|

تحلیلی بر گزینه‌های محتمل پیش‌روی ایران در فضای کنونی بین‌‌المللی

چه می‌شود؟

ساسان کریمی. پژوهشگر روابط بین‌‌الملل

تهدید، آسیب، چالش یا بحران، پرسش مطرح امروز پس از همه توضیحات، توجیهات، سیاه‌‌نمایی‌‌ها و انتقاد‌ها درخصوص پیش‌‌بینی آینده و فرجام وضعیت کنونی کشور است. درواقع سؤال دقیق‌تر این است که رویکردهای پیش روی ایران در شرایط تحمیلی کنونی، به‌ویژه پس از خروج ایالات‌ متحده از برجام چیست؟
فارغ از اینکه هرکدام از این سیاست‌ها و رویکرد‌ها ممکن است به مصلحت باشند یا خیر، پشتوانه مردمی داشته باشند یا نه و طرفداران قوی و پرصدا داشته باشند یا نداشته باشند، اولویت نخست، طرح بحث در میان بدنه دانشگاهی و متخصص در یک سطح و افکار عمومی و جامعه مدنی در سطحی دیگر است و استحصال رویکردی که بتواند منافع هرچه بیشتر و گسترده‌تری را در کشور به ارمغان آورد. همه می‌دانیم که بخش حاد مشکل امروز فارغ از مسائل مزمن و همیشگی آن، اقتصاد ایران است که ممکن است بالقوه به دامن‌زدن ناامیدی و در نتیجه مسائل اجتماعی و حتی سیاسی بینجامد. البته این همان چیزی است که اعمال‌کنندگان فشار‌های جدید به ایران، قصد به انجام آن کرده‌اند. نکته‌دیگر در باب دولت آقای ترامپ به‌عنوان یکی از طرف‌های معادلات خارجی ایران نیاز مبرم و کوتاه‌مدت او به ایجاد و نمایش یک دستاورد هرچند حداقلی در حوزه بین‌‌المللی از یک‌سو و ایجاد شکاف در اتحاد اطراف دیگر این بازی یعنی ایران، اروپا و حزب دموکرات آمریکا از سوی دیگر است؛ چراکه چشم ترامپ و در کل، حزب جمهوری‌خواه همچون دموکرات‌های تحت رهبری باراک اوباما در کوتاه‌مدت به انتخابات کنگره (نوامبر 2018) و در میان‌‌مدت به انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا
در سال 2020 است.
موضوع ایران، به‌ویژه با شرایطی که ایالات‌ متحده ترامپ با اروپا و چین به وجود آورده و نتیجه بسیار کمتر از انتظاری که از مذاکرات با کره‌شمالی به‌دست‌آمده، بدل به کانون قدرت‌نمایی دولت مستقر در کاخ سفید شده است؛ به‌طوری‌که با اعمال تحریم‌های گسترده بتواند هرچه زودتر نمایشی بسازد درخور استفاده انتخاباتی که «ایران به مذاکره آمد». از سوی دیگر، دموکرات‌های بدون کرسی قدرت که بیش از همیشه به دنبال فتح سنگر کنگره هستند، با همراهی دولت‌های عمده اروپایی، سرسختانه برای تضعیف رقیب تلاش کرده و البته در این راه روی صبوری و تحمل ایران حساب ویژه باز کرده‌اند. در هفته‌های اخیر به‌وضوح آغاز فعالیت‌های مجدد باراک اوباما و جان‌ کری را در فضای سیاسی-رسانه‌ای آمریکا شاهد بوده‌ایم؛ به‌طوری‌که عمدا با پرداختن به دولت ترامپ و شخص او و نیز طرح موضوعات حساسی مانند برجام و ایران چوب را در لانه زنبور می‌برند و بازنده مطرح‌شدن هرچه بیشتر، چنین مسائلی را هیئت رادیکال مستقر در کاخ سفید می‌دانند.
حدس اینکه مسئله‌ای که درحال‌حاضر برای ما ساخته‌وپرداخته و به ما تحمیل کرده‌اند چه آینده‌ای و چه ظرف زمانی را خواهد داشت، امری سهل نخواهد بود و تلاش در این زمینه نه امری تخصصی بلکه به‌غایت تقلیل‌گرایانه است؛ چراکه این مسئله چندین طرف گوناگون دارد که هر کدام، بازی، منافع و تأثیرات خود را بر نتیجه دارد و به‌واسطه این چندفاکتوری‌بودن، سیستم به‌قدری پیچیده خواهد بود که فراتر از تحلیل، امر دیگری متصور نیست. آنچه ایران می‌تواند انجام دهد فارغ از تن‌دادن زودهنگام به مذاکره با ترامپ یا خروج از برجام به‌عنوان گزینه‌های روی میز، عملا همین مشی کج‌دارومریز، تحمل شرایط و پیشبرد منافع مشترک است: اشتراک منافعی نانوشته که میان ایران، اروپا، چین و به‌خصوص دموکرات‌های آمریکا در تضعیف و کنترل ترامپ وجود دارد و یکی از کلیدهای آن در دست ایران و تن‌ندادن (لااقل تا نوامبر) به آنچه ترامپ می‌خواهد، است. اما درعین‌حال نباید فراموش کرد که این بازی، هم خطرناک است و هم اینکه بخش مهمی از هزینه‌های سیاسی و اقتصادی آن بر دوش ایران خواهد بود.
خروج از برجام انتخاب سیاسی صحیحی به نظر نمی‌رسد، ایران در این صورت از مشروعیت خود در باب مسئله هسته‌ای که ناشی از برجام و عمل به آن و در نتیجه تأییدات مکرر آژانس است، کاسته و با دست خود، موضع خویش را تضعیف می‌کند، تحریم‌های یک‌جانبه را به تحریم‌های جهانی تبدیل کرده و با دست خود بر فشار موردنظر ترامپ افزوده است. اما درعین‌حال آنچه دستگاه سیاست خارجی ایران می‌تواند انجام دهد، تماس‌های حداقلی با کاخ سفید به شکلی است که دست خود را برای مذاکره با ایشان نبسته و از این رهگذر، صحنه را برای اطراف دیگر میز بازی (یعنی همان دموکرات‌ها و به تبعیت از آنها اروپا و چین) خالی از رقیب و تهدید بالقوه نشان ندهد، بلکه بتواند هم‌زمان عدم مذاکره خود را نقدا به ایشان بفروشد و امتیازاتی دریافت کند. اگر بتوان این‌طور بازی کرد، با رسیدن دموکرات‌ها به هر کدام از کرسی‌های قدرت -از کنگره گرفته تا سنا و ریاست‌جمهوری- ایران می‌تواند با بسط منافع ملی خود بدون پرداخت هزینه‌های بعدی، مشکلات راهبردی خود را با جهان غرب و به‌خصوص ایالات متحده، از محل اختلاف حداکثری دو بلوک قدرت در آمریکا حل کرده و امتیازات خود را در دست نگاه دارد. این البته همان بازی از موضع قدرت به‌واسطه اختلاف دو رقیب است؛ کاری که در تاریخ ما غربی‌ها و بالاخص انگلستان در ایران بسیار کرده‌اند. تاریخ دیپلماسی ما نیز از این نمونه‌ها دارد: برای مثال مذاکره قوام‌السلطنه با استالین و بازپس‌گیری آذربایجان به‌واسطه رقابت بین شوروی و آمریکا، هنگامی که ایران از نظر نهادهای قدرت، موقعیتی به‌مراتب ضعیف‌تر از امروز داشت و حتی موضوع مذاکره، خاکِ به‌تصرف‌درآمده بود. امروز به لطف سیاست‌های کودکانه دونالد ترامپ، بزرگ‌ترین رقیب آمریکا، خود این کشور است. هنگامه اختلاف حداکثری بین طیف اوباما -که هنوز داعیه قدرت دارد- و تیم ترامپ، به‌عنوان دو سر طیف سیاست آمریکا، از معدود بزنگاه‌هایی است که می‌توان قدرت ایالات متحده را علیه خود او به کار گرفت: چاقویی که استثنائا در حال بریدن دسته خود است را نباید پرتکرار دید. اگر اوباما و تیم منعطفش با سیاست‌های به‌غایت لیبرال (با استاندارد آمریکایی) فرصتی را برای ایران فراهم کرد و استفاده نسبی ایران از این فرصت به افزایش مشروعیت بین‌المللی کشور و ایجاد تَرَک‌های راهبردی در میان قدرت‌های جهان و نیز متحدان آمریکا منجر شد، دولت ترامپ نیز امروز به دلیل افراط کودکانه و دشمن‌تراشی‌های داخلی و بین‌المللی‌اش می‌تواند به منزله فرصتی برای ما دیده شود. این مهم البته هم به مهارت دیپلماتیک نیاز دارد و هم به اتخاذ راهبرد صحیح و مبتنی بر منافع ملی. کمتر کسی در نکته نخست یعنی مهارت دیپلماتیک تیم مستقر در وزارت امور خارجه تردید به خود راه می‌دهد و در مورد دوم هم با توجه به نمونه‌هایی که در سنوات گذشته شاهد بوده‌ایم می‌توان امید داشت که عمل‌گرایی مبتنی بر منافع ملی را هرچند در قالبی ایده‌آلیستی شاهد باشیم. باید تهدید ترامپ را با اندکی صبر و بازی صحیح به فرصت تبدیل کرد و از این فرصت نهایت استفاده را برد. در این میان بايد هرچه بیشتر به داخل نگریست و اعتماد و امید احیانا آسیب‌خورده ملی را بازسازی کرد. این کار به واقع دشوار نیست؛ رفع برخی محدودیت‌های داخلی، استفاده از نسل جوان، متخصص و جهان‌دیده و دمیدن امید دوباره در میان ملت در صورت وجود چنین اراده‌ای فعلا ناممکن نیست.
استفاده از وضعیت کنونی بین‌‌المللی، بالقوه و مشروط به شرط‌های فوق نه‌تنها به بازگشت به برجام و برداشته‌شدن تحریم‌ها، بلکه می‌تواند با کمترین هزینه به رفع همه محدودیت‌های چهار دهه گذشته بینجامد.

تهدید، آسیب، چالش یا بحران، پرسش مطرح امروز پس از همه توضیحات، توجیهات، سیاه‌‌نمایی‌‌ها و انتقاد‌ها درخصوص پیش‌‌بینی آینده و فرجام وضعیت کنونی کشور است. درواقع سؤال دقیق‌تر این است که رویکردهای پیش روی ایران در شرایط تحمیلی کنونی، به‌ویژه پس از خروج ایالات‌ متحده از برجام چیست؟
فارغ از اینکه هرکدام از این سیاست‌ها و رویکرد‌ها ممکن است به مصلحت باشند یا خیر، پشتوانه مردمی داشته باشند یا نه و طرفداران قوی و پرصدا داشته باشند یا نداشته باشند، اولویت نخست، طرح بحث در میان بدنه دانشگاهی و متخصص در یک سطح و افکار عمومی و جامعه مدنی در سطحی دیگر است و استحصال رویکردی که بتواند منافع هرچه بیشتر و گسترده‌تری را در کشور به ارمغان آورد. همه می‌دانیم که بخش حاد مشکل امروز فارغ از مسائل مزمن و همیشگی آن، اقتصاد ایران است که ممکن است بالقوه به دامن‌زدن ناامیدی و در نتیجه مسائل اجتماعی و حتی سیاسی بینجامد. البته این همان چیزی است که اعمال‌کنندگان فشار‌های جدید به ایران، قصد به انجام آن کرده‌اند. نکته‌دیگر در باب دولت آقای ترامپ به‌عنوان یکی از طرف‌های معادلات خارجی ایران نیاز مبرم و کوتاه‌مدت او به ایجاد و نمایش یک دستاورد هرچند حداقلی در حوزه بین‌‌المللی از یک‌سو و ایجاد شکاف در اتحاد اطراف دیگر این بازی یعنی ایران، اروپا و حزب دموکرات آمریکا از سوی دیگر است؛ چراکه چشم ترامپ و در کل، حزب جمهوری‌خواه همچون دموکرات‌های تحت رهبری باراک اوباما در کوتاه‌مدت به انتخابات کنگره (نوامبر 2018) و در میان‌‌مدت به انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا
در سال 2020 است.
موضوع ایران، به‌ویژه با شرایطی که ایالات‌ متحده ترامپ با اروپا و چین به وجود آورده و نتیجه بسیار کمتر از انتظاری که از مذاکرات با کره‌شمالی به‌دست‌آمده، بدل به کانون قدرت‌نمایی دولت مستقر در کاخ سفید شده است؛ به‌طوری‌که با اعمال تحریم‌های گسترده بتواند هرچه زودتر نمایشی بسازد درخور استفاده انتخاباتی که «ایران به مذاکره آمد». از سوی دیگر، دموکرات‌های بدون کرسی قدرت که بیش از همیشه به دنبال فتح سنگر کنگره هستند، با همراهی دولت‌های عمده اروپایی، سرسختانه برای تضعیف رقیب تلاش کرده و البته در این راه روی صبوری و تحمل ایران حساب ویژه باز کرده‌اند. در هفته‌های اخیر به‌وضوح آغاز فعالیت‌های مجدد باراک اوباما و جان‌ کری را در فضای سیاسی-رسانه‌ای آمریکا شاهد بوده‌ایم؛ به‌طوری‌که عمدا با پرداختن به دولت ترامپ و شخص او و نیز طرح موضوعات حساسی مانند برجام و ایران چوب را در لانه زنبور می‌برند و بازنده مطرح‌شدن هرچه بیشتر، چنین مسائلی را هیئت رادیکال مستقر در کاخ سفید می‌دانند.
حدس اینکه مسئله‌ای که درحال‌حاضر برای ما ساخته‌وپرداخته و به ما تحمیل کرده‌اند چه آینده‌ای و چه ظرف زمانی را خواهد داشت، امری سهل نخواهد بود و تلاش در این زمینه نه امری تخصصی بلکه به‌غایت تقلیل‌گرایانه است؛ چراکه این مسئله چندین طرف گوناگون دارد که هر کدام، بازی، منافع و تأثیرات خود را بر نتیجه دارد و به‌واسطه این چندفاکتوری‌بودن، سیستم به‌قدری پیچیده خواهد بود که فراتر از تحلیل، امر دیگری متصور نیست. آنچه ایران می‌تواند انجام دهد فارغ از تن‌دادن زودهنگام به مذاکره با ترامپ یا خروج از برجام به‌عنوان گزینه‌های روی میز، عملا همین مشی کج‌دارومریز، تحمل شرایط و پیشبرد منافع مشترک است: اشتراک منافعی نانوشته که میان ایران، اروپا، چین و به‌خصوص دموکرات‌های آمریکا در تضعیف و کنترل ترامپ وجود دارد و یکی از کلیدهای آن در دست ایران و تن‌ندادن (لااقل تا نوامبر) به آنچه ترامپ می‌خواهد، است. اما درعین‌حال نباید فراموش کرد که این بازی، هم خطرناک است و هم اینکه بخش مهمی از هزینه‌های سیاسی و اقتصادی آن بر دوش ایران خواهد بود.
خروج از برجام انتخاب سیاسی صحیحی به نظر نمی‌رسد، ایران در این صورت از مشروعیت خود در باب مسئله هسته‌ای که ناشی از برجام و عمل به آن و در نتیجه تأییدات مکرر آژانس است، کاسته و با دست خود، موضع خویش را تضعیف می‌کند، تحریم‌های یک‌جانبه را به تحریم‌های جهانی تبدیل کرده و با دست خود بر فشار موردنظر ترامپ افزوده است. اما درعین‌حال آنچه دستگاه سیاست خارجی ایران می‌تواند انجام دهد، تماس‌های حداقلی با کاخ سفید به شکلی است که دست خود را برای مذاکره با ایشان نبسته و از این رهگذر، صحنه را برای اطراف دیگر میز بازی (یعنی همان دموکرات‌ها و به تبعیت از آنها اروپا و چین) خالی از رقیب و تهدید بالقوه نشان ندهد، بلکه بتواند هم‌زمان عدم مذاکره خود را نقدا به ایشان بفروشد و امتیازاتی دریافت کند. اگر بتوان این‌طور بازی کرد، با رسیدن دموکرات‌ها به هر کدام از کرسی‌های قدرت -از کنگره گرفته تا سنا و ریاست‌جمهوری- ایران می‌تواند با بسط منافع ملی خود بدون پرداخت هزینه‌های بعدی، مشکلات راهبردی خود را با جهان غرب و به‌خصوص ایالات متحده، از محل اختلاف حداکثری دو بلوک قدرت در آمریکا حل کرده و امتیازات خود را در دست نگاه دارد. این البته همان بازی از موضع قدرت به‌واسطه اختلاف دو رقیب است؛ کاری که در تاریخ ما غربی‌ها و بالاخص انگلستان در ایران بسیار کرده‌اند. تاریخ دیپلماسی ما نیز از این نمونه‌ها دارد: برای مثال مذاکره قوام‌السلطنه با استالین و بازپس‌گیری آذربایجان به‌واسطه رقابت بین شوروی و آمریکا، هنگامی که ایران از نظر نهادهای قدرت، موقعیتی به‌مراتب ضعیف‌تر از امروز داشت و حتی موضوع مذاکره، خاکِ به‌تصرف‌درآمده بود. امروز به لطف سیاست‌های کودکانه دونالد ترامپ، بزرگ‌ترین رقیب آمریکا، خود این کشور است. هنگامه اختلاف حداکثری بین طیف اوباما -که هنوز داعیه قدرت دارد- و تیم ترامپ، به‌عنوان دو سر طیف سیاست آمریکا، از معدود بزنگاه‌هایی است که می‌توان قدرت ایالات متحده را علیه خود او به کار گرفت: چاقویی که استثنائا در حال بریدن دسته خود است را نباید پرتکرار دید. اگر اوباما و تیم منعطفش با سیاست‌های به‌غایت لیبرال (با استاندارد آمریکایی) فرصتی را برای ایران فراهم کرد و استفاده نسبی ایران از این فرصت به افزایش مشروعیت بین‌المللی کشور و ایجاد تَرَک‌های راهبردی در میان قدرت‌های جهان و نیز متحدان آمریکا منجر شد، دولت ترامپ نیز امروز به دلیل افراط کودکانه و دشمن‌تراشی‌های داخلی و بین‌المللی‌اش می‌تواند به منزله فرصتی برای ما دیده شود. این مهم البته هم به مهارت دیپلماتیک نیاز دارد و هم به اتخاذ راهبرد صحیح و مبتنی بر منافع ملی. کمتر کسی در نکته نخست یعنی مهارت دیپلماتیک تیم مستقر در وزارت امور خارجه تردید به خود راه می‌دهد و در مورد دوم هم با توجه به نمونه‌هایی که در سنوات گذشته شاهد بوده‌ایم می‌توان امید داشت که عمل‌گرایی مبتنی بر منافع ملی را هرچند در قالبی ایده‌آلیستی شاهد باشیم. باید تهدید ترامپ را با اندکی صبر و بازی صحیح به فرصت تبدیل کرد و از این فرصت نهایت استفاده را برد. در این میان بايد هرچه بیشتر به داخل نگریست و اعتماد و امید احیانا آسیب‌خورده ملی را بازسازی کرد. این کار به واقع دشوار نیست؛ رفع برخی محدودیت‌های داخلی، استفاده از نسل جوان، متخصص و جهان‌دیده و دمیدن امید دوباره در میان ملت در صورت وجود چنین اراده‌ای فعلا ناممکن نیست.
استفاده از وضعیت کنونی بین‌‌المللی، بالقوه و مشروط به شرط‌های فوق نه‌تنها به بازگشت به برجام و برداشته‌شدن تحریم‌ها، بلکه می‌تواند با کمترین هزینه به رفع همه محدودیت‌های چهار دهه گذشته بینجامد.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها