از اسبافتادگان
ماردين سيداحمدي . پژوهشگر
فرداي روز استيضاح وزير تعاون، کار و رفاه اجتماعي، روزنامهها در يک اقدام تقريبا هماهنگ با انتخاب تيتر جالبي خبر دادند که وزير کار بيکار شد. پيوستن علي ربيعي به خيل بيکاران اگرچه به احتمال قریببهیقین موقت و کوتاهمدت است و ممکن است او با يک دستخط روحاني مجددا بر صدر بنشيند و به قول شاعر مجددا قدر ببيند. موج حملات چندماهه اخير به او در کنار برخي زمينهسازيها در دستگاههاي مختلف براي حذف او از کابينه دولت و سيستم مديريت اجرائي کشور، در کنار دو بار استيضاح ناموفق و موفق در پنج ماه گذشته در نهايت علي ربيعي را از طبقه دهم وزارت کار به خانه فرستاد. اين مسئله و گلهمندي ربيعي از آن، احتمال دارد بازگشت وي به عرصه کار اجرائي را تا مقطعي که رئيسجمهور دوباره احساس نياز کند، با تأخير مواجه کند. شوربختانه امروز در جامعه ما يک قانون نانوشته ناپسند، در پشتپازدن به ازاسبافتادگان مرسوم است؛ براساساین اگرچه شايد بتوان پذيرفت که با موفقيت استيضاح اخير، ربيعي از اسب افتاده است؛ اما نميتوان انکار کرد که بر اصل همچنان استوار است. بر همين مبنا و با توجه به اينکه نگارنده اين متن که در وزارتخانه عريضوطويل و پر خدموحشم سابق زيرمجموعه «علي ربيعي»، بدون هيچ ادعا و ترصد و توقع پست و مقام کار کرده است، خود را ملزم به صداقت ميداند، با توجه به رأي موافق بهارستانيها به استيضاح ربيعي حتي اگر قرار بر نگارش ثنانامهاي بهمنظور کسب صلهاي هم ميبود، مشمول شعر مشهور استاد شهريار ميشود که فرمودند:
«آمدي جانم به قربانت ولي حالا چرا؟».
براساساين ميتوان ادعا کرد که اين نظريه هم از اساس مردود است. اين نوشتار بهصورت منصفانه و البته خلاصه به انعکاس تصوير ربيعي در آينه انديشه کردها که از ابتداي انقلاب، دست دوستي او را لمس و محبت گرمش را حس کردهاند، ميپردازد. او در ابتداي دهه 60 و در بحبوحه ناآراميهاي کردستان به مناطق کردنشين آمد، در کردستان ربيعي به «برادر عباد» مشهور شد و خيلي زود در ميان جامعه پاک، صميمي، سادهزيست و خونگرم کُرد، دوستاني باوفا و قدرشناس براي خود پيدا کرد. او با کمک به تأسيس مرکز نشر ادبيات و فرهنگ كُردي «صلاحالدين ايوبي» در شهرستان اروميه، خارج از تشريفات مرسوم ثبتي مهر تأييدي بر سند منگولهدار اين رفاقت زد.
ربيعي دراينباره ميگويد: «دوستان اديب كُرد اين پيشنهاد را دادند و با توجه به اينکه حاکميت فضاي امنيتي غائلههاي پس از انقلاب و جنگ تحميلي، اجازه اين کار را به هرکس نميداد، از نفوذ و قدرتم براي احقاق اين حق که واقعا هم به آن باور داشتم، اقدام کردم. موضوع را با «ميرحسين موسوي» در ميان گذاشتم و موسوي يک ميليون تومان پول به اين کار فرهنگي اختصاص داد». بهعنوان يک اصلاحطلب کرد، گاهي به اين موضوع ميانديشم که رأي بالاي کردستانيها به جريان اصلاحات و اصلاحطلبي در همه انتخاباتها ممکن است از اين قبيل قدرشناسي نشئت گرفته باشد؛ صدالبته در تعبير اين موضوع که کردها ذاتا آدمهاي قدرشناسي هستند، شکي نيست. تاريخ ثابت کرده است کردي که نمک بخورد، نمکگير ميشود و نمکدانشکني نميکند. با تأسيس مرکز نشر و گسترش فرهنگ و ادبيات کردي، «سروه» تنها مجله کردي آن دوران از دل ذهن زيباي اين افراد متولد شد و با حمايت اين روشنفکران جوان، مديريت اين مجله وزين به استادان بزرگي چون «محمدامين شيخالاسلامي» ملقب به «هيمن» واگذار شد.
«احمد قاضي» که پس از استاد هيمن، 15 سال امانت سردبيري سروه را تقبل کرد، درباره مجله سروه ميگويد: «در سال ۱۳۶۴ مجوز انتشار مجله سروه صادر شد و ماموستا «هيمن» هم سردبير شد. ماموستا هيمن که سنگ زيربنا و بنيانگذار «سروه» بود، بيشتر از چهار شماره مهلت سردبيري اين مجله مهم ادبي - فرهنگي را نداشت و چهره در نقاب خاک کشيد، بعد از فوت استاد، مسئوليت سنگين سردبيري از شماره ششم (پاييز ۱۳۶۵ تا ۱۳۸۰) لغايت زمان انتقال مجله سروه از اروميه به سنندج به بنده[احمد قاضي] سپرده شد». همانطور که ذکر شد؛ «سروه» پس از مرگ استاد هيمن يتيم نماند و با مديريت احمد قاضي و همراهي شوراي نويسندگان، متشکل از قلمزنان و شاعران و خردورزاني مانند؛ «كريم قيومي»، «فاروق كيخسروي»، «عزيز كيخسروي»، «سيدفهيم سرروتي»، «حميد زرزا»، «حسين محمدي»، «عزيز آلي»، «مصطفي فتاحيقاضي»، «رسول ويسي»، «مارف آغايي» و «پرويز جهاني» به راه روشن ادبي-فرهنگي استاد استمرار بخشيد.
جدا از اثرات فاخر و برجسته زبان کردي که در انتشارات «صلاحالدين ايوبي» فرصت انتشار پيدا کرد و عرضه شد، چاپ و تداوم انتشار مجله «سروه» براي ادعاي اداي دين «برادر عباد» به مردم کرد کافي بود. ارتباط نزديک و واقعبينانه «علي ربيعي» با اکراد و حفظ و استمرار اين پيوند در دهههاي اخير در قالب ديدار و نشستهاي همانديشي صميمي و آشنايي با تفکر نسل جديد و جوان اين مردم نجيب و بزرگ در حالي بهصورت متناوب تکرار شده است که ربيعي در بالاترين پستهاي دولتي، بيشترين مشغله کاري و محدوديت زماني را دارد. «ربيعي» در ششم دي ماه سال ۹۶ و زماني که هنوز به وزارت ملبس بود، براي کلنگزني يک بيمارستان تأمين اجتماعي به مهاباد، به تعبير رهبر انقلاب؛ «شهر جوانان بااستعداد و انسانهاي هوشمند» آمد، در مهاباد شجاعانه از «قاضي محمد» گفت و مهاباد را شهر بزرگمرداني همچون قاضي خطاب کرد.
عامه اهل سنت و در کنار آنها کردها براي پيروزي حسن روحاني سنگ تمام گذاشتند. اما اين ربيعي بود كه با معرفي «سليمان پاکسرشت» استاد دانشگاه و پژوهشگر خلاق و نمونه کشوري به عنوان معاون وزير و رئيس سازمان آموزش فني و حرفهاي کشور يک بار ديگر عقد اخوتش را با کردها تجديد کرد. تعامل مؤثر با نهادهاي مدني و تشکلهاي کارگري، داشتن رويکرد اجتماعي به منظور توانمندسازي قشر محروم، ارتقاي شاخصهاي بيمه که شامل 11 ميليون ايراني ميشود، تدوين و اجراي طرح اشتغال فراگير، يکسانسازي حقوق بازنشستگان، پرداخت بهموقع حقوق مددجويان سازمان بهزيستي و کميته امداد حضرت امام، رشد 51درصدي تشکلهاي کارگري و کارفرمايي، برنامه پيشگيري از معلوليتها، آشنايي کامل با تنگناهاي جامعه کارگري، کاهش ساعات کاري بانوان، افزايش و اجباريکردن مشاورهها، رشد بيش از 40درصدي مؤسسات خيريه، کاهش محسوس آسيبهاي اجتماعي، حمايت تمامقد از مهارتآموزي و رشد و ارتقاي فرهنگ کار گوشههايي از کارنامه اين پژوهشگر محسوب ميشوند. رفتار او قبل و بعد از استيضاح در اوج حملات رسانهها نقطه تمايز در مجموعه اعداد گنگ آدمهاست. او در گذشته نيز وقتي پسرش «محمدجواد» را به
واسطه تصادف با راننده فراري يک خودرو لاييکش، از دست داد، پس از دستگيري راننده خاطي، با سعه صدر از تاوان قاتل سهوي فرزندش گذشت و گفت: «با توجه به مسئوليتم در جامعه معتقد هستم اين فرد را که در خيابان لايي ميکشد ما توليد و تربيت کردهايم و از سياستهاي غلط ماست که اين فرد به اين ميزان بيمسئوليت بار آمده است، چراکه اگر او در همان دقايق اوليه «محمدجواد» را به بيمارستان رسانيده بود، پسرم فوت نميکرد». او با استيضاح تمام نميشود.
فرداي روز استيضاح وزير تعاون، کار و رفاه اجتماعي، روزنامهها در يک اقدام تقريبا هماهنگ با انتخاب تيتر جالبي خبر دادند که وزير کار بيکار شد. پيوستن علي ربيعي به خيل بيکاران اگرچه به احتمال قریببهیقین موقت و کوتاهمدت است و ممکن است او با يک دستخط روحاني مجددا بر صدر بنشيند و به قول شاعر مجددا قدر ببيند. موج حملات چندماهه اخير به او در کنار برخي زمينهسازيها در دستگاههاي مختلف براي حذف او از کابينه دولت و سيستم مديريت اجرائي کشور، در کنار دو بار استيضاح ناموفق و موفق در پنج ماه گذشته در نهايت علي ربيعي را از طبقه دهم وزارت کار به خانه فرستاد. اين مسئله و گلهمندي ربيعي از آن، احتمال دارد بازگشت وي به عرصه کار اجرائي را تا مقطعي که رئيسجمهور دوباره احساس نياز کند، با تأخير مواجه کند. شوربختانه امروز در جامعه ما يک قانون نانوشته ناپسند، در پشتپازدن به ازاسبافتادگان مرسوم است؛ براساساین اگرچه شايد بتوان پذيرفت که با موفقيت استيضاح اخير، ربيعي از اسب افتاده است؛ اما نميتوان انکار کرد که بر اصل همچنان استوار است. بر همين مبنا و با توجه به اينکه نگارنده اين متن که در وزارتخانه عريضوطويل و پر خدموحشم سابق زيرمجموعه «علي ربيعي»، بدون هيچ ادعا و ترصد و توقع پست و مقام کار کرده است، خود را ملزم به صداقت ميداند، با توجه به رأي موافق بهارستانيها به استيضاح ربيعي حتي اگر قرار بر نگارش ثنانامهاي بهمنظور کسب صلهاي هم ميبود، مشمول شعر مشهور استاد شهريار ميشود که فرمودند:
«آمدي جانم به قربانت ولي حالا چرا؟».
براساساين ميتوان ادعا کرد که اين نظريه هم از اساس مردود است. اين نوشتار بهصورت منصفانه و البته خلاصه به انعکاس تصوير ربيعي در آينه انديشه کردها که از ابتداي انقلاب، دست دوستي او را لمس و محبت گرمش را حس کردهاند، ميپردازد. او در ابتداي دهه 60 و در بحبوحه ناآراميهاي کردستان به مناطق کردنشين آمد، در کردستان ربيعي به «برادر عباد» مشهور شد و خيلي زود در ميان جامعه پاک، صميمي، سادهزيست و خونگرم کُرد، دوستاني باوفا و قدرشناس براي خود پيدا کرد. او با کمک به تأسيس مرکز نشر ادبيات و فرهنگ كُردي «صلاحالدين ايوبي» در شهرستان اروميه، خارج از تشريفات مرسوم ثبتي مهر تأييدي بر سند منگولهدار اين رفاقت زد.
ربيعي دراينباره ميگويد: «دوستان اديب كُرد اين پيشنهاد را دادند و با توجه به اينکه حاکميت فضاي امنيتي غائلههاي پس از انقلاب و جنگ تحميلي، اجازه اين کار را به هرکس نميداد، از نفوذ و قدرتم براي احقاق اين حق که واقعا هم به آن باور داشتم، اقدام کردم. موضوع را با «ميرحسين موسوي» در ميان گذاشتم و موسوي يک ميليون تومان پول به اين کار فرهنگي اختصاص داد». بهعنوان يک اصلاحطلب کرد، گاهي به اين موضوع ميانديشم که رأي بالاي کردستانيها به جريان اصلاحات و اصلاحطلبي در همه انتخاباتها ممکن است از اين قبيل قدرشناسي نشئت گرفته باشد؛ صدالبته در تعبير اين موضوع که کردها ذاتا آدمهاي قدرشناسي هستند، شکي نيست. تاريخ ثابت کرده است کردي که نمک بخورد، نمکگير ميشود و نمکدانشکني نميکند. با تأسيس مرکز نشر و گسترش فرهنگ و ادبيات کردي، «سروه» تنها مجله کردي آن دوران از دل ذهن زيباي اين افراد متولد شد و با حمايت اين روشنفکران جوان، مديريت اين مجله وزين به استادان بزرگي چون «محمدامين شيخالاسلامي» ملقب به «هيمن» واگذار شد.
«احمد قاضي» که پس از استاد هيمن، 15 سال امانت سردبيري سروه را تقبل کرد، درباره مجله سروه ميگويد: «در سال ۱۳۶۴ مجوز انتشار مجله سروه صادر شد و ماموستا «هيمن» هم سردبير شد. ماموستا هيمن که سنگ زيربنا و بنيانگذار «سروه» بود، بيشتر از چهار شماره مهلت سردبيري اين مجله مهم ادبي - فرهنگي را نداشت و چهره در نقاب خاک کشيد، بعد از فوت استاد، مسئوليت سنگين سردبيري از شماره ششم (پاييز ۱۳۶۵ تا ۱۳۸۰) لغايت زمان انتقال مجله سروه از اروميه به سنندج به بنده[احمد قاضي] سپرده شد». همانطور که ذکر شد؛ «سروه» پس از مرگ استاد هيمن يتيم نماند و با مديريت احمد قاضي و همراهي شوراي نويسندگان، متشکل از قلمزنان و شاعران و خردورزاني مانند؛ «كريم قيومي»، «فاروق كيخسروي»، «عزيز كيخسروي»، «سيدفهيم سرروتي»، «حميد زرزا»، «حسين محمدي»، «عزيز آلي»، «مصطفي فتاحيقاضي»، «رسول ويسي»، «مارف آغايي» و «پرويز جهاني» به راه روشن ادبي-فرهنگي استاد استمرار بخشيد.
جدا از اثرات فاخر و برجسته زبان کردي که در انتشارات «صلاحالدين ايوبي» فرصت انتشار پيدا کرد و عرضه شد، چاپ و تداوم انتشار مجله «سروه» براي ادعاي اداي دين «برادر عباد» به مردم کرد کافي بود. ارتباط نزديک و واقعبينانه «علي ربيعي» با اکراد و حفظ و استمرار اين پيوند در دهههاي اخير در قالب ديدار و نشستهاي همانديشي صميمي و آشنايي با تفکر نسل جديد و جوان اين مردم نجيب و بزرگ در حالي بهصورت متناوب تکرار شده است که ربيعي در بالاترين پستهاي دولتي، بيشترين مشغله کاري و محدوديت زماني را دارد. «ربيعي» در ششم دي ماه سال ۹۶ و زماني که هنوز به وزارت ملبس بود، براي کلنگزني يک بيمارستان تأمين اجتماعي به مهاباد، به تعبير رهبر انقلاب؛ «شهر جوانان بااستعداد و انسانهاي هوشمند» آمد، در مهاباد شجاعانه از «قاضي محمد» گفت و مهاباد را شهر بزرگمرداني همچون قاضي خطاب کرد.
عامه اهل سنت و در کنار آنها کردها براي پيروزي حسن روحاني سنگ تمام گذاشتند. اما اين ربيعي بود كه با معرفي «سليمان پاکسرشت» استاد دانشگاه و پژوهشگر خلاق و نمونه کشوري به عنوان معاون وزير و رئيس سازمان آموزش فني و حرفهاي کشور يک بار ديگر عقد اخوتش را با کردها تجديد کرد. تعامل مؤثر با نهادهاي مدني و تشکلهاي کارگري، داشتن رويکرد اجتماعي به منظور توانمندسازي قشر محروم، ارتقاي شاخصهاي بيمه که شامل 11 ميليون ايراني ميشود، تدوين و اجراي طرح اشتغال فراگير، يکسانسازي حقوق بازنشستگان، پرداخت بهموقع حقوق مددجويان سازمان بهزيستي و کميته امداد حضرت امام، رشد 51درصدي تشکلهاي کارگري و کارفرمايي، برنامه پيشگيري از معلوليتها، آشنايي کامل با تنگناهاي جامعه کارگري، کاهش ساعات کاري بانوان، افزايش و اجباريکردن مشاورهها، رشد بيش از 40درصدي مؤسسات خيريه، کاهش محسوس آسيبهاي اجتماعي، حمايت تمامقد از مهارتآموزي و رشد و ارتقاي فرهنگ کار گوشههايي از کارنامه اين پژوهشگر محسوب ميشوند. رفتار او قبل و بعد از استيضاح در اوج حملات رسانهها نقطه تمايز در مجموعه اعداد گنگ آدمهاست. او در گذشته نيز وقتي پسرش «محمدجواد» را به
واسطه تصادف با راننده فراري يک خودرو لاييکش، از دست داد، پس از دستگيري راننده خاطي، با سعه صدر از تاوان قاتل سهوي فرزندش گذشت و گفت: «با توجه به مسئوليتم در جامعه معتقد هستم اين فرد را که در خيابان لايي ميکشد ما توليد و تربيت کردهايم و از سياستهاي غلط ماست که اين فرد به اين ميزان بيمسئوليت بار آمده است، چراکه اگر او در همان دقايق اوليه «محمدجواد» را به بيمارستان رسانيده بود، پسرم فوت نميکرد». او با استيضاح تمام نميشود.