|

چه سختی‌هایی تحمل کردیم و دم برنیاوردیم

عباس بهروان- مجری و مفسر ورزشی

کار گلچین جهان گرچه همه یغما بود/لیک این بار گلی چید که بی‌همتا بود

آخرین گزارش فوتبالی بهرام به دهه قبل برمی‌گردد. بازی ایران و کره‌شمالی را گزارش کرد و این آخرین گزارش او برای تیم ملی بود. پس از آن میدان را برای جوانان خالی کرد. حقیر نیز این افتخار را داشتم که در دهه 60 و 70 در کنار این مرد بزرگ و صاحب‌سبک، به اجرای برنامه ورزش و مردم پرداخته و گزارش فوتبال را نیز انجام بدهم. صرف‌نظر از تخصص او در ورزش و خصوصا فوتبال، آن چیزی که این مرحوم را از سایرین متمایز می‌کرد، اخلاق و کردار نیک بود. صداقت، مهربانی، تواضع، فروتنی و احترام به پیش‌کسوت از ویژگی‌های بهرام بود. شاید هرکسی به‌نوعی مدیون آن بزرگوار باشد اما داستان بنده کوچک با بقیه کلی متفاوت است. وقتی بعد از آن حادثه تصادفی که برایم پیش آمد، به هوش آمدم، متوجه شدم که او در برنامه‌های خود با حالتی غم‌آلود، چقدر از مردم ایران برای شفای من التماس دعا داشته است. پس‌از‌آن نیز جزء نادرنفراتی بود که به من تلفن می‌زد و حالم را جویا می‌شد. حتی خواستار این می‌شد که باز هم به تهران بیایم و یک هفته من و یک هفته خودش برنامه ورزش و مردم را اجرا کند. او این‌قدر تواضع داشت و من را دوست داشت که می‌گفت من نباید کنار تو برنامه ورزش و مردم را اجرا کنم، تو این‌قدر شیرین حرف می‌زنی که آدم کنارت کمرنگ می‌شود. یادمان باشد در دورانی که من و بهرام کار گزارشگری را انجام می‌دادیم، تنها منبع اطلاعاتی‌مان دو نشریه بود؛ یکی کیهان ورزش و دیگری دنیای ورزش. چه سختی‌هایی تحمل کردیم و دم برنیاوردیم. نکته گفتنی دیگری که باید حتما به آن اشاره کنم، خنده‌های شیرین بهرام بود که معروف بود. وقتی برنامه تمام می‌شد، می‌گفت: عباس حالا بیا بخندیم. مدیرانی که در دهه 60 و 70 در رأس کار تلویزیون و رادیو بودند، پیوسته به من و بهرام تأکید می‌کردند که از پشت تریبون و دوربین از پیش‌کسوتان یاد کنید و آنها را سرلوحه کار خود قرار بدهید؛ چراکه اینها گنجینه‌های گرانبهایی هستند. سؤال من این است که از امثال من و بهرام شفیع چه استفاده‌ای شد؟ خوشحالم که امیراقبال شفیع، فرزند آن مرحوم که همواره یار و یاورش بود، راه پدر را در پیش گرفته است و فردی کوشا و مستعد به ‌نظر می‌رسد. برایش آرزوی موفقیت دارم.
تا که بودیم نبودیم کسی/ کشت ما را غم بی‌هم‌نفسی/ چون که رفتیم همه یار شدند/ خفته‌ایم و همه بیدار شدند/ قدر آیینه بدانید چو هست/ نه در آن‌وقت که افتاد و شکست
روحش شاد و یادش گرامی.

کار گلچین جهان گرچه همه یغما بود/لیک این بار گلی چید که بی‌همتا بود

آخرین گزارش فوتبالی بهرام به دهه قبل برمی‌گردد. بازی ایران و کره‌شمالی را گزارش کرد و این آخرین گزارش او برای تیم ملی بود. پس از آن میدان را برای جوانان خالی کرد. حقیر نیز این افتخار را داشتم که در دهه 60 و 70 در کنار این مرد بزرگ و صاحب‌سبک، به اجرای برنامه ورزش و مردم پرداخته و گزارش فوتبال را نیز انجام بدهم. صرف‌نظر از تخصص او در ورزش و خصوصا فوتبال، آن چیزی که این مرحوم را از سایرین متمایز می‌کرد، اخلاق و کردار نیک بود. صداقت، مهربانی، تواضع، فروتنی و احترام به پیش‌کسوت از ویژگی‌های بهرام بود. شاید هرکسی به‌نوعی مدیون آن بزرگوار باشد اما داستان بنده کوچک با بقیه کلی متفاوت است. وقتی بعد از آن حادثه تصادفی که برایم پیش آمد، به هوش آمدم، متوجه شدم که او در برنامه‌های خود با حالتی غم‌آلود، چقدر از مردم ایران برای شفای من التماس دعا داشته است. پس‌از‌آن نیز جزء نادرنفراتی بود که به من تلفن می‌زد و حالم را جویا می‌شد. حتی خواستار این می‌شد که باز هم به تهران بیایم و یک هفته من و یک هفته خودش برنامه ورزش و مردم را اجرا کند. او این‌قدر تواضع داشت و من را دوست داشت که می‌گفت من نباید کنار تو برنامه ورزش و مردم را اجرا کنم، تو این‌قدر شیرین حرف می‌زنی که آدم کنارت کمرنگ می‌شود. یادمان باشد در دورانی که من و بهرام کار گزارشگری را انجام می‌دادیم، تنها منبع اطلاعاتی‌مان دو نشریه بود؛ یکی کیهان ورزش و دیگری دنیای ورزش. چه سختی‌هایی تحمل کردیم و دم برنیاوردیم. نکته گفتنی دیگری که باید حتما به آن اشاره کنم، خنده‌های شیرین بهرام بود که معروف بود. وقتی برنامه تمام می‌شد، می‌گفت: عباس حالا بیا بخندیم. مدیرانی که در دهه 60 و 70 در رأس کار تلویزیون و رادیو بودند، پیوسته به من و بهرام تأکید می‌کردند که از پشت تریبون و دوربین از پیش‌کسوتان یاد کنید و آنها را سرلوحه کار خود قرار بدهید؛ چراکه اینها گنجینه‌های گرانبهایی هستند. سؤال من این است که از امثال من و بهرام شفیع چه استفاده‌ای شد؟ خوشحالم که امیراقبال شفیع، فرزند آن مرحوم که همواره یار و یاورش بود، راه پدر را در پیش گرفته است و فردی کوشا و مستعد به ‌نظر می‌رسد. برایش آرزوی موفقیت دارم.
تا که بودیم نبودیم کسی/ کشت ما را غم بی‌هم‌نفسی/ چون که رفتیم همه یار شدند/ خفته‌ایم و همه بیدار شدند/ قدر آیینه بدانید چو هست/ نه در آن‌وقت که افتاد و شکست
روحش شاد و یادش گرامی.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها