انقلابی درون یک انقلاب
در ۲۶ جولای ۱۹۵۳ حملهای نافرجام به پادگان مونکادا در شهر سانتیاگو در کوبا صورت میگیرد. رهبری و فرماندهی این حمله با فیدل کاسترو بود که یارانش به دنبال سرنگونی دیکتاتور وقت کوبا، فلوخنسیو باتیستا بودند. بعد از این واقعه جنبشی شکل میگیرد به نام «جنبش ۲۶ جولای» که نام خود را از این واقعه گرفته بود و به نقطه سرآغاز انقلاب کوبا بدل شد. جریان انقلابی کوبا با زنان و مردانی شروع شد که در پی کودتای باتیستا در سال 1952 گرد هم آمدند و کوشیدند به هر قیمتی با رژیم کودتا مقابله کنند. انقلاب کوبا که سرانجام در سال 1959 به پیروزی رسید، به یکی از الهامبخشترین انقلابهای قرن بیستم بدل شد و بر بسیاری از جنبشها، شورشها و انقلابهای مردم جهان تأثیر مستقیم و غیرمستقیم گذاشت. بعد از پیروزی انقلاب، تلاش بسیاری شد تا تداوم تاریخ طولانی مبارزات کوبا با حاکمیت ملی، استقلال و اصلاحات عمیق اجتماعی پیوند بخورد. از سالهای آغازین تا به امروز که سرانجام باراک اوباما در کنار کوباییها و زیر تصویر بزرگ چهگوارا روند ادغام کوباییها را در نظم مسلط و سرمایهداری جهانی کلید زد، تحلیلهای بسیاری درباره جنبههای مختلف انقلاب کوبا نوشته
شده است. مانند تمام انقلابهای رادیکال، زنان نیز در انقلاب کوبا نقش پررنگی داشتند. بهتازگی به همت نشر طلایه پرسو گزارش و تحلیلی از نقش زنان در دوران پیش از انقلاب، انقلاب و پس از آن منتشر شده است: «زنان در کوبا». این کتاب میکوشد با بررسی نقش زنان به نحوه شکلگیری «انقلابی درون انقلاب» بپردازد. نقش زنان در انقلاب کوبا به حدی چشمگیر بود که فیدل کاسترو آن را
«انقلاب در انقلاب» نامیده بود.
کتاب سه نویسنده دارد که در قالب مقاله و مصاحبه انقلاب کوبا را روایت میکنند و هر سه نیز زن هستند. هر سه همدیگر را میشناختند و در دورهای بیش از پنج دهه با هم کار کرده بودند. ازاینرو کتاب را میتوان انعکاس دو نسل مختلف در رهبری «انقلابی درون انقلاب» دانست.
1) ویلما اسپین: یکی از رهبران انقلاب کوبا بود. اسپین که یکی از رزمندگان سرشناس جنبش 26 جولای هم بود، در خلال گزارش و روایت خود از نحوه پیوستن زنان به انقلاب کوبا تعریفی از انقلاب ارائه میدهد که برخلاف تصور عمومی و دیدگاهی است که با منطق تولید ترس راه هرگونه تغییر و انقلابی را میبندد. او مینویسد: «ما نه ساختار ازپیشساختهای در ذهنمان داشتیم و نه دستورکاری در جلویمان؛ بلکه فقط اشتیاق زنان بود... . برای شرکت در یک فرایند انقلابی، هدفش دگردیسی زندگی کسانی بود که استثمار شده بودند و علیهشان تبعیض روا شده بود و ساختن جامعهای که برای همه بهتر باشد». سالها بعد از پیروزی انقلاب خبرنگاری از اسپین میپرسد که آیا وقتی در کوههای شرق کوبا میجنگیدید، تصور میکردید به اینجا برسید و سازمان زنانی تشکیل دهید؟ او فیالبداهه جواب میدهد: «هرگز، حتی به فکرم هم خطور نکرده بود که یک روزی یک سازمان زنان وجود داشته باشد. هرگز دربارهاش فکر هم نکرده بودم. هنگامی که به مبارزه پیوستم، جزئی از یک گروه بودم که هم شامل مردها میشد و هم زنان. هرگز به ذهنم خطور نکرده بود که روزی باید فعالیت ویژهای درباره زنان داشته
باشیم...».
او میگوید وقتی ایده تشکیل سازمان زنان را به او توصیه کرده بودند، تعجب کرده؛ ولی خیلی زود متوجه شده وجود چنین چیزی هیچ جایگزینی ندارد. آنچه بیش از همه نظر خواننده را به روایت اسپین از انقلاب به خود جلب میکند، نبود هرگونه نگرش جزمی و تصویری ازپیشساخته و فقدان هرگونه کلیشهسازی سیاسی و جنسیتی است.
2) اسلا دلوس سانتوس: ازجمله دانشجویانی بود که در اعتراض به کودتای نظامی باتیستا بلافاصله به خیابانها ریختند و جزء بنیانگذارن حزب کمونیست کوبا بود. تحلیل او از دلایل مشارکت زنان در انقلاب درخورتوجه است. او مینویسد: «هنگامی که یک انقلاب عمیق رخ میدهد، زنان که هزاران سال تحت ستم بودهاند، میخواهند در آن شرکت کنند». او در تحلیل و گزارش خود نشان میدهد که مشارکت روزافزون زنان در انقلاب بخشی لاینقطع از این خیزش انقلابی بود و گویی زنان چارهای جز پیوستن به انقلاب نداشتند. او در روایت خود نشان میدهد که آنچه بعدها به تشکیل «فدراسیون زنان کوبایی» انجامید، در بحبوحه بسیجها در نخستین ماههای سال 1959 شکل گرفت و نتیجهاش شد عزم جزم زنان برای مشارکت در انقلاب، نه برعکس. اسپین نیز در همین زمینه توضیح میدهد که زنان در سازماندهی خود پافشاری کردند و خواستار آن شدند که مبرمترین وظایف انقلاب به آنها سپرده شود. در این فرایند زنان سازمانی را بنیان نهادند تا به آنها کمک کند که وظایف انقلاب را انجام دهند.
3) و یولاندا فرر که هماکنون دبیرکل فدراسیون زنان کوبا و عضو کمیته مرکزی حزب کمونیست و شورای دولتی جمهوری کوبا است. او از چشمانداز دیگری قدمهای بزرگی را روایت میکند که زنان در نخستین سالهای انقلاب کوبا برداشتند. او از نسل جدید بود، جوانتر از آنکه در نخستین سالهای مبارزه علیه دیکتاتوری شرکت کرده باشد. آنها نوجوانانی بودند که به نخستین واحدهای میلیشیا پیوستند و کمک کردند تا سازمان جوانان کمونیست ساخته شود. آنها هسته کمپین تاریخی در مناطق روستایی را تشکیل دادند که در سال 1961 در یک بسیج فقط یکساله بیسوادی را از میان جمعیت بزرگسال کوبا ریشهکن کردند؛ جمعیتی که 23 درصد از آنها، اکثرا زنان، هرگز فرصت نکرده بودند که خواندن و نوشتن بیاموزند.
ادغام و همکاری این دو نسل در پیشبرد وظایف انقلاب بود که به وجه مشخصه جنبش زنان در انقلاب کوبا بدل شد. بااینحال کتاب را نمیتوان کتابی دانست صرفا درباره زنان. کتاب را میتوان کتابی دانست درباره انقلاب کوبا که از منظر زنان فعال در این انقلاب نوشته شده است. در روایت زنانی که این کتاب را نوشتهاند، یک چیز بیش از همه آشکار است: «گشودن راه برای آنکه گستردهترین اقشار زنان - سازمانیافته، مؤثر و منضبط - درگیر مبارزات جاری و ساختن یک نظم نوین اجتماعی شوند».
در ۲۶ جولای ۱۹۵۳ حملهای نافرجام به پادگان مونکادا در شهر سانتیاگو در کوبا صورت میگیرد. رهبری و فرماندهی این حمله با فیدل کاسترو بود که یارانش به دنبال سرنگونی دیکتاتور وقت کوبا، فلوخنسیو باتیستا بودند. بعد از این واقعه جنبشی شکل میگیرد به نام «جنبش ۲۶ جولای» که نام خود را از این واقعه گرفته بود و به نقطه سرآغاز انقلاب کوبا بدل شد. جریان انقلابی کوبا با زنان و مردانی شروع شد که در پی کودتای باتیستا در سال 1952 گرد هم آمدند و کوشیدند به هر قیمتی با رژیم کودتا مقابله کنند. انقلاب کوبا که سرانجام در سال 1959 به پیروزی رسید، به یکی از الهامبخشترین انقلابهای قرن بیستم بدل شد و بر بسیاری از جنبشها، شورشها و انقلابهای مردم جهان تأثیر مستقیم و غیرمستقیم گذاشت. بعد از پیروزی انقلاب، تلاش بسیاری شد تا تداوم تاریخ طولانی مبارزات کوبا با حاکمیت ملی، استقلال و اصلاحات عمیق اجتماعی پیوند بخورد. از سالهای آغازین تا به امروز که سرانجام باراک اوباما در کنار کوباییها و زیر تصویر بزرگ چهگوارا روند ادغام کوباییها را در نظم مسلط و سرمایهداری جهانی کلید زد، تحلیلهای بسیاری درباره جنبههای مختلف انقلاب کوبا نوشته
شده است. مانند تمام انقلابهای رادیکال، زنان نیز در انقلاب کوبا نقش پررنگی داشتند. بهتازگی به همت نشر طلایه پرسو گزارش و تحلیلی از نقش زنان در دوران پیش از انقلاب، انقلاب و پس از آن منتشر شده است: «زنان در کوبا». این کتاب میکوشد با بررسی نقش زنان به نحوه شکلگیری «انقلابی درون انقلاب» بپردازد. نقش زنان در انقلاب کوبا به حدی چشمگیر بود که فیدل کاسترو آن را
«انقلاب در انقلاب» نامیده بود.
کتاب سه نویسنده دارد که در قالب مقاله و مصاحبه انقلاب کوبا را روایت میکنند و هر سه نیز زن هستند. هر سه همدیگر را میشناختند و در دورهای بیش از پنج دهه با هم کار کرده بودند. ازاینرو کتاب را میتوان انعکاس دو نسل مختلف در رهبری «انقلابی درون انقلاب» دانست.
1) ویلما اسپین: یکی از رهبران انقلاب کوبا بود. اسپین که یکی از رزمندگان سرشناس جنبش 26 جولای هم بود، در خلال گزارش و روایت خود از نحوه پیوستن زنان به انقلاب کوبا تعریفی از انقلاب ارائه میدهد که برخلاف تصور عمومی و دیدگاهی است که با منطق تولید ترس راه هرگونه تغییر و انقلابی را میبندد. او مینویسد: «ما نه ساختار ازپیشساختهای در ذهنمان داشتیم و نه دستورکاری در جلویمان؛ بلکه فقط اشتیاق زنان بود... . برای شرکت در یک فرایند انقلابی، هدفش دگردیسی زندگی کسانی بود که استثمار شده بودند و علیهشان تبعیض روا شده بود و ساختن جامعهای که برای همه بهتر باشد». سالها بعد از پیروزی انقلاب خبرنگاری از اسپین میپرسد که آیا وقتی در کوههای شرق کوبا میجنگیدید، تصور میکردید به اینجا برسید و سازمان زنانی تشکیل دهید؟ او فیالبداهه جواب میدهد: «هرگز، حتی به فکرم هم خطور نکرده بود که یک روزی یک سازمان زنان وجود داشته باشد. هرگز دربارهاش فکر هم نکرده بودم. هنگامی که به مبارزه پیوستم، جزئی از یک گروه بودم که هم شامل مردها میشد و هم زنان. هرگز به ذهنم خطور نکرده بود که روزی باید فعالیت ویژهای درباره زنان داشته
باشیم...».
او میگوید وقتی ایده تشکیل سازمان زنان را به او توصیه کرده بودند، تعجب کرده؛ ولی خیلی زود متوجه شده وجود چنین چیزی هیچ جایگزینی ندارد. آنچه بیش از همه نظر خواننده را به روایت اسپین از انقلاب به خود جلب میکند، نبود هرگونه نگرش جزمی و تصویری ازپیشساخته و فقدان هرگونه کلیشهسازی سیاسی و جنسیتی است.
2) اسلا دلوس سانتوس: ازجمله دانشجویانی بود که در اعتراض به کودتای نظامی باتیستا بلافاصله به خیابانها ریختند و جزء بنیانگذارن حزب کمونیست کوبا بود. تحلیل او از دلایل مشارکت زنان در انقلاب درخورتوجه است. او مینویسد: «هنگامی که یک انقلاب عمیق رخ میدهد، زنان که هزاران سال تحت ستم بودهاند، میخواهند در آن شرکت کنند». او در تحلیل و گزارش خود نشان میدهد که مشارکت روزافزون زنان در انقلاب بخشی لاینقطع از این خیزش انقلابی بود و گویی زنان چارهای جز پیوستن به انقلاب نداشتند. او در روایت خود نشان میدهد که آنچه بعدها به تشکیل «فدراسیون زنان کوبایی» انجامید، در بحبوحه بسیجها در نخستین ماههای سال 1959 شکل گرفت و نتیجهاش شد عزم جزم زنان برای مشارکت در انقلاب، نه برعکس. اسپین نیز در همین زمینه توضیح میدهد که زنان در سازماندهی خود پافشاری کردند و خواستار آن شدند که مبرمترین وظایف انقلاب به آنها سپرده شود. در این فرایند زنان سازمانی را بنیان نهادند تا به آنها کمک کند که وظایف انقلاب را انجام دهند.
3) و یولاندا فرر که هماکنون دبیرکل فدراسیون زنان کوبا و عضو کمیته مرکزی حزب کمونیست و شورای دولتی جمهوری کوبا است. او از چشمانداز دیگری قدمهای بزرگی را روایت میکند که زنان در نخستین سالهای انقلاب کوبا برداشتند. او از نسل جدید بود، جوانتر از آنکه در نخستین سالهای مبارزه علیه دیکتاتوری شرکت کرده باشد. آنها نوجوانانی بودند که به نخستین واحدهای میلیشیا پیوستند و کمک کردند تا سازمان جوانان کمونیست ساخته شود. آنها هسته کمپین تاریخی در مناطق روستایی را تشکیل دادند که در سال 1961 در یک بسیج فقط یکساله بیسوادی را از میان جمعیت بزرگسال کوبا ریشهکن کردند؛ جمعیتی که 23 درصد از آنها، اکثرا زنان، هرگز فرصت نکرده بودند که خواندن و نوشتن بیاموزند.
ادغام و همکاری این دو نسل در پیشبرد وظایف انقلاب بود که به وجه مشخصه جنبش زنان در انقلاب کوبا بدل شد. بااینحال کتاب را نمیتوان کتابی دانست صرفا درباره زنان. کتاب را میتوان کتابی دانست درباره انقلاب کوبا که از منظر زنان فعال در این انقلاب نوشته شده است. در روایت زنانی که این کتاب را نوشتهاند، یک چیز بیش از همه آشکار است: «گشودن راه برای آنکه گستردهترین اقشار زنان - سازمانیافته، مؤثر و منضبط - درگیر مبارزات جاری و ساختن یک نظم نوین اجتماعی شوند».