فرداي 6سالگي یک زلزله
مهدي زارع*
کاهش يا افزايش ريسک را شش سال بعد از زلزله 21 مرداد 91 ورزقان با 306 کشته میتوان ارزيابي کرد. در شش سال گذشته تغييراتي در بافت جمعيتي ما به وجود آمده است (سالي حدود يک ميليون نفر به جمعيت ما اضافه شده و از 76 ميليون نفر به حدود 82 ميليون نفر رسيدهايم). با مقايسه آمار جمعيت شهري و روستايي ايران ميتوان ديد که بيشتر اين افزايش جمعيت به جمعيت شهري کشور افزوده شده است. از سوي ديگر بيش از 80 درصد جمعيت افزودهشده به شهرها، مهاجران بودهاند و اکثر اين مهاجران نيز به حاشيه شهرهاي بزرگ يا شهرکهاي حاشيهنشين اضافه شدهاند. با ارزيابي سادهاي ميتوان تصور كرد که در شش سال گذشته به جمعيت در معرض آسيب ما افزوده شده و بافتهاي جديد عمدتا در حاشيهنشينها يا شهرستانهاي رده دوم و سوم ايران با کيفيتي بسيار پايين احداث شدهاند. اين مسئله در زلزله 21 آبان 1396 ازگله سرپلذهاب بهخوبي خود را نشان داد. بيش از 75 درصد از کشتهها (660 نفر) در ساختمانهاي زير 10 سال ساخت کشته شدند و کيفيت و مقاومت بتون بهکاررفته براي احداث همين ساختمانهاي جديد از نصف مقاومت حداقل مورد انتظار در آييننامه بتون نيز پايينتر بود! آسيبها هم در زلزله ورزقان 1391 و هم در زمينلرزه ازگله سرپل ذهاب 1396 نهفقط به ساختمانهاي شخصيساز؛ بلکه به زيرساختها و ساختمانهاي عمومي و دولتي هم وارد شد و در هر دو مورد ساختمانهاي بيمارستاني که در بازه زماني يک سال قبل از اين زلزلههاي يادشده ساخته شده بود، بهشدت تخريب و از دسترس و خدمترساني خارج شدند. اين مرور مختصر از رخدادهاي شش سال گذشته نشان ميدهد که حرکت کشور در راستای افزايش ريسک در برابر زلزله بوده است. در اين شش سال کادرهاي پرورشيافته تخصصي در زمينههاي علوم و فنون زلزله در سطح دکترا فارغالتحصيل شدهاند که بيشترشان از نيروهاي جوان و نخبه کشورند؛ ولي کشور در بخش علمي و صنعتي توان جذب چيزي حدود 20 درصد از اين کادرهاي باکيفيت بالا را داشته و ارزيابي اوليه نشان ميدهد که غير از حدود 20 درصد ديگري که در بخش خصوصي و با تأسيس شرکتهاي دانشبنيان در کشور جذب شدهاند، الباقي يا از کشور مهاجرت کرده يا به کل به شغل و حرفه ديگري مشغول شدهاند. اين موضوع براي کشوري که مسئله زلزله از فوريترين مسائل از نگاه ايمني ساکنانش است، خبر بسيار بدي است؛ مثلا ميتوان يادآورد شد که بيشتر دانشجويان سابق دکترا که در زمينه پيشبيني زلزله بهعنوان تز دکتراي خود، روي ايران کار کردهاند (زير نظر نگارنده يا همکاران ديگر) و اکثرا هم در همين شش سال گذشته فارغالتحصيل شدهاند، امروزه به کاري غير از پيشبيني زلزله مشغولاند يا از کشور مهاجرت کردهاند. در اين زمينه که فعاليتي بنيادي و حياتي براي کشور است، هيچ فعال بخش خصوصي و هيچ کارفرماي صنعتي يا خدماتي دولتي حاضر به پرداخت بودجه و سرمايهگذاري نيست. بوروکراسي پيچيده، کند، غيرپويا و غيرمنعطف وزارت علوم نيز امکان تعريف شاخه، مرکز، درس يا رشتههاي جديد و نوآورانه (مثلا در زمينه پيشبيني زلزله) را نميدهد و مديران دانشگاهي نيز يا از نبود بودجه شکايت ميکنند يا پژوهشگران را به دستورات صادره از مافوق (وزارت علوم) و همچنين لزوم انطباق با شرايط اقتصادي کنوني و اولويتهاي ديگر ارجاع و حواله ميدهند. آنچه در اين شش سال در زمينه علوم و فنون زلزلهشناسي و مهندسي زلزله رخ داده، توجه روزافزون به توسعه فناوري و ايجاد ابزار (که در جاي خود لازم است) و سوقدادن هرچه بيشتر دانشجويان تحصيلات تکميلي به موضوعات کمتر نوآورانه، کمتر هزينهزا و بيشتر در راستای توسعه فناورانه، تقليدي و البته بوروکراتيک کشور (با انتشار مقالات هرچه بيشتر) بوده است. آنچه بهويژه در اين شش سال بر زمين مانده و روزبهروز بيشتر مغفول ميماند، توجه کمتر به موضوعات بنيادي و فراموشي توسعه علم و نوآوري و کمتوجهي به موضوعات پيچيده و مهم (مانند پيشبيني زلزله) است که البته هم مدعيان شبهعلمي و ضدعلمي دارد و هم به لحاظ علمي کاري مشکل و پيچيده است و هم اينكه نه وزارت علوم و نه هيچ وزارتخانه يا نهاد دولتي ديگري حاضر به سرمايهگذاري مالي در آن نيست و نه هيچ مديري حاضر به دفاع از اين موضوع مهم و حياتي براي کشور است.
اين موضوعات که نياز به کادر متخصص با بالاترين کيفيت و شبکه علمي از دانشمندان درجه يک دارد، چون در روال بوروکراسي نهادهاي علمي ايران به دام ميافتند و ظاهرا به درد هيچکس نميخورد، معمولا پروندهاي را براي ارتقای استادان پربار نميکند و بهسختي به نتيجه ميرسد (درعينحال که فوقالعاده حياتي و مورد نياز کشور است) و معمولا مقاله زيادي نميتوان از آن منتشر کرد (ضمن اينکه سري که درد نميکند، معمولا بهتر است دستمال نبندند!). بنابراين به نظر ميرسد بهتر بوده و هست که به توليد دستگاهها، ابزارکها و «اپ»ها (که در جاي خود لازماند) بيشتر مشغول باشيم و لازم بوده که اين موضوعات بنيادي براي زلزلههاي ايران به کل رها شوند! براي آنکه در دوازدهمين سالروز زلزله ورزقان (شش سال بعد) با مرور کارنامه شش سال پيشرو ابراز خشنودي کنيم، بايد در نحوه نگاه به علم، زلزله، ريسک، ايمني و البته مديريت علم در ايران تجديدنظر جديد صورت گيرد.
* استاد پژوهشگاه بينالمللي زلزلهشناسي
و مهندسي زلزله
کاهش يا افزايش ريسک را شش سال بعد از زلزله 21 مرداد 91 ورزقان با 306 کشته میتوان ارزيابي کرد. در شش سال گذشته تغييراتي در بافت جمعيتي ما به وجود آمده است (سالي حدود يک ميليون نفر به جمعيت ما اضافه شده و از 76 ميليون نفر به حدود 82 ميليون نفر رسيدهايم). با مقايسه آمار جمعيت شهري و روستايي ايران ميتوان ديد که بيشتر اين افزايش جمعيت به جمعيت شهري کشور افزوده شده است. از سوي ديگر بيش از 80 درصد جمعيت افزودهشده به شهرها، مهاجران بودهاند و اکثر اين مهاجران نيز به حاشيه شهرهاي بزرگ يا شهرکهاي حاشيهنشين اضافه شدهاند. با ارزيابي سادهاي ميتوان تصور كرد که در شش سال گذشته به جمعيت در معرض آسيب ما افزوده شده و بافتهاي جديد عمدتا در حاشيهنشينها يا شهرستانهاي رده دوم و سوم ايران با کيفيتي بسيار پايين احداث شدهاند. اين مسئله در زلزله 21 آبان 1396 ازگله سرپلذهاب بهخوبي خود را نشان داد. بيش از 75 درصد از کشتهها (660 نفر) در ساختمانهاي زير 10 سال ساخت کشته شدند و کيفيت و مقاومت بتون بهکاررفته براي احداث همين ساختمانهاي جديد از نصف مقاومت حداقل مورد انتظار در آييننامه بتون نيز پايينتر بود! آسيبها هم در زلزله ورزقان 1391 و هم در زمينلرزه ازگله سرپل ذهاب 1396 نهفقط به ساختمانهاي شخصيساز؛ بلکه به زيرساختها و ساختمانهاي عمومي و دولتي هم وارد شد و در هر دو مورد ساختمانهاي بيمارستاني که در بازه زماني يک سال قبل از اين زلزلههاي يادشده ساخته شده بود، بهشدت تخريب و از دسترس و خدمترساني خارج شدند. اين مرور مختصر از رخدادهاي شش سال گذشته نشان ميدهد که حرکت کشور در راستای افزايش ريسک در برابر زلزله بوده است. در اين شش سال کادرهاي پرورشيافته تخصصي در زمينههاي علوم و فنون زلزله در سطح دکترا فارغالتحصيل شدهاند که بيشترشان از نيروهاي جوان و نخبه کشورند؛ ولي کشور در بخش علمي و صنعتي توان جذب چيزي حدود 20 درصد از اين کادرهاي باکيفيت بالا را داشته و ارزيابي اوليه نشان ميدهد که غير از حدود 20 درصد ديگري که در بخش خصوصي و با تأسيس شرکتهاي دانشبنيان در کشور جذب شدهاند، الباقي يا از کشور مهاجرت کرده يا به کل به شغل و حرفه ديگري مشغول شدهاند. اين موضوع براي کشوري که مسئله زلزله از فوريترين مسائل از نگاه ايمني ساکنانش است، خبر بسيار بدي است؛ مثلا ميتوان يادآورد شد که بيشتر دانشجويان سابق دکترا که در زمينه پيشبيني زلزله بهعنوان تز دکتراي خود، روي ايران کار کردهاند (زير نظر نگارنده يا همکاران ديگر) و اکثرا هم در همين شش سال گذشته فارغالتحصيل شدهاند، امروزه به کاري غير از پيشبيني زلزله مشغولاند يا از کشور مهاجرت کردهاند. در اين زمينه که فعاليتي بنيادي و حياتي براي کشور است، هيچ فعال بخش خصوصي و هيچ کارفرماي صنعتي يا خدماتي دولتي حاضر به پرداخت بودجه و سرمايهگذاري نيست. بوروکراسي پيچيده، کند، غيرپويا و غيرمنعطف وزارت علوم نيز امکان تعريف شاخه، مرکز، درس يا رشتههاي جديد و نوآورانه (مثلا در زمينه پيشبيني زلزله) را نميدهد و مديران دانشگاهي نيز يا از نبود بودجه شکايت ميکنند يا پژوهشگران را به دستورات صادره از مافوق (وزارت علوم) و همچنين لزوم انطباق با شرايط اقتصادي کنوني و اولويتهاي ديگر ارجاع و حواله ميدهند. آنچه در اين شش سال در زمينه علوم و فنون زلزلهشناسي و مهندسي زلزله رخ داده، توجه روزافزون به توسعه فناوري و ايجاد ابزار (که در جاي خود لازم است) و سوقدادن هرچه بيشتر دانشجويان تحصيلات تکميلي به موضوعات کمتر نوآورانه، کمتر هزينهزا و بيشتر در راستای توسعه فناورانه، تقليدي و البته بوروکراتيک کشور (با انتشار مقالات هرچه بيشتر) بوده است. آنچه بهويژه در اين شش سال بر زمين مانده و روزبهروز بيشتر مغفول ميماند، توجه کمتر به موضوعات بنيادي و فراموشي توسعه علم و نوآوري و کمتوجهي به موضوعات پيچيده و مهم (مانند پيشبيني زلزله) است که البته هم مدعيان شبهعلمي و ضدعلمي دارد و هم به لحاظ علمي کاري مشکل و پيچيده است و هم اينكه نه وزارت علوم و نه هيچ وزارتخانه يا نهاد دولتي ديگري حاضر به سرمايهگذاري مالي در آن نيست و نه هيچ مديري حاضر به دفاع از اين موضوع مهم و حياتي براي کشور است.
اين موضوعات که نياز به کادر متخصص با بالاترين کيفيت و شبکه علمي از دانشمندان درجه يک دارد، چون در روال بوروکراسي نهادهاي علمي ايران به دام ميافتند و ظاهرا به درد هيچکس نميخورد، معمولا پروندهاي را براي ارتقای استادان پربار نميکند و بهسختي به نتيجه ميرسد (درعينحال که فوقالعاده حياتي و مورد نياز کشور است) و معمولا مقاله زيادي نميتوان از آن منتشر کرد (ضمن اينکه سري که درد نميکند، معمولا بهتر است دستمال نبندند!). بنابراين به نظر ميرسد بهتر بوده و هست که به توليد دستگاهها، ابزارکها و «اپ»ها (که در جاي خود لازماند) بيشتر مشغول باشيم و لازم بوده که اين موضوعات بنيادي براي زلزلههاي ايران به کل رها شوند! براي آنکه در دوازدهمين سالروز زلزله ورزقان (شش سال بعد) با مرور کارنامه شش سال پيشرو ابراز خشنودي کنيم، بايد در نحوه نگاه به علم، زلزله، ريسک، ايمني و البته مديريت علم در ايران تجديدنظر جديد صورت گيرد.
* استاد پژوهشگاه بينالمللي زلزلهشناسي
و مهندسي زلزله