابه‌لای روایت و به‌تناوب در جاده می‌بینیم، اما هیچ تصویری از داخل کامیون نشان داده نمی‌شود. دوراس در مصاحبه‌اش با میشل پُرت2 از «استعاره کامیون» چنین می‌گوید: «آدم تمام ‌وقت در حال نوشتن است، با نوشتن مأوا می‌گیرد در خودش، در تاریکی، جایی که همه چیز قرار پیدا می‌کند، جایی که تمامی زیسته‌ها جمع می‌آید، انبوه می‌شود... کامیونِ توی فیلم حامل این انبوهی است: محمل مکتوب عالم. وزنش را می‌شود رقم زد، سنگین، حدود سی‌ودو تُن مکتوب. ایماژ برای من همین است.» دوراس در تنازعِ تصویر و کلمه، به جانبداری از کلمه می‌پردازد اما بر تنش این دو تاکید دارد و معتقد است به هر دو نیاز دارد. گرچه در کل، به‌گمانِ دوراس تقریبا تمامِ تصاویر مخلِ متن‌اند. این تنش زمانی که با سیاست هم پیوند بخورد به اوجِ خود می‌رسد. چه ‌آن‌که سینما هرقدر هم بتواند تابوشکن باشد، کادر یا فریم دارد، برخلافِ ادبیات. از نظرِ دوراس، سینما متن را متوقف می‌کند، ضربه مهلکی می‌زند به تبار متن، به تخیل. «خصیصه سینما همین است: انسداد، توقف تخیل.» ازاین‌رو، برخلاف این تلقی فراگیر که سینما توانسته است بر ادبیات فائق آید، به‌باورِ دوراس سینما هرگز جای متن را نخواهد گرفت. «در توان سینما نیست که بر متن فائق بیاید، سینما فاقد همچو درایتی است. امکان ندارد که سینما با توانایی نامحدود متن هم‌ارز شود.» نزدِ دوراس فیلم‌ساختن تنها نوعی برهم‌زدن انزوای نوشتار است و بدون متن، سینما وجود ندارد. البته او و گدار هر دو معتقدند در این میان سکوت که حاصل کلام است، جایگاهی خاص دارد. از نظر گدار سینما افتاده است به پُرگویی، خاصه در بیان، پُر از عبارات تکراری است. او از وضعیتی سخن می‌گوید که سینما، مکتوب را تکرار می‌کند. همین‌جا مکثی کنیم و این تلقی را در مونتاژ با وضعیتِ ادبیات ایران بخوانیم. انبوهِ رمان‌ها و داستان‌ها و ناداستان‌ها که در کارگاه‌های ادبی یا در سایه آموزه‌های‌شان تولید می‌شوند، نگاهی به شیوه‌های سرراست و دم‌دستی فیلمنامه‌نویسی دارند. درواقع می‌توان در تلاقی با این عبارتِ گدار که «سینما امروز، مکتوب را تکرار می‌کند» به این عبارت رسید: «ادبیاتِ ما، سینما را تکرار می‌کند.» داستانِ تاریخی و اجتماعی که یک دهه اخیر فضای ادبی ما را انباشته شاید حاصلِ سرریزِ سینمای اجتماعی است و خروار خروار کتابِ آموزش فیلمنامه‌نویسی در چند دقیقه و روز که الگوی کارگاه‌های ادبی بوده و هست. بگذریم.
گدار در جایی از گفت‌وگوی 1987 می‌گوید: «در لحظه‌هایی احساس می‌کنم رفتن با مقوله برگشتن مرتبط است... سرراست بگویم، برداشتم این است که سینما خطِ سیری معکوس دارد: سینما از برگشت شروع می‌شود... در سینما آدم کار را از طریق زمانِ بازیافته شروع می‌کند و بعد، با زمان ازدست‌رفته کار پایان پیدا می‌کند.» در ادبیات اما برعکس، گدار باور دارد که ادبیات با زمانِ ازدست‌رفته شروع می‌شود و با زمان بازیافته تمام می‌شود. او این حالت را به دو قطاری تشبیه می‌کند که به‌موازاتِ هم اما در دو جهتِ مخالف حرکت می‌کنند. سرآخر سیریل بگن از مکالماتِ دوراس و گدار که به‌تعبیر دوراس گاه در و بی‌در می‌شود، جمع‌بندی به‌دست می‌دهد در قالب موخره‌ای بر کتاب. او معتقد است گدار و دوراس هر دو در تنش تصویر و کلمه به راهکاری خاصِ خود رسیدند. در فیلم‌هایی که این دو ساخته‌اند، تا آنجا که به نوشتار و کلام مربوط می‌شود، دیواری بین امر دیدن و تصویر حایل است. دید به‌مفهومِ طریق بی‌واسطه متمایز از تصویر است و دوراس دیدی را ثبت می‌کند که برخاسته از کلام است. گدار نیز در میان پلان‌ها کلمات و تصاویری می‌گنجاند تا دید و تصویر بر هم سنگینی کنند. دیدن و گفتن، در این رویکردها به‌ظاهر متعارض‌اند اما همسو عمل می‌کنند و دو نیروی وابسته به هم‌اند.
تأملاتِ دوراس و گدار در این سه گفت‌وگو بر محورِ تضاد یا تنشِ سینما و نوشتن، کلمه و تصویر دور می‌زند. گدار از آرزوی ازدست‌رفته‌اش می‌گوید که همانا نویسنده‌شدن بوده است. دوراس از مرگِ سینما در برابرِ «بزرگ‌ترین کنشگر برای رهایی سینمای جهانی» از قیدوبندهای کهنه. و از خلالِ این بحث‌ها که رفته‌رفته تکه‌تکه می‌شوند و به هیچ پیوستاری تن نمی‌دهند، تاریخ واقعی سینما پدیدار می‌شود و درست مانندِ فیلم‌های گدار هرچه پیش‌تر می‌رویم، کلمات فضا را تسخیر می‌کنند و تبدیل می‌شوند به ماده خام به‌قصدِ تداوم یا ایجاد گسست و وقفه، همان اتفاقی که در آخرین فیلم گدار «وداع با زبان» (2014) می‌افتد: مستحیل‌شدنِ پیکرها در ماده تصویر. «گفت‌وگوی دوراس/ گدار» اخیرا با ترجمه درخور قاسم روبین، مترجمِ غالب آثار دوراس به فارسی، در نشر مرکز منتشر شده است.
1. کامیون، مارگریت دوراس، ترجمه قاسم روبین، نشر نیلوفر
2. مکان‌های مارگریت دوراس، گفت‌وگوی میشل پرت، ترجمه قاسم روبین، نشر اختران

«پای نوشتن که به ‌میان بیاید همه‌چیز پس رانده می‌شود.»
بین‌ تصاویر، ریمون بِلور
جدالِ ژان لوک گدار و مارگریت دوراس از تنش میانِ تصویر و کلمه برخاسته است. دوراسِ نویسنده که فیلم هم می‌سازد و گدارِ فیلم‌ساز که همواره با ادبیات و کلمه درگیر بوده است و به‌تعبیر ریمون بلور در بین فیلم‌سازها، بیش از دیگران به نوشتن گرایش دارد و در فیلم‌سازی بر آن است تا تسلیم تصویر نشود، ازاین‌رو در ترکیب متن و تصویر توانِ متن بیشتر است. گاه تصاویر خالی و برهوتی‌اند و گاه در غیابِ تصویر با کادر سیاه مواجهیم و صدایی خارج از کادر. گدار چنان‌که سیریل بِگَن در کتاب «گفت‌وگوی دوراس/ گدار» می‌نویسد، در پی آن است تا تصویر را با کلام پیوند دهد، به‌گونه‌ای که نام و عنوان و حضور چیزها زدوده شود. مصداقِ بارز این رویکرد به سینما، دیالوگی است در فیلمِ «شور» که گدار آن را در سال 1982 ساخت، جایی که یکی از پرسوناژها می‌گوید: «آدم چیزی را که قرار است بنویسد، از پیش باید ببیند»، نه برعکس و «دشواری اما در دیدن چیزها پیش از سخن‌گفتن از آنهاست.» دوراس از طرفِ دیگر می‌آید: «در تصویر می‌توان نوشت، در حد کمال،‌ تمام فضای تصویر به قالب نوشته درمی‌آید، صدبرابر گسترده‌تر از کتاب.» او درنهایت جانبِ متن را می‌گیرد. مانیفستِ دوراس در نسبتِ کلمه و تصویر، بی‌تردید فیلمنامه «کامیون»1 است که در دهه پنجاه در ادبیات فرانسه فرمِ تازه‌ای با عنوان «فیلم/ رمان» یا «سینما/ رمان» را پدید ‌آورد و ازقضا در سراسر گفت‌وگوی گدار با دوراس مدام پای فیلم و فیلمنامه «کامیون» به‌میان می‌آید. فیلمنامه‌ای که فقط فیلمنامه نیست و درواقع متنِ فیلمی است که می‌توان حینِ خواندن آن را در ذهن تماشا کرد و برمبنای آن دوراس فیلمی با همین نام نیز ساخته است. «گفت‌وگوی
دوراس/ گدار» شاملِ سه هم‌نشینی گدار با دوراس است، نخست در سال 1979 و بعد، 1980 و 1987. البته گدار نَه در سال 1979، بلکه در 1977 - که فیلمِ «کامیون» به ‌نمایش درمی‌آید- قصد داشته در یکی از فیلم‌هایش مکالمه‌ای با دوراس ترتیب بدهد. ربطِ متن و تصویر در این فیلم همان دغدغه همیشگی گدار است که موجب می‌شود با گذشت دو دهه از فیلم «کامیون»، گدار نقلی از فیلم را تکرار کند: «این را می‌شود یک فیلم به‌حساب آورد؟ بله این یک فیلم است.» در این فیلم، دوراس فیلمنامه‌ای را برای ژرار دُپاردی‌یو می‌خواند؛ روایتِ زنی سالخورده که مسافر سَرراهی کامیونی می‌شود و در مسیر، سرگذشت خود را به‌شکل تک‌گویی شرح می‌دهد. راوی داستان، دوراسِ نویسنده است که سرگذشت زنِ سوار بر کامیون را روایت می‌کند و کامیون منظر و محمل کلام هر دو زن است: دوراسِ راوی و زنی که سرگذشتِ او روایت می‌شود. کامیون را لابه‌لای روایت و به‌تناوب در جاده می‌بینیم، اما هیچ تصویری از داخل کامیون نشان داده نمی‌شود. دوراس در مصاحبه‌اش با میشل پُرت2 از «استعاره کامیون» چنین می‌گوید: «آدم تمام ‌وقت در حال نوشتن است، با نوشتن مأوا می‌گیرد در خودش، در تاریکی، جایی که همه چیز قرار پیدا می‌کند، جایی که تمامی زیسته‌ها جمع می‌آید، انبوه می‌شود... کامیونِ توی فیلم حامل این انبوهی است: محمل مکتوب عالم. وزنش را می‌شود رقم زد، سنگین، حدود سی‌ودو تُن مکتوب. ایماژ برای من همین است.» دوراس در تنازعِ تصویر و کلمه، به جانبداری از کلمه می‌پردازد اما بر تنش این دو تاکید دارد و معتقد است به هر دو نیاز دارد. گرچه در کل، به‌گمانِ دوراس تقریبا تمامِ تصاویر مخلِ متن‌اند. این تنش زمانی که با سیاست هم پیوند بخورد به اوجِ خود می‌رسد. چه ‌آن‌که سینما هرقدر هم بتواند تابوشکن باشد، کادر یا فریم دارد، برخلافِ ادبیات. از نظرِ دوراس، سینما متن را متوقف می‌کند، ضربه مهلکی می‌زند به تبار متن، به تخیل. «خصیصه سینما همین است: انسداد، توقف تخیل.» ازاین‌رو، برخلاف این تلقی فراگیر که سینما توانسته است بر ادبیات فائق آید، به‌باورِ دوراس سینما هرگز جای متن را نخواهد گرفت. «در توان سینما نیست که بر متن فائق بیاید، سینما فاقد همچو درایتی است. امکان ندارد که سینما با توانایی نامحدود متن هم‌ارز شود.» نزدِ دوراس فیلم‌ساختن تنها نوعی برهم‌زدن انزوای نوشتار است و بدون متن، سینما وجود ندارد. البته او و گدار هر دو معتقدند در این میان سکوت که حاصل کلام است، جایگاهی خاص دارد. از نظر گدار سینما افتاده است به پُرگویی، خاصه در بیان، پُر از عبارات تکراری است. او از وضعیتی سخن می‌گوید که سینما، مکتوب را تکرار می‌کند. همین‌جا مکثی کنیم و این تلقی را در مونتاژ با وضعیتِ ادبیات ایران بخوانیم. انبوهِ رمان‌ها و داستان‌ها و ناداستان‌ها که در کارگاه‌های ادبی یا در سایه آموزه‌های‌شان تولید می‌شوند، نگاهی به شیوه‌های سرراست و دم‌دستی فیلمنامه‌نویسی دارند. درواقع می‌توان در تلاقی با این عبارتِ گدار که «سینما امروز، مکتوب را تکرار می‌کند» به این عبارت رسید: «ادبیاتِ ما، سینما را تکرار می‌کند.» داستانِ تاریخی و اجتماعی که یک دهه اخیر فضای ادبی ما را انباشته شاید حاصلِ سرریزِ سینمای اجتماعی است و خروار خروار کتابِ آموزش فیلمنامه‌نویسی در چند دقیقه و روز که الگوی کارگاه‌های ادبی بوده و هست. بگذریم.
گدار در جایی از گفت‌وگوی 1987 می‌گوید: «در لحظه‌هایی احساس می‌کنم رفتن با مقوله برگشتن مرتبط است... سرراست بگویم، برداشتم این است که سینما خطِ سیری معکوس دارد: سینما از برگشت شروع می‌شود... در سینما آدم کار را از طریق زمانِ بازیافته شروع می‌کند و بعد، با زمان ازدست‌رفته کار پایان پیدا می‌کند.» در ادبیات اما برعکس، گدار باور دارد که ادبیات با زمانِ ازدست‌رفته شروع می‌شود و با زمان بازیافته تمام می‌شود. او این حالت را به دو قطاری تشبیه می‌کند که به‌موازاتِ هم اما در دو جهتِ مخالف حرکت می‌کنند. سرآخر سیریل بگن از مکالماتِ دوراس و گدار که به‌تعبیر دوراس گاه در و بی‌در می‌شود، جمع‌بندی به‌دست می‌دهد در قالب موخره‌ای بر کتاب. او معتقد است گدار و دوراس هر دو در تنش تصویر و کلمه به راهکاری خاصِ خود رسیدند. در فیلم‌هایی که این دو ساخته‌اند، تا آنجا که به نوشتار و کلام مربوط می‌شود، دیواری بین امر دیدن و تصویر حایل است. دید به‌مفهومِ طریق بی‌واسطه متمایز از تصویر است و دوراس دیدی را ثبت می‌کند که برخاسته از کلام است. گدار نیز در میان پلان‌ها کلمات و تصاویری می‌گنجاند تا دید و تصویر بر هم سنگینی کنند. دیدن و گفتن، در این رویکردها به‌ظاهر متعارض‌اند اما همسو عمل می‌کنند و دو نیروی وابسته به هم‌اند.
تأملاتِ دوراس و گدار در این سه گفت‌وگو بر محورِ تضاد یا تنشِ سینما و نوشتن، کلمه و تصویر دور می‌زند. گدار از آرزوی ازدست‌رفته‌اش می‌گوید که همانا نویسنده‌شدن بوده است. دوراس از مرگِ سینما در برابرِ «بزرگ‌ترین کنشگر برای رهایی سینمای جهانی» از قیدوبندهای کهنه. و از خلالِ این بحث‌ها که رفته‌رفته تکه‌تکه می‌شوند و به هیچ پیوستاری تن نمی‌دهند، تاریخ واقعی سینما پدیدار می‌شود و درست مانندِ فیلم‌های گدار هرچه پیش‌تر می‌رویم، کلمات فضا را تسخیر می‌کنند و تبدیل می‌شوند به ماده خام به‌قصدِ تداوم یا ایجاد گسست و وقفه، همان اتفاقی که در آخرین فیلم گدار «وداع با زبان» (2014) می‌افتد: مستحیل‌شدنِ پیکرها در ماده تصویر. «گفت‌وگوی دوراس/ گدار» اخیرا با ترجمه درخور قاسم روبین، مترجمِ غالب آثار دوراس به فارسی، در نشر مرکز منتشر شده است.
1. کامیون، مارگریت دوراس، ترجمه قاسم روبین، نشر نیلوفر
2. مکان‌های مارگریت دوراس، گفت‌وگوی میشل پرت، ترجمه قاسم روبین، نشر اختران

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها