|

کتاب‌دزدان

فرید مرادی


چاپ غیرقانونی کتاب‌های ناشران ابعاد حیرت‌انگیزی گرفته که برای روشن‌شدن علت آن باید نقبی به گذشته زد تا دلایل ایجاد این امر زشت را که غارت سرمایه و اعتبار فرهنگی کشور و نان دست‌اندرکاران نشر و پدیدآورنده است، به‌درستی بررسی کرد.
چاپ یا نشر زیرزمینی برگرفته از اصطلاحی روسی به اسم «سامیزدات» است، سامیزدات مقابله روشنفکران و نویسندگان روسیه با سانسور تزار بود؛ کتاب‌هایی که زیر تیغ سانسور می‌ماند و اجازه نشر نمی‌یافت، مخفیانه و زیرزمینی چاپ می‌‌شد و به دست علاقه‌مندان می‌رسید. این روش تبدیل به کاری فرهنگی در هر جای جهان شد که سانسور فرهنگ و اندیشه رواج داشت. در ایران نیز سابقه کار به روزگار ناصری برمی‌گردد که چاپ نشریاتی مثل «قانون» در لندن، «حبل‌المتین» در کلکته و «اختر» در استانبول و ورود نسخی از آن به ایران، باعث می‌شد که نقد درباره فجایع داخلی به‌درستی منعکس شود تا مردم را در جریان وقایع قرار دهند؛ ناصرالدین‌شاه از این امر عصبانی شد و سانسور پست را باب کرد که در آن مخبرالدوله، وزیر پست، موظف بود بسته‌های پستی را بازگشایی کرده و اگر کتاب یا نشریه‌ای مضر در آن بود، آن را توقیف کند تا دست اهل فکر از نوشته‌های تازه کوتاه شود. پس از آن نیز به پیشنهاد اعتمادالسلطنه سانسور در نشریات و کتاب‌های چاپ داخل هم اعمال شد و همین باعث پیدایش شب‌نامه‌ها شد که به‌صراحت با دربار برخورد می‌کردند. همین روش، یعنی سانسور و مقابله با آن، به زمان رضاخان هم رسید و در زمان پسرش که هم ارتباطات بیشتر شد و هم امکانات برای چاپ کتاب‌هایی که رژیم با آنها سازشی نداشت، این روش گسترش پیدا کرد. سازمان‌های سیاسی در داخل و خارج کشور دست به چاپ نشریات و کتاب‌هایی افشاگر می‌زدند و به این ترتیب رودرروی حاکمیت می‌ایستادند، آثار دیگری هم بود مثل «غرب‌زدگی» آل‌احمد، «فراماسونری در ایران» اسماعیل رائین، آثار دکتر شریعتی و کتاب‌های مذهبی و مارکسیستی که به‌صورت زیرزمینی تکثیر و توزیع می‌شدند. اوج رودررویی نشر زیرزمینی با حکومت به سال‌های 1356 و 1357 برمی‌گردد که چاپ کتاب‌های جلد سفید رواج گرفت و صدها عنوان کتاب ممنوع‌الچاپ در تیراژهای چندده‌هزاری یا صدهزاری منتشر شد و در اختیار مردم قرار گرفت.
در جمهوری اسلامی تا چند سال که سانسور و ممیزی نبود، نشر کتاب آزاد بود، اما استقرار حاکمیت منجر به پیدایی سیستم کنترل در نشر کتاب هم شد. ابتدا از ناشران خواستند که برای گرفتن جواز نشر از وزارت ارشاد درخواست بدهند، بعد هم قرار شد هر کتابی پس از چاپ مورد بازبینی قرار گیرد که این مسئله مشکلات بزرگی برای ناشران پدید می‌آورد. ناشر کتاب را چاپ می‌کرد، در تیراژهای چندهزاری و بعد تصمیم گرفته می‌‌شد کتاب سانسور یا خمیر شود، نتیجه این شد که شورای عالی انقلاب فرهنگی در سال 1367 مصوباتی را برای ممیزی پیش از چاپ کتاب تصویب کرد. اگرچه در این مصوبه اشاره‌ای به کتاب‌های بزرگسال نشده بود و مصوبه‌ ناظر بر موارد پیش از چاپ کتاب‌های کودک و نوجوان بود، اما اداره کتاب وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سیاست خود را مبتنی بر نظارت پیش از چاپ کرد.
دکتر کامبیز نوروزی، حقوقدان سرشناس، در جلسه‌ای که در دوران وزارت احمد مسجدجامعی تشکیل شده بود در این مورد معتقد بود که نظارت قبل از چاپ خلاف قانون است و اگر اداره کتاب در سرنامه وزارتخانه مواد اصلاحی را اعلام کند، ایشان می‌تواند از دادگاه برای اداره یاد‌شده حکم محکومیت بگیرد. باری سانسور پیش از چاپ کتاب به چند دلیل به عارضه‌ای جدی در نشر کتاب، به‌ویژه در حوزه عمومی تبدیل شد. این مواد به ترتیب عبارت‌اند از:
1) مصوبه شورای‌عالی انقلاب فرهنگی کلی‌گویی بود و در نتیجه ممیز کتاب می‌توانست از مواد آن تفسیر به رأی کند و بر اساس سلایق خود مطالبی را غیرقابل چاپ بداند.
2) مدت بررسی گاه به درازا می‌کشید، به نظر می‌رسید درباره کتاب وحدت نظری بین بررسان وجود ندارد و همین باعث می‌شد که کتاب زمان مناسب انتشار را از دست بدهد. البته به علت حضور‌نداشتن ایران در سامانه کپی‌رایت بین‌المللی گاه ترجمه‌های دیگری از اثر به بازار می‌آمد و ترجمه اول همچنان در چرخه بررسی می‌ماند.
3) درباره بررسان کتاب که معمولا در نهان به این کار می‌پرداختند نیز همسویی و هم‌نظری دیده نمی‌شد، گاه درباره کتابی سهل‌گیرانه و درباره کتاب دیگری برخورد سختگیرانه صورت می‌گرفت.
4) گاه سخت‌گیری‌ها به حدی می‌رسید که تعداد بی‌شماری کتاب از یک ناشر در دایره بررسی می‌ماند.
5) گاه نویسنده که از حذفیات یا غیرقابل چاپ‌شدن کتابش باخبر می‌شد و تصمیم می‌گرفت که کتاب را به یک ناشر ایرانی خارج‌نشین بسپارد؛ آن زمان هنوز فضای مجازی مثل امروز نبود، ولی حالا بسیاری از اهالی قلم که از چاپ کتاب خود ناامید می‌شوند، کتاب را در فضای مجازی می‌گذارند که برای همه دردسترس می‌شود.
چاپ بیش از چهارهزار عنوان در سال‌های پس از انقلاب در خارج از مرزهای ایران خود گواه بر سختی ممیزی در ایران است.
وقتی این سختگیری‌ها دامنه گرفت و بسیاری کتاب‌های چاپ‌شده پیش از انقلاب اسلامی هم دیگر در دایره چاپ ناشری قرار نمی‌گرفت؛ در نتیجه کم‌کم عده‌ای به فکر افتادند که با افست‌کردن این‌گونه آثار بازاری برای خود دست‌وپا کنند، کار با احتیاط شروع شد، ورود ماشین‌های چاپ ریسوگراف زمینه را بیشتر کرد، ارزانی این نوع ماشین، قابل‌حمل‌بودن و اختصاص فضای اندکی برای آن کمک کرد تا دامنه چاپ کتاب‌های ممنوع گسترش پیدا کند، ورود نسخه‌ای از کتاب چاپ خارج از ایران، یا به‌دست‌آوردن نسخه‌ای از کتابی که پیش از انقلاب چاپ شده بود، زمینه را فراهم می‌کرد. عده‌ای به این کار پرداختند، اما دستگاه‌های اطلاعاتی و امنیتی هم در برابر این پدیده که برای آنها نوظهور بود واکنش تندی داشتند، کار به دستگیری، جریمه و فشار بر معدود عوامل دست‌اندرکار این نوع چاپ کشید. اما قطاری راه افتاده بود که حاشیه سود خوبی داشت، برای کالای ممنوعه هم همیشه کنجکاوی عامل جذب بیشتری می‌شود، ویدئو در این زمینه نشان خوبی است.
در نتیجه با وجود برخورد با عوامل دست‌اندرکار دامنه کار محدود که نه بلکه گسترش یافت. تا اینجا صحبت از چاپ محدود تعدادی کتاب است که در بازار قانونی نشر کتاب وجود ندارد و تیراژ هم در مرز 15، 20 تا صد نسخه دور می‌زند. هنوز تیر از چله کمان رها نشده، دست‌اندرکاران اولیه چاپ این کتاب‌ها خود کتاب‌شناس بودند، با هدفی به سراغ چاپ کتاب‌های شناخته‌شده می‌رفتند. اما جوانانی بودند تشنه که در حاشیه امر نشر کار می‌کردند، بازاریاب‌های برخی مراکز پخش شاهد بودند که آثار ممنوع‌شده کسانی مثل هدایت، چوبک، اشو، فروغ فرخزاد و برخی آثار سیاسی بیشتر متقاضی دارند، برخی از مراکز پخش که قبلا خود کارمند مرکز پخش دیگری بودند، کم‌کم دست به کار تکثیر برخی کتاب‌های ممنوع‌شده شدند، کتابی که صددرصد سود می‌داد، چون قبلا ترجمه، تألیف، حروف‌نگاری، صفحه‌آرایی، نمونه‌خوانی و ویرایش شده و حالا با چاپ افست فقط هزینه کاغذ و مقوا داشت، حاشیه سود پخش بین پنج تا هفت درصد است، این کتاب‌ها سودی صددرصدی داشتند. ورود این سود شاخک‌های خیلی از این جوانان بازاریاب را تیز کرد و کم‌کم انگیزه چاپ کتاب بدون مجوز در تن خیلی‌ها داغ شد. دوران دولت‌های نهم و دهم که سانسور گسترش بی‌سابقه‌ای پیدا کرد، باعث افزایش عناوین در حوزه چاپ غیرقانونی شد، حالا دیگر کتاب‌های پیش از انقلاب یا آثار چاپ‌شده در خارج از کشور به تنهایی مورد توجه نبودند، کتاب‌های پرفروش ناشران هدف قرار گرفت. ابتدا 50 یا صد نسخه از کتابی تکثیر می‌شد و سریع به فروش می‌رسید. گسترش دست‌فروشی خود عارضه‌ای است ناشی از ناکارآمدی و ایجاد فرصت‌های شغلی، بی‌کاری بسیاری را به کارهای موقت و حاشیه‌ای می‌کشاند و دست‌فروشی کتاب هم کم‌کم باب شد. بزرگ‌شدن بازار کتاب‌های بدون مجوز چاپ‌شده نیاز به گسترده‌ترکردن سفره فروش داشت، این بود که اندک‌اندک در هر جای شهر با بساط کتاب روبه‌رو می‌شدی که برعکس دیگر دست‌فروشان چندان هم مورد هجوم مأموران رفع سد معبر قرار نمی‌گرفتند. کم‌کم در این بساط‌ها فقط کتاب‌های پرفروش ناشران مختلف را می‌دیدی و گاه یکی، دو عنوان کتاب‌های سیاسی یا درباره خاندان پهلوی را. ملت عشق، جزء از کل، شوهر آهوخانم، چشم‌هایش، کمدی الهی، فراماسونری در ایران، آثار نویسندگانی بزرگ مثل داستایوفسکی، تولستوی، رومن رولان، شولوخف، فالاچی و صدها عنوان دیگر. البته آنها (دست‌فروشان) اطلاعی از اینکه کتاب‌ها از کجا می‌آیند، یا فروش روزانه‌شان چقدر است، بروز نمی‌دادند. کم‌کم کار به جایی رسید که بلافاصله پس از چاپ کتابی، نسخه قلابی آن کنار خیابان عرضه می‌شد.
ترفندهای فروش این افراد نیز جالب بود و به نوعی ذهن مردمی را که جذب دیدن کتاب‌ها می‌شدند تحت تأثیر قرار می‌داد؛ این ترفندها این‌گونه بود:
1) این کتاب‌ها بدون سانسور هستند در حالی‌ که کتاب‌های موجود در کتابفروشی‌ها سانسور شده‌اند.
2) قیمت این کتاب‌ها ارزان‌تر از نمونه‌های اصلی آنها در کتاب‌فروشی‌هاست.
خب، آدم‌ عادی، خالی از ذهن به‌راحتی فریب این دو فاکتور را می‌خورد و دست به جیب کتاب‌های مورد نظرش را می‌خرد. از کارهای شگفت‌انگیز دیگر این افراد عوض‌کردن جلد کتاب و استفاده از یونیفرم ناشران مشهور است، حتی اسم مترجم هم دچار دستکاری می‌شود، کتاب ترجمه عنایت‌اللـه شکیبا‌پور مرحوم است، روی جلد نام رضا سیدحسینی آمده است. گاه برخی دیگر از این افراد کتاب مترجمان مشهور را دچار دگردیسی می‌کنند، کتاب ترجمه اصغر رستگار است، جلد کتاب عوض شده و نام ناشناخته‌ای مثل بهزاد بدون پس و پیش روی جلد کتاب درج شده، گاه می‌توان دید که نهایت بی‌ذوقی به‌کار می‌رود و کتابی دوجلدی مثل زندگی شاه‌عباس فقط جلد دومش تکثیر و عرضه می‌شود.
اما همه این کژی‌ها مانع گسترش این بازار نشده است، طبق آماری غیررسمی و برگرفته از برخی دست‌اندرکاران این عمل حدود 900 دست‌فروش در سطح تهران به کار فروش کتاب مشغول‌اند و روزانه سرجمع چیزی بین 500 تا یک میلیارد تومان کتاب می‌فروشند، حالا بساطی‌های شهرستان و بسیاری از کتاب‌فروشی‌های شهرهای بزرگ و کوچک را به این پدیده بیفزایید تا بفهمید که با چه بازار بزرگ و شگفتی روبه‌رو هستید.
وقتی شاهد به آب‌رفتن تیراژ کتاب‌ها در حوزه عمومی هستیم، رقم حقیر صد نسخه، 200 نسخه یا 300 نسخه در کنار عوامل متعددی مثل گرانی، نبود اوقات فراغت، شفاهی‌بودن ذهنی جامعه ایرانی، عدم اعتماد به محتوای کتاب‌ها و نداشتن فرهنگ خواندن، شاهد یک حفره بزرگ دیگر هم می‌شویم؛ سهم ناشر و مؤلف ایرانی در جیب دلالان و دزدان فرهنگی قرار می‌گیرد که بی‌محابا به تکثیر غیرمجاز آثار آنها مشغول‌اند و در گوشه‌گوشه شهر آنها را می‌فروشند و سهم ناشر رسمی را به جیب خود می‌ریزند. وقتی ناشری خود یک کتاب پرفروش را به زحمت در تیراژ هزارنسخه‌ای چاپ می‌کند، اما در انبار مکشوفه یکی از این افراد با تیراژ 10هزارنسخه‌ای همان کتاب روبه‌رو می‌شود، آه از نهاد آدم برمی‌آید که خانه از پای‌بست ویران است.
و اما چرا کار به اینجا کشیده است، چرا ناشران اجازه داده‌اند تا بازار زیرزمینی و غیرمجاز از بازار رسمی نشر بزرگ‌تر شود؛ در درجه اول به‌دلیل نبود قوانین روشن در امر چاپ غیرقانونی کتاب، نبود قوانین حمایتگر از آثار مکتوب، عدم توجه جدی نهادهای امنیتی، اطلاعاتی و پلیس به رشد منحوس این پدیده و در نتیجه نبود قدرت پیگیری قانونی است.
دکتر عباس صالحی، وزیر کنونی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در دوران معاونت خود در برابر دغدغه‌های کمیته صیانت از نشر به حمایت از جلوگیری این مورد پرداخت، حتی رقمی نیز برای پیگیری‌های حقوقی در اختیار اتحادیه نهاد و کلید پیگیری مسئله زده شد.
اما تا چند ماه پیش حرکتی قابل قبول از طرف اتحادیه ناشران و کتاب‌فروشان تهران دیده نمی‌شد. در زمستان سال 1396 در ورود به یک پاساژ واقع در ابتدای کارگر شمالی، انبار بزرگی از کتاب‌های قاچاق کشف شد، شخصی به اسم
ج.‌خ دستگیر و با قرار البته آزاد شد، شگفت اینکه فرد یادشده شروع به تهدید برخی ناشران قدیمی حوزه عمومی نیز کرد که نشان از گستاخی این افراد داشت. در حالی‌ که امیدی پیدا شده بود که کلید برخورد با این پدیده زده شده اما مجددا چندماهی وقفه ايجاد شد، حدود یک ماه پیش این‌بار انبار بزرگ‌تری از برادر فرد یادشده به اسم
ر.‌خ کشف شد که بیش از ده‌ها هزار جلد کتاب‌های هنجارشکن و ضددینی و آثار بسیاری از ناشران را در خود داشت، معلوم شد فرد یادشده که شاید 30ساله است، صاحب املاک و مستغلات فراوان و چندین انبار دیگر کتاب است. در پیگیری کار این‌گونه افراد، تاکنون بیش از 10 انبار دیگر از این‌گونه کتاب‌ها کشف و ضبط شده که بهای آثار کشف‌شده به رقم بزرگی می‌رسد و به نظر می‌رسد که هنوز حتی یک‌ سر از این اژدهای هفت‌سر قطع نشده باشد، حتی خبر می‌رسد که فرد یادشده شب‌ها با وانت به توزیع کتاب می‌پردازد و اگر این خبر درست باشد؛ این کار یعنی دهن‌کجی به تمام نهادهای قضائی و پلیسی و دولتی که در این زمینه تلاش كرده‌اند.
اما در باب نام این نوشته «کتاب‌دزدان» منظوری دوگانه داشته‌ام؛ اول معنی لغوی این ترکیب یعنی کسانی که کارشان دزدیدن کتاب دیگران است، اما وجه دیگری هم این ترکیب دارد؛ در ایران باستان جشن‌های مهرگان، آبانگان، سدگان، نوروزگان و خردادگان برگزار می‌شد. به تلمیح خواسته‌ام بگویم که جشن مرگ مؤلف، نشر و ناشر هم در این ترکیب وجود دارد و وقتی شاهد هستیم که صدها عنوان کتاب ضد دین و نظام و به زیرسؤال‌بردن همه باورها و اعتقادات ملی ایرانیان در بساط این افراد به‌ وفور وجود دارد.
باری امیدواریم دوستان ناشر ما با همکاری نهادهای قانونی اعم از قوه قضائیه، پلیس امنیت، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و نهادهای مردمی نشر بتوانند ریشه این پدیده شوم را بخشکانند.


چاپ غیرقانونی کتاب‌های ناشران ابعاد حیرت‌انگیزی گرفته که برای روشن‌شدن علت آن باید نقبی به گذشته زد تا دلایل ایجاد این امر زشت را که غارت سرمایه و اعتبار فرهنگی کشور و نان دست‌اندرکاران نشر و پدیدآورنده است، به‌درستی بررسی کرد.
چاپ یا نشر زیرزمینی برگرفته از اصطلاحی روسی به اسم «سامیزدات» است، سامیزدات مقابله روشنفکران و نویسندگان روسیه با سانسور تزار بود؛ کتاب‌هایی که زیر تیغ سانسور می‌ماند و اجازه نشر نمی‌یافت، مخفیانه و زیرزمینی چاپ می‌‌شد و به دست علاقه‌مندان می‌رسید. این روش تبدیل به کاری فرهنگی در هر جای جهان شد که سانسور فرهنگ و اندیشه رواج داشت. در ایران نیز سابقه کار به روزگار ناصری برمی‌گردد که چاپ نشریاتی مثل «قانون» در لندن، «حبل‌المتین» در کلکته و «اختر» در استانبول و ورود نسخی از آن به ایران، باعث می‌شد که نقد درباره فجایع داخلی به‌درستی منعکس شود تا مردم را در جریان وقایع قرار دهند؛ ناصرالدین‌شاه از این امر عصبانی شد و سانسور پست را باب کرد که در آن مخبرالدوله، وزیر پست، موظف بود بسته‌های پستی را بازگشایی کرده و اگر کتاب یا نشریه‌ای مضر در آن بود، آن را توقیف کند تا دست اهل فکر از نوشته‌های تازه کوتاه شود. پس از آن نیز به پیشنهاد اعتمادالسلطنه سانسور در نشریات و کتاب‌های چاپ داخل هم اعمال شد و همین باعث پیدایش شب‌نامه‌ها شد که به‌صراحت با دربار برخورد می‌کردند. همین روش، یعنی سانسور و مقابله با آن، به زمان رضاخان هم رسید و در زمان پسرش که هم ارتباطات بیشتر شد و هم امکانات برای چاپ کتاب‌هایی که رژیم با آنها سازشی نداشت، این روش گسترش پیدا کرد. سازمان‌های سیاسی در داخل و خارج کشور دست به چاپ نشریات و کتاب‌هایی افشاگر می‌زدند و به این ترتیب رودرروی حاکمیت می‌ایستادند، آثار دیگری هم بود مثل «غرب‌زدگی» آل‌احمد، «فراماسونری در ایران» اسماعیل رائین، آثار دکتر شریعتی و کتاب‌های مذهبی و مارکسیستی که به‌صورت زیرزمینی تکثیر و توزیع می‌شدند. اوج رودررویی نشر زیرزمینی با حکومت به سال‌های 1356 و 1357 برمی‌گردد که چاپ کتاب‌های جلد سفید رواج گرفت و صدها عنوان کتاب ممنوع‌الچاپ در تیراژهای چندده‌هزاری یا صدهزاری منتشر شد و در اختیار مردم قرار گرفت.
در جمهوری اسلامی تا چند سال که سانسور و ممیزی نبود، نشر کتاب آزاد بود، اما استقرار حاکمیت منجر به پیدایی سیستم کنترل در نشر کتاب هم شد. ابتدا از ناشران خواستند که برای گرفتن جواز نشر از وزارت ارشاد درخواست بدهند، بعد هم قرار شد هر کتابی پس از چاپ مورد بازبینی قرار گیرد که این مسئله مشکلات بزرگی برای ناشران پدید می‌آورد. ناشر کتاب را چاپ می‌کرد، در تیراژهای چندهزاری و بعد تصمیم گرفته می‌‌شد کتاب سانسور یا خمیر شود، نتیجه این شد که شورای عالی انقلاب فرهنگی در سال 1367 مصوباتی را برای ممیزی پیش از چاپ کتاب تصویب کرد. اگرچه در این مصوبه اشاره‌ای به کتاب‌های بزرگسال نشده بود و مصوبه‌ ناظر بر موارد پیش از چاپ کتاب‌های کودک و نوجوان بود، اما اداره کتاب وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سیاست خود را مبتنی بر نظارت پیش از چاپ کرد.
دکتر کامبیز نوروزی، حقوقدان سرشناس، در جلسه‌ای که در دوران وزارت احمد مسجدجامعی تشکیل شده بود در این مورد معتقد بود که نظارت قبل از چاپ خلاف قانون است و اگر اداره کتاب در سرنامه وزارتخانه مواد اصلاحی را اعلام کند، ایشان می‌تواند از دادگاه برای اداره یاد‌شده حکم محکومیت بگیرد. باری سانسور پیش از چاپ کتاب به چند دلیل به عارضه‌ای جدی در نشر کتاب، به‌ویژه در حوزه عمومی تبدیل شد. این مواد به ترتیب عبارت‌اند از:
1) مصوبه شورای‌عالی انقلاب فرهنگی کلی‌گویی بود و در نتیجه ممیز کتاب می‌توانست از مواد آن تفسیر به رأی کند و بر اساس سلایق خود مطالبی را غیرقابل چاپ بداند.
2) مدت بررسی گاه به درازا می‌کشید، به نظر می‌رسید درباره کتاب وحدت نظری بین بررسان وجود ندارد و همین باعث می‌شد که کتاب زمان مناسب انتشار را از دست بدهد. البته به علت حضور‌نداشتن ایران در سامانه کپی‌رایت بین‌المللی گاه ترجمه‌های دیگری از اثر به بازار می‌آمد و ترجمه اول همچنان در چرخه بررسی می‌ماند.
3) درباره بررسان کتاب که معمولا در نهان به این کار می‌پرداختند نیز همسویی و هم‌نظری دیده نمی‌شد، گاه درباره کتابی سهل‌گیرانه و درباره کتاب دیگری برخورد سختگیرانه صورت می‌گرفت.
4) گاه سخت‌گیری‌ها به حدی می‌رسید که تعداد بی‌شماری کتاب از یک ناشر در دایره بررسی می‌ماند.
5) گاه نویسنده که از حذفیات یا غیرقابل چاپ‌شدن کتابش باخبر می‌شد و تصمیم می‌گرفت که کتاب را به یک ناشر ایرانی خارج‌نشین بسپارد؛ آن زمان هنوز فضای مجازی مثل امروز نبود، ولی حالا بسیاری از اهالی قلم که از چاپ کتاب خود ناامید می‌شوند، کتاب را در فضای مجازی می‌گذارند که برای همه دردسترس می‌شود.
چاپ بیش از چهارهزار عنوان در سال‌های پس از انقلاب در خارج از مرزهای ایران خود گواه بر سختی ممیزی در ایران است.
وقتی این سختگیری‌ها دامنه گرفت و بسیاری کتاب‌های چاپ‌شده پیش از انقلاب اسلامی هم دیگر در دایره چاپ ناشری قرار نمی‌گرفت؛ در نتیجه کم‌کم عده‌ای به فکر افتادند که با افست‌کردن این‌گونه آثار بازاری برای خود دست‌وپا کنند، کار با احتیاط شروع شد، ورود ماشین‌های چاپ ریسوگراف زمینه را بیشتر کرد، ارزانی این نوع ماشین، قابل‌حمل‌بودن و اختصاص فضای اندکی برای آن کمک کرد تا دامنه چاپ کتاب‌های ممنوع گسترش پیدا کند، ورود نسخه‌ای از کتاب چاپ خارج از ایران، یا به‌دست‌آوردن نسخه‌ای از کتابی که پیش از انقلاب چاپ شده بود، زمینه را فراهم می‌کرد. عده‌ای به این کار پرداختند، اما دستگاه‌های اطلاعاتی و امنیتی هم در برابر این پدیده که برای آنها نوظهور بود واکنش تندی داشتند، کار به دستگیری، جریمه و فشار بر معدود عوامل دست‌اندرکار این نوع چاپ کشید. اما قطاری راه افتاده بود که حاشیه سود خوبی داشت، برای کالای ممنوعه هم همیشه کنجکاوی عامل جذب بیشتری می‌شود، ویدئو در این زمینه نشان خوبی است.
در نتیجه با وجود برخورد با عوامل دست‌اندرکار دامنه کار محدود که نه بلکه گسترش یافت. تا اینجا صحبت از چاپ محدود تعدادی کتاب است که در بازار قانونی نشر کتاب وجود ندارد و تیراژ هم در مرز 15، 20 تا صد نسخه دور می‌زند. هنوز تیر از چله کمان رها نشده، دست‌اندرکاران اولیه چاپ این کتاب‌ها خود کتاب‌شناس بودند، با هدفی به سراغ چاپ کتاب‌های شناخته‌شده می‌رفتند. اما جوانانی بودند تشنه که در حاشیه امر نشر کار می‌کردند، بازاریاب‌های برخی مراکز پخش شاهد بودند که آثار ممنوع‌شده کسانی مثل هدایت، چوبک، اشو، فروغ فرخزاد و برخی آثار سیاسی بیشتر متقاضی دارند، برخی از مراکز پخش که قبلا خود کارمند مرکز پخش دیگری بودند، کم‌کم دست به کار تکثیر برخی کتاب‌های ممنوع‌شده شدند، کتابی که صددرصد سود می‌داد، چون قبلا ترجمه، تألیف، حروف‌نگاری، صفحه‌آرایی، نمونه‌خوانی و ویرایش شده و حالا با چاپ افست فقط هزینه کاغذ و مقوا داشت، حاشیه سود پخش بین پنج تا هفت درصد است، این کتاب‌ها سودی صددرصدی داشتند. ورود این سود شاخک‌های خیلی از این جوانان بازاریاب را تیز کرد و کم‌کم انگیزه چاپ کتاب بدون مجوز در تن خیلی‌ها داغ شد. دوران دولت‌های نهم و دهم که سانسور گسترش بی‌سابقه‌ای پیدا کرد، باعث افزایش عناوین در حوزه چاپ غیرقانونی شد، حالا دیگر کتاب‌های پیش از انقلاب یا آثار چاپ‌شده در خارج از کشور به تنهایی مورد توجه نبودند، کتاب‌های پرفروش ناشران هدف قرار گرفت. ابتدا 50 یا صد نسخه از کتابی تکثیر می‌شد و سریع به فروش می‌رسید. گسترش دست‌فروشی خود عارضه‌ای است ناشی از ناکارآمدی و ایجاد فرصت‌های شغلی، بی‌کاری بسیاری را به کارهای موقت و حاشیه‌ای می‌کشاند و دست‌فروشی کتاب هم کم‌کم باب شد. بزرگ‌شدن بازار کتاب‌های بدون مجوز چاپ‌شده نیاز به گسترده‌ترکردن سفره فروش داشت، این بود که اندک‌اندک در هر جای شهر با بساط کتاب روبه‌رو می‌شدی که برعکس دیگر دست‌فروشان چندان هم مورد هجوم مأموران رفع سد معبر قرار نمی‌گرفتند. کم‌کم در این بساط‌ها فقط کتاب‌های پرفروش ناشران مختلف را می‌دیدی و گاه یکی، دو عنوان کتاب‌های سیاسی یا درباره خاندان پهلوی را. ملت عشق، جزء از کل، شوهر آهوخانم، چشم‌هایش، کمدی الهی، فراماسونری در ایران، آثار نویسندگانی بزرگ مثل داستایوفسکی، تولستوی، رومن رولان، شولوخف، فالاچی و صدها عنوان دیگر. البته آنها (دست‌فروشان) اطلاعی از اینکه کتاب‌ها از کجا می‌آیند، یا فروش روزانه‌شان چقدر است، بروز نمی‌دادند. کم‌کم کار به جایی رسید که بلافاصله پس از چاپ کتابی، نسخه قلابی آن کنار خیابان عرضه می‌شد.
ترفندهای فروش این افراد نیز جالب بود و به نوعی ذهن مردمی را که جذب دیدن کتاب‌ها می‌شدند تحت تأثیر قرار می‌داد؛ این ترفندها این‌گونه بود:
1) این کتاب‌ها بدون سانسور هستند در حالی‌ که کتاب‌های موجود در کتابفروشی‌ها سانسور شده‌اند.
2) قیمت این کتاب‌ها ارزان‌تر از نمونه‌های اصلی آنها در کتاب‌فروشی‌هاست.
خب، آدم‌ عادی، خالی از ذهن به‌راحتی فریب این دو فاکتور را می‌خورد و دست به جیب کتاب‌های مورد نظرش را می‌خرد. از کارهای شگفت‌انگیز دیگر این افراد عوض‌کردن جلد کتاب و استفاده از یونیفرم ناشران مشهور است، حتی اسم مترجم هم دچار دستکاری می‌شود، کتاب ترجمه عنایت‌اللـه شکیبا‌پور مرحوم است، روی جلد نام رضا سیدحسینی آمده است. گاه برخی دیگر از این افراد کتاب مترجمان مشهور را دچار دگردیسی می‌کنند، کتاب ترجمه اصغر رستگار است، جلد کتاب عوض شده و نام ناشناخته‌ای مثل بهزاد بدون پس و پیش روی جلد کتاب درج شده، گاه می‌توان دید که نهایت بی‌ذوقی به‌کار می‌رود و کتابی دوجلدی مثل زندگی شاه‌عباس فقط جلد دومش تکثیر و عرضه می‌شود.
اما همه این کژی‌ها مانع گسترش این بازار نشده است، طبق آماری غیررسمی و برگرفته از برخی دست‌اندرکاران این عمل حدود 900 دست‌فروش در سطح تهران به کار فروش کتاب مشغول‌اند و روزانه سرجمع چیزی بین 500 تا یک میلیارد تومان کتاب می‌فروشند، حالا بساطی‌های شهرستان و بسیاری از کتاب‌فروشی‌های شهرهای بزرگ و کوچک را به این پدیده بیفزایید تا بفهمید که با چه بازار بزرگ و شگفتی روبه‌رو هستید.
وقتی شاهد به آب‌رفتن تیراژ کتاب‌ها در حوزه عمومی هستیم، رقم حقیر صد نسخه، 200 نسخه یا 300 نسخه در کنار عوامل متعددی مثل گرانی، نبود اوقات فراغت، شفاهی‌بودن ذهنی جامعه ایرانی، عدم اعتماد به محتوای کتاب‌ها و نداشتن فرهنگ خواندن، شاهد یک حفره بزرگ دیگر هم می‌شویم؛ سهم ناشر و مؤلف ایرانی در جیب دلالان و دزدان فرهنگی قرار می‌گیرد که بی‌محابا به تکثیر غیرمجاز آثار آنها مشغول‌اند و در گوشه‌گوشه شهر آنها را می‌فروشند و سهم ناشر رسمی را به جیب خود می‌ریزند. وقتی ناشری خود یک کتاب پرفروش را به زحمت در تیراژ هزارنسخه‌ای چاپ می‌کند، اما در انبار مکشوفه یکی از این افراد با تیراژ 10هزارنسخه‌ای همان کتاب روبه‌رو می‌شود، آه از نهاد آدم برمی‌آید که خانه از پای‌بست ویران است.
و اما چرا کار به اینجا کشیده است، چرا ناشران اجازه داده‌اند تا بازار زیرزمینی و غیرمجاز از بازار رسمی نشر بزرگ‌تر شود؛ در درجه اول به‌دلیل نبود قوانین روشن در امر چاپ غیرقانونی کتاب، نبود قوانین حمایتگر از آثار مکتوب، عدم توجه جدی نهادهای امنیتی، اطلاعاتی و پلیس به رشد منحوس این پدیده و در نتیجه نبود قدرت پیگیری قانونی است.
دکتر عباس صالحی، وزیر کنونی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در دوران معاونت خود در برابر دغدغه‌های کمیته صیانت از نشر به حمایت از جلوگیری این مورد پرداخت، حتی رقمی نیز برای پیگیری‌های حقوقی در اختیار اتحادیه نهاد و کلید پیگیری مسئله زده شد.
اما تا چند ماه پیش حرکتی قابل قبول از طرف اتحادیه ناشران و کتاب‌فروشان تهران دیده نمی‌شد. در زمستان سال 1396 در ورود به یک پاساژ واقع در ابتدای کارگر شمالی، انبار بزرگی از کتاب‌های قاچاق کشف شد، شخصی به اسم
ج.‌خ دستگیر و با قرار البته آزاد شد، شگفت اینکه فرد یادشده شروع به تهدید برخی ناشران قدیمی حوزه عمومی نیز کرد که نشان از گستاخی این افراد داشت. در حالی‌ که امیدی پیدا شده بود که کلید برخورد با این پدیده زده شده اما مجددا چندماهی وقفه ايجاد شد، حدود یک ماه پیش این‌بار انبار بزرگ‌تری از برادر فرد یادشده به اسم
ر.‌خ کشف شد که بیش از ده‌ها هزار جلد کتاب‌های هنجارشکن و ضددینی و آثار بسیاری از ناشران را در خود داشت، معلوم شد فرد یادشده که شاید 30ساله است، صاحب املاک و مستغلات فراوان و چندین انبار دیگر کتاب است. در پیگیری کار این‌گونه افراد، تاکنون بیش از 10 انبار دیگر از این‌گونه کتاب‌ها کشف و ضبط شده که بهای آثار کشف‌شده به رقم بزرگی می‌رسد و به نظر می‌رسد که هنوز حتی یک‌ سر از این اژدهای هفت‌سر قطع نشده باشد، حتی خبر می‌رسد که فرد یادشده شب‌ها با وانت به توزیع کتاب می‌پردازد و اگر این خبر درست باشد؛ این کار یعنی دهن‌کجی به تمام نهادهای قضائی و پلیسی و دولتی که در این زمینه تلاش كرده‌اند.
اما در باب نام این نوشته «کتاب‌دزدان» منظوری دوگانه داشته‌ام؛ اول معنی لغوی این ترکیب یعنی کسانی که کارشان دزدیدن کتاب دیگران است، اما وجه دیگری هم این ترکیب دارد؛ در ایران باستان جشن‌های مهرگان، آبانگان، سدگان، نوروزگان و خردادگان برگزار می‌شد. به تلمیح خواسته‌ام بگویم که جشن مرگ مؤلف، نشر و ناشر هم در این ترکیب وجود دارد و وقتی شاهد هستیم که صدها عنوان کتاب ضد دین و نظام و به زیرسؤال‌بردن همه باورها و اعتقادات ملی ایرانیان در بساط این افراد به‌ وفور وجود دارد.
باری امیدواریم دوستان ناشر ما با همکاری نهادهای قانونی اعم از قوه قضائیه، پلیس امنیت، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و نهادهای مردمی نشر بتوانند ریشه این پدیده شوم را بخشکانند.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها