|

سرنوشت نيکسون و کلينتون براي ترامپ؟

احمد عظيمي‌بلوريان- استاد پيشين دانشگاه مريلند

انتخابات ميان‌دوره‌اي ايالات متحده تا کمتر از يک ماه ديگر برگزار خواهد شد. در اين انتخابات همه کرسي‌هاي مجلس نمايندگان (۴۳۵ کرسي) و يک‌سوم کرسي‌هاي مجلس سناي آمريکا (۳۴ کرسي از صد کرسي) در معرض تغييرند. در شرايط عادي، انتخابات اين کشور هيجان کمي دارد اما رفتار، منش و عملکرد ترامپ اين بار انتخابات آمريکا را دچار هيجان و تنش کرده است. پيش‌بيني اينکه کدام حزب اکثريت آرا را به دست خواهد آورد، کار ساده‌اي نيست؛ اگر بود، نيازي به برگزاري پرهزينه انتخابات نبود. سران حزب مي‌توانستند دور هم آيند و يک صورت‌جلسه توافق نسبت به شمار و نسبت آرا تنظيم و امضا کنند. دليل هيجان کنوني برای انتخابات آمريکا بيشتر متوجه سرنوشت ترامپ است. اگر دموکرات‌ها برنده انتخابات شوند، استيضاح ترامپ قطعي خواهد بود. زيرا ترامپ با رفتار ناشايست خود جهان را به هم ريخته است. آمريکا پس از جنگ جهاني دوم با پيروزي بر قواي هيتلر و موسوليني و بمباران اتمي ژاپن به صورت ابرقدرت جهان درآمد و پاي خود را جاي پاي استعمارگران اروپايي گذاشت. در خاورميانه رقيب سرسخت شوروي، انگليس و فرانسه شد. با تجزيه کره، جنوب آن را جزء قلمرو نفوذ خود درآورد. در ويتنام تلاش کرد جاي خالي فرانسه را پر کند. اما ويتنام نخستين کشوري بود که در برابر جهان‌گشايي آمريکا ايستاد. آمريکا خاورميانه را به‌تدريج از چنگال انگليس و فرانسه درآورد و حکومت‌هاي دست‌‌نشانده خود را جايگزين دست‌‌پروردگان اروپايي‌ها کرد. قدرت‌يابي چين و هند آغاز مقاومت جهان در برابر سلطه‌جويي آمريکا شد. اما هر چقدر آمريکا در جهان‌گشايي کامياب بود، در جهان‌داري کاري از پيش نبرد. اتحاد جماهير شوروي را با خطوط دفاعي مانند ناتو و سنتو محاصره کرد اما ديري نپاييد که با فروپاشي شوروي، روسيه پوتين نه تنها در برابر آمريکا قد علم کرد و به حياط‌خلوت‌هاي آن در خاورميانه يکي پس از ديگري دست انداخت بلکه خود آمريکا هم به لحاظ اقتصادي به چين بدهکار شد. جنجالي که اکنون ترامپ در آمريکا و در ارتباط با جهان به راه انداخته ناشي از آرزوي او براي بازيابي قدرت ازدست‌رفته آمريکا در جهان است. درون خود آمريکا، دو حزب حاکم تغيير ماهيت دادند. در گذشته دموکرات‌ها به‌شدت نژادپرست بودند. جمهوري‌خواهان بنا را بر حذف بردگي کردند. اما تحولات دهه ۱۹۶۰ تاکنون موجب شد که حزب جمهوري‌خواه به تدريج روحيه محافظه‌کاري پيدا كرده و از ثروتمندان در برابر اقشار بينوا حمايت کند. در مقابل، دموکرات‌ها روحيه آزاد‌ي‌خواهي را جانشين نژادپرستي کردند. در آمريکا ناسيوناليسم جايي ندارد زيرا همه مردم آمريکا مهاجرند. مهاجران اوليه به آمريکا دو کار عمده کردند: نخست بيش از صد ميليون بومي موسوم به سرخ‌پوست را کشتند. اگر قرار باشد ناسيوناليسم در آمريکا مطرح شود، تنها مدعيان آن بازماندگان اندک سرخ‌پوستي هستند که پيشينه چندهزارساله زندگي در آمريکا را داشته‌اند.

دوم، براي صرفه‌جويي در دستمزد و افزايش سود در توليد - به‌ويژه در کشاورزي - با کمک مستعمره‌چيان اروپايي مردم بي‌گناه آفريقا را در مقياس ميليوني شکار کرده، با کشتي به آمريکا آورده و به صورت برده به کار گماشتند. آفريقايي‌تباران تا 200 سال از همه حقوق اجتماعي محروم بودند. سفيدپوستان اروپايي‌تبار نه تنها به صورت ارباب برده‌دار با سياهان رفتار مي‌کردند، بلکه هر آفريقايي‌تباري را که اعتراض مي‌کرد به وسيله جوخه‌هاي آدم‌کش حرفه‌اي موسوم به «کو کلاکس کلان» به شديدترين وجه تکه‌تکه مي‌کردند. از دهه ۱۹۶۰ به بعد است که آفريقايي‌تبارها از حقوق اجتماعي برخوردار شدند. از آن پس بود که حزب دموکرات با چرخشي آرام به سمت دموکراسي و آزاد‌ي‌خواهي گرايش يافت. کو کلاکس کلان‌ها امروز همه عضو حزب جمهوري‌خواه هستند. بيشتر جمهوري‌خواهان در ايالات جنوبي متمرکزند. بسياري از آمريکاييان سفيدپوست ساکن ايالات جنوبي نژادپرست هستند. عضويت در دو حزب مورد اشاره هم به اين معني نيست که سياه در برابر سفيد قرار گرفته باشد. اگر يک خط افقي روي کاغذ رسم کنيد و وسط آن را با يک نقطه مشخص کنيد، افراطي‌ترين چپ‌گرايان در انتهاي چپ اين خط قرار مي‌گيرند و افراطي‌ترين راست‌گرايان در انتهاي راست خط. از دو سو که به نقطه وسط خط حرکت کنيد، خواهيد ديد که متعادل‌ترين اعضاي دو حزب به لحاظ باورها و کنش‌ها به هم شباهت دارند. ترامپ، بولتون و پمپئو در منتهي‌اليه دست راست خط محافظه‌کاران قرار دارند. هواداران ترامپ - از جمله اعضاي
کو کلاکس کلان و بنياد «هريتيج» - نيز در انتهاي اين خط قرار دارند. آنچه در انتخابات کنگره آمريکا و ايالات سرنوشت‌ساز است، آراي رأي‌دهندگاني نيست که در منتهي‌اليه دست چپ و راست قرار گرفته‌اند، بلکه آراي مردم مرددي است که در بخش‌هاي مياني خط قرار دارند. يعني کساني که باورهايشان در طول زمان و با مشاهده و تحليل و تجزيه رويدادها تغيير مي‌کند. اين تغيير بين سه تا ۱۰ درصد آراست که ميان ۴۷ تا ۶۰ درصد در نوسان است. نکته مثبتي که در جامعه آمريکا وجود دارد، آزادي بيان است. روزنامه‌هاي پرتيراژ آمريکا مانند نيويورک‌تايمز، واشنگتن‌پست و هرالدتريبون کوچک‌ترين حرکات و رفتار ترامپ را زير نظر دارند و با تجزيه و تحليل‌هايي که منتشر مي‌کنند، روي نظر رأي‌دهندگاني که در منطقه مياني خط هستند تأثير مي‌گذارند. رفتار ترامپ و اطرافيان او حتي سناتورها و نمايندگان جمهوري‌خواه را چنان نگران کرده که از ترس ازدست‌دادن اکثريت آرا در برابر رفتار غيرمتعارف رئيس‌جمهور محبوب خودشان سکوت کرده‌اند. زيرا نگران‌اند با بازکردن دهان و انتقاد از رفتار، کردار و گفتار ترامپ، با اختلاف يکي، دو درصد مجموع آرا، انتخابات را به رقيب خود يعني حزب دموکرات ببازند. تازه باختن انتخابات گام اول است؛ گام دوم استيضاح ترامپ خواهد بود. زيرا دلايل روزافزون براي اين استيضاح وجود دارد. با استيضاح و برکناري ترامپ، حزب جمهوري‌خواه به احتمال قوي در چندين دوره انتخاباتي بعدي نيز شکست خواهد خورد. در آمريکا هم مانند بسياري از کشورهاي ديگر، انتخاب الزاما ميان خوب و بد صورت نمي‌گيرد. گاهي انتخاب ميان کانديداهای بد و بدتر است. هيلاري کلينتون درصد زيادي از آراي دموکرات‌ها را به دست آورد، اما اين به مفهوم ايده‌آل‌بودن او براي پست رياست‌جمهوري نبود. او هم در ساخت و پاخت غوغا مي‌کرد. انتخاب همسر يک رئيس‌جمهور پيشين به مفهوم ايجاد اليگارشي بود و رياست‌جمهوري را خانوادگي مي‌کرد که بيشتر به يک رژيم پادشاهي شباهت دارد تا جمهوري؛ روشي که در برخي از کشورهاي خاورميانه و‌ آسياي ميانه مرسوم است. اين روش با مفهوم دموکراسي، شايسته‌سالاري و بازبودن پست‌هاي مديريتي کشور براي عموم منافات دارد. نکته پاياني اين يادداشت اين است که اگر دموکرا‌ت‌ها در انتخابات برنده شوند و ترامپ استيضاح شود، الزاما کنگره آمريکا او را برکنار نخواهد کرد. بلکه رئيس‌جمهور بعدي - که معاون کنوني اوست، با استفاده از اختيارات خود او را خواهد بخشيد مشروط بر اينکه ترامپ داوطلبانه از سياست خارج شود؛ کاري که با نيکسون و کلينتون کردند.

انتخابات ميان‌دوره‌اي ايالات متحده تا کمتر از يک ماه ديگر برگزار خواهد شد. در اين انتخابات همه کرسي‌هاي مجلس نمايندگان (۴۳۵ کرسي) و يک‌سوم کرسي‌هاي مجلس سناي آمريکا (۳۴ کرسي از صد کرسي) در معرض تغييرند. در شرايط عادي، انتخابات اين کشور هيجان کمي دارد اما رفتار، منش و عملکرد ترامپ اين بار انتخابات آمريکا را دچار هيجان و تنش کرده است. پيش‌بيني اينکه کدام حزب اکثريت آرا را به دست خواهد آورد، کار ساده‌اي نيست؛ اگر بود، نيازي به برگزاري پرهزينه انتخابات نبود. سران حزب مي‌توانستند دور هم آيند و يک صورت‌جلسه توافق نسبت به شمار و نسبت آرا تنظيم و امضا کنند. دليل هيجان کنوني برای انتخابات آمريکا بيشتر متوجه سرنوشت ترامپ است. اگر دموکرات‌ها برنده انتخابات شوند، استيضاح ترامپ قطعي خواهد بود. زيرا ترامپ با رفتار ناشايست خود جهان را به هم ريخته است. آمريکا پس از جنگ جهاني دوم با پيروزي بر قواي هيتلر و موسوليني و بمباران اتمي ژاپن به صورت ابرقدرت جهان درآمد و پاي خود را جاي پاي استعمارگران اروپايي گذاشت. در خاورميانه رقيب سرسخت شوروي، انگليس و فرانسه شد. با تجزيه کره، جنوب آن را جزء قلمرو نفوذ خود درآورد. در ويتنام تلاش کرد جاي خالي فرانسه را پر کند. اما ويتنام نخستين کشوري بود که در برابر جهان‌گشايي آمريکا ايستاد. آمريکا خاورميانه را به‌تدريج از چنگال انگليس و فرانسه درآورد و حکومت‌هاي دست‌‌نشانده خود را جايگزين دست‌‌پروردگان اروپايي‌ها کرد. قدرت‌يابي چين و هند آغاز مقاومت جهان در برابر سلطه‌جويي آمريکا شد. اما هر چقدر آمريکا در جهان‌گشايي کامياب بود، در جهان‌داري کاري از پيش نبرد. اتحاد جماهير شوروي را با خطوط دفاعي مانند ناتو و سنتو محاصره کرد اما ديري نپاييد که با فروپاشي شوروي، روسيه پوتين نه تنها در برابر آمريکا قد علم کرد و به حياط‌خلوت‌هاي آن در خاورميانه يکي پس از ديگري دست انداخت بلکه خود آمريکا هم به لحاظ اقتصادي به چين بدهکار شد. جنجالي که اکنون ترامپ در آمريکا و در ارتباط با جهان به راه انداخته ناشي از آرزوي او براي بازيابي قدرت ازدست‌رفته آمريکا در جهان است. درون خود آمريکا، دو حزب حاکم تغيير ماهيت دادند. در گذشته دموکرات‌ها به‌شدت نژادپرست بودند. جمهوري‌خواهان بنا را بر حذف بردگي کردند. اما تحولات دهه ۱۹۶۰ تاکنون موجب شد که حزب جمهوري‌خواه به تدريج روحيه محافظه‌کاري پيدا كرده و از ثروتمندان در برابر اقشار بينوا حمايت کند. در مقابل، دموکرات‌ها روحيه آزاد‌ي‌خواهي را جانشين نژادپرستي کردند. در آمريکا ناسيوناليسم جايي ندارد زيرا همه مردم آمريکا مهاجرند. مهاجران اوليه به آمريکا دو کار عمده کردند: نخست بيش از صد ميليون بومي موسوم به سرخ‌پوست را کشتند. اگر قرار باشد ناسيوناليسم در آمريکا مطرح شود، تنها مدعيان آن بازماندگان اندک سرخ‌پوستي هستند که پيشينه چندهزارساله زندگي در آمريکا را داشته‌اند.

دوم، براي صرفه‌جويي در دستمزد و افزايش سود در توليد - به‌ويژه در کشاورزي - با کمک مستعمره‌چيان اروپايي مردم بي‌گناه آفريقا را در مقياس ميليوني شکار کرده، با کشتي به آمريکا آورده و به صورت برده به کار گماشتند. آفريقايي‌تباران تا 200 سال از همه حقوق اجتماعي محروم بودند. سفيدپوستان اروپايي‌تبار نه تنها به صورت ارباب برده‌دار با سياهان رفتار مي‌کردند، بلکه هر آفريقايي‌تباري را که اعتراض مي‌کرد به وسيله جوخه‌هاي آدم‌کش حرفه‌اي موسوم به «کو کلاکس کلان» به شديدترين وجه تکه‌تکه مي‌کردند. از دهه ۱۹۶۰ به بعد است که آفريقايي‌تبارها از حقوق اجتماعي برخوردار شدند. از آن پس بود که حزب دموکرات با چرخشي آرام به سمت دموکراسي و آزاد‌ي‌خواهي گرايش يافت. کو کلاکس کلان‌ها امروز همه عضو حزب جمهوري‌خواه هستند. بيشتر جمهوري‌خواهان در ايالات جنوبي متمرکزند. بسياري از آمريکاييان سفيدپوست ساکن ايالات جنوبي نژادپرست هستند. عضويت در دو حزب مورد اشاره هم به اين معني نيست که سياه در برابر سفيد قرار گرفته باشد. اگر يک خط افقي روي کاغذ رسم کنيد و وسط آن را با يک نقطه مشخص کنيد، افراطي‌ترين چپ‌گرايان در انتهاي چپ اين خط قرار مي‌گيرند و افراطي‌ترين راست‌گرايان در انتهاي راست خط. از دو سو که به نقطه وسط خط حرکت کنيد، خواهيد ديد که متعادل‌ترين اعضاي دو حزب به لحاظ باورها و کنش‌ها به هم شباهت دارند. ترامپ، بولتون و پمپئو در منتهي‌اليه دست راست خط محافظه‌کاران قرار دارند. هواداران ترامپ - از جمله اعضاي
کو کلاکس کلان و بنياد «هريتيج» - نيز در انتهاي اين خط قرار دارند. آنچه در انتخابات کنگره آمريکا و ايالات سرنوشت‌ساز است، آراي رأي‌دهندگاني نيست که در منتهي‌اليه دست چپ و راست قرار گرفته‌اند، بلکه آراي مردم مرددي است که در بخش‌هاي مياني خط قرار دارند. يعني کساني که باورهايشان در طول زمان و با مشاهده و تحليل و تجزيه رويدادها تغيير مي‌کند. اين تغيير بين سه تا ۱۰ درصد آراست که ميان ۴۷ تا ۶۰ درصد در نوسان است. نکته مثبتي که در جامعه آمريکا وجود دارد، آزادي بيان است. روزنامه‌هاي پرتيراژ آمريکا مانند نيويورک‌تايمز، واشنگتن‌پست و هرالدتريبون کوچک‌ترين حرکات و رفتار ترامپ را زير نظر دارند و با تجزيه و تحليل‌هايي که منتشر مي‌کنند، روي نظر رأي‌دهندگاني که در منطقه مياني خط هستند تأثير مي‌گذارند. رفتار ترامپ و اطرافيان او حتي سناتورها و نمايندگان جمهوري‌خواه را چنان نگران کرده که از ترس ازدست‌دادن اکثريت آرا در برابر رفتار غيرمتعارف رئيس‌جمهور محبوب خودشان سکوت کرده‌اند. زيرا نگران‌اند با بازکردن دهان و انتقاد از رفتار، کردار و گفتار ترامپ، با اختلاف يکي، دو درصد مجموع آرا، انتخابات را به رقيب خود يعني حزب دموکرات ببازند. تازه باختن انتخابات گام اول است؛ گام دوم استيضاح ترامپ خواهد بود. زيرا دلايل روزافزون براي اين استيضاح وجود دارد. با استيضاح و برکناري ترامپ، حزب جمهوري‌خواه به احتمال قوي در چندين دوره انتخاباتي بعدي نيز شکست خواهد خورد. در آمريکا هم مانند بسياري از کشورهاي ديگر، انتخاب الزاما ميان خوب و بد صورت نمي‌گيرد. گاهي انتخاب ميان کانديداهای بد و بدتر است. هيلاري کلينتون درصد زيادي از آراي دموکرات‌ها را به دست آورد، اما اين به مفهوم ايده‌آل‌بودن او براي پست رياست‌جمهوري نبود. او هم در ساخت و پاخت غوغا مي‌کرد. انتخاب همسر يک رئيس‌جمهور پيشين به مفهوم ايجاد اليگارشي بود و رياست‌جمهوري را خانوادگي مي‌کرد که بيشتر به يک رژيم پادشاهي شباهت دارد تا جمهوري؛ روشي که در برخي از کشورهاي خاورميانه و‌ آسياي ميانه مرسوم است. اين روش با مفهوم دموکراسي، شايسته‌سالاري و بازبودن پست‌هاي مديريتي کشور براي عموم منافات دارد. نکته پاياني اين يادداشت اين است که اگر دموکرا‌ت‌ها در انتخابات برنده شوند و ترامپ استيضاح شود، الزاما کنگره آمريکا او را برکنار نخواهد کرد. بلکه رئيس‌جمهور بعدي - که معاون کنوني اوست، با استفاده از اختيارات خود او را خواهد بخشيد مشروط بر اينکه ترامپ داوطلبانه از سياست خارج شود؛ کاري که با نيکسون و کلينتون کردند.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها