|

روایت شاهد و کاتبی ناشناس از وقایع مشروطه در تبریز

مشروطه تبریز

گروه اندیشه: «مشروطه را تهران پدید آورد‌ ولی پیشرفت آن را تبریز به گردن گرفت». این گفته احمد کسروی در تاریخ مشروطه ایران تنها گوشه‌ای از توصیف تاریخ‌نگاران از اهمیت شورش و بلوای تبریز در اولین انقلاب مدرن قرن بیستم است. درباره مشروطه و وقایع منتهی به نخستین انقلاب مشروطه و نقش تبریز بسیار گفته و نوشته‌اند. نقش تبریز و آذربایجان در انقلاب مشروطه آنقدر پررنگ بوده که اجازه نداده تاریخ‌نگاری مشروطه بیش از این مرکزمحور باقی بماند. به تازگی به همت نشر «امید صبا» روایتی از یکی از شاهدان بلوای تبریز منتشر شده است. این کتاب نسخه‌ای قدیمی است با نقاش و نویسنده‌ای ناشناس که رضا خیری‌مطلق آن را استنساخ و اصلاح کرده است.
از عمر این نسخه حدود 100 سال می‌گذرد. کتاب گزارشی است دست‌نویس درباره تاریخ یکساله وقایع مشروطه (حدود 10 ماه و 21 روز) در تبریز در دوران محاصره شهر تبریز که از پنجم جمادی‎الاول سال 1326 قمری تا هشتم ماه ربیع‎الثانی 1327 طول کشید. نویسنده ناشناس در گزارش خود اوضاع و احوال شهر تبریز و چگونگی حمله دولتی‌‌خواهان و مستبدان و مقابله و مقاومت مشروطه‌خواهان و اوضاع و احوال محلات تبریز و حومه آن، انجمن‌ها و شرح‌حال شخصیت‌ها و رجال آن روز تبریز و آذربایجان را به تفصیل شرح می‌دهد. اصل نسخه قدیمی در 344 صفحه و دو جلد تحریر شده و مصور به چهل تصویر آبرنگ از وقایع و چهره‌ها در 40 صفحه است. از مهم‌ترین ویژگی‌های این نسخه وجود نقاشی‌هایی است که به خوبی وقایع را شرح می‌دهند. هرچند روشن نیست کاتب و نقاش هر دو یک نفر بوده‌اند یا نه. بر گوشه این صفحات مهر کنسولگری روسیه در تبریز خورده که نشان می‌دهد این کتاب زمانی جزو آرشیو کنسولگری روس در تبریز بوده و چه‌بسا به سفارش آن کنسولگری نگاشته شده‌ است.
بااین‌همه، گزارش این کاتب ناشناس برای اهل فن و مورخان و خصوصا علاقه‌مندان به تاریخ مشروطه می‌تواند مهم باشد و چه‌بسا به تبیین روایات مبهم وقایع مشروطه نیز کمک کند.
خبر از طهران می‌رسد که ...
روایت کاتب ناشناس از اینجا شروع می‌شود «که در پنجم شهر جمادی‌الاول سنه هزاروسیصدوبیست‌وشش که جمیع بلاد ایران مشروطه بود و سلطان محمدعلی‌شاه قاجار هم سلطان مشروطیت بود، وکلای هر شهر هم در طهران در دارالشورای ملی جمع بودند. در تاریخ مذکورالفوق تلگرافی از دارالشورای طهران به انجمن ایالتی تبریز رسید [که] مضمونش به قرار مذکور است: شاه خیالش فاسد، قزاق و سوار کثیر همراه خود از شهر بیرون برده و بر شهر برج‌های توپ کشیده، احتمال خطر هم درخصوص وکلا، خاصه وکلای آذربایجان هست. وکلای آذربایجان.» راوی روایت می‌کند که وقتی این تلگراف به وکلای تبریز رسید فورا از انجمن ایالتی به همه انجمن‌های شهر و روسای شهر و روسای اشخاص مجاهدین اطلاع دادند که «تلگراف موحشی از دارالشورای تهران ظاهر می‌شده است، ولی صحتش یقین نیست». آنها چهار ساعت مانده به غروب در تلگراف‌خانه قرار می‌گذارند تا درباره صحت این تلگراف تحقیق کنند. مشروطه‌خواهان در تلگراف‌خانه جمع‌اند و بلاتکلیف که بالاخره تلگراف دوم هم به صورت رمزی می‌رسد: «انجمن ملی، شاه، خیالش فاسد، ما در خطر، در فرستادن سرباز ملی به طهران اهتمام، تلگراف‌خانه تفتیش، بیشتر از این در تلگراف‌خانه بودن غیرممکن، اوضاع شهر منقلب، ما سلامت، تقی‌زاده و وکلای آذربایجان.»
بعد از این تلگراف سیم طهران را می‌بندند و همگی متفرق می‌شوند. تااینکه علی‌رغم پنهان‌کاری‌ها فردای آن روز مردم از متن تلگراف مطلع می‌شوند. مشروطه‌خواهان تصمیم می‌گیرند بازار را ببندند و در صحن تلگراف‌خانه چادر بزنند ولی وکلای انجمن ایالتی از ترس اینکه در شهر اغتشاش شود مانع از این کار می‌شوند و «لهذا موقوف شد».
بااین‌حال، «روسای انجمن شهر و روسای اشخاص مجاهدین به منظور جذب سرباز ملی، به اراده عزیمت به طهران، در سربازخانه بزرگ دولتی خیمه و خرگاه متعدد برپا نمودند». این کار تقریبا در تمام محلات تبریز اتفاق افتاد. تااینکه ستارخان مجاهد محله امیرخیزی و باقرخان مجاهد محله خیابانی «هریک با عده‌ای سوار ملی به عزم طهران به مدد ملتی از شهر بیرون شدند و در قریه باسمنج که در دو فرسنگی تبریز است اردو زدند و درنگ نمودند که سوار ملی و سرباز ملی و توپ و قورخانه از شهر برسد و جمعیت ملی کثیر شود، آن وقت حرکت [به] طهران نمایند و هر روز کم‌کم از سربازان ملی به اردوی باسمنج می‌رفتند». اما طبق روایت راوی در برخی محلات تبریز ازجمله شتربان و سرخاب و باغمیشه ماجرا از قراری دیگر بود و ساکنان این محلات اکثرا تجار و ملاک و متمول و مستبد و مخالف مشروطه بودند و انجمنی هم داشتند به نام مجلس اسلامیه. به روایت کاتب «عموم اهالی آن سه محل وجود اعلاحضرت محمدعلی‌‌شاه را خواهان بودند و بلکه عقاید اشخاص مشروطیت‌طلب را فاسد می‌دانستند و چند روز بعد جناب حاج‌آقا میرزا حسن‌آقا مجتهد از طهران به تبریز مراجعت نموده بودند». اهالی این محلات جمع شدند و رو به سوی نماینده‌ای که از طهران آمده بود و تجار و اعیان و عموم دولت‌خواهان «داوطلبانه عرض کردند که دولت قوی‌شوکت شاهنشاهی ایران را نوکریم و شما هم آقایان و پیشوای مملکت ما هستید و معلوم است در دولتخواهی و غیرت اسلامی در این مجلس جمع شدید و اسم مبارک این مجلس را مجلس اسلامیه قرار دادید». به‌هرترتیب، دعوا بین محلات بالا گرفت: «خلاصه عموم مستبدین و مشروطیت‌خواهان در هیجان بودند هرکس از اهل محله خیابان و مشروطیت‌طلبان به محله شتربان و سرخاب و بازارچه شتربان و سرخاب گذر می‌کردند تفنگچی‌های مجلس اسلامیه او را گرفته و محبوس می‌کردند و هرکس که از شتربانی‌ها عبور به محله خیابان و نوبر می‌کردند مجاهدین به امر باقرخان او را گرفته محبوس می‌کردند».
راوی می‌گوید عصر همان روز باقرخان در نطقی حجت را بر یاران خود تمام می‌کند. باقرخان می‌گوید: «بر تمام شما اطلاع داده می‌شود کار از کار گذشت، عداوت آشکار شد، غیر از دعوا چاره‌ای نیست. صبح زود شیپور کشیده خواهد شد، عموما مسلح و آماده حاضر باشید. باید انشاءالله اقدام غیورانه نموده مجلس اسلامیه را خراب و عموم مستبدان را متفرق نمایید [تا] شهر آسوده شود». صبح که شد به امر باقرخان شیپور کشیده شد.
مشخصه‌های روایت کتاب
این گوشه‌ای از روایت جذاب و خواندنی راوی ناشناس از یک سال وقایع مشروطه است. روایت او چند ویژگی مهم دارد که کتاب را برای علاقه‌مندان به تاریخ مشروطه به کتابی مهم بدل می‌کند. وقایع‌نگار و راوی جانب بی‌طرفی را کاملا رعایت کرده و حوادث و وقایع را بنابر مشاهدات خود و بدون هیچ تحلیل و اعمال نظری نوشته است. و از نوع روایت چنین برمی‌آید که تعصب خاصی هم به هیچ‌یک از طرفین دعوا نداشته و گزارش خود را بدون جانبداری نوشته است. همچنین در بیان احوال و شخصیت‌ اشخاص و طرف‌های دعوا نیز هیچ لفظ توهین یا تحقیرآمیزی به کار نبرده است.
بخش‌های بسیار حساس و مهم وقایع را خلاصه کرده و از مطرح‌کردن جزئیات صرف‌نظر کرده و درعوض بعضی از حوادث جزئی را به تفصیل شرح داده است. بااین‌حال، همه وقایع تاریخ دقیق و روزشمار ندارند و از تاریخ یکساله فقط 64 مورد تاریخ دارند و این یک ضعف به حساب می‌آید. همچنین کار تصحیح کتاب نیز چندان ساده به نظر نمی‌رسد، چون از قرار معلوم کاتب ترک‌زبان کتاب به احتمال زیاد اهل مراغه بوده و چنانکه از انشای متن قدیمی برمی‌آید مطالب را همان‌گونه که در ذهنش می‌آمده عینا به فارسی برگردانده است.

گروه اندیشه: «مشروطه را تهران پدید آورد‌ ولی پیشرفت آن را تبریز به گردن گرفت». این گفته احمد کسروی در تاریخ مشروطه ایران تنها گوشه‌ای از توصیف تاریخ‌نگاران از اهمیت شورش و بلوای تبریز در اولین انقلاب مدرن قرن بیستم است. درباره مشروطه و وقایع منتهی به نخستین انقلاب مشروطه و نقش تبریز بسیار گفته و نوشته‌اند. نقش تبریز و آذربایجان در انقلاب مشروطه آنقدر پررنگ بوده که اجازه نداده تاریخ‌نگاری مشروطه بیش از این مرکزمحور باقی بماند. به تازگی به همت نشر «امید صبا» روایتی از یکی از شاهدان بلوای تبریز منتشر شده است. این کتاب نسخه‌ای قدیمی است با نقاش و نویسنده‌ای ناشناس که رضا خیری‌مطلق آن را استنساخ و اصلاح کرده است.
از عمر این نسخه حدود 100 سال می‌گذرد. کتاب گزارشی است دست‌نویس درباره تاریخ یکساله وقایع مشروطه (حدود 10 ماه و 21 روز) در تبریز در دوران محاصره شهر تبریز که از پنجم جمادی‎الاول سال 1326 قمری تا هشتم ماه ربیع‎الثانی 1327 طول کشید. نویسنده ناشناس در گزارش خود اوضاع و احوال شهر تبریز و چگونگی حمله دولتی‌‌خواهان و مستبدان و مقابله و مقاومت مشروطه‌خواهان و اوضاع و احوال محلات تبریز و حومه آن، انجمن‌ها و شرح‌حال شخصیت‌ها و رجال آن روز تبریز و آذربایجان را به تفصیل شرح می‌دهد. اصل نسخه قدیمی در 344 صفحه و دو جلد تحریر شده و مصور به چهل تصویر آبرنگ از وقایع و چهره‌ها در 40 صفحه است. از مهم‌ترین ویژگی‌های این نسخه وجود نقاشی‌هایی است که به خوبی وقایع را شرح می‌دهند. هرچند روشن نیست کاتب و نقاش هر دو یک نفر بوده‌اند یا نه. بر گوشه این صفحات مهر کنسولگری روسیه در تبریز خورده که نشان می‌دهد این کتاب زمانی جزو آرشیو کنسولگری روس در تبریز بوده و چه‌بسا به سفارش آن کنسولگری نگاشته شده‌ است.
بااین‌همه، گزارش این کاتب ناشناس برای اهل فن و مورخان و خصوصا علاقه‌مندان به تاریخ مشروطه می‌تواند مهم باشد و چه‌بسا به تبیین روایات مبهم وقایع مشروطه نیز کمک کند.
خبر از طهران می‌رسد که ...
روایت کاتب ناشناس از اینجا شروع می‌شود «که در پنجم شهر جمادی‌الاول سنه هزاروسیصدوبیست‌وشش که جمیع بلاد ایران مشروطه بود و سلطان محمدعلی‌شاه قاجار هم سلطان مشروطیت بود، وکلای هر شهر هم در طهران در دارالشورای ملی جمع بودند. در تاریخ مذکورالفوق تلگرافی از دارالشورای طهران به انجمن ایالتی تبریز رسید [که] مضمونش به قرار مذکور است: شاه خیالش فاسد، قزاق و سوار کثیر همراه خود از شهر بیرون برده و بر شهر برج‌های توپ کشیده، احتمال خطر هم درخصوص وکلا، خاصه وکلای آذربایجان هست. وکلای آذربایجان.» راوی روایت می‌کند که وقتی این تلگراف به وکلای تبریز رسید فورا از انجمن ایالتی به همه انجمن‌های شهر و روسای شهر و روسای اشخاص مجاهدین اطلاع دادند که «تلگراف موحشی از دارالشورای تهران ظاهر می‌شده است، ولی صحتش یقین نیست». آنها چهار ساعت مانده به غروب در تلگراف‌خانه قرار می‌گذارند تا درباره صحت این تلگراف تحقیق کنند. مشروطه‌خواهان در تلگراف‌خانه جمع‌اند و بلاتکلیف که بالاخره تلگراف دوم هم به صورت رمزی می‌رسد: «انجمن ملی، شاه، خیالش فاسد، ما در خطر، در فرستادن سرباز ملی به طهران اهتمام، تلگراف‌خانه تفتیش، بیشتر از این در تلگراف‌خانه بودن غیرممکن، اوضاع شهر منقلب، ما سلامت، تقی‌زاده و وکلای آذربایجان.»
بعد از این تلگراف سیم طهران را می‌بندند و همگی متفرق می‌شوند. تااینکه علی‌رغم پنهان‌کاری‌ها فردای آن روز مردم از متن تلگراف مطلع می‌شوند. مشروطه‌خواهان تصمیم می‌گیرند بازار را ببندند و در صحن تلگراف‌خانه چادر بزنند ولی وکلای انجمن ایالتی از ترس اینکه در شهر اغتشاش شود مانع از این کار می‌شوند و «لهذا موقوف شد».
بااین‌حال، «روسای انجمن شهر و روسای اشخاص مجاهدین به منظور جذب سرباز ملی، به اراده عزیمت به طهران، در سربازخانه بزرگ دولتی خیمه و خرگاه متعدد برپا نمودند». این کار تقریبا در تمام محلات تبریز اتفاق افتاد. تااینکه ستارخان مجاهد محله امیرخیزی و باقرخان مجاهد محله خیابانی «هریک با عده‌ای سوار ملی به عزم طهران به مدد ملتی از شهر بیرون شدند و در قریه باسمنج که در دو فرسنگی تبریز است اردو زدند و درنگ نمودند که سوار ملی و سرباز ملی و توپ و قورخانه از شهر برسد و جمعیت ملی کثیر شود، آن وقت حرکت [به] طهران نمایند و هر روز کم‌کم از سربازان ملی به اردوی باسمنج می‌رفتند». اما طبق روایت راوی در برخی محلات تبریز ازجمله شتربان و سرخاب و باغمیشه ماجرا از قراری دیگر بود و ساکنان این محلات اکثرا تجار و ملاک و متمول و مستبد و مخالف مشروطه بودند و انجمنی هم داشتند به نام مجلس اسلامیه. به روایت کاتب «عموم اهالی آن سه محل وجود اعلاحضرت محمدعلی‌‌شاه را خواهان بودند و بلکه عقاید اشخاص مشروطیت‌طلب را فاسد می‌دانستند و چند روز بعد جناب حاج‌آقا میرزا حسن‌آقا مجتهد از طهران به تبریز مراجعت نموده بودند». اهالی این محلات جمع شدند و رو به سوی نماینده‌ای که از طهران آمده بود و تجار و اعیان و عموم دولت‌خواهان «داوطلبانه عرض کردند که دولت قوی‌شوکت شاهنشاهی ایران را نوکریم و شما هم آقایان و پیشوای مملکت ما هستید و معلوم است در دولتخواهی و غیرت اسلامی در این مجلس جمع شدید و اسم مبارک این مجلس را مجلس اسلامیه قرار دادید». به‌هرترتیب، دعوا بین محلات بالا گرفت: «خلاصه عموم مستبدین و مشروطیت‌خواهان در هیجان بودند هرکس از اهل محله خیابان و مشروطیت‌طلبان به محله شتربان و سرخاب و بازارچه شتربان و سرخاب گذر می‌کردند تفنگچی‌های مجلس اسلامیه او را گرفته و محبوس می‌کردند و هرکس که از شتربانی‌ها عبور به محله خیابان و نوبر می‌کردند مجاهدین به امر باقرخان او را گرفته محبوس می‌کردند».
راوی می‌گوید عصر همان روز باقرخان در نطقی حجت را بر یاران خود تمام می‌کند. باقرخان می‌گوید: «بر تمام شما اطلاع داده می‌شود کار از کار گذشت، عداوت آشکار شد، غیر از دعوا چاره‌ای نیست. صبح زود شیپور کشیده خواهد شد، عموما مسلح و آماده حاضر باشید. باید انشاءالله اقدام غیورانه نموده مجلس اسلامیه را خراب و عموم مستبدان را متفرق نمایید [تا] شهر آسوده شود». صبح که شد به امر باقرخان شیپور کشیده شد.
مشخصه‌های روایت کتاب
این گوشه‌ای از روایت جذاب و خواندنی راوی ناشناس از یک سال وقایع مشروطه است. روایت او چند ویژگی مهم دارد که کتاب را برای علاقه‌مندان به تاریخ مشروطه به کتابی مهم بدل می‌کند. وقایع‌نگار و راوی جانب بی‌طرفی را کاملا رعایت کرده و حوادث و وقایع را بنابر مشاهدات خود و بدون هیچ تحلیل و اعمال نظری نوشته است. و از نوع روایت چنین برمی‌آید که تعصب خاصی هم به هیچ‌یک از طرفین دعوا نداشته و گزارش خود را بدون جانبداری نوشته است. همچنین در بیان احوال و شخصیت‌ اشخاص و طرف‌های دعوا نیز هیچ لفظ توهین یا تحقیرآمیزی به کار نبرده است.
بخش‌های بسیار حساس و مهم وقایع را خلاصه کرده و از مطرح‌کردن جزئیات صرف‌نظر کرده و درعوض بعضی از حوادث جزئی را به تفصیل شرح داده است. بااین‌حال، همه وقایع تاریخ دقیق و روزشمار ندارند و از تاریخ یکساله فقط 64 مورد تاریخ دارند و این یک ضعف به حساب می‌آید. همچنین کار تصحیح کتاب نیز چندان ساده به نظر نمی‌رسد، چون از قرار معلوم کاتب ترک‌زبان کتاب به احتمال زیاد اهل مراغه بوده و چنانکه از انشای متن قدیمی برمی‌آید مطالب را همان‌گونه که در ذهنش می‌آمده عینا به فارسی برگردانده است.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها