|

شكل‌گيري نهادهاي مذهبي در ايران

فتحعلي‌شاه قاجار را مي‌توان سنتي‌ترين پادشاه ايران دانست. او فرمانروايي برخاسته از تنش‌هاي قبيله‌اي ايران در اوايل قرن سيزدهم هجري است، كه بخت آن را داشت به سلطنتي بالنسبه آسان دست يابد، و به اقتضاي روزگار، آغازگر كاهش تنش‌هاي ايلياتي در ايران شود. فتحعلي‌شاه طي حکومت سي‌وهفت‌ساله‌اش در اوايل قرن سيزده هجري (نوزده ميلادي) رويه‌اي در رابطه با علما و عرفا پيش گرفت که در شکل‌دادن به نهادهاي تازه‌ مذهبي نقشي نمايان داشته است. همزمان با عصر فتحعلي‌شاه يا اندکي پس از آن عنوان‌ها و نهادهاي مذهبی پديد آمدند يا جان گرفتند. اين مقامات هر يک به جاي خود روندهاي جديدي در جامعه شيعه ايران بنا گذاشتند. مردم اما از چگونگي و چرايي پيدايش اين گرايش‌ها و رشد هسته‌هاي ديني نوين در دو قرن اخير، آن‌طور که بايد، آگاهي ندارند چون بررسي‌هاي تاريخي پژوهشگران ما از اين دوره بيشتر صرف شرح جنگ‌هاي ايران و روس و چگونگي ازدست‌رفتن سرزمين‌هاي قفقاز، مرو و هرات به علت سياست بي‌خبري حكومت‌گران عصر (به‌ويژه فتحعلي‌شاه) از مناسبات جديد جهاني شده است. کمتر نويسنده‌اي به چگونگي ظهور عناوين مذهبي جديد پرداخته و علت رشد آن‌ها را در يک بستر اجتماعي بررسي کرده است.
كتاب «خاقان صاحب‌قران و علمای زمان» كه به تازگي به قلم احمد كاظمي‌موسوي استاد مطالعات اسلامی دانشگاه مک‌گیل توسط انتشارات آگاه منتشر شده درباره نقش فتحعلي‌شاه قاجار در شكل‌گيري روند‌ها و نهاد‌هاي مذهبي نو است و تحت چهار عنوان اصلي به فرايندهاي مذهبي نوپديد و برخی دگرگوني‌هاي فرهنگي مي‌پردازد كه در عصر فتحعلي‌شاه پديد آمده است.
فصل اول درباره تاريخ زندگي و محيط رشد فتحعلي‌شاه است. اين فصل به چگونگي برآمدن اين شاه خودشيفته مي‌پردازد و نحوه به‌سلطنت‌رسيدن او. فتحعلی‌شاه پادشاهي برخاسته از نظام استبداد ايلياتي ايران بود كه ناخواسته درگير مدرنیتی ناشناخته شد كه از سوي اروپا آمده بود. جنگ اول ايران با روسيه توسعه‌طلب، رفت‌و‌آمدهاي ديپلماتيك و برخي اصلاحات و آشنايي با روند تجدد، جنگ دوم ايران و روس و پشتيباني علما و سال‌هاي پاياني عصر فتحعلي‌شاه از مطالب فصل نخست است. در اين فصل نویسنده نمايی كلي از خاستگاه ايلياتي فتحعلي‌شاه، دوران وليعهدي، شخصيت و كاركرد پادشاهي او به دست می‌دهد. پيشينه قبيله‌اي و خانوادگي قاجارها به هيچ روي كمتر از سلسله‌هاي ديگري كه بر ايران حكومت كردند نبود تا خلاء مشروعيتي براي اين سلسله پديد آورد و آنان را به جست‌و‌جوي ياوران مشروعيت‌بخش وا دارد. نويسنده توضيح مي‌دهد كه دوستي و نزديكي فتحعلي‌شاه با علما دلايل شخصي و اجتماعي بسياري دارد كه به نظر مي‌رسد كسب مشروعيت آخرين دليل آن باشد.
حادثه بزرگ دوران فتحعلي‌شاه جنگ ايران و روس بود. آغازگر جنگ اول توسعه‌طلبي روس‌ها بود و آغازگر جنگ دوم انتقام‌جويي ايرانيان. اين جنگ‌ها دروازه آشنايي با ديپلماسي و دگرگوني‌هاي جهان غرب را به روي ايران گشود ولي جز در دارالسلطنه تبريز توسط عباس ميرزا و دو قائم‌مقام حركتي براي فهم ريشه‌هاي تحولات جديد در تهران پديد نياورد. شگفتي بزرگ در اين دو جنگ شركت‌دادن ديرهنگام علما در آغاز جنگ دوم بود. در سال سوم جنگ اول، انديشه اعلام جهاد از سوي عباس ميرزا در تبريز به ميان آمد و ميرزابزرگ قائم‌مقام مامور كسب و جمع‌آوري فتواي فقهاي عتبات و ايران به منظور اعلام جهاد شد. فتحعلي‌شاه به رغم دين‌ورزي آشكارش، به‌موقع از اصل جهاد اسلامي در برابر توسعه‌طلبي روسيه نوبنياد استفاده نكرد.
در فصل دوم، رابطه فتحعلي‌شاه با علما و اهل غيب و مكاشفه بررسي مي‌شود. اهالي اين بستر ديني فقهاي اصولي، اخباري، شيخي و همچنين عارفان الاهي و صوفيان عليشاهي هستند. البته مجتهدان اصولي پيش‌تر پيشتاز فقاهت و ديانت شده بودند و با آقامحمدخان نيز روابطي به هم رسانده بودند، اما فتحعلي‌شاه اين رابطه را به دوستي و رفاقت رساند. با اينكه فقيهان ژرف‌انديشي در فقه و اصول در اين عصر ظهور كردند، اما يك نوع عامي‌گري و خشك‌انديشي ديني در اين دوره رواج يافت كه رخداد حوادث را از عملكرد آدميان به دور، و بيش از حد حواله به غيب مي‌كرد. در پيگيري اين عامي‌گري نويسنده به نگرش رويكرد اخباري عصر صفوي و رونق آداب عامه‌پسند و عزاداري و سرانجام رواج تصوف عاميانه مي‌پردازد. در چنين محيطي فتحعلي‌شاه برخلاف عموي خود، آقامحمدخان، بيشتر در انتظار تاثير عوامل غيبي گاه خرافي بود تا اقدام و عمل خويش. در اين زمينه بيشتر فقهاي زمان نيز به پادشاه وقت تأسي كردند.
فصل سوم با عنوان «سلطنت به نيابت از مجتهدان» به چرايي و چگونگي طرح اصل ولايت عامه فقيه مي‌پردازد. جمله معروف فتحعلي‌شاه اين بود كه «سلطنت ما به نيابت از مجتهدين عهد است». نويسنده در اين فصل به مقصود نهايي شاه دراين‌باره و تاثير آن بر مجتهدان معاصرش مي‌پردازد و پيشينه نيابت فقها از امام را در دوره‌هاي نخستين تا دوره‌هاي صفوي و افشار بررسي مي‌كند و سپس به نظريات ميرزا ابوالقاسم قمي مي‌پردازد كه زمينه‌ساز اصل تقليد و متابعت بود. نظريه‌پرداز ولايت عامه فقيه يعني ملا احمد نراقي و آثار او بحث عمده اين فصل را تشكيل مي‌دهد. نراقي پيشگام طرح نظريه ولايت عامه فقيه زير يك عنوان مستقل بود. او اين كار را در كتاب «عوائد الايام» انجام داد كه در اواخر عمرش در زمينه قواعد فقه نوشته بود. آن‌طور كه از تفصيل موارد اجرايي ولايت فقيه از ديد نراقي مي‌بينيم، او توجهي به حوزه عمومي وظايف حاكم ندارد. مصاديقي كه او ذكر مي‌كند كلا ناظر بر موارد حسبي و خصوصي‌اند. نراقي نه تنها در بيان موارد و مصاديق ولايت فقيه، بلكه در برآيند كار و جايگاه حاكم نيز مقامي نظير «مرجع تقليد» را كه نياز به رجوع مقلدين دارد، در نظر دارد. او از نقش سياسي و مملكت‌داري پيامبر اسلام و امام اول شيعيان آگاه بود اما در واگذاري موارد اختيارات ائمه به فقيه به ذكر موارد حسبي بسنده کرده و در حوزه عمومي اصل و نظري مطرح نكرده است.
در فصل چهارم رويكردها و دستاوردهاي فرهنگي دوره فتحعلي‌شاه به‌موازات استبداد و زراندوزي شاهانه ارزيابي مي‌شود. عيش و خوش‌نشيني فتحعلي‌شاه تا آنجا بوده كه گهگاه دين‌ورزي‌هاي او را نيز جزئي از تفنن شاهانه می‌خواندند. نویسنده در پايان تأثيري را كه عصر فتحعلي‌شاه در اخلاق زندگي شهري ايرانيان گذارده تحليل می‌کند. به طوري‌كه خواهيم ديد خلق‌و‌خوي پول‌دوستي و زراندوزي اين شاه يك نوع فساد توأم با مقدس‌مآبي را در جامعه شهري ايران رواج داد كه در گزارش‌هاي ناظران داخلي و خارجي اين دوره منعكس شده است. بي‌جهت نيست كه جان ملكم كه نخست از دادن رشوه به دربار ايران پروا داشت بعدا آن را آسان‌ترين شیوه يافت براي سوق‌دادن شاه و ديوانيان به راهي كه خود مي‌دانست. اخلاق زراندوزي و پول‌مداري مفاسد ديگري به دنبال داشت كه دروغ و دورويي ديوانيان ايران را در اين دوره نمايان‌تر ساخت. ويليام هالينگبري در «روزنامه سفر هيئت سر جان ملكم» مي‌نويسد: «ايرانيان از قابليت‌هاي بسيار برخوردارند، همواره آماده، سريع و مبتكرند، اما بيشتر اين استعداد را در راه‌هاي ناروا به كار مي‌برند و دروغ‌گوترين مردم جهان‌اند. بزرگ‌ترين نادرستي را كه در عقل نمي‌گنجد با جدي‌ترين حالات ممكن به كار مي‌برند.» (ص 289)
آگاهي فتحعلي‌شاه از اوضاع زمان کمتر از پادشاهان پيش و پس از خود نبود، بلکه ادعاي آشنايي‌داشتن با مسائل فقهي و ادبي، جوشش و خوش‌نشيني‌اش با اهل شعر و روحانيت، به‌ويژه با فقها و علماي زمان، زمينه‌ساز روندها و نهادهاي مذکور شد. افزون بر اين‌ها، نطفه‌هاي رشد نقاشي عصر قاجار، موسيقي دستگاهي ايران، و رواج عزاداري مرسوم شيعه از دوره فتحعلي‌شاه بسته شده‌اند و به زمان ما رسيده‌اند. دوره فتحعلي‌شاه در زمينه تشكيل ديوان و پرورش گويش تهراني تازه كه بعدا گويش معيار فارسي در ايران شد دستاوردهايي داشته است. همچنين با موافقت اين شاه بود كه دارالسلطنه تبريز توانست زير نظر عباس ميرزا نقش «كانون ترقي‌خواهي» زمان را به خود بگيرد و دروازه آشنايي حكومت ايران با دستاوردهاي عصر جديد شود. رفتار فتحعلي‌شاه با اقليت‌هاي مذهبي نيز بسيار مساعد بود. با اين همه، برآيند مهم عصر فتحعلي‌شاه شكل‌گرفتن روندها و نهادهاي تازه مذهبي است كه موضوع اصلي كتاب است. نويسنده نشان مي‌دهد كه اين دوره اگرچه پادشاه موفقي، از نظر سياسي، بر سر نداشته، فرايندهاي دوران‌سازي را در خود پرورانده است.

فتحعلي‌شاه قاجار را مي‌توان سنتي‌ترين پادشاه ايران دانست. او فرمانروايي برخاسته از تنش‌هاي قبيله‌اي ايران در اوايل قرن سيزدهم هجري است، كه بخت آن را داشت به سلطنتي بالنسبه آسان دست يابد، و به اقتضاي روزگار، آغازگر كاهش تنش‌هاي ايلياتي در ايران شود. فتحعلي‌شاه طي حکومت سي‌وهفت‌ساله‌اش در اوايل قرن سيزده هجري (نوزده ميلادي) رويه‌اي در رابطه با علما و عرفا پيش گرفت که در شکل‌دادن به نهادهاي تازه‌ مذهبي نقشي نمايان داشته است. همزمان با عصر فتحعلي‌شاه يا اندکي پس از آن عنوان‌ها و نهادهاي مذهبی پديد آمدند يا جان گرفتند. اين مقامات هر يک به جاي خود روندهاي جديدي در جامعه شيعه ايران بنا گذاشتند. مردم اما از چگونگي و چرايي پيدايش اين گرايش‌ها و رشد هسته‌هاي ديني نوين در دو قرن اخير، آن‌طور که بايد، آگاهي ندارند چون بررسي‌هاي تاريخي پژوهشگران ما از اين دوره بيشتر صرف شرح جنگ‌هاي ايران و روس و چگونگي ازدست‌رفتن سرزمين‌هاي قفقاز، مرو و هرات به علت سياست بي‌خبري حكومت‌گران عصر (به‌ويژه فتحعلي‌شاه) از مناسبات جديد جهاني شده است. کمتر نويسنده‌اي به چگونگي ظهور عناوين مذهبي جديد پرداخته و علت رشد آن‌ها را در يک بستر اجتماعي بررسي کرده است.
كتاب «خاقان صاحب‌قران و علمای زمان» كه به تازگي به قلم احمد كاظمي‌موسوي استاد مطالعات اسلامی دانشگاه مک‌گیل توسط انتشارات آگاه منتشر شده درباره نقش فتحعلي‌شاه قاجار در شكل‌گيري روند‌ها و نهاد‌هاي مذهبي نو است و تحت چهار عنوان اصلي به فرايندهاي مذهبي نوپديد و برخی دگرگوني‌هاي فرهنگي مي‌پردازد كه در عصر فتحعلي‌شاه پديد آمده است.
فصل اول درباره تاريخ زندگي و محيط رشد فتحعلي‌شاه است. اين فصل به چگونگي برآمدن اين شاه خودشيفته مي‌پردازد و نحوه به‌سلطنت‌رسيدن او. فتحعلی‌شاه پادشاهي برخاسته از نظام استبداد ايلياتي ايران بود كه ناخواسته درگير مدرنیتی ناشناخته شد كه از سوي اروپا آمده بود. جنگ اول ايران با روسيه توسعه‌طلب، رفت‌و‌آمدهاي ديپلماتيك و برخي اصلاحات و آشنايي با روند تجدد، جنگ دوم ايران و روس و پشتيباني علما و سال‌هاي پاياني عصر فتحعلي‌شاه از مطالب فصل نخست است. در اين فصل نویسنده نمايی كلي از خاستگاه ايلياتي فتحعلي‌شاه، دوران وليعهدي، شخصيت و كاركرد پادشاهي او به دست می‌دهد. پيشينه قبيله‌اي و خانوادگي قاجارها به هيچ روي كمتر از سلسله‌هاي ديگري كه بر ايران حكومت كردند نبود تا خلاء مشروعيتي براي اين سلسله پديد آورد و آنان را به جست‌و‌جوي ياوران مشروعيت‌بخش وا دارد. نويسنده توضيح مي‌دهد كه دوستي و نزديكي فتحعلي‌شاه با علما دلايل شخصي و اجتماعي بسياري دارد كه به نظر مي‌رسد كسب مشروعيت آخرين دليل آن باشد.
حادثه بزرگ دوران فتحعلي‌شاه جنگ ايران و روس بود. آغازگر جنگ اول توسعه‌طلبي روس‌ها بود و آغازگر جنگ دوم انتقام‌جويي ايرانيان. اين جنگ‌ها دروازه آشنايي با ديپلماسي و دگرگوني‌هاي جهان غرب را به روي ايران گشود ولي جز در دارالسلطنه تبريز توسط عباس ميرزا و دو قائم‌مقام حركتي براي فهم ريشه‌هاي تحولات جديد در تهران پديد نياورد. شگفتي بزرگ در اين دو جنگ شركت‌دادن ديرهنگام علما در آغاز جنگ دوم بود. در سال سوم جنگ اول، انديشه اعلام جهاد از سوي عباس ميرزا در تبريز به ميان آمد و ميرزابزرگ قائم‌مقام مامور كسب و جمع‌آوري فتواي فقهاي عتبات و ايران به منظور اعلام جهاد شد. فتحعلي‌شاه به رغم دين‌ورزي آشكارش، به‌موقع از اصل جهاد اسلامي در برابر توسعه‌طلبي روسيه نوبنياد استفاده نكرد.
در فصل دوم، رابطه فتحعلي‌شاه با علما و اهل غيب و مكاشفه بررسي مي‌شود. اهالي اين بستر ديني فقهاي اصولي، اخباري، شيخي و همچنين عارفان الاهي و صوفيان عليشاهي هستند. البته مجتهدان اصولي پيش‌تر پيشتاز فقاهت و ديانت شده بودند و با آقامحمدخان نيز روابطي به هم رسانده بودند، اما فتحعلي‌شاه اين رابطه را به دوستي و رفاقت رساند. با اينكه فقيهان ژرف‌انديشي در فقه و اصول در اين عصر ظهور كردند، اما يك نوع عامي‌گري و خشك‌انديشي ديني در اين دوره رواج يافت كه رخداد حوادث را از عملكرد آدميان به دور، و بيش از حد حواله به غيب مي‌كرد. در پيگيري اين عامي‌گري نويسنده به نگرش رويكرد اخباري عصر صفوي و رونق آداب عامه‌پسند و عزاداري و سرانجام رواج تصوف عاميانه مي‌پردازد. در چنين محيطي فتحعلي‌شاه برخلاف عموي خود، آقامحمدخان، بيشتر در انتظار تاثير عوامل غيبي گاه خرافي بود تا اقدام و عمل خويش. در اين زمينه بيشتر فقهاي زمان نيز به پادشاه وقت تأسي كردند.
فصل سوم با عنوان «سلطنت به نيابت از مجتهدان» به چرايي و چگونگي طرح اصل ولايت عامه فقيه مي‌پردازد. جمله معروف فتحعلي‌شاه اين بود كه «سلطنت ما به نيابت از مجتهدين عهد است». نويسنده در اين فصل به مقصود نهايي شاه دراين‌باره و تاثير آن بر مجتهدان معاصرش مي‌پردازد و پيشينه نيابت فقها از امام را در دوره‌هاي نخستين تا دوره‌هاي صفوي و افشار بررسي مي‌كند و سپس به نظريات ميرزا ابوالقاسم قمي مي‌پردازد كه زمينه‌ساز اصل تقليد و متابعت بود. نظريه‌پرداز ولايت عامه فقيه يعني ملا احمد نراقي و آثار او بحث عمده اين فصل را تشكيل مي‌دهد. نراقي پيشگام طرح نظريه ولايت عامه فقيه زير يك عنوان مستقل بود. او اين كار را در كتاب «عوائد الايام» انجام داد كه در اواخر عمرش در زمينه قواعد فقه نوشته بود. آن‌طور كه از تفصيل موارد اجرايي ولايت فقيه از ديد نراقي مي‌بينيم، او توجهي به حوزه عمومي وظايف حاكم ندارد. مصاديقي كه او ذكر مي‌كند كلا ناظر بر موارد حسبي و خصوصي‌اند. نراقي نه تنها در بيان موارد و مصاديق ولايت فقيه، بلكه در برآيند كار و جايگاه حاكم نيز مقامي نظير «مرجع تقليد» را كه نياز به رجوع مقلدين دارد، در نظر دارد. او از نقش سياسي و مملكت‌داري پيامبر اسلام و امام اول شيعيان آگاه بود اما در واگذاري موارد اختيارات ائمه به فقيه به ذكر موارد حسبي بسنده کرده و در حوزه عمومي اصل و نظري مطرح نكرده است.
در فصل چهارم رويكردها و دستاوردهاي فرهنگي دوره فتحعلي‌شاه به‌موازات استبداد و زراندوزي شاهانه ارزيابي مي‌شود. عيش و خوش‌نشيني فتحعلي‌شاه تا آنجا بوده كه گهگاه دين‌ورزي‌هاي او را نيز جزئي از تفنن شاهانه می‌خواندند. نویسنده در پايان تأثيري را كه عصر فتحعلي‌شاه در اخلاق زندگي شهري ايرانيان گذارده تحليل می‌کند. به طوري‌كه خواهيم ديد خلق‌و‌خوي پول‌دوستي و زراندوزي اين شاه يك نوع فساد توأم با مقدس‌مآبي را در جامعه شهري ايران رواج داد كه در گزارش‌هاي ناظران داخلي و خارجي اين دوره منعكس شده است. بي‌جهت نيست كه جان ملكم كه نخست از دادن رشوه به دربار ايران پروا داشت بعدا آن را آسان‌ترين شیوه يافت براي سوق‌دادن شاه و ديوانيان به راهي كه خود مي‌دانست. اخلاق زراندوزي و پول‌مداري مفاسد ديگري به دنبال داشت كه دروغ و دورويي ديوانيان ايران را در اين دوره نمايان‌تر ساخت. ويليام هالينگبري در «روزنامه سفر هيئت سر جان ملكم» مي‌نويسد: «ايرانيان از قابليت‌هاي بسيار برخوردارند، همواره آماده، سريع و مبتكرند، اما بيشتر اين استعداد را در راه‌هاي ناروا به كار مي‌برند و دروغ‌گوترين مردم جهان‌اند. بزرگ‌ترين نادرستي را كه در عقل نمي‌گنجد با جدي‌ترين حالات ممكن به كار مي‌برند.» (ص 289)
آگاهي فتحعلي‌شاه از اوضاع زمان کمتر از پادشاهان پيش و پس از خود نبود، بلکه ادعاي آشنايي‌داشتن با مسائل فقهي و ادبي، جوشش و خوش‌نشيني‌اش با اهل شعر و روحانيت، به‌ويژه با فقها و علماي زمان، زمينه‌ساز روندها و نهادهاي مذکور شد. افزون بر اين‌ها، نطفه‌هاي رشد نقاشي عصر قاجار، موسيقي دستگاهي ايران، و رواج عزاداري مرسوم شيعه از دوره فتحعلي‌شاه بسته شده‌اند و به زمان ما رسيده‌اند. دوره فتحعلي‌شاه در زمينه تشكيل ديوان و پرورش گويش تهراني تازه كه بعدا گويش معيار فارسي در ايران شد دستاوردهايي داشته است. همچنين با موافقت اين شاه بود كه دارالسلطنه تبريز توانست زير نظر عباس ميرزا نقش «كانون ترقي‌خواهي» زمان را به خود بگيرد و دروازه آشنايي حكومت ايران با دستاوردهاي عصر جديد شود. رفتار فتحعلي‌شاه با اقليت‌هاي مذهبي نيز بسيار مساعد بود. با اين همه، برآيند مهم عصر فتحعلي‌شاه شكل‌گرفتن روندها و نهادهاي تازه مذهبي است كه موضوع اصلي كتاب است. نويسنده نشان مي‌دهد كه اين دوره اگرچه پادشاه موفقي، از نظر سياسي، بر سر نداشته، فرايندهاي دوران‌سازي را در خود پرورانده است.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها