|

مرور

خيالپردازي
«خرده‌داستان‌ها» با عنوان فرعي «بهترين داستان‌هاي كوتاهِ كوتاهِ آمريكا (1996-1986)» عنوان كتابي است كه چندسال پيش با انتخاب و ترجمه سارا طهرانيان و پژمان طهرانيان منتشر شده بود و مدتي پيش چاپ تازه‌اي از آن در نشر كارگاه‌اتفاق به چاپ رسيد. «خرده‌داستان‌ها» شامل چند داستان كوتاه از نويسندگان آمريكايي است كه جروم استرن آنها را گردآوري كرده است. استرن نويسنده معاصر آمريكايي و استاد زبان و ادبيات انگليسي و فرهنگ عامه است كه در سال 1996 متولد شد و در 1938 از دنيا رفت. استرن همچنين پايه‌گذار مسابقه‌اي با عنوان «بهترين داستان كوتاه كوتاه آمريكا» بود كه طي ده سال، از 1986 تا 1996، برگزار شد. داستان‌هايي كه به‌عنوان منتخبان نهايي اين جايزه انتخاب شدند در يك كتاب به چاپ رسيدند و آنچه با عنوان «خرده‌داستان‌ها» در اينجا به چاپ رسيده‌اند گزيده‌اي از آن كتاب است. استرن درباره كتاب و داستان‌هاي گردآمده در آن نوشته: «داستان كوتاه از پو، چخوف، گوگول و موپاسان، روند تكاملي‌اش را طي كرد تا رسيد به كافكا، همينگوي، كاترين آن‌پورتر، فلانري اكانر و دونالد بارتلمي. داستان كوتاه، با قابليت در اختيارگرفتن موضوعات گوناگون، اصل قرار دادن تاثيرگذاري، قالب باوقارش و سياليت امكاناتش، اين اجازه را يافت تا تبديل شود به يك گونه هنري با زيبا‌يي‌شناسي رو به تكامل خاص خودش. در اين ميان، داستان كوتاهِ كوتاه در بافت رسانه‌هاي ارتباط جمعي جاي خود را حفظ كرد. پيش از آمدن تلويزيون، مجله‌هاي عامه‌پسند، به طور منظم داستان منتشر مي‌كردند و داستان كوتاه كوتاه، به عنوان يك شكل داستاني با شگردهاي خاص خود، به حياتش ادامه داد: داستان‌هاي كم‌حجم پرشتابي با چرخش‌هايي نامنتظره، چيزهايي كه جان مي‌دادند براي خواندن در مواقع انتظار».
پاياني ديگر
«داستان‌هاي برق‌آسا» عنوان مجموعه‌داستان ديگري از نويسندگان آمريكايي است كه اين نيز چندسال پيش با انتخاب و ترجمه پژمان طهرانيان منتشر شده بود و مدتي پيش ويراست دوم آن در نشر كارگاه‌اتفاق به چاپ رسيد. داستان‌هاي اين كتاب توسط جيمز توماس، دنيس توماس و تام هازوكا گردآوري شده‌اند. داستان برق‌آسا عنواني است كه گردآورندگان اين مجموعه براي داستان‌هاي حاضر در اين كتاب وضع كرده‌اند و منظور از آن داستاني است كه حجمش از 250 كلمه تا 750 كلمه متغير است. در ابتداي كتاب توضیحاتي درباره اين كتاب آمده كه در بخشي از آن مي‌خوانيم: «تا دهه پنجاه ميلادي، در برخي مجله‌ها نمونه‌هايي از اين نوع داستان‌ها يافت مي‌شد، اما از ميانه دهه هفتاد، داستان كمتر از پنج صفحه را به ندرت در نشريات معتبر ادبي به چاپ مي‌رساندند، تا اين‌كه از اواخر دهه هشتاد، با چاپ داستان‌هاي بسيار كوتاه ريموند كارور و جويس كارول اوتس در مجله‌هاي معتبر ادبي، اين نوع داستان رسميتي دوباره يافت. پرسش اساسي را جيمز توماس، سرويراستار مجموعه نام‌برده، كه در سال 1992 منتشر شده است، در مقدمه آن مجموعه مطرح مي‌كند: يك داستان تا چه حد مي‌تواند كوتاه باشد و هنوز هم داستان باشد؟ و كليدي كه براي پاسخ به اين سوال به دست مي‌دهد توجه دادن خواننده است به عمق و غناي ادبي داستان، كه مي‌تواند همچون قطعه‌اي موسيقي ناب يا يك نمايشنامه كوبنده تك‌پرده‌اي، با فشردگي و ايجاز خاص خود، گاه انعكاس‌دهنده عميق‌ترين و فراگيرترين عواطف انساني باشد و گاه آيينه‌اي باشد كوچك اما تمام‌نما از جامعه بزرگ بشري». داستان‌هايي كه در اين كتاب آمده‌اند، طي يك دوره زماني طولاني انتخاب شده‌اند و شيوه انتخاب آنها هم به اين ترتيب بوده كه صدها داستان چاپ‌شده در نشريات و كتاب‌هاي مختلف را در اختيار دانشجويان رشته‌هاي ادبي در سراسر آمريكا گذاشته‌اند تا آنها با نمره‌دادن به داستان‌ها نظر خود را اعلام كنند. داستان‌هايي كه در اين نظرسنجي بيشترين امتياز را آورده‌اند در اين كتاب منتشر شده‌اند.
موقعيت غريب ما
يكي ديگر از كتاب‌هايي كه اخيرا توسط نشر كارگاه‌اتفاق منتشر شده، مجموعه‌‌شعري است از چارلز بوكوفسكي با عنوان «براي من غمگين نشويد» كه چاپ دومش با ترجمه سينا كمال‌آبادي به چاپ رسيده است. بوكوفسكي از شاعران مشهور قرن بيستم آمريكا است كه در سال 1994 در سن 73 سالگي از دنيا رفت. در ابتداي كتاب نامه‌اي از بوكوفسكي به جان ويليام كرينگتون آمده كه در بخشي از آن مي‌خوانيم: «... مادرم از سرطان مرد. شب كريسمس برايش زيباترين تسبيحي را كه مي‌توانستم خريدم اما وقتي رسيدم، در بسته بود. همان‌جا ايستاده بودم و دستگيره را مي‌چرخاندم كه پرستاري رسيد و گفت: مرد. پيرمرد هم وقتي مي‌خواست يك ليوان آب بنوشد، مرد. آب مي‌رفت و مي‌رفت و صداي آب را شنيدند و آمدند و ديدند كه كف آشپزخانه افتاده و مرده. كنار جين ايستاده بودم و دل و روده‌اش از دهانش بيرون مي‌زد. مرگ تا ابد همه‌جا هست؛ نيازي نيست بگويم. شيوه‌هاي مردن سخت‌اند؛ چه شيوه‌هاي آسماني باشند و چه شيوه‌هايي معمولي. اين‌كه بگويم سازوكارش را مي‌دانم يا آن را پذيرفته‌ام، دروغ گفته‌ام؛ يا اگر در اين لحظه چيزي براي آرامش تو بگويم، دروغ گفته‌ام. تو هم به اندازه من مي‌داني. بخت بلندي دارم. وقتي بميرم چيزي جز چ. يوكوفسكي براي از دست دادن ندارم. مرا از بوي جنازه‌ام پيدا مي‌كنند. تا آن‌موقع آن‌قدر خشك شده‌ام كه مثل تخته‌اي روي پله‌ها سر بخورم. مي‌توانم ببينم كه زن صاحب‌خانه با يكي از خدمتكارهاي پير به سراغ وسايلم مي‌آيند. ببين اين‌همه مجله زير اين ميز چه‌كار مي‌كند؟ تا به حال چنين مجله‌هاي مسخره‌اي نديده‌ام... و بعد همه چيز را در كيسه‌اي مي‌ريزند و به ارتش آزادي‌بخش تحويل مي‌دهند. خداحافظ چارلز بوكوفسكي...».

خيالپردازي
«خرده‌داستان‌ها» با عنوان فرعي «بهترين داستان‌هاي كوتاهِ كوتاهِ آمريكا (1996-1986)» عنوان كتابي است كه چندسال پيش با انتخاب و ترجمه سارا طهرانيان و پژمان طهرانيان منتشر شده بود و مدتي پيش چاپ تازه‌اي از آن در نشر كارگاه‌اتفاق به چاپ رسيد. «خرده‌داستان‌ها» شامل چند داستان كوتاه از نويسندگان آمريكايي است كه جروم استرن آنها را گردآوري كرده است. استرن نويسنده معاصر آمريكايي و استاد زبان و ادبيات انگليسي و فرهنگ عامه است كه در سال 1996 متولد شد و در 1938 از دنيا رفت. استرن همچنين پايه‌گذار مسابقه‌اي با عنوان «بهترين داستان كوتاه كوتاه آمريكا» بود كه طي ده سال، از 1986 تا 1996، برگزار شد. داستان‌هايي كه به‌عنوان منتخبان نهايي اين جايزه انتخاب شدند در يك كتاب به چاپ رسيدند و آنچه با عنوان «خرده‌داستان‌ها» در اينجا به چاپ رسيده‌اند گزيده‌اي از آن كتاب است. استرن درباره كتاب و داستان‌هاي گردآمده در آن نوشته: «داستان كوتاه از پو، چخوف، گوگول و موپاسان، روند تكاملي‌اش را طي كرد تا رسيد به كافكا، همينگوي، كاترين آن‌پورتر، فلانري اكانر و دونالد بارتلمي. داستان كوتاه، با قابليت در اختيارگرفتن موضوعات گوناگون، اصل قرار دادن تاثيرگذاري، قالب باوقارش و سياليت امكاناتش، اين اجازه را يافت تا تبديل شود به يك گونه هنري با زيبا‌يي‌شناسي رو به تكامل خاص خودش. در اين ميان، داستان كوتاهِ كوتاه در بافت رسانه‌هاي ارتباط جمعي جاي خود را حفظ كرد. پيش از آمدن تلويزيون، مجله‌هاي عامه‌پسند، به طور منظم داستان منتشر مي‌كردند و داستان كوتاه كوتاه، به عنوان يك شكل داستاني با شگردهاي خاص خود، به حياتش ادامه داد: داستان‌هاي كم‌حجم پرشتابي با چرخش‌هايي نامنتظره، چيزهايي كه جان مي‌دادند براي خواندن در مواقع انتظار».
پاياني ديگر
«داستان‌هاي برق‌آسا» عنوان مجموعه‌داستان ديگري از نويسندگان آمريكايي است كه اين نيز چندسال پيش با انتخاب و ترجمه پژمان طهرانيان منتشر شده بود و مدتي پيش ويراست دوم آن در نشر كارگاه‌اتفاق به چاپ رسيد. داستان‌هاي اين كتاب توسط جيمز توماس، دنيس توماس و تام هازوكا گردآوري شده‌اند. داستان برق‌آسا عنواني است كه گردآورندگان اين مجموعه براي داستان‌هاي حاضر در اين كتاب وضع كرده‌اند و منظور از آن داستاني است كه حجمش از 250 كلمه تا 750 كلمه متغير است. در ابتداي كتاب توضیحاتي درباره اين كتاب آمده كه در بخشي از آن مي‌خوانيم: «تا دهه پنجاه ميلادي، در برخي مجله‌ها نمونه‌هايي از اين نوع داستان‌ها يافت مي‌شد، اما از ميانه دهه هفتاد، داستان كمتر از پنج صفحه را به ندرت در نشريات معتبر ادبي به چاپ مي‌رساندند، تا اين‌كه از اواخر دهه هشتاد، با چاپ داستان‌هاي بسيار كوتاه ريموند كارور و جويس كارول اوتس در مجله‌هاي معتبر ادبي، اين نوع داستان رسميتي دوباره يافت. پرسش اساسي را جيمز توماس، سرويراستار مجموعه نام‌برده، كه در سال 1992 منتشر شده است، در مقدمه آن مجموعه مطرح مي‌كند: يك داستان تا چه حد مي‌تواند كوتاه باشد و هنوز هم داستان باشد؟ و كليدي كه براي پاسخ به اين سوال به دست مي‌دهد توجه دادن خواننده است به عمق و غناي ادبي داستان، كه مي‌تواند همچون قطعه‌اي موسيقي ناب يا يك نمايشنامه كوبنده تك‌پرده‌اي، با فشردگي و ايجاز خاص خود، گاه انعكاس‌دهنده عميق‌ترين و فراگيرترين عواطف انساني باشد و گاه آيينه‌اي باشد كوچك اما تمام‌نما از جامعه بزرگ بشري». داستان‌هايي كه در اين كتاب آمده‌اند، طي يك دوره زماني طولاني انتخاب شده‌اند و شيوه انتخاب آنها هم به اين ترتيب بوده كه صدها داستان چاپ‌شده در نشريات و كتاب‌هاي مختلف را در اختيار دانشجويان رشته‌هاي ادبي در سراسر آمريكا گذاشته‌اند تا آنها با نمره‌دادن به داستان‌ها نظر خود را اعلام كنند. داستان‌هايي كه در اين نظرسنجي بيشترين امتياز را آورده‌اند در اين كتاب منتشر شده‌اند.
موقعيت غريب ما
يكي ديگر از كتاب‌هايي كه اخيرا توسط نشر كارگاه‌اتفاق منتشر شده، مجموعه‌‌شعري است از چارلز بوكوفسكي با عنوان «براي من غمگين نشويد» كه چاپ دومش با ترجمه سينا كمال‌آبادي به چاپ رسيده است. بوكوفسكي از شاعران مشهور قرن بيستم آمريكا است كه در سال 1994 در سن 73 سالگي از دنيا رفت. در ابتداي كتاب نامه‌اي از بوكوفسكي به جان ويليام كرينگتون آمده كه در بخشي از آن مي‌خوانيم: «... مادرم از سرطان مرد. شب كريسمس برايش زيباترين تسبيحي را كه مي‌توانستم خريدم اما وقتي رسيدم، در بسته بود. همان‌جا ايستاده بودم و دستگيره را مي‌چرخاندم كه پرستاري رسيد و گفت: مرد. پيرمرد هم وقتي مي‌خواست يك ليوان آب بنوشد، مرد. آب مي‌رفت و مي‌رفت و صداي آب را شنيدند و آمدند و ديدند كه كف آشپزخانه افتاده و مرده. كنار جين ايستاده بودم و دل و روده‌اش از دهانش بيرون مي‌زد. مرگ تا ابد همه‌جا هست؛ نيازي نيست بگويم. شيوه‌هاي مردن سخت‌اند؛ چه شيوه‌هاي آسماني باشند و چه شيوه‌هايي معمولي. اين‌كه بگويم سازوكارش را مي‌دانم يا آن را پذيرفته‌ام، دروغ گفته‌ام؛ يا اگر در اين لحظه چيزي براي آرامش تو بگويم، دروغ گفته‌ام. تو هم به اندازه من مي‌داني. بخت بلندي دارم. وقتي بميرم چيزي جز چ. يوكوفسكي براي از دست دادن ندارم. مرا از بوي جنازه‌ام پيدا مي‌كنند. تا آن‌موقع آن‌قدر خشك شده‌ام كه مثل تخته‌اي روي پله‌ها سر بخورم. مي‌توانم ببينم كه زن صاحب‌خانه با يكي از خدمتكارهاي پير به سراغ وسايلم مي‌آيند. ببين اين‌همه مجله زير اين ميز چه‌كار مي‌كند؟ تا به حال چنين مجله‌هاي مسخره‌اي نديده‌ام... و بعد همه چيز را در كيسه‌اي مي‌ريزند و به ارتش آزادي‌بخش تحويل مي‌دهند. خداحافظ چارلز بوكوفسكي...».

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها