|

وفاداران خیال‌پرداز روحانی

احمد غلامی . سردبیر

تخیل، جوهره سیاست است. بدون تخیل سیاست زاده نمی‌شود. با انفجار تخیل در بطن سیاست، روایت‌های سیاسی مصداق اجتماعی پیدا کرده و منجر به کنش‌های سیاسی می‌شوند؛ کنش‌هایی که سیاست‌های سنتی را دگرگونه کرده و تغییری بنیادین در جامعه ایجاد می‌کنند. آنچه سیاست ناب با آن پیوندی عمیق و وثیق دارد، «توان» (puissane) تخیل است. نقطه مقابل این توان، تهی‌بودگی سیاست تخیلی است که در کنشگری بی‌حاصل است و وابسته به واکنش‌های فرصت‌طلبانه. در سیاست داخلی ایران بسیارند کسانی که از توان تخیل دیگران در سیاست سود جسته و به خیال‌پردازی سیاسی می‌پردازند. دامنه این خیال‌پردازی‌ها در دوره فترت سیاسی گسترده است و دل‌بخواهی؛ سیر آفاق و انفس است و کسی بر کسی خرده نخواهد گرفت که چرا چنین گفتی و چنین شنیدی. مانند محمود واعظی که گفت از ابتدا تا انتها ما را با اصلاح‌طلبان کاری نبوده و هرچه کردیم، به همت دولت خویش بود. این همان سیاست تخیلی است. با این مفهوم می‌شود بر کشتی شکسته سیاست نشست و به جنگ امواج رفت. انتخابات سال 92 تخیل سیاست بود که با «تکرار می‌کنم» شکل گرفت. این جوهره سیاست همان توان تخیل است؛ وگرنه در واژه تکرار می‌کنم نه فرمانی نهفته است، نه اتوریته‌ای، نه دستور صاحب‌منصبی. این واژه مانند انفجار یک آتشفشان خاموش بود که کسی به یاد ندارد جرقه آن را محمود واعظی زده باشد.‌البته در سیاست ایران با قاطعیت نمی‌توان حتی درباره عینی‌ترین چیزها هم نظر داد؛ بلکه با احتیاط باید گفت ما ندیده‌ایم که واعظی این جرقه را زده باشد. روایت‌های تاریخی در ایران زود‌به‌زود دست‌به‌دست می‌شود و آدم‌ها به اقتضای منافع‌شان روایت‌ها را تغییر می‌دهند. آدم‌های قهرمان و ضدقهرمان جابه‌جا می‌شوند، منفی‌ها مثبت‌ می‌شوند، مثبت‌ها ضربدر می‌خورند و می‌روند ته صف. مصدق عوام‌فریب می‌شود، قوام‌السلطنه بر اریکه خرد می‌نشیند و نجات آذربایجان به نامش سکه می‌خورد و سال‌ها بعد که همه زیر خروارها خاک خوابیده‌اند، تقّش درمی‌آید که سهم اندکی در نجات آذربایجان داشته است و شوروی‌ها از ترس بمباران آمریکایی‌ها ایران را رها کرده و رفته‌اند. قوام، مرد محترم و سیّاس، در چشم مردم فرو می‌شکند؛ نه به جرمی خودخواسته؛ بلکه به جرم حامیان خیال‌پرداز خودش در آن دوره مانند حامیان حسن روحانی در حزب اعتدال و توسعه امروز. گیرم رئیس‌جمهور دولت دوازدهم با تئوری‌ها و عملکردهای محمود واعظی و حزب اعتدال و توسعه بر مسند قدرت نشسته باشد. مردم باید از این اظهارات گلایه و شکایت داشته باشند که ندارند. مردم در سیاست به دلیل عملکرد رئیس‌جمهور و حزب اعتدال و توسعه در سیاست غایب‌اند؛ اما سخنان واعظی تبعات دیگری هم دارد. یکی از این تبعات آب پاکی ریختن بر دست برخی اصلاح‌طلبان منفعت‌طلب است که با هر شرایط خود را وفق می‌دهند. از این منظر خوب است که آنان بدانند بالاخره دست بالای دست بسیار است. آنچه برخی اصلاح‌طلبان به خاطر منافع حداقلی خود حاضر به دست‌برداشتن از آن نیستند، واعظی به خاطر منافع حداکثری‌اش آن را سهم خود خواهد کرد؛ چون باور دارد «اتحاد منافع بین نافیان کثیر نفعی ندارد». اگر سياست با تخيل زاده مي‌شود و رفته‌رفته به سياست تخيلي استحاله مي‌يابد، اين نكته نيز در تاريخ انقلاب‌ها وجود دارد كه با اشتباه كوچكي از سوي افراد خرد در قدرت، انقلاب‌هاي بزرگ رخ داده است.

اگر انفجار تخيل در سياست 92 كار واعظي نبود، بي‌شك انقلاب احتمالي در ميان اصلاح‌طلبان كار او است. شايد اصلاح‌طلبان منتظر چنين لحظه‌اي بوده‌اند كه باور كنند شعار اصلاحات به اصلاح نياز دارد و ايده‌اي ارتجاعي و تكراري است. در سال‌هاي اخير اصلاح‌طلبان تهديدها را به فرصت تبديل كرده‌اند. اين‌بار بايد فرصت‌ها را به تهديد تبديل كنند. تهديد براي كساني كه با اصول و انديشه‌هاي واقعي آنان همسازي ندارند. مگر نه اينكه اصلاح‌طلبان در دوره هاشمي مرز خود را با آيت‌الله شفاف كردند. گيرم بعدها اين حركت تعديل شد؛ اما از اصالت آن كه كاسته نشد. اصلاح‌طلبان ناگزيرند با سياست‌هاي اقتصادي دولت مرزهاي روشن و شفافي ترسيم كنند. استراتژيك‌ترين موضع‌گيري اصلاح‌طلبان با دولت روحاني و حلقه وفادارانش در مسائل اقتصادي است. دوم خرداد 76 نشان داد اصلاح‌طلبان قابليت پيشگامي مردم را دارند. آنان در انتخابات 88 پيروزي را در شكست تجربه كردند. در سال 92 خانه‌نشين‌هاي سياست بودند كه با فوت استادي، روحاني را به قدرت رساندند. دوران خوش به سر آمده است. اصلاح‌طلبان چه بپذيرند، چه نپذيرند، كار به آخر رسيده است. راهي جز ايستادن كنار آرمان‌هاي خود و مردم ندارند. بايسته است دست به پالايش اساسي در نيروهاي خود بزنند و با صراحت و شجاعت آنان را كه براي منافع خودشان به تعابيري مانند اتحاد و وفاق آويزان مي‌شوند، از خود برانند. بي‌رحمي با منفعت‌طلبان، دل‌رحمي به ضعفا است. سياست داخلي ايران نياز به نوسازي دارد. اگر تا چندي پيش مخالفان خارجي، مقامات و رؤساي دولت ايران را مورد حمله قرار مي‌دادند، اينك به بدنه سياست داخلي هجوم آورده‌اند. بدنه سياست داخلي، احزاب و مردم پاي كار هستند كه با پمپاژ بدبيني و تخريب آنان، تمام جامعه به سوی سرگرداني و تشويش سوق داده می‌شود. ماجرا تمام نشده است. اين بهترين فرصت براي نجات كشتي اصلاح‌طلبان است كه بارهاي اضافه را به دريا بيندازند. كساني كه توشه‌هايشان اين‌قدر سنگين است، همان بهتر كه خود بارشان را به مقصد برسانند. مردم به اين كشتي نياز دارند. مردم جديدي پا به عرصه سياست گذاشته‌اند و مطالبات تازه‌اي از دهان آنان شنيده مي‌شود.كساني را كه در اين هنگامه توفاني به فكر بار و بنه خود در كشتي‌اند، رها سازيد. آنان بيش از هر چيز هنوز نگران آن‌اند كه توشه‌هاي خود را به مقصد برسانند. سياست داخلي نياز به نوسازي دارد. اصلاح‌طلبان آغازگر اين راه‌اند، نه با مصلحت، نه با اتحاد، نه با دورهمي‌هاي كدخدامنشانه؛ بلكه با گروهي برگزيده، جريان ديگری به نام جريان سوم. اين واقعيت، تلخ است؛ تلخ‌تر از سخنان واعظي. راه ميانه‌اي وجود ندارد. انقلاب در اصلاحات و نوسازي سياسي ضروري است. اگر اين اتفاق روی دهد، محمود واعظي مانند بناپارت سوم جلوه خواهد كرد كه آمد اداي ناپلئون را درآورد، ‌انقلابيون را روي كار آورد. اين كنش واعظي خواسته يا ناخواسته جز ضرر برايش چيزي در پی نخواهد داشت و چيزي كه از او در سياست به يادگار باقي خواهد ماند، شمايل سياست‌مداري است كه نجنگيده، شكست خورده است.

تخیل، جوهره سیاست است. بدون تخیل سیاست زاده نمی‌شود. با انفجار تخیل در بطن سیاست، روایت‌های سیاسی مصداق اجتماعی پیدا کرده و منجر به کنش‌های سیاسی می‌شوند؛ کنش‌هایی که سیاست‌های سنتی را دگرگونه کرده و تغییری بنیادین در جامعه ایجاد می‌کنند. آنچه سیاست ناب با آن پیوندی عمیق و وثیق دارد، «توان» (puissane) تخیل است. نقطه مقابل این توان، تهی‌بودگی سیاست تخیلی است که در کنشگری بی‌حاصل است و وابسته به واکنش‌های فرصت‌طلبانه. در سیاست داخلی ایران بسیارند کسانی که از توان تخیل دیگران در سیاست سود جسته و به خیال‌پردازی سیاسی می‌پردازند. دامنه این خیال‌پردازی‌ها در دوره فترت سیاسی گسترده است و دل‌بخواهی؛ سیر آفاق و انفس است و کسی بر کسی خرده نخواهد گرفت که چرا چنین گفتی و چنین شنیدی. مانند محمود واعظی که گفت از ابتدا تا انتها ما را با اصلاح‌طلبان کاری نبوده و هرچه کردیم، به همت دولت خویش بود. این همان سیاست تخیلی است. با این مفهوم می‌شود بر کشتی شکسته سیاست نشست و به جنگ امواج رفت. انتخابات سال 92 تخیل سیاست بود که با «تکرار می‌کنم» شکل گرفت. این جوهره سیاست همان توان تخیل است؛ وگرنه در واژه تکرار می‌کنم نه فرمانی نهفته است، نه اتوریته‌ای، نه دستور صاحب‌منصبی. این واژه مانند انفجار یک آتشفشان خاموش بود که کسی به یاد ندارد جرقه آن را محمود واعظی زده باشد.‌البته در سیاست ایران با قاطعیت نمی‌توان حتی درباره عینی‌ترین چیزها هم نظر داد؛ بلکه با احتیاط باید گفت ما ندیده‌ایم که واعظی این جرقه را زده باشد. روایت‌های تاریخی در ایران زود‌به‌زود دست‌به‌دست می‌شود و آدم‌ها به اقتضای منافع‌شان روایت‌ها را تغییر می‌دهند. آدم‌های قهرمان و ضدقهرمان جابه‌جا می‌شوند، منفی‌ها مثبت‌ می‌شوند، مثبت‌ها ضربدر می‌خورند و می‌روند ته صف. مصدق عوام‌فریب می‌شود، قوام‌السلطنه بر اریکه خرد می‌نشیند و نجات آذربایجان به نامش سکه می‌خورد و سال‌ها بعد که همه زیر خروارها خاک خوابیده‌اند، تقّش درمی‌آید که سهم اندکی در نجات آذربایجان داشته است و شوروی‌ها از ترس بمباران آمریکایی‌ها ایران را رها کرده و رفته‌اند. قوام، مرد محترم و سیّاس، در چشم مردم فرو می‌شکند؛ نه به جرمی خودخواسته؛ بلکه به جرم حامیان خیال‌پرداز خودش در آن دوره مانند حامیان حسن روحانی در حزب اعتدال و توسعه امروز. گیرم رئیس‌جمهور دولت دوازدهم با تئوری‌ها و عملکردهای محمود واعظی و حزب اعتدال و توسعه بر مسند قدرت نشسته باشد. مردم باید از این اظهارات گلایه و شکایت داشته باشند که ندارند. مردم در سیاست به دلیل عملکرد رئیس‌جمهور و حزب اعتدال و توسعه در سیاست غایب‌اند؛ اما سخنان واعظی تبعات دیگری هم دارد. یکی از این تبعات آب پاکی ریختن بر دست برخی اصلاح‌طلبان منفعت‌طلب است که با هر شرایط خود را وفق می‌دهند. از این منظر خوب است که آنان بدانند بالاخره دست بالای دست بسیار است. آنچه برخی اصلاح‌طلبان به خاطر منافع حداقلی خود حاضر به دست‌برداشتن از آن نیستند، واعظی به خاطر منافع حداکثری‌اش آن را سهم خود خواهد کرد؛ چون باور دارد «اتحاد منافع بین نافیان کثیر نفعی ندارد». اگر سياست با تخيل زاده مي‌شود و رفته‌رفته به سياست تخيلي استحاله مي‌يابد، اين نكته نيز در تاريخ انقلاب‌ها وجود دارد كه با اشتباه كوچكي از سوي افراد خرد در قدرت، انقلاب‌هاي بزرگ رخ داده است.

اگر انفجار تخيل در سياست 92 كار واعظي نبود، بي‌شك انقلاب احتمالي در ميان اصلاح‌طلبان كار او است. شايد اصلاح‌طلبان منتظر چنين لحظه‌اي بوده‌اند كه باور كنند شعار اصلاحات به اصلاح نياز دارد و ايده‌اي ارتجاعي و تكراري است. در سال‌هاي اخير اصلاح‌طلبان تهديدها را به فرصت تبديل كرده‌اند. اين‌بار بايد فرصت‌ها را به تهديد تبديل كنند. تهديد براي كساني كه با اصول و انديشه‌هاي واقعي آنان همسازي ندارند. مگر نه اينكه اصلاح‌طلبان در دوره هاشمي مرز خود را با آيت‌الله شفاف كردند. گيرم بعدها اين حركت تعديل شد؛ اما از اصالت آن كه كاسته نشد. اصلاح‌طلبان ناگزيرند با سياست‌هاي اقتصادي دولت مرزهاي روشن و شفافي ترسيم كنند. استراتژيك‌ترين موضع‌گيري اصلاح‌طلبان با دولت روحاني و حلقه وفادارانش در مسائل اقتصادي است. دوم خرداد 76 نشان داد اصلاح‌طلبان قابليت پيشگامي مردم را دارند. آنان در انتخابات 88 پيروزي را در شكست تجربه كردند. در سال 92 خانه‌نشين‌هاي سياست بودند كه با فوت استادي، روحاني را به قدرت رساندند. دوران خوش به سر آمده است. اصلاح‌طلبان چه بپذيرند، چه نپذيرند، كار به آخر رسيده است. راهي جز ايستادن كنار آرمان‌هاي خود و مردم ندارند. بايسته است دست به پالايش اساسي در نيروهاي خود بزنند و با صراحت و شجاعت آنان را كه براي منافع خودشان به تعابيري مانند اتحاد و وفاق آويزان مي‌شوند، از خود برانند. بي‌رحمي با منفعت‌طلبان، دل‌رحمي به ضعفا است. سياست داخلي ايران نياز به نوسازي دارد. اگر تا چندي پيش مخالفان خارجي، مقامات و رؤساي دولت ايران را مورد حمله قرار مي‌دادند، اينك به بدنه سياست داخلي هجوم آورده‌اند. بدنه سياست داخلي، احزاب و مردم پاي كار هستند كه با پمپاژ بدبيني و تخريب آنان، تمام جامعه به سوی سرگرداني و تشويش سوق داده می‌شود. ماجرا تمام نشده است. اين بهترين فرصت براي نجات كشتي اصلاح‌طلبان است كه بارهاي اضافه را به دريا بيندازند. كساني كه توشه‌هايشان اين‌قدر سنگين است، همان بهتر كه خود بارشان را به مقصد برسانند. مردم به اين كشتي نياز دارند. مردم جديدي پا به عرصه سياست گذاشته‌اند و مطالبات تازه‌اي از دهان آنان شنيده مي‌شود.كساني را كه در اين هنگامه توفاني به فكر بار و بنه خود در كشتي‌اند، رها سازيد. آنان بيش از هر چيز هنوز نگران آن‌اند كه توشه‌هاي خود را به مقصد برسانند. سياست داخلي نياز به نوسازي دارد. اصلاح‌طلبان آغازگر اين راه‌اند، نه با مصلحت، نه با اتحاد، نه با دورهمي‌هاي كدخدامنشانه؛ بلكه با گروهي برگزيده، جريان ديگری به نام جريان سوم. اين واقعيت، تلخ است؛ تلخ‌تر از سخنان واعظي. راه ميانه‌اي وجود ندارد. انقلاب در اصلاحات و نوسازي سياسي ضروري است. اگر اين اتفاق روی دهد، محمود واعظي مانند بناپارت سوم جلوه خواهد كرد كه آمد اداي ناپلئون را درآورد، ‌انقلابيون را روي كار آورد. اين كنش واعظي خواسته يا ناخواسته جز ضرر برايش چيزي در پی نخواهد داشت و چيزي كه از او در سياست به يادگار باقي خواهد ماند، شمايل سياست‌مداري است كه نجنگيده، شكست خورده است.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها