|

سیاست کساد

احمد غلامی . سردبیر

اعلام خبر حضور رئیس‌جمهوری در دانشگاه تهران و سخنرانی در جمع دانشجویان این گمانه را تقویت کرد که روحانی درصدد است تا جان تازه‌ای به کالبد بی‌روح و خموده سیاست بدمد و آن را از کسادی برهاند. بر کسی پوشیده نیست بازار سیاستِ داخلی کساد است و این «سیاست کساد» به دولت یاری می‌رساند تا با طمأنینه و به‌دلخواه سیاستِ خارجی را پیگیری کند. از این‌رو در پیچیدگی شرایط کنونی سخنرانی روحانی در دانشگاه بسیاری را متحیر کرده بود، همه در بیم و امید بودند که چه اتفاقاتی رخ خواهد داد؛ آن‌هم در جمعی غیرقابل‌کنترل که جسورانه از خط قرمزها عبور می‌کنند. تا اینکه روحانی در جمع استادان، مدیران دولتی و جمعی از دانشجویان گزینش‌شده حاضر شد و به بیم و امیدها پایان داد و با این حضور تأکید کرد که تمایل چندانی به رونق سیاست و گشودگی در بازار‌ «سیاست کساد» ندارد. عملکرد روحانی بیش از هر چیز باثبات نگاه‌داشتن شرایط اجتماعی و سیاسی ایران را نشان می‌دهد. اگرچه این وضعیت در اقتصاد و سیاست وجهه‌ای منفی دارد، از سوی دیگر این کسادی، موجب رونق ثبات و امنیت است. در اقتصاد رقابتی و به‌ تبع آن در سیاست رقابتی، ایجاد ثبات با مداخله مداخله‌گرانِ نابجا بسیار دشوار است. فارغ از اینکه حسن روحانی جزء كساني است که تن به شکست «اِگو»ی ego خود نمی‌دهند، مشاوران و اطرافیان روحانی هم با شناخت این خصیصه او، سیاستی را ترتیب می‌دهند که رئیس‌جمهوری در آن از خود تزلزل کمتری نشان بدهد. از این منظر شخصیت روحانی با شرایط کنونی سیاست ایران هم‌پوشانی دارد. شاید همین رویه روحانی است که به مذاق روحانیون سنتی خوش می‌آید و خیلی کمتر از خاتمی به مقابله با او برمی‌خیزند. رئیس‌ دولت اصلاحات در هر فرصتی دست به تخریب «اگو»ی ego خویش می‌زد. این تخریب خود در نزد مردم خوشایند و در دید بزرگان سياست ناپسند بود. با مقایسه حضور روحانی و خاتمی در دانشگاه، تفاوت این دو رئیس‌جمهورِ برخاسته از جمع اصلاح‌‌طلبان آشکار می‌شود. اما این همه ماجرا نیست؛ گاه تن‌دادن به این شرایط از سَر ناگزیری است. در دوران اصلاحات سیاست، رقابتی و کالای سیاست در بازار عرضه و تقاضا داغ بود. اکنون دوره رکود و کسادی سیاست است. تحریک این فضای سیاسی نَه به‌نفع روحانی است نه به‌نفع ساختارهای سیاسی کشور. پس انتظار سخنرانی جنجالی از روحانی در جمع دانشجویان با این رویکرد که هرچه می‌خواهد دل تنگت بگو، ارزش افزوده‌ای برای او در پی نخواهد داشت، گیرم که طیف دانشجویان در آن روز سرخورده و مغموم راهیِ خانه شوند. تغییر اولویت‌ها در سیاست، کسادی را به سیاست داخلی تحمیل کرده است. دولت روحانی شوک اولیه سیاست کساد را پشت‌سر گذاشته و اینک به این نتیجه رسیده است؛ کسادی چیز خوبی است که به‌ظاهر زحمت‌آفرین و در باطن رحمت است و توفیق اجباری. ازاین‌رو این استراتژی، خوشایندِ روحانی و اطرافیانش شده است. استراتژی‌ای که در کوتاه‌مدت شاید ثبات و امنیتی نسبی به ارمغان می‌آورد اما تبعات آن در بلندمدت دامنگیر سیاست داخلی خواهد شد.

تبعات ابتدایی آن اصلاح‌طلبان را در مظان این اتهام قرار خواهد داد که به‌هنگام سخن‌گفتن لب فروبستند. یکی از وسوسه‌برانگیزترین بحث‌های اصلاح‌طلبان تغییرات اجتماعی بوده است؛ تغییراتی که می‌تواند نیروهای مولد پُرشماری را که غیرفعال شده‌اند، به سیاست بازگرداند. با این اوصاف اما، اصلاح‌طلبان نیز با پیروی از کسادی سیاست، خواسته یا ناخواسته تبعات آن را به گردن خواهند گرفت. واکنش مردم در مواجهه با دولت، کناره‌گیری از سیاست (خروج) است.
عملکرد غیرمستقیمی که نه دولت از کمیت آن باخبر می‌شود، نه اصلاح‌طلبان. آنان که کناره‌گیری می‌کنند تا زمان مقرر ناشناخته می‌مانند و همین ناشناختگی و در خفاماندگی توان بالقوه‌ای به آنان می‌دهد که در بالفعل‌شدگی کنترل آن از دست سیاست‌پیشگان موجود خارج خواهد بود. درواقع آنچه دولت و اصلاح‌طلبان را تحدید و تهدید می‌کند، کناره‌گیری مردم از سیاست است. آنان باید قدر معترضان سیاسی را بدانند. تمسک به اعتراض، تلاش برای تغییر رویه در سیاست است؛ همان‌چیزی که اصلاح‌طلبان به‌ظاهر در پی آن هستند. «اعتراض صرفا جزء لاینفک و کارکرد هرگونه نظام سیاسی است که گاه ترسیم منافع نیز نامیده می‌شود». اعتراض‌ها، دادخواست‌های فردی و جمعی است که می‌تواند به پویایی سیاست یاری رساند. پیگیری و به‌سرانجام‌رساندن این دادخواست‌ها می‌تواند آینده ساختار سیاسی کشور را تضمین کند. «بنابراین در براورد اول، اعتراض را می‌توان به چشم نوعی باقی‌مانده خروج نگریست. هرکه خروج نمی‌کند، نامزد اعتراض است». اما سیاست کنونی دولت بر این پاشنه نمی‌گردد. دولت می‌خواهد حتی از خروج به‌ نفع خود استفاده کند. زیرا آن را خروج موقتی وفاداران می‌پندارد. شاید باوری وجود دارد که در مواقع ضروری می‌توان از توان بالقوه کسانی که از سیاست کناره گرفته‌اند، سود برد؛ اما با چه ابزار و با چه سیاستی معلوم نیست. شاید بخشی از این باور دل‌بستن به موفقیت‌‌های بین‌المللی در راه باشد. اگر این‌گونه باشد، این استراتژی چندان هم غلط نیست؛ مگر اینکه این امید آن‌قدر دیر و دور شود که همه‌چیز از دست برود.
* برای نوشتن این یادداشت از کتاب «خروج، اعتراض و وفاداری» آلبرت هیرشمن، ترجمه محمد مالجو، چاپ نشر شیرازه استفاده شده است.

اعلام خبر حضور رئیس‌جمهوری در دانشگاه تهران و سخنرانی در جمع دانشجویان این گمانه را تقویت کرد که روحانی درصدد است تا جان تازه‌ای به کالبد بی‌روح و خموده سیاست بدمد و آن را از کسادی برهاند. بر کسی پوشیده نیست بازار سیاستِ داخلی کساد است و این «سیاست کساد» به دولت یاری می‌رساند تا با طمأنینه و به‌دلخواه سیاستِ خارجی را پیگیری کند. از این‌رو در پیچیدگی شرایط کنونی سخنرانی روحانی در دانشگاه بسیاری را متحیر کرده بود، همه در بیم و امید بودند که چه اتفاقاتی رخ خواهد داد؛ آن‌هم در جمعی غیرقابل‌کنترل که جسورانه از خط قرمزها عبور می‌کنند. تا اینکه روحانی در جمع استادان، مدیران دولتی و جمعی از دانشجویان گزینش‌شده حاضر شد و به بیم و امیدها پایان داد و با این حضور تأکید کرد که تمایل چندانی به رونق سیاست و گشودگی در بازار‌ «سیاست کساد» ندارد. عملکرد روحانی بیش از هر چیز باثبات نگاه‌داشتن شرایط اجتماعی و سیاسی ایران را نشان می‌دهد. اگرچه این وضعیت در اقتصاد و سیاست وجهه‌ای منفی دارد، از سوی دیگر این کسادی، موجب رونق ثبات و امنیت است. در اقتصاد رقابتی و به‌ تبع آن در سیاست رقابتی، ایجاد ثبات با مداخله مداخله‌گرانِ نابجا بسیار دشوار است. فارغ از اینکه حسن روحانی جزء كساني است که تن به شکست «اِگو»ی ego خود نمی‌دهند، مشاوران و اطرافیان روحانی هم با شناخت این خصیصه او، سیاستی را ترتیب می‌دهند که رئیس‌جمهوری در آن از خود تزلزل کمتری نشان بدهد. از این منظر شخصیت روحانی با شرایط کنونی سیاست ایران هم‌پوشانی دارد. شاید همین رویه روحانی است که به مذاق روحانیون سنتی خوش می‌آید و خیلی کمتر از خاتمی به مقابله با او برمی‌خیزند. رئیس‌ دولت اصلاحات در هر فرصتی دست به تخریب «اگو»ی ego خویش می‌زد. این تخریب خود در نزد مردم خوشایند و در دید بزرگان سياست ناپسند بود. با مقایسه حضور روحانی و خاتمی در دانشگاه، تفاوت این دو رئیس‌جمهورِ برخاسته از جمع اصلاح‌‌طلبان آشکار می‌شود. اما این همه ماجرا نیست؛ گاه تن‌دادن به این شرایط از سَر ناگزیری است. در دوران اصلاحات سیاست، رقابتی و کالای سیاست در بازار عرضه و تقاضا داغ بود. اکنون دوره رکود و کسادی سیاست است. تحریک این فضای سیاسی نَه به‌نفع روحانی است نه به‌نفع ساختارهای سیاسی کشور. پس انتظار سخنرانی جنجالی از روحانی در جمع دانشجویان با این رویکرد که هرچه می‌خواهد دل تنگت بگو، ارزش افزوده‌ای برای او در پی نخواهد داشت، گیرم که طیف دانشجویان در آن روز سرخورده و مغموم راهیِ خانه شوند. تغییر اولویت‌ها در سیاست، کسادی را به سیاست داخلی تحمیل کرده است. دولت روحانی شوک اولیه سیاست کساد را پشت‌سر گذاشته و اینک به این نتیجه رسیده است؛ کسادی چیز خوبی است که به‌ظاهر زحمت‌آفرین و در باطن رحمت است و توفیق اجباری. ازاین‌رو این استراتژی، خوشایندِ روحانی و اطرافیانش شده است. استراتژی‌ای که در کوتاه‌مدت شاید ثبات و امنیتی نسبی به ارمغان می‌آورد اما تبعات آن در بلندمدت دامنگیر سیاست داخلی خواهد شد.

تبعات ابتدایی آن اصلاح‌طلبان را در مظان این اتهام قرار خواهد داد که به‌هنگام سخن‌گفتن لب فروبستند. یکی از وسوسه‌برانگیزترین بحث‌های اصلاح‌طلبان تغییرات اجتماعی بوده است؛ تغییراتی که می‌تواند نیروهای مولد پُرشماری را که غیرفعال شده‌اند، به سیاست بازگرداند. با این اوصاف اما، اصلاح‌طلبان نیز با پیروی از کسادی سیاست، خواسته یا ناخواسته تبعات آن را به گردن خواهند گرفت. واکنش مردم در مواجهه با دولت، کناره‌گیری از سیاست (خروج) است.
عملکرد غیرمستقیمی که نه دولت از کمیت آن باخبر می‌شود، نه اصلاح‌طلبان. آنان که کناره‌گیری می‌کنند تا زمان مقرر ناشناخته می‌مانند و همین ناشناختگی و در خفاماندگی توان بالقوه‌ای به آنان می‌دهد که در بالفعل‌شدگی کنترل آن از دست سیاست‌پیشگان موجود خارج خواهد بود. درواقع آنچه دولت و اصلاح‌طلبان را تحدید و تهدید می‌کند، کناره‌گیری مردم از سیاست است. آنان باید قدر معترضان سیاسی را بدانند. تمسک به اعتراض، تلاش برای تغییر رویه در سیاست است؛ همان‌چیزی که اصلاح‌طلبان به‌ظاهر در پی آن هستند. «اعتراض صرفا جزء لاینفک و کارکرد هرگونه نظام سیاسی است که گاه ترسیم منافع نیز نامیده می‌شود». اعتراض‌ها، دادخواست‌های فردی و جمعی است که می‌تواند به پویایی سیاست یاری رساند. پیگیری و به‌سرانجام‌رساندن این دادخواست‌ها می‌تواند آینده ساختار سیاسی کشور را تضمین کند. «بنابراین در براورد اول، اعتراض را می‌توان به چشم نوعی باقی‌مانده خروج نگریست. هرکه خروج نمی‌کند، نامزد اعتراض است». اما سیاست کنونی دولت بر این پاشنه نمی‌گردد. دولت می‌خواهد حتی از خروج به‌ نفع خود استفاده کند. زیرا آن را خروج موقتی وفاداران می‌پندارد. شاید باوری وجود دارد که در مواقع ضروری می‌توان از توان بالقوه کسانی که از سیاست کناره گرفته‌اند، سود برد؛ اما با چه ابزار و با چه سیاستی معلوم نیست. شاید بخشی از این باور دل‌بستن به موفقیت‌‌های بین‌المللی در راه باشد. اگر این‌گونه باشد، این استراتژی چندان هم غلط نیست؛ مگر اینکه این امید آن‌قدر دیر و دور شود که همه‌چیز از دست برود.
* برای نوشتن این یادداشت از کتاب «خروج، اعتراض و وفاداری» آلبرت هیرشمن، ترجمه محمد مالجو، چاپ نشر شیرازه استفاده شده است.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها