|

واكنش باهنر به متهم‌كردن «چپ‌» در انفجار نخست‌وزيري:

اتهام‌زني براي رقابت‌هاي سياسي

شرق: خطي را كه مدتي است جريان اصلي جناح اصولگرا و رسانه‌هايشان دنبال مي‌كنند، محمدرضا باهنر يكسره بر باد داد. اصولگرايان مدت‌هاست سعي دارند جناح چپ آن زمان يا اصلاح‌طلبان امروز به‌ويژه چهره‌هايي مانند سعيد حجاريان، بهزاد نبوي، محمد عطريانفر، خسرو تهراني و محسن سازگارا را به دست‌داشتن در انفجار نخست‌وزيري در شهريور سال 60 متهم كنند.
حالا محمدرضا باهنر، برادر نخست‌وزير وقت -محمدجواد باهنر- كه در آن انفجار به‌همراه محمدعلي رجايي، رئيس‌جمهوري و تعدادي ديگر شهيد شد، آب پاكي را روي دست همه رفقاي خود ريخته و در بخشي از گفت‌وگوي خود به ايرنا گفته است: «پيگير پرونده انفجار دفتر نخست‌وزيري بودم. عده‌اي مي‌خواستند چهره‌هاي مشهور دولت وقت را متهم به دست‌داشتن در اين ترور کنند. پس از مدتي احساس کردم اين اتهام‌زني‌ها به رقابت‌هاي سياسي ارتباط دارد. عده‌اي مي‌خواستند بگويند يکسري از مسئولان رده‌بالاي کشور در اين ترورها دست دارند. پرونده را از اول تا آخر خواندم، «خيلي شم حقوقي و اطلاعاتي ندارم اما واقعيت اين است من در اين پرونده چيزي استشمام نکردم... مي‌خواستند برخي چهره‌هاي دولت وقت را به دست‌داشتن در بمب‌گذاري متهم کنند. احساس کردم اين موضوع به رقابت‌هاي بي‌ربط سياسي ارتباط دارد و مي‌خواهند يکديگر را متهم کنند». اصولگرايان در اين سال‌ها اصرار داشته‌‌اند كه بگويند چون برخي چهره‌هاي جناح چپ در آن زمان جزء متهمان پرونده انفجار بودند يا از آنها بازجويي شده بود، از طريق موسوي‌خوئيني‌ها، پدر معنوي چپ‌هاي مسلمان آن زمان به امام فشار آوردند تا دستور مسكوت‌گذاشتن پرونده را بدهد و امام نیز چنين كرد. نكته ‌تأمل‌برانگیز اين است كه درحالي‌كه ماجراي انفجار نخست‌وزيري و حزب جمهوري اسلامي كاملا همسو و شبيه هم بودند اما اصولگرايان در ماجراي انفجار حزب كاملا سكوت كرده و اتهام جديدي براي طرح ندارند.
باهنر پيش‌تر هم درباره اين موضوع صحبت كرده بود. او شهريور سال پيش به خبرآنلاين گفته بود: «در مورد پرونده عوامل هشتم شهريور، گرايش‎هاي سياسي، بحث‎ها و حرف‌هايي مطرح بود که فکر مي‌کنم طرح دوباره آنها به نفع هيچ‌کس نيست. درباره اين پرونده مطالعاتي کرده بودم. در ضمن دوستاني که روي اين پرونده کار مي‌کردند، ممکن است شواهد نادري داشته باشند، اما در کلان پرونده به نظر مي‌رسيد که مسئله چشمگير يا دستگيري جدي حقوقي که يک عده‌اي را بتوان متهم و دخيل دانست، آن‌هم در ميان مقامات وقت کشور، وجود نداشت و ماجرا مقداري تحت تأثير مسائل هيجاني و عاطفي آن زمان بود. معتقدم اين مقوله را اگر به رسانه‌ها نکشانيم، شايد به نفعمان باشد».
اما به نظر مي‌رسد برخلاف باهنر برخي اصولگرايان به عمد يا به سهو همچنان تحت‌تأثير مسائل هيجاني و عاطفي آن زمان‌ هستند. «پرونده مسكوت» و «صخره سخت» دو كتابي است كه با همين هدف يعني متهم‌كردن جناح چپ آن زمان در برخي رخدادهاي امنيتي از سوي حسين روزي‌طلب و محمدمهدي اسلامي نگاشته شده است. ناشر آن‌هم سازمان اسناد انقلاب اسلامي با رياست روح‌الله حسينيان بوده است. آنها چند شماره مجله رمز عبور را هم با همكاري سازمان اسناد انقلاب اسلامي و با همان خط فكري منتشر كرده‌اند. رسانه‌هايي مانند فارس، تسنيم، جهان‌نيوز، بولتن‌نيوز، مشرق و... در اين سال‌ها همين خط را دنبال كرده‌اند.
اما آنچه محمدرضا باهنر، جانشين اسدالله عسگراولادي در جبهه پيروان خط امام و رهبري به ايرنا گفته، هماني است كه بارها خود حجاريان و بهزاد نبوي و ديگر چهره‌ها اصلاح‌طلب و حتي فعالان سياسي منصف به آن اشاره كرده‌اند؛ بهره‌برداري نه صرفا سياسي بلكه جناحي از يك فاجعه انساني و ملي.
بهزاد نبوي در گفت‌وگويي گفته است: «متأسفانه پرونده انفجار دفتر نخست‌وزيري از همان روز اول سياسي شد. سال ۸۱ تا ۸۲ که به عمره مشرف شده بودم، در مکه به توصيه خبرنگار روزنامه رسالت که همراه کاروان ما بود، با مرحوم عسگراولادي ديداري در اتاق اين خبرنگار داشتم. اين ديدار زماني بود که عده‌اي پرونده پتروپارس را عليه من علم کرده بودند و مي‌گفتند پتروپارس يک شرکت خصوصي خارجي است و ايشان (بهزاد نبوي) رئيس هيئت‌مديره‌اش است! در آن ديدار به آقاي عسگراولادي گفتم به دوستانتان بفرماييد لازم نيست بهزاد نبوي حتما دزد، فاسدالاخلاق، جاسوس، خائن و قاتل باشد تا افکارش فاسد و مسموم و غلط باشد، مي‌تواند هيچ‌‌کدام از اينها نباشد ولي افکارش فاسد و غلط باشد. ايشان نظر مرا کاملا تأييد کردند. البته بعدها خودشان هم اين مسئله را رعايت نکردند. در سال‌هاي اول دهه ۹۰ که من در زندان بودم، از ايشان مصاحبه‌اي خواندم که گفته بودند: «امام پرونده نخست‌وزيري را مختومه نکردند بلکه مسکوت گذاشتند». خدا رحمت کند ايشان را اين ماجرا را خدمتتان عرض کردم تا متوجه دلايل اين پرونده‌سازي‌ها بشويد. اين جماعت بر اين باورند که براي زدن صدام بايد به هر مکر و حيله و نيرنگي متوسل شد؛ چون صدام خطري براي اسلام و مسلمين است و در قرآن آمده: «وَمَکَرُوا وَمَکَرَ اللَّهُ وَاللَّهُ خَيرُ الْمَاکِرِينَ» اين جماعت اول بهزاد نبوي را به صدام تبديل کرده و سپس او را شايسته هر تهمت و افترايي مي‌دانند! همين پرونده پتروپارس که اشاره کردم، بعد از اينکه از مجلس بيرون آمدم و ديگر کاره‌اي نبودم، فروکش کرد و هيچ‌کس دنبالش را نگرفت.
كذب محض است
احمد سالک، عضو جامعه روحانيت مبارز در مصاحبه‌اي گفته بود که بعد از انفجار نخست‌وزيري، بهزاد نبوي آن‌قدر که نگران مرگ کشميري بود، از شهادت رجايي ناراحت نشده بود. بهزاد نبوي در پاسخ گفته است: «توضيح آقاي سالک شبيه طنز و مزاح بود! گفته است: «ساعتي بعد از انفجار، به داخل ساختمان نخست‌وزيري رفتم، نبوي را ديديم که مضطرب است، يقه‌اش را چسبيدم، گفت کشميري شهيد شد؛ اصلا سراغي از رجايي و باهنر نگرفت». (نقل به مضمون) آدم گاهي بعضي چيزها را نمي‌تواند تکذيب کند، معلوم است که اين حرف خلاف است که من، آن هم به فردي که اگر روزي در خيابان ببينم نمي‌شناسمش بگويم «رجايي و باهنر هيچي، کشميري را بچسب؟!» يعني من با آن‌همه ارتباط و نزديکي‌ای که با رجايي داشتم، نگرانش نبودم؟ بگذاريد اين را هم بگويم. در اولين جايي که شب اول انفجار مطرح شد که نبوي قاتل رجايي است، در حزب جمهوري اسلامي شاخه اصفهان بود؛ يعني روز هشتم شهريور، ساعت سه بعدازظهر انفجار رخ مي‌دهد و ساعت هشت يا ۹ شب در حزب اصفهان براي اولين‌بار مطرح مي‌شود که نبوي قاتل رجايي است و از قضا آقاي سالک، عضو شاخه اصفهان حزب بود! درهرحال هيچ تحقيقي از سه بعدازظهر تا هشت شب نمي‌تواند نشان دهد که چه کسي قاتل رجايي بوده است! اگر جايي هم قرار بود تحقيقات صورت بگيرد در تهران بوده، چطور اين حرف از اصفهان درآمد؟! معلوم است که عده‌اي مثل ايشان (احمد سالک) دنبال اين بوده‌اند که من قاتل رجايي معرفي شوم. چنان‌که گفتم، من آقاي سالک را اگر الان ببينم نمي‌شناسم. نمي‌دانم مبناي اين حرف‌ها چيست؟ من هيچ‌وقت با ايشان ارتباط نداشتم؛ اين حرف‌ها کذب محض است، اصلا انفجار ساعت سه بعدازظهر شهريور اتفاق افتاد و ما دو بعدازظهر فرداي آن روز فهميدیم انفجار کار کشميري بوده است. من بعيد مي‌دانم که آقاي سالک در اين ۲۴ ساعت با من روبه‌رو شده باشد. در آن وضعيت همه منطقه بسته شده و تحت محاصره نظامي بود. حتي صبح فرداي انفجار هم که تشييع‌جنازه شهداي هشتم شهريور برگزار مي‌شد، من هم اطلاعي از نحوه برگزاري مراسم نداشتم. از نظر پرسنل اطلاعات و تحقيقــات نخست‌وزيري، کشميري از کارکنان خيلي خوب نخست‌وزيري محسوب مي‌شد و کارکنان اداره دوم هم اکثرا قبولش داشتند. دو نفر از کارکنان دفتر اطلاعات و تحقيقات نخست‌وزيري که با او کار کرده بودند، مي‌گفتند: «روز تشييع‌جنازه، از ميان نمايندگان مجلس به يک روحاني گفتيم از جنازه کشميري هيچ چيزي نمانده است، چه‌کار کنيم؟ آن روحاني هم گفت کمي خاکستر محل انفجار را جمع کنيد و به‌جاي جنازه بريزيد داخل کيسه و ما همان کار را کرديم». همين مسئله موجب اتهام «جنازه‌سازي» شد.
جمعي از اصولگرايان تا آنجا پيش رفته‌‌اند كه خواب محاكمه اصلاح‌طلبان را هم در اين ماجرا ديده‌اند. محمدحسين صفارهرندي، وزير ارشاد دولت احمدي‌نژاد، زماني از احتمال محاکمه سعيد حجاريان و بهزاد نبوي به دليل دست‌داشتن در ترور محمدعلي رجايي و محمدجواد باهنر، رئيس‌جمهور و نخست‌وزير اسبق ايران، خبر داده بود. او از مفتوح‌بودن پرونده سعيد حجاريان و بهزاد نبوي به دليل آنچه که وي کوتاهي اين دو نفر در تدارک «شرايط امنيتي مناسب» در دوران مسئوليتشان در دولت شهيد رجايي ناميد، خبر داده بود. ماجرا البته در حد همان سخنراني صفارهرندي در حاشيه يك همايش باقي ماند و جلوتر نرفت.
رئيسي درخواست كرد پرونده به جريان بيفتد
موسوي‌خوئيني‌ها كه زماني دادستان كل كشور بود، درباره علت مسكوت‌ماندن پرونده انفجار نخست‌وزيري گفته است: «... جناب آقاي رازيني مسئول دادسري انقلاب، بخش سياسي و گروهك‌ها بودند. پس از ايشان آقاي رئيسي مسئوليت اين بخش را برعهده داشتند. الان به‌طور واضح در خاطرم نمانده است كه بنا به درخواست چه كسي پرونده انفجار نخست‌وزيري به جريان افتاد ليكن علي‌القاعده بايد آقاي رئيسي اين درخواست را كرده باشند... آقاي رئيسي، فرد يا افرادي را مأمور پيگيري پرونده كرد و آنان دستور بازداشت آقايان محسن سازگارا و خسرو تهراني و... را صادر كردند و بازجويي‌ها آغاز شد و من هر چندروز يك‌بار از آقاي رئيسي جريان پيشرفت كار را جويا مي‌شدم و گاهي خودم به اوين مي‌رفتم و اوراق بازجويي را مطالعه مي‌كردم و در تمام مدت بازجويي از طرف بازجوها يا آقاي رئيسي گزارشي از اعمال نفوذ براي اخلال در امر رسيدگي به پرونده، داده نشد. من هرچند از كار دادسرا در انجام وظايفشان حمايت مي‌كردم ليكن وقتي نتايج كار بازجوها را ملاحظه مي‌كردم، به‌هيچ‌وجه در اوراق بازجويي چيزي جهت توجيه انتساب جرم به بازداشت‌شدگان وجود نداشت. نه در پاسخ‌هاي متهمان و نه از جانب دادسرا مطلبي قابل‌توجه وجود نداشت. بديهي است تعيين‌تكليف نهايي درباره پرونده و كيفرخواست صادره توسط دادسرا، برعهده دادگاه بود. ليكن آنچه من در اوراق پرونده ديدم هرگز نمي‌توانست دادگاه را جهت صدور حكم به مجازات متقاعد كند... در اين ميان، روزي مرحوم حجت‌الاسلام‌والمسلمين حاج سيداحمدآقا، رحمت‌الله عليه، از طريق تلفن اطلاع داد كه حضرت امام فرموده‌‌اند شما و آقاي موسوي‌اردبيلي و آقاي رئيسي بياييد كاري با آقايان دارم.
الان در خاطرم نمانده است كه مرحوم حاج احمدآقا (ره) موضوع موردنظر حضرت امام را نيز گفتند يا نه، به‌هرحال طبق قرار، ما سه نفر خدمت حضرت امام رسيديم و حاج احمدآقا نيز در جلسه حضور داشتند. من اظهارات حضرت امام (ره) در اين جلسه را پس از مراجعت از خدمت امام مكتوب كردم و به آقاي رئيسي دادم تا به‌عنوان سند روي پرونده گذاشته شود و آقاي رئيسي نيز اين كار را كردند... پس از حضور ما خدمت امام، ايشان فرمودند كه من از اول كه اين پرونده (اشاره به پرونده انفجار نخست‌وزيري) تشكيل شد مي‌دانستم كه عده‌اي مي‌خواهند با اين كار افراد به‌دردبخور را از ما بگيرند و خودشان جاي آنها را بگيرند... بار اول پس از ارتحال حضرت امام بنا به درخواست مجمع روحانيون مبارز بود. توضيح آنكه در انتخابات ميان‌دوره‌اي مجلس سوم، آقاي بهزاد نبوي ردصلاحيت شد. وقتي مجمع جوياي علت آن شد، گفتند به استناد پرونده انفجار نخست‌وزيري. براي روشن‌كردن ماجراي اين پرونده جناب حجت‌الاسلام‌والمسلمين كروبي كه در آن زمان رئيس مجلس هم بودند، از جناب آقاي رئيسي كه همچنان مسئول دادسراي انقلاب بودند خواستند كه تصويري از آن مكتوب را در اختيار مجمع قرار دهند و ايشان هم انجام دادند و مجمع يك نسخه از آن را براي شوراي نگهبان ارسال كرد. سپس امام فرمودند اين پرونده را مختومه كنيد و از اين پس هيچ‌كس حق ندارد اين پرونده را باز كند. گفتني است كه حضرت امام از آغاز جلسه، قيافه‌اي برافروخته داشتند و عصباني به نظر مي‌رسيدند. براي من هرگز معلوم نشد كه چرا حضرت امام اين برخورد را كردند. آيا از جريان رسيدگي به پرونده ناخرسند بودند؟ من از جريان رسيدگي چيزي خدمت امام گزارش نكرده بودم. آيا آقايان موسوي‌اردبيلي يا رئيسي گزارشي داده بودند؟ بسيار بعيد مي‌دانم. به‌هرحال بنا به دستور صريح حضرت امام پرونده مختومه شد.

شرق: خطي را كه مدتي است جريان اصلي جناح اصولگرا و رسانه‌هايشان دنبال مي‌كنند، محمدرضا باهنر يكسره بر باد داد. اصولگرايان مدت‌هاست سعي دارند جناح چپ آن زمان يا اصلاح‌طلبان امروز به‌ويژه چهره‌هايي مانند سعيد حجاريان، بهزاد نبوي، محمد عطريانفر، خسرو تهراني و محسن سازگارا را به دست‌داشتن در انفجار نخست‌وزيري در شهريور سال 60 متهم كنند.
حالا محمدرضا باهنر، برادر نخست‌وزير وقت -محمدجواد باهنر- كه در آن انفجار به‌همراه محمدعلي رجايي، رئيس‌جمهوري و تعدادي ديگر شهيد شد، آب پاكي را روي دست همه رفقاي خود ريخته و در بخشي از گفت‌وگوي خود به ايرنا گفته است: «پيگير پرونده انفجار دفتر نخست‌وزيري بودم. عده‌اي مي‌خواستند چهره‌هاي مشهور دولت وقت را متهم به دست‌داشتن در اين ترور کنند. پس از مدتي احساس کردم اين اتهام‌زني‌ها به رقابت‌هاي سياسي ارتباط دارد. عده‌اي مي‌خواستند بگويند يکسري از مسئولان رده‌بالاي کشور در اين ترورها دست دارند. پرونده را از اول تا آخر خواندم، «خيلي شم حقوقي و اطلاعاتي ندارم اما واقعيت اين است من در اين پرونده چيزي استشمام نکردم... مي‌خواستند برخي چهره‌هاي دولت وقت را به دست‌داشتن در بمب‌گذاري متهم کنند. احساس کردم اين موضوع به رقابت‌هاي بي‌ربط سياسي ارتباط دارد و مي‌خواهند يکديگر را متهم کنند». اصولگرايان در اين سال‌ها اصرار داشته‌‌اند كه بگويند چون برخي چهره‌هاي جناح چپ در آن زمان جزء متهمان پرونده انفجار بودند يا از آنها بازجويي شده بود، از طريق موسوي‌خوئيني‌ها، پدر معنوي چپ‌هاي مسلمان آن زمان به امام فشار آوردند تا دستور مسكوت‌گذاشتن پرونده را بدهد و امام نیز چنين كرد. نكته ‌تأمل‌برانگیز اين است كه درحالي‌كه ماجراي انفجار نخست‌وزيري و حزب جمهوري اسلامي كاملا همسو و شبيه هم بودند اما اصولگرايان در ماجراي انفجار حزب كاملا سكوت كرده و اتهام جديدي براي طرح ندارند.
باهنر پيش‌تر هم درباره اين موضوع صحبت كرده بود. او شهريور سال پيش به خبرآنلاين گفته بود: «در مورد پرونده عوامل هشتم شهريور، گرايش‎هاي سياسي، بحث‎ها و حرف‌هايي مطرح بود که فکر مي‌کنم طرح دوباره آنها به نفع هيچ‌کس نيست. درباره اين پرونده مطالعاتي کرده بودم. در ضمن دوستاني که روي اين پرونده کار مي‌کردند، ممکن است شواهد نادري داشته باشند، اما در کلان پرونده به نظر مي‌رسيد که مسئله چشمگير يا دستگيري جدي حقوقي که يک عده‌اي را بتوان متهم و دخيل دانست، آن‌هم در ميان مقامات وقت کشور، وجود نداشت و ماجرا مقداري تحت تأثير مسائل هيجاني و عاطفي آن زمان بود. معتقدم اين مقوله را اگر به رسانه‌ها نکشانيم، شايد به نفعمان باشد».
اما به نظر مي‌رسد برخلاف باهنر برخي اصولگرايان به عمد يا به سهو همچنان تحت‌تأثير مسائل هيجاني و عاطفي آن زمان‌ هستند. «پرونده مسكوت» و «صخره سخت» دو كتابي است كه با همين هدف يعني متهم‌كردن جناح چپ آن زمان در برخي رخدادهاي امنيتي از سوي حسين روزي‌طلب و محمدمهدي اسلامي نگاشته شده است. ناشر آن‌هم سازمان اسناد انقلاب اسلامي با رياست روح‌الله حسينيان بوده است. آنها چند شماره مجله رمز عبور را هم با همكاري سازمان اسناد انقلاب اسلامي و با همان خط فكري منتشر كرده‌اند. رسانه‌هايي مانند فارس، تسنيم، جهان‌نيوز، بولتن‌نيوز، مشرق و... در اين سال‌ها همين خط را دنبال كرده‌اند.
اما آنچه محمدرضا باهنر، جانشين اسدالله عسگراولادي در جبهه پيروان خط امام و رهبري به ايرنا گفته، هماني است كه بارها خود حجاريان و بهزاد نبوي و ديگر چهره‌ها اصلاح‌طلب و حتي فعالان سياسي منصف به آن اشاره كرده‌اند؛ بهره‌برداري نه صرفا سياسي بلكه جناحي از يك فاجعه انساني و ملي.
بهزاد نبوي در گفت‌وگويي گفته است: «متأسفانه پرونده انفجار دفتر نخست‌وزيري از همان روز اول سياسي شد. سال ۸۱ تا ۸۲ که به عمره مشرف شده بودم، در مکه به توصيه خبرنگار روزنامه رسالت که همراه کاروان ما بود، با مرحوم عسگراولادي ديداري در اتاق اين خبرنگار داشتم. اين ديدار زماني بود که عده‌اي پرونده پتروپارس را عليه من علم کرده بودند و مي‌گفتند پتروپارس يک شرکت خصوصي خارجي است و ايشان (بهزاد نبوي) رئيس هيئت‌مديره‌اش است! در آن ديدار به آقاي عسگراولادي گفتم به دوستانتان بفرماييد لازم نيست بهزاد نبوي حتما دزد، فاسدالاخلاق، جاسوس، خائن و قاتل باشد تا افکارش فاسد و مسموم و غلط باشد، مي‌تواند هيچ‌‌کدام از اينها نباشد ولي افکارش فاسد و غلط باشد. ايشان نظر مرا کاملا تأييد کردند. البته بعدها خودشان هم اين مسئله را رعايت نکردند. در سال‌هاي اول دهه ۹۰ که من در زندان بودم، از ايشان مصاحبه‌اي خواندم که گفته بودند: «امام پرونده نخست‌وزيري را مختومه نکردند بلکه مسکوت گذاشتند». خدا رحمت کند ايشان را اين ماجرا را خدمتتان عرض کردم تا متوجه دلايل اين پرونده‌سازي‌ها بشويد. اين جماعت بر اين باورند که براي زدن صدام بايد به هر مکر و حيله و نيرنگي متوسل شد؛ چون صدام خطري براي اسلام و مسلمين است و در قرآن آمده: «وَمَکَرُوا وَمَکَرَ اللَّهُ وَاللَّهُ خَيرُ الْمَاکِرِينَ» اين جماعت اول بهزاد نبوي را به صدام تبديل کرده و سپس او را شايسته هر تهمت و افترايي مي‌دانند! همين پرونده پتروپارس که اشاره کردم، بعد از اينکه از مجلس بيرون آمدم و ديگر کاره‌اي نبودم، فروکش کرد و هيچ‌کس دنبالش را نگرفت.
كذب محض است
احمد سالک، عضو جامعه روحانيت مبارز در مصاحبه‌اي گفته بود که بعد از انفجار نخست‌وزيري، بهزاد نبوي آن‌قدر که نگران مرگ کشميري بود، از شهادت رجايي ناراحت نشده بود. بهزاد نبوي در پاسخ گفته است: «توضيح آقاي سالک شبيه طنز و مزاح بود! گفته است: «ساعتي بعد از انفجار، به داخل ساختمان نخست‌وزيري رفتم، نبوي را ديديم که مضطرب است، يقه‌اش را چسبيدم، گفت کشميري شهيد شد؛ اصلا سراغي از رجايي و باهنر نگرفت». (نقل به مضمون) آدم گاهي بعضي چيزها را نمي‌تواند تکذيب کند، معلوم است که اين حرف خلاف است که من، آن هم به فردي که اگر روزي در خيابان ببينم نمي‌شناسمش بگويم «رجايي و باهنر هيچي، کشميري را بچسب؟!» يعني من با آن‌همه ارتباط و نزديکي‌ای که با رجايي داشتم، نگرانش نبودم؟ بگذاريد اين را هم بگويم. در اولين جايي که شب اول انفجار مطرح شد که نبوي قاتل رجايي است، در حزب جمهوري اسلامي شاخه اصفهان بود؛ يعني روز هشتم شهريور، ساعت سه بعدازظهر انفجار رخ مي‌دهد و ساعت هشت يا ۹ شب در حزب اصفهان براي اولين‌بار مطرح مي‌شود که نبوي قاتل رجايي است و از قضا آقاي سالک، عضو شاخه اصفهان حزب بود! درهرحال هيچ تحقيقي از سه بعدازظهر تا هشت شب نمي‌تواند نشان دهد که چه کسي قاتل رجايي بوده است! اگر جايي هم قرار بود تحقيقات صورت بگيرد در تهران بوده، چطور اين حرف از اصفهان درآمد؟! معلوم است که عده‌اي مثل ايشان (احمد سالک) دنبال اين بوده‌اند که من قاتل رجايي معرفي شوم. چنان‌که گفتم، من آقاي سالک را اگر الان ببينم نمي‌شناسم. نمي‌دانم مبناي اين حرف‌ها چيست؟ من هيچ‌وقت با ايشان ارتباط نداشتم؛ اين حرف‌ها کذب محض است، اصلا انفجار ساعت سه بعدازظهر شهريور اتفاق افتاد و ما دو بعدازظهر فرداي آن روز فهميدیم انفجار کار کشميري بوده است. من بعيد مي‌دانم که آقاي سالک در اين ۲۴ ساعت با من روبه‌رو شده باشد. در آن وضعيت همه منطقه بسته شده و تحت محاصره نظامي بود. حتي صبح فرداي انفجار هم که تشييع‌جنازه شهداي هشتم شهريور برگزار مي‌شد، من هم اطلاعي از نحوه برگزاري مراسم نداشتم. از نظر پرسنل اطلاعات و تحقيقــات نخست‌وزيري، کشميري از کارکنان خيلي خوب نخست‌وزيري محسوب مي‌شد و کارکنان اداره دوم هم اکثرا قبولش داشتند. دو نفر از کارکنان دفتر اطلاعات و تحقيقات نخست‌وزيري که با او کار کرده بودند، مي‌گفتند: «روز تشييع‌جنازه، از ميان نمايندگان مجلس به يک روحاني گفتيم از جنازه کشميري هيچ چيزي نمانده است، چه‌کار کنيم؟ آن روحاني هم گفت کمي خاکستر محل انفجار را جمع کنيد و به‌جاي جنازه بريزيد داخل کيسه و ما همان کار را کرديم». همين مسئله موجب اتهام «جنازه‌سازي» شد.
جمعي از اصولگرايان تا آنجا پيش رفته‌‌اند كه خواب محاكمه اصلاح‌طلبان را هم در اين ماجرا ديده‌اند. محمدحسين صفارهرندي، وزير ارشاد دولت احمدي‌نژاد، زماني از احتمال محاکمه سعيد حجاريان و بهزاد نبوي به دليل دست‌داشتن در ترور محمدعلي رجايي و محمدجواد باهنر، رئيس‌جمهور و نخست‌وزير اسبق ايران، خبر داده بود. او از مفتوح‌بودن پرونده سعيد حجاريان و بهزاد نبوي به دليل آنچه که وي کوتاهي اين دو نفر در تدارک «شرايط امنيتي مناسب» در دوران مسئوليتشان در دولت شهيد رجايي ناميد، خبر داده بود. ماجرا البته در حد همان سخنراني صفارهرندي در حاشيه يك همايش باقي ماند و جلوتر نرفت.
رئيسي درخواست كرد پرونده به جريان بيفتد
موسوي‌خوئيني‌ها كه زماني دادستان كل كشور بود، درباره علت مسكوت‌ماندن پرونده انفجار نخست‌وزيري گفته است: «... جناب آقاي رازيني مسئول دادسري انقلاب، بخش سياسي و گروهك‌ها بودند. پس از ايشان آقاي رئيسي مسئوليت اين بخش را برعهده داشتند. الان به‌طور واضح در خاطرم نمانده است كه بنا به درخواست چه كسي پرونده انفجار نخست‌وزيري به جريان افتاد ليكن علي‌القاعده بايد آقاي رئيسي اين درخواست را كرده باشند... آقاي رئيسي، فرد يا افرادي را مأمور پيگيري پرونده كرد و آنان دستور بازداشت آقايان محسن سازگارا و خسرو تهراني و... را صادر كردند و بازجويي‌ها آغاز شد و من هر چندروز يك‌بار از آقاي رئيسي جريان پيشرفت كار را جويا مي‌شدم و گاهي خودم به اوين مي‌رفتم و اوراق بازجويي را مطالعه مي‌كردم و در تمام مدت بازجويي از طرف بازجوها يا آقاي رئيسي گزارشي از اعمال نفوذ براي اخلال در امر رسيدگي به پرونده، داده نشد. من هرچند از كار دادسرا در انجام وظايفشان حمايت مي‌كردم ليكن وقتي نتايج كار بازجوها را ملاحظه مي‌كردم، به‌هيچ‌وجه در اوراق بازجويي چيزي جهت توجيه انتساب جرم به بازداشت‌شدگان وجود نداشت. نه در پاسخ‌هاي متهمان و نه از جانب دادسرا مطلبي قابل‌توجه وجود نداشت. بديهي است تعيين‌تكليف نهايي درباره پرونده و كيفرخواست صادره توسط دادسرا، برعهده دادگاه بود. ليكن آنچه من در اوراق پرونده ديدم هرگز نمي‌توانست دادگاه را جهت صدور حكم به مجازات متقاعد كند... در اين ميان، روزي مرحوم حجت‌الاسلام‌والمسلمين حاج سيداحمدآقا، رحمت‌الله عليه، از طريق تلفن اطلاع داد كه حضرت امام فرموده‌‌اند شما و آقاي موسوي‌اردبيلي و آقاي رئيسي بياييد كاري با آقايان دارم.
الان در خاطرم نمانده است كه مرحوم حاج احمدآقا (ره) موضوع موردنظر حضرت امام را نيز گفتند يا نه، به‌هرحال طبق قرار، ما سه نفر خدمت حضرت امام رسيديم و حاج احمدآقا نيز در جلسه حضور داشتند. من اظهارات حضرت امام (ره) در اين جلسه را پس از مراجعت از خدمت امام مكتوب كردم و به آقاي رئيسي دادم تا به‌عنوان سند روي پرونده گذاشته شود و آقاي رئيسي نيز اين كار را كردند... پس از حضور ما خدمت امام، ايشان فرمودند كه من از اول كه اين پرونده (اشاره به پرونده انفجار نخست‌وزيري) تشكيل شد مي‌دانستم كه عده‌اي مي‌خواهند با اين كار افراد به‌دردبخور را از ما بگيرند و خودشان جاي آنها را بگيرند... بار اول پس از ارتحال حضرت امام بنا به درخواست مجمع روحانيون مبارز بود. توضيح آنكه در انتخابات ميان‌دوره‌اي مجلس سوم، آقاي بهزاد نبوي ردصلاحيت شد. وقتي مجمع جوياي علت آن شد، گفتند به استناد پرونده انفجار نخست‌وزيري. براي روشن‌كردن ماجراي اين پرونده جناب حجت‌الاسلام‌والمسلمين كروبي كه در آن زمان رئيس مجلس هم بودند، از جناب آقاي رئيسي كه همچنان مسئول دادسراي انقلاب بودند خواستند كه تصويري از آن مكتوب را در اختيار مجمع قرار دهند و ايشان هم انجام دادند و مجمع يك نسخه از آن را براي شوراي نگهبان ارسال كرد. سپس امام فرمودند اين پرونده را مختومه كنيد و از اين پس هيچ‌كس حق ندارد اين پرونده را باز كند. گفتني است كه حضرت امام از آغاز جلسه، قيافه‌اي برافروخته داشتند و عصباني به نظر مي‌رسيدند. براي من هرگز معلوم نشد كه چرا حضرت امام اين برخورد را كردند. آيا از جريان رسيدگي به پرونده ناخرسند بودند؟ من از جريان رسيدگي چيزي خدمت امام گزارش نكرده بودم. آيا آقايان موسوي‌اردبيلي يا رئيسي گزارشي داده بودند؟ بسيار بعيد مي‌دانم. به‌هرحال بنا به دستور صريح حضرت امام پرونده مختومه شد.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها