|

وظیفه سرباز، نجات زندگی انسان‌هاست

ساسان گلفر

واژه «سرباز» را که می‌شنویم، بیش از هر مفهوم و تصویر دیگری شاید جنگ در ذهنمان تداعی شود. نقش رسانه‌ها در ساختن این ذهنیت انکارناپذیر است. همیشه در هر فیلم و گزارش خبری یا در فیلم‌های سینمایی تولیدشده در سراسر جهان سربازانی را دیده‌ایم که تفنگ‌به‌دست می‌دوند یا پناه می‌گیرند یا پیش می‌روند و مدام از دهان سلاحشان آتش می‌بارد و جان می‌گیرد. تبلیغات گوناگون انواع رژیم‌ها و ایدئولوژی‌ها در هرکجای جهان همواره این مفهوم را در ذهن‌ها تقویت کرده و خود با پشتوانه رسانه‌های سراسری تقویت شده است. مدام کلام مشاهیر جهان را شنیده‌ایم که جنگ را وظیفه سرباز می‌دانند؛ جملاتی از این قبیل که ناپلئون بناپارت، امپراتور فرانسوی، می‌گوید: «ملتی که بخواهد سربازان خوب داشته باشد، باید همیشه در جنگ بماند» یا از جورج پاتن، ژنرال آمریکایی، نقل می‌شود: «فقط یک اصل تاکتیکی وجود دارد که تغییر نمی‌کند و آن اصل عبارت است از حداکثر میزان جراحت و مرگ و نابودی برای دشمن در حداقل زمان».

ولی وقتی جنگ‌سالاری مانند بناپارت می‌گوید «سرباز مدتی طولانی و به‌سختی برای یک تکه روبان رنگی می‌جنگد»، ما انسان‌های امروزی قرن بیست‌ویکمی باید در مفاهیم ساختگی و بازتولیدشده شک کنیم. باید در ارزش‌های دروغینی که به‌جای اصل به ما قالب کرده‌اند، تردید را روا بداریم و این وظیفه انسانی ماست. چرا نمی‌توان از سرباز انتظار داشت به‌عنوان یک انسان برای چیزی باارزش‌تر جان فدا کند و واقعا برای آنچه ارزش سرنهادن دارد، سر ببازد؟
هفته گذشته حادثه‌ای تروریستی در اهواز اتفاق افتاد که جان ده‌ها شهروند بی‌گناه و از جمله چندین سرباز را گرفت و روان ‌میلیون‌ها نفر دیگر را آزار داد. هدف تروریست‌ها نیز همین بود؛ آزردن روان انسان‌ها به بهای گرفتن جان‌ها. صدها تصویر و گزارش تلخ از حمله به رژه نیروهای ارتش در ایران و جهان پراکنده شد، اما در این میان، یکی هم بود که خلاف جهت حرکت کرد و پیامی را رساند که کاملا مخالف هدف تروریست‌ها و می‌توان گفت خار چشم آنهایی بود که می‌خواستند روان‌ها را نژند ببینند. این تصویر، تصویر سربازی بود که تن خود را سپر یک انسان دیگر کرده بود تا یک شهروند دیگر - فرقی نمی‌کند یک مرد، یک زن، یک کودک- را از زیر باران گلوله نجات دهد. آن سرباز مراسم رژه که «دیگری» را نجات داد، این پیامِ شاید تاکنون ناگفته و کمترشنیده‌شده را برساند که «وظیفه سرباز نجات
زندگی انسان‌هاست».
سرباز واقعی، شاید مانند آن عنوانی که به نیروهای سازمان ملل داده‌اند، «پاسدار صلح» است. او سربازی است که اگر به‌ناچار وارد نبرد می‌شود، عشق راهنمایش است، نه نفرت؛ همچنان‌که گیلبرت چسترتون، شاعر و فیلسوف انگلیسی، زمانی گفته است: «سرباز حقیقی برای آن نمی‌جنگد که از آنچه پیش‌رویش است نفرت دارد، برای آن می‌جنگد که به آنچه پشت‌سر دارد، عشق می‌ورزد».

واژه «سرباز» را که می‌شنویم، بیش از هر مفهوم و تصویر دیگری شاید جنگ در ذهنمان تداعی شود. نقش رسانه‌ها در ساختن این ذهنیت انکارناپذیر است. همیشه در هر فیلم و گزارش خبری یا در فیلم‌های سینمایی تولیدشده در سراسر جهان سربازانی را دیده‌ایم که تفنگ‌به‌دست می‌دوند یا پناه می‌گیرند یا پیش می‌روند و مدام از دهان سلاحشان آتش می‌بارد و جان می‌گیرد. تبلیغات گوناگون انواع رژیم‌ها و ایدئولوژی‌ها در هرکجای جهان همواره این مفهوم را در ذهن‌ها تقویت کرده و خود با پشتوانه رسانه‌های سراسری تقویت شده است. مدام کلام مشاهیر جهان را شنیده‌ایم که جنگ را وظیفه سرباز می‌دانند؛ جملاتی از این قبیل که ناپلئون بناپارت، امپراتور فرانسوی، می‌گوید: «ملتی که بخواهد سربازان خوب داشته باشد، باید همیشه در جنگ بماند» یا از جورج پاتن، ژنرال آمریکایی، نقل می‌شود: «فقط یک اصل تاکتیکی وجود دارد که تغییر نمی‌کند و آن اصل عبارت است از حداکثر میزان جراحت و مرگ و نابودی برای دشمن در حداقل زمان».

ولی وقتی جنگ‌سالاری مانند بناپارت می‌گوید «سرباز مدتی طولانی و به‌سختی برای یک تکه روبان رنگی می‌جنگد»، ما انسان‌های امروزی قرن بیست‌ویکمی باید در مفاهیم ساختگی و بازتولیدشده شک کنیم. باید در ارزش‌های دروغینی که به‌جای اصل به ما قالب کرده‌اند، تردید را روا بداریم و این وظیفه انسانی ماست. چرا نمی‌توان از سرباز انتظار داشت به‌عنوان یک انسان برای چیزی باارزش‌تر جان فدا کند و واقعا برای آنچه ارزش سرنهادن دارد، سر ببازد؟
هفته گذشته حادثه‌ای تروریستی در اهواز اتفاق افتاد که جان ده‌ها شهروند بی‌گناه و از جمله چندین سرباز را گرفت و روان ‌میلیون‌ها نفر دیگر را آزار داد. هدف تروریست‌ها نیز همین بود؛ آزردن روان انسان‌ها به بهای گرفتن جان‌ها. صدها تصویر و گزارش تلخ از حمله به رژه نیروهای ارتش در ایران و جهان پراکنده شد، اما در این میان، یکی هم بود که خلاف جهت حرکت کرد و پیامی را رساند که کاملا مخالف هدف تروریست‌ها و می‌توان گفت خار چشم آنهایی بود که می‌خواستند روان‌ها را نژند ببینند. این تصویر، تصویر سربازی بود که تن خود را سپر یک انسان دیگر کرده بود تا یک شهروند دیگر - فرقی نمی‌کند یک مرد، یک زن، یک کودک- را از زیر باران گلوله نجات دهد. آن سرباز مراسم رژه که «دیگری» را نجات داد، این پیامِ شاید تاکنون ناگفته و کمترشنیده‌شده را برساند که «وظیفه سرباز نجات
زندگی انسان‌هاست».
سرباز واقعی، شاید مانند آن عنوانی که به نیروهای سازمان ملل داده‌اند، «پاسدار صلح» است. او سربازی است که اگر به‌ناچار وارد نبرد می‌شود، عشق راهنمایش است، نه نفرت؛ همچنان‌که گیلبرت چسترتون، شاعر و فیلسوف انگلیسی، زمانی گفته است: «سرباز حقیقی برای آن نمی‌جنگد که از آنچه پیش‌رویش است نفرت دارد، برای آن می‌جنگد که به آنچه پشت‌سر دارد، عشق می‌ورزد».

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها