|

ایران و آمریکا: تاریخی پرتنش

انقلاب ایران نقطه عطفی در رابطه ایران و آمریکا بود. تا پیش از آن، رژیم پهلوی یکی از متحدان اصلی آمریکا در منطقه به شمار می‌آمد اما با وقوع انقلاب و حوادث پس از آن این رابطه به سردی گرایید. کتاب «سیاست خارجی آمریکا و انقلاب ایران» به بررسی تعامل و تقابل استراتژیک در دوره پهلوی و پس از انقلاب می‌پردازد. نویسنده کتاب، کریستین امری، با مطالعه گسترده اسناد، یادداشت‌ها و گزارش‌های اعضای بلندپایه سیا، وزارت خارجه و شورای امنیت ملی آمریکا می‌کوشد دریابد آیا دولت کارتر انقلاب و نظام برآمده از آن را پذیرفته بود یا خیر. این کتاب به تازگی با ترجمه محمد عبداللهی‌نژاد به بازار آمده است. بنا به اعتقاد نویسنده، با اینکه انقلاب ایران و سرعت وقایع آن آمریکا را شگفت‌زده کرد، ایالات متحده این تحول را به منزله واقعیتی موجود و پیچیده پذیرفته بود، ولی کارتر و مشاورانش برداشتی پراکنده و سطحی از آن داشتند.
امری برای این قضیه دو دلیل می‌آورد: نخست اینکه کاخ سفید از ارتباط مستقیم با مخالفان رژیم پهلوی خودداری می‌کرد چون می‌ترسید شاه از این ارتباط خبردار شود و واکنش تندی نشان دهد. دلیل دوم و مهم‌تر اینکه، همزمان با رویدادهای انقلابی ایران کارتر، وزارت خارجه و شورای امنیت ملی آمریکا درگیر دو پرونده حیاتی دیگر بودند: فرایند صلح کمپ دیوید و مذاکرات پردامنه سالت. در عین حال سیاست خارجه آمریکا تحت تأثیر مستقیم جنگ سرد بود و در نتیجه ناتوان از واکاوی اتفاق جدیدی همچون انقلاب ایران.
همزمان با انقلاب ایران مخالفان کارتر نیز در آمریکا دور تازه‌ای از حملات علیه او را سازماندهی کردند. با این‌حال همه متفق‌القول بودند که باید با هر رژیمی که در این کشور بر سر کار می‌آید ارتباط برقرار کرد. اندکی بعد کارتر به خبرنگاران اعلام کرد دولت او انقلاب ایران را پذیرفته و به شکل‌گیری همکاری بسیار سازنده و مسالمت‌آمیز امیدوار است. طی 25 سال حاکمیت پهلوی دوم، آمریکا ایران را متحد و دنباله‌روی خود قلمداد می‌کرد و شاه را مهره اصلی خود در خاورمیانه علیه شوروی می‌دانست. ولی پس از انقلاب، کارتر خود را ناگزیر از درپیش‌گرفتن سیاستی جدید می‌دید.
هدف اصلی کتاب کریستین امری بررسی ماهیت و میراث این سیاست جدید است. کتاب ابتدا به این موضوع می‌پردازد که چگونه برای تعامل با رژیم جدید نقشه‌ای طراحی و اجرا شد. سپس به تغییر اهداف سیاسی ایالات متحده در سایه سه بحران بزرگ و مرتبط می‌پردازد: بحران گروگان‌گیری، دخالت شوروی در افغانستان و آغاز جنگ ایران و عراق. و در نهایت می‌کوشد با بازبینی اسناد دولت کارتر چشم‌انداز تازه‌ای از ریشه‌های یکی از تلخ‌ترین و طولانی‌ترین منازعات بین‌الملل به دست دهد.
ولی پذیرش انقلاب توسط دولت کارتر در ایران چندان مقبول واقع نشد. تجربه تاریخی ایران از آمریکا، به‌خصوص کودتای 28 مرداد، بر ذهن خواص و عموم مردم سنگینی می‌کرد و سوء‌ظن وسواس‌گونه درباره قصد و غرض آمریکا قضاوت منطقی را دشوار می‌کرد. بخش نخست کتاب با عنوان «ریشه‌های سیاست تعامل» به ارزیابی‌ها، کاستی‌ها و فعل و انفعالات تلاش‌های ایالات متحده برای تعامل با ایران اختصاص دارد. فصل دوم این بخش به موضوع مهمی می‌پردازد: سیاست‌گذاران ایالات متحده از پیامدهای انقلاب ایران برای موازنه قدرت و روابط ابرقدرت‌ها چه برآوردی داشتند و احساس خطر از جانب کمونیسم در داخل و خارج ایران و سراسر منطقه چه تأثیری بر سیاست آمریکا داشت. بخش دوم کتاب با عنوان «افت‌و‌خیزهای سیاست تعامل» به نحوه اجرای سیاست تعامل توسط آمریکا می‌پردازد. بخش سوم با عنوان «سیاست تعامل در تنگنا» نیز به بررسی آثار بحران‌های گروگان‌گیری، افغانستان و جنگ ایران و عراق اختصاص دارد که هر سه در تیره‌و‌تارکردن روابط ایران و آمریکا موثر بودند. نویسنده در فصل هفتم (بخش سوم) ارتباط میان حمله شوروی به افغانستان و سیاست ایران را تحلیل می‌کند. از نظر او، مداخله شوروی دو اثر مهم بر سیاست ایالات متحده داشت. اول اینکه از نظر آمریکا، اقدام مسکو فرصتی برای حل‌و‌فصل بحران گروگان‌گیری بود. حمله شوروی ارزش رابطه استراتژیکی را که آمریکا می‌کوشید با ایران برقرار کند کاملا اثبات کرد. دوم اینکه کارتر در برابر اقدامات تنبیهی که ممکن بود اهداف استراتژیک آمریکا را در ایران و سراسر منطقه به خطر بیندازد مقاومت کرد. نویسنده در فصل آخر نیز به بررسی حمله عراق به ایران می‌پردازد و شگفت‌زدگی و سردرگمی ایالات متحده از شروع درگیری‌ها. دولت آمریکا در ابتدا امیدوار بود از دستاوردهای اندک قوای عراق به عنوان اهرمی برای آزادسازی گروگان‌ها استفاده کند، اما توصیه برژینسکی به کارتر مخالفت با هرگونه اشغال ایران توسط عراق بود، چراکه می‌توانست شوروی را تحریک به مداخله کند.

انقلاب ایران نقطه عطفی در رابطه ایران و آمریکا بود. تا پیش از آن، رژیم پهلوی یکی از متحدان اصلی آمریکا در منطقه به شمار می‌آمد اما با وقوع انقلاب و حوادث پس از آن این رابطه به سردی گرایید. کتاب «سیاست خارجی آمریکا و انقلاب ایران» به بررسی تعامل و تقابل استراتژیک در دوره پهلوی و پس از انقلاب می‌پردازد. نویسنده کتاب، کریستین امری، با مطالعه گسترده اسناد، یادداشت‌ها و گزارش‌های اعضای بلندپایه سیا، وزارت خارجه و شورای امنیت ملی آمریکا می‌کوشد دریابد آیا دولت کارتر انقلاب و نظام برآمده از آن را پذیرفته بود یا خیر. این کتاب به تازگی با ترجمه محمد عبداللهی‌نژاد به بازار آمده است. بنا به اعتقاد نویسنده، با اینکه انقلاب ایران و سرعت وقایع آن آمریکا را شگفت‌زده کرد، ایالات متحده این تحول را به منزله واقعیتی موجود و پیچیده پذیرفته بود، ولی کارتر و مشاورانش برداشتی پراکنده و سطحی از آن داشتند.
امری برای این قضیه دو دلیل می‌آورد: نخست اینکه کاخ سفید از ارتباط مستقیم با مخالفان رژیم پهلوی خودداری می‌کرد چون می‌ترسید شاه از این ارتباط خبردار شود و واکنش تندی نشان دهد. دلیل دوم و مهم‌تر اینکه، همزمان با رویدادهای انقلابی ایران کارتر، وزارت خارجه و شورای امنیت ملی آمریکا درگیر دو پرونده حیاتی دیگر بودند: فرایند صلح کمپ دیوید و مذاکرات پردامنه سالت. در عین حال سیاست خارجه آمریکا تحت تأثیر مستقیم جنگ سرد بود و در نتیجه ناتوان از واکاوی اتفاق جدیدی همچون انقلاب ایران.
همزمان با انقلاب ایران مخالفان کارتر نیز در آمریکا دور تازه‌ای از حملات علیه او را سازماندهی کردند. با این‌حال همه متفق‌القول بودند که باید با هر رژیمی که در این کشور بر سر کار می‌آید ارتباط برقرار کرد. اندکی بعد کارتر به خبرنگاران اعلام کرد دولت او انقلاب ایران را پذیرفته و به شکل‌گیری همکاری بسیار سازنده و مسالمت‌آمیز امیدوار است. طی 25 سال حاکمیت پهلوی دوم، آمریکا ایران را متحد و دنباله‌روی خود قلمداد می‌کرد و شاه را مهره اصلی خود در خاورمیانه علیه شوروی می‌دانست. ولی پس از انقلاب، کارتر خود را ناگزیر از درپیش‌گرفتن سیاستی جدید می‌دید.
هدف اصلی کتاب کریستین امری بررسی ماهیت و میراث این سیاست جدید است. کتاب ابتدا به این موضوع می‌پردازد که چگونه برای تعامل با رژیم جدید نقشه‌ای طراحی و اجرا شد. سپس به تغییر اهداف سیاسی ایالات متحده در سایه سه بحران بزرگ و مرتبط می‌پردازد: بحران گروگان‌گیری، دخالت شوروی در افغانستان و آغاز جنگ ایران و عراق. و در نهایت می‌کوشد با بازبینی اسناد دولت کارتر چشم‌انداز تازه‌ای از ریشه‌های یکی از تلخ‌ترین و طولانی‌ترین منازعات بین‌الملل به دست دهد.
ولی پذیرش انقلاب توسط دولت کارتر در ایران چندان مقبول واقع نشد. تجربه تاریخی ایران از آمریکا، به‌خصوص کودتای 28 مرداد، بر ذهن خواص و عموم مردم سنگینی می‌کرد و سوء‌ظن وسواس‌گونه درباره قصد و غرض آمریکا قضاوت منطقی را دشوار می‌کرد. بخش نخست کتاب با عنوان «ریشه‌های سیاست تعامل» به ارزیابی‌ها، کاستی‌ها و فعل و انفعالات تلاش‌های ایالات متحده برای تعامل با ایران اختصاص دارد. فصل دوم این بخش به موضوع مهمی می‌پردازد: سیاست‌گذاران ایالات متحده از پیامدهای انقلاب ایران برای موازنه قدرت و روابط ابرقدرت‌ها چه برآوردی داشتند و احساس خطر از جانب کمونیسم در داخل و خارج ایران و سراسر منطقه چه تأثیری بر سیاست آمریکا داشت. بخش دوم کتاب با عنوان «افت‌و‌خیزهای سیاست تعامل» به نحوه اجرای سیاست تعامل توسط آمریکا می‌پردازد. بخش سوم با عنوان «سیاست تعامل در تنگنا» نیز به بررسی آثار بحران‌های گروگان‌گیری، افغانستان و جنگ ایران و عراق اختصاص دارد که هر سه در تیره‌و‌تارکردن روابط ایران و آمریکا موثر بودند. نویسنده در فصل هفتم (بخش سوم) ارتباط میان حمله شوروی به افغانستان و سیاست ایران را تحلیل می‌کند. از نظر او، مداخله شوروی دو اثر مهم بر سیاست ایالات متحده داشت. اول اینکه از نظر آمریکا، اقدام مسکو فرصتی برای حل‌و‌فصل بحران گروگان‌گیری بود. حمله شوروی ارزش رابطه استراتژیکی را که آمریکا می‌کوشید با ایران برقرار کند کاملا اثبات کرد. دوم اینکه کارتر در برابر اقدامات تنبیهی که ممکن بود اهداف استراتژیک آمریکا را در ایران و سراسر منطقه به خطر بیندازد مقاومت کرد. نویسنده در فصل آخر نیز به بررسی حمله عراق به ایران می‌پردازد و شگفت‌زدگی و سردرگمی ایالات متحده از شروع درگیری‌ها. دولت آمریکا در ابتدا امیدوار بود از دستاوردهای اندک قوای عراق به عنوان اهرمی برای آزادسازی گروگان‌ها استفاده کند، اما توصیه برژینسکی به کارتر مخالفت با هرگونه اشغال ایران توسط عراق بود، چراکه می‌توانست شوروی را تحریک به مداخله کند.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها