|

سرنوشت ایران بین دو انقلاب

گروه اندیشه: جلسه بررسي انتقادي كارنامه يرواند آبراهاميان تاريخ‌نگار برجسته ايراني روز گذشته در دانشگاه تربيت مدرس برگزار شد. در اين مراسم كه برگزاركننده آن ماهنامه «مردم‌نامه» بود، هاشم آقاجري، ‌محمد مالجو و مصطفي عبدي سخنراني کردند. با آنكه نام ابراهیم توفیق نیز جزو سخنرانان این جلسه اعلام شده بود، اما او به سیاق چند نشست دیگر ازاین‌دست در اين برنامه هم حضور نداشت. آنچه در ادامه مي‌خوانيد خلاصه سخنراني آقاجري و مالجو در اين نشست است.
هاشم آقاجري: شکاف‌های افقی و عمودی در ایران معاصر
يرواند آبراهاميان يكي از مورخان برجسته روزگار ماست. خوشبختانه آثار او در سال‌هاي گذشته به زبان فارسي ترجمه و منتشر شده و دانشجويان كم‌و‌بيش با آنها آشنا هستند. آبراهاميان حيطه پژوهشي خاصي دارد. از اين نظر، برخلاف برخي افراد ديگري كه به‌گونه‌ای دايره‌المعارفي و بسيار گسترده كار مي‌كنند آبراهاميان به حيطه پژوهشي خاص خود وفادار بوده. حوزه مطالعاتي او عمدتا دو سده اخیر تاريخ ايران است. مطالعات او از دوره قاجاري سده نوزدهم ايران آغاز مي‌شود و تا روزگار ما ادامه مي‌یابد. مضاميني كه در آثار او ديده مي‌شود مربوط است به ايران دوره قاجار، انقلاب مشروطيت، دوره رضاشاهي، نهضت ملي ايران، كودتاي 28 مرداد تا انقلاب اسلامی بهمن 57 و نیز دهه‌هاي پس از پيروزي انقلاب.
باید ميان حوزه شناخته‌شده‌تر جامعه‌شناسي تاريخي (Historical sociology) و حوزه مغفول تاريخ جامعه‌شناختي (sociological history) تفکیک قائل شویم. شايد اصطلاح تاريخ جامعه‌شناختي كمتر رايج باشد اما در تمایز با اصطلاح جامعه‌شناسي تاريخي حوزه مشخص‌تري را بيان مي‌كند. جامعه‌شناسي تاريخي معمولا از چارچوب‌ها و الگوهای نظری معين و انتزاعي شروع مي‌كند و به تاريخ مي‌پردازد، ولی مورخان جامعه‌شناس، تاريخ را از منظري جامعه‌شناسانه مطالعه مي‌كنند و از آنجا كه رهيافت‌شان جامعه‌شناختي است با وضعيت كنوني ما پيوند وثيق و نزديكي برقرار مي‌كنند. در الگوهای انتزاعي كه گاه صورت كليشه‌اي پيدا مي‌كند و عمدتا برگرفته از مطالعات جامعه‌شناختي اروپا‌محور است بيش از آنكه تاريخ مشخص ايران را ببينيم انعكاس و صداي چارچوب‌هاي نظري و كليشه‌هاي مفهومي را مي‌بينيم. از اين جهت آبراهامیان را در زمره مورخان جامعه‌شناختي طبقه‌بندي مي‌كنم و كار او را به‌عنوان نوعي تاريخ جامعه‌شناسانه ارزيابي مي‌كنم نه جامعه‌شناسي تاريخي. در كتاب «بينش و روش در جامعه‌شناسي تاريخي» به ويراستاري تدا اسكاچپل كه آن را به فارسي برگرداندم هم برودل حضور دارد و هم والرشتاين. درحالی‌که پیروان مکتب آنال در مرتبه اول مورخ‌اند، مورخاني كه سهم بسيار مؤثری در تكوين و پروراندن آنچه ما به‌عنوان جامعه‌شناسي تاريخي مي‌شناسيم داشته‌اند. مثلا والرشتاين مي‌گويد، اگر برودل نبود نظريه جهان نظام او نيز بنياد و پايه‌اي پيدا نمي‌كرد.
در ميان كساني كه به تاريخ ايران پرداخته‌اند و دغدغه مفهوم‌پردازي و نظريه نیز داشته‌اند مي‌توانيم رهيافت‌هاي گوناگوني را تشخيص دهيم. اولين رهيافت مسلطي كه نسل من و پيش از من در دهه‌هاي گذشته در دهه 1330 و 1340 و 1350 با آن آشنا بودند رهيافتي بود كه منبع الهامش ايدئولوژي ماركسيستي بود، آن هم ماركسيسم از سنخ ماركسيسم حزبي اتحاد جماهير شوروي. اين رهيافت مسلط و شايد تنها رهيافت مفهومي و نظري بود كه در ايران به‌خصوص به تبعيت از پژوهشگران شوروي رايج بود. ولي این رهيافت كه در قالب ماركسيسم ارتدوكس و حزبي كار مي‌كرد امروز نه‌تنها در ايران بلكه در ساير كشورهاي جهان به حاشيه رانده شده است.
در كنار اين رهيافت از دهه 1360 شاهد ظهور و بروز رهيافت‌هاي ديگري هستيم. البته پيش از انقلاب با نمونه‌اي مثل احمد اشرف مواجهیم ولي اثر او در حاشيه بود نه در متن. كار او بيشتر متأثر از ديدگاه‌هاي وبري بود. چارچوب‌های وبري از دهه 1360 و 1370 هم در ميان جامعه‌شناسان و هم مورخان گسترش بيشتري یافت. خود من در يك بررسي كه به‌صورت كتابچه‌اي چاپ شد كوشيدم تحولات ساختار سياسي دوره صوفيه را با نظريه وبري توضيح دهم. در دو دهه اخير ما شاهد نوعي همگرايي ميان چارچوب‌های ماركسي و وبري هستيم در قالب رهيافت‌هاي نوماركسيستي و نووبري.
رهيافت ديگر شيوه توليد آسيايي است كه به‌خصوص در دوره اصلاحات در دهه 1370 با استقبال زيادي روبه‌رو شد، بنا به دلايل سياسي و جنبش اصلاح‌طلبي كه مي‌خواست كليت مليت را بر اساس شكاف دولت- ملت
براي يك جنبش اصلاحي بسيج كند. به همين سبب و بر بنياد همين بستر اجتماعي است كه مي‌بينيم نظريه شكاف دولت- ملت كه در واقع خاستگاه و سرچشمه‌اش نهايتا نظريه‌هاي استبداد شرقي ويتفوگل و مستقيم يا غير‌مستقيم نظريه شيوه توليد آسيايي است به‌خصوص در آثار كاتوزيان مطرح مي‌شود.
رهيافت ديگري كه هنوز در ايران چندان مورد توجه قرار نگرفته رهيافت آلتوسری است. به گمان من چارچوب آلتوسری با واقعيت‌هاي تاريخ ايران سازگارتر از چارچوب‌هاي ارتدوكس ماركسيستي است، چون نوعي هم‌زماني و هم‌زيستي شيوه‌هاي متنوع توليد را مدنظر قرار مي‌دهد و با واقعيت‌هاي تاريخ ايران سازگارتر است. يعني در سه حوزه شهري، روستايي (زراعي) ‌و شبانكاره‌اي (ايلي يا عشيره‌اي) همزيستي اين سه شيوه زيست و اين سه شيوه توليد را در دوره‌هاي مختلف تاريخ نشان مي‌دهد. عامل بسيار مهمي كه در تاريخ ما تا دوره پهلوي اول ادامه یافته عنصر قبيله است. تاريخ ايران از جهتی تاريخ قبيله‌اي است. به‌هرحال حداقل در طول هزار سال خاستگاه قدرت سياسي و دولت در ايران خاستگاه قبيله‌اي بوده و با دوره رضاشاهي بود كه ما از ساختارهاي قبيله‌اي به ساختارهاي بوروكراتيك مدرن عبور كرديم.
در بين اين رهيافت‌ها جايگاه آبراهاميان كجاست؟ اولا، همان‌طور كه خود او به‌خصوص در كتاب «ايران بين دو انقلاب» تصريح مي‌كند يك مورخ چپ است. به اين معني كه با ايده‌هاي عدالت‌طلبانه، مردم‌گرايانه و توجه به فرودستان شناخته شده است. البته نه از نوع چپ حزبي و ارتدكس بلکه يك چپ آكادميك است كه آن را مي‌توان ذيل عنوان نوماركسيسم طبقه‌بندي كرد. اما ميان نوماركسيسم‌هاي گوناگون، در تقابل ميان چپ ساختارگرا و چپ عامل‌گرا (‌يعني منازعه‌اي كه در بريتانيا بين مورخان حزب كمونيست درگرفت و دو نماينده اصلي‌اش پری اندرسون و ای‌. پی. تامسون بودند)، آبراهاميان خود را نوماركسيست تامسوني معرفي مي‌كند. برخلاف ماركسيسم ارتدوكس كه طبقه را يك شيء و واقعيت داده‌شده مستقل از ذهن و مستقل از بازيگران و عاملان تاريخ مي‌داند، به گونه قالب از پيش‌تعيين‌شده‌اي كه آدم‌ها در آن عمل مي‌كنند، تعريفي كه آبراهاميان از طبقه دارد به تبعيت از تامسون يك رخداد و يك فرايند است. فرايندي كه انسان‌ها خود در ساختنش شريك‌اند. يكي از بهترين آثار در اين زمينه يعني «تكوين طبقه كارگر در انگلستان» (با ترجمه محمد مالجو) ناظر به همين وجه است. طبقه كارگر انگلستان طبقه‌اي است كه در فرايند تاريخي توسط خود كارگران بر اساس تجربه زيسته‌شان در شيوه توليد خاصي كه در حال تكوين بود در قرن هجدهم ساخته شد. اينجاست كه مسئله عامليت در كانون توجه مورخ قرار مي‌گيرد. اما از طرف ديگر آبراهاميان مثل تامسون (به‌خصوص در برخي از آثارش) مي‌كوشد تاريخ مردم بنويسد.
در كار آبراهامیان بعضا بنا به دلايلي يك نوع تاريخ از بالا مي‌بينيم. اگر تاريخ از بالا را تاريخ دولت‌محور بنامیم و تاريخ از پايين را تاريخ مردم‌محور، تاريخي كه بنياد تحولات تاريخي را نيروهاي اجتماعي مي‌داند، آنگاه آبراهاميان در «ايران بين دو انقلاب» تاريخ مردم مي‌نويسد. شايد چون آغاز پروژه اين كتاب قرار بود فقط پژوهشي باشد راجع به حزب توده. اين حزب نخستين حزب واقعي توده‌اي است كه در تاريخ ايران ظاهر مي‌شود. به همين دليل آبراهامیان در اين كتاب نيروهاي اجتماعي را مورد توجه قرار داد. اين كتاب مي‌خواهد بگويد تحولات دولت متأثر از تحولات اجتماعي است. سازمان‌هاي سياسي و نظام قدرت تابعي است از جنگ نيروهاي اجتماعي در پايين. به‌عبارت‌دیگر اگر جامعه و دولت را از هم تفكيك كنيم، در «ايران بين دو انقلاب» پویایی جامعه است كه سازمان‌هاي سياسي را شكل مي‌دهد و سپس از آن طريق بر سياست تأثیر مي‌گذارد. ولي در کتاب «ايران مدرن» آبراهاميان مبنای کار خود را بر دولت مي‌گذارد. استدلال او از این قرار است که چون موتور تمام تغييرات و دگرگوني‌هاي مهم در جامعه ايران دولت است اساس کار را بر دولت مي‌گذارم. در اينجا نکته ظریف آن است که اگر رابطه بين عامليت و ساختار را ثابت در نظر بگیریم با تناقض روبه‌رو مي‌شويم. (يعني اين تصور كه در همه دوره‌ها عامليت‌ها به‌طور ثابت به ساختارها شكل مي‌دهند). در اين صورت می‌توان از آبراهاميان پرسید، چرا در تاريخ ايران مدرن به‌خصوص در ايران دوره قاجاري اساس را بر دولت مي‌گذاريد؟ پس نيروهاي اجتماعي كجا رفتند؟ در ديدگاه ماركس نیز در تحليل نهايي انسان‌ها هستند كه تاريخ خودشان را مي‌سازند، هرچند نه در خلأ بلكه بر اساس شرايطي كه به آنها داده شده. به نظر من تركيب و سهم ساختار و عامليت تابعي است از موقعيت‌هاي تاريخي و در نتيجه گاه ساختارها چنان متصلب است كه عامليت‌ها را زمين‌گير مي‌كند و گاه برعكس.
يكي از پيچيدگي‌هاي مهمي كه باعث مي‌شود نتوانیم تحليلي مثل شيوه توليد آسيايي را براي ايران پيشامدرن به‌طور كامل به كار ببريم اين است كه در جامعه ايران به علل تاريخي با تنوع زيادي روبه‌روییم. اين تنوع باعث شده شكاف طبقاتي (كه شكافي افقي است) در دوره‌هاي مختلف تحت تأثیر شكاف‌هاي عمودي قرار بگيرد و مانع از تكوين واحدهاي طبقاتي تمام‌عيار و كاملي شود كه جنگ طبقاتي را در تاريخ ايران به صحنه بياورد. شكاف‌هاي عمودي خنثي‌كننده شكاف‌هاي افقي است. شكاف بسيار مهم عمودي شكاف قومي است. يكي از نكات مهمي كه آبراهاميان در كتاب «ايران مدرن» به‌خصوص در دوره قاجار به آن توجه كرده و به دام تقليل‌گرايي اقتصادي نيفتاده اين است كه در كنار شكاف‌هاي طبقاتي به شكاف‌هاي قومي نيز توجه كرده است.
محمد مالجو: آورده‌ها و مفقوده‌هاي تاريخ‌نگاري يرواند آبراهاميان
يرواند آبراهاميان به داوري من برجسته‌ترين مورخ تاريخ معاصر ايران است. آبراهاميان در مقام يك مورخ ملهم از مورخان بريتانیايي مكتب «تاريخ از پايين» يا «تاريخ مردم» است، مورخاني مثل جورج رودي، اريك هابسبام، كريستوفر هيل و ادوارد پالمر تامسون كه مهم‌ترين منبع الهام تاريخ‌نگاري آبراهاميان است. آبراهاميان نخستين فردي بود كه رويكرد تاريخ از پايين را به شيوه‌اي منضبط و آگاهانه وارد تاريخ‌نگاري ايران كرد. به اين اعتبار، او شأن بنيان‌گذارانه در تاريخ‌نگاري ايران دارد و پدر تاريخ‌نگاري از پايين است. بيش و پيش از هر كسی، با آبراهاميان بود كه امروز ما، خصوصا در زمينه تاريخ معاصر، تاريخ را ديگر فقط از دریچه دوربین فاتحان، نخبگان سياسي، شاهان قديم و جديد و ... نمي‌بينيم و منظر فرودستان نیز در تاريخ‌نگاري در دستور كار قرار گرفته. اگر به تاريخ از پايين بنگریم رويدادها و لحظات تاريخي در بسياري از موارد معنايي ديگرگونه پيدا مي‌كند. من فقط اشاراتي مي‌كنم به برخي دستاوردهاي اين نوع تاريخ‌نگاري در كارهاي شخص آبراهاميان. او انقلاب را بيشتر از پايين مي‌بيند نه از بالا. او معتقد است ايرانيان در تاريخ معاصر اعتراضات خياباني‌شان را عمدتا ملهم از فرهنگ ايراني و تاريخي خودشان راه مي‌انداختند. او فراز و فرود جنبش‌هاي كارگري را - خصوصا در حد فاصل سال‌هاي 1320 تا 1332 و به‌ویژه سال‌هاي اوليه اين دوره كه شوروي در ايران حضور نظامي داشت - نه متأثر از خط‌مشي شوروي بلكه متأثر از پویایی‌هاي درون جامعه از جمله مجموعه فعاليت‌هايي بررسي مي‌كند كه در درون حزب توده يا ساير نيروها صورت مي‌گرفت. آبراهاميان با انتقاد از تصور متعارف درباره استبداد شرقي كه هم به بهترين شكل و هم به متعارف‌ترين شكل در كارهاي كاتوزيان تجلي می‌یابد، مشخصا در مورد سلطنت قاجار نشان مي‌دهد شاهان قاجار مستبداني بودند بدون ابزار استبداد و اين توانايي را نداشتند كه در پهنه ملي اعمال استبداد كنند. اين نظر به ايده ديگري از آبراهاميان راه مي‌برد كه برخلاف تصور این‌گونه نبوده كه ايرانيان در زمان قاجار فاقد چيزي باشند و بعدها به نام جامعه مدني براي ما آورده شود. آبراهاميان سياست را در ايران نوعي نمايش خيمه‌شب‌بازي نمي‌داند كه گويي قدرت‌هاي خارجي كنترل سياستمداران داخلي را از طريق ريسمان‌هايي نامرئي بر عهده دارند. او پارانويا را در روان جمعي ما و پدران و مادران ما در ادوار گذشته جدي مي‌داند. در عين حال معتقد است كه با احتساب تجربه نفوذ امپرياليستي برخي بدگماني‌ها در مورد توطئه خارجي كاملا واقعيت و عينيت دارد، مثلا انگلستان واقعا مي‌خواست دكتر مصدق را سرنگون كند. موارد بسيار پرشماري در كارهاي پر‌تعداد آبراهاميان وجود دارد كه محصول نگاه او از پايين به تاريخ است.
ديدن عامليت‌هاي داخلي و مردم و نيز فقدان عامليت‌ها محصول نگاه تاريخ از پايين است. اگر از اين دریچه به تاريخ بنگریم مشخص مي‌شود بسياري از حقايق تاریخي افسانه‌هاي تاريخي بيش نيستند. اين نوع تاريخ‌نگاري چهار لازمه كليدي دارد. سطح اول، هستي اجتماعي سوژه‌هاي مورد مطالعه در كارهاي آبراهاميان است كه از اين كتاب به آن كتاب و از اين مقاله به آن مقاله متفاوت است. در سطح هستي اجتماعي سوژه‌هاي مورد مطالعه، آدم‌ها، مردم، سياستمداران و ... انواع هستي‌شان بر فراز سرشان شكل مي‌گيرد. تركيب طبقاتي، قومي، نژادي، ديني ، قبيله‌اي، جنسي و ... آقاي آبراهاميان در اين سطح با قوت بر اين لازمه تاريخ‌نگاري از پايين متمركز شده و به طرز بي‌سابقه‌اي غناي تجربي بسيار بالايي به هستي طبقاتي و هستي قوميتي بخشيده است. اين نكته كه لازمه تاريخ‌نگاري از پايين است از نظر من كه البته تاريخ‌نگار نيستم نزد آبراهاميان به قوت شكل گرفته، نه صرفا در چارچوب مفاهيم انتزاعي بلكه در چارچوب كار تاريخ‌نگاري.
سطح دوم سطح تجربه‌هاي زيسته و شيوه زندگي سوژه‌هاي مورد مطالعه است. اهميت سطح اول در اينجا خود را نشان مي‌دهد، اينكه سوژه‌هاي مورد مطالعه چه تجربه‌هاي زيسته‌اي داشته باشند تمام و كمال تحت تأثیر هستي اجتماعي است كه شكل مي‌گيرد. مطالعه سطح دوم به معناي محدود مدنظر من كار تاريخ‌نگاري اجتماعي است. تاريخ‌نگاري اجتماعي از اصلي‌ترين اركان تاريخ‌نگاري از پايين است. بنا بر تصور من، اين حلقه مفقوده تاريخ‌نگاري آبراهامیان است. در کار او چندان تاريخ اجتماعي به چشم نمی‌خورد. البته مي‌دانيم كه اين كار چقدر در فقدان آرشيو و اسناد مشكل است. بنابراين مفقود اصلي تاريخ‌نگاري آبراهاميان تاريخ‌نگاري اجتماعي است. اهميت اين نوع تاريخ‌نگاري و تجربه‌هاي زيسته در اين است كه ارزش‌ها و نگرش‌ها و آگاهي‌ها و ناآگاهي‌ها و مهرها و كينه‌ها و... پدران و مادران ما و نيز خود ما را شكل مي‌دهد. گرايش‌هاي اجتماعي مردمان تا حدي تحت تأثیر تجربه‌هاي زيسته روزمره‌شان شكل مي‌گيرد. البته رگه‌هایی از توجه به تجربه زيسته و تأثیرگذاری آن بر نگرش سوژه‌ها در كار آبراهاميان وجود دارد. تغيير در نگرش و تغيير در هاله معنايي محصول از جمله شيوه زيست و تجربه زندگي روزمره زندانيان در زندان‌ها بوده كه آبراهاميان آن را مستند كرده ولي در بقيه كارها آگاهي را بدون ميانجي تجربه‌هاي زيسته به هستي اجتماعي ربط مي‌دهد.
مهم‌ترين شکل این نوع نظریه‌پردازی را در فصل اول «ايران بين دو انقلاب» مي‌بينيم كه تحليلي درخشان از قوميت و طبقه در دوران قاجار به دست مي‌دهد. اما بلافاصله بدون توجه به شيوه زندگي سوژه‌هاي مورد بحث به آگاهي طبقاتي و ناآگاهي طبقاتي و تكوين‌نيافتگي آگاهي طبقاتي در اثربخشي قوميت و قبيله مي‌پردازد. آبراهاميان به سومين سطح به قوت مي‌پردازد. از درخشان‌ترين صفحات تاريخ‌نگاري ما مربوط به آبراهاميان است كه عدم تكوين آگاهي طبقاتي را هم در سطح تحليلی و هم در سطح تجربي بررسی مي‌كند اما بدون عطف عنايت به تجربه زيسته.
چهارمين لازمه تاريخ‌نگاري اجتماعي سطح كنش دسته‌جمعي است. اگر در سطح قبل ارزش‌ها و نگرش‌ها و آگاهي‌ها و شعور انساني مطرح بود، در اين سطح صحبت از توانايي است كه به كنش دسته‌جمعي سوژه‌های مورد مطالعه مي‌رسيم. آبراهاميان در اين سطح با قوت با همه لوازم تاريخ‌نگاري كرده. در كارهاي آبراهاميان مي‌بينيم كه علت شورش‌هاي دهقاني را با چه قوتي تحليل كرده. جنبش‌هاي كارگري و انواع تحركات كارگري را به بحث گذاشته. یکی از بخش‌هاي درخشان مطالعات آبراهاميان جماعت‌ها (crowded) است. توده‌هاي مردم كه در خيابان شكل مي‌گيرند و بر تحولات اجتماعي تأثیر مي‌گذارند. اينها در سطح كنش‌هاست. اما آبراهاميان در كنار كنش‌ها به سطح نهادي و سازماني هم به قوت توجه كرده است. مطالعه‌اي كه درباره سازمان مجاهدين خلق (منافقین) به دست داده يكي از درخشان‌ترين كارهاي تاريخ‌نگاري ماست، یعنی در بحثي ذيل عنوان اسلام راديكال. آبراهاميان مي‌گويد زماني كه من شروع به نوشتن اين كتاب كردم، سازمان جزئي از يك جنبش اجتماعي قوي بود، ولی زماني كه كتاب را به پايان رساندم تبديل به يك فرقه و كيش شده بود. سازمان حزب توده و بسياري از موارد ديگر در اين مؤلفه مفهومي در كار آبراهاميان به قوت مدنظر قرار گرفته است. آبراهاميان با اين چهار مؤلفه مفهومي تاريخ از پايين فقط به شيوه تحليلی برخورد نكرده، بلکه در کار او مفاهيم علوم اجتماعي را نیز مي‌بينيم اما بيش از آن با تاريخ‌نگاري روبه‌روییم. پشت اين روايت‌هاي تاريخي ذهني منسجم و مورخ قرار دارد كه از مفاهيم نظری نیز استفاده كرده است.

گروه اندیشه: جلسه بررسي انتقادي كارنامه يرواند آبراهاميان تاريخ‌نگار برجسته ايراني روز گذشته در دانشگاه تربيت مدرس برگزار شد. در اين مراسم كه برگزاركننده آن ماهنامه «مردم‌نامه» بود، هاشم آقاجري، ‌محمد مالجو و مصطفي عبدي سخنراني کردند. با آنكه نام ابراهیم توفیق نیز جزو سخنرانان این جلسه اعلام شده بود، اما او به سیاق چند نشست دیگر ازاین‌دست در اين برنامه هم حضور نداشت. آنچه در ادامه مي‌خوانيد خلاصه سخنراني آقاجري و مالجو در اين نشست است.
هاشم آقاجري: شکاف‌های افقی و عمودی در ایران معاصر
يرواند آبراهاميان يكي از مورخان برجسته روزگار ماست. خوشبختانه آثار او در سال‌هاي گذشته به زبان فارسي ترجمه و منتشر شده و دانشجويان كم‌و‌بيش با آنها آشنا هستند. آبراهاميان حيطه پژوهشي خاصي دارد. از اين نظر، برخلاف برخي افراد ديگري كه به‌گونه‌ای دايره‌المعارفي و بسيار گسترده كار مي‌كنند آبراهاميان به حيطه پژوهشي خاص خود وفادار بوده. حوزه مطالعاتي او عمدتا دو سده اخیر تاريخ ايران است. مطالعات او از دوره قاجاري سده نوزدهم ايران آغاز مي‌شود و تا روزگار ما ادامه مي‌یابد. مضاميني كه در آثار او ديده مي‌شود مربوط است به ايران دوره قاجار، انقلاب مشروطيت، دوره رضاشاهي، نهضت ملي ايران، كودتاي 28 مرداد تا انقلاب اسلامی بهمن 57 و نیز دهه‌هاي پس از پيروزي انقلاب.
باید ميان حوزه شناخته‌شده‌تر جامعه‌شناسي تاريخي (Historical sociology) و حوزه مغفول تاريخ جامعه‌شناختي (sociological history) تفکیک قائل شویم. شايد اصطلاح تاريخ جامعه‌شناختي كمتر رايج باشد اما در تمایز با اصطلاح جامعه‌شناسي تاريخي حوزه مشخص‌تري را بيان مي‌كند. جامعه‌شناسي تاريخي معمولا از چارچوب‌ها و الگوهای نظری معين و انتزاعي شروع مي‌كند و به تاريخ مي‌پردازد، ولی مورخان جامعه‌شناس، تاريخ را از منظري جامعه‌شناسانه مطالعه مي‌كنند و از آنجا كه رهيافت‌شان جامعه‌شناختي است با وضعيت كنوني ما پيوند وثيق و نزديكي برقرار مي‌كنند. در الگوهای انتزاعي كه گاه صورت كليشه‌اي پيدا مي‌كند و عمدتا برگرفته از مطالعات جامعه‌شناختي اروپا‌محور است بيش از آنكه تاريخ مشخص ايران را ببينيم انعكاس و صداي چارچوب‌هاي نظري و كليشه‌هاي مفهومي را مي‌بينيم. از اين جهت آبراهامیان را در زمره مورخان جامعه‌شناختي طبقه‌بندي مي‌كنم و كار او را به‌عنوان نوعي تاريخ جامعه‌شناسانه ارزيابي مي‌كنم نه جامعه‌شناسي تاريخي. در كتاب «بينش و روش در جامعه‌شناسي تاريخي» به ويراستاري تدا اسكاچپل كه آن را به فارسي برگرداندم هم برودل حضور دارد و هم والرشتاين. درحالی‌که پیروان مکتب آنال در مرتبه اول مورخ‌اند، مورخاني كه سهم بسيار مؤثری در تكوين و پروراندن آنچه ما به‌عنوان جامعه‌شناسي تاريخي مي‌شناسيم داشته‌اند. مثلا والرشتاين مي‌گويد، اگر برودل نبود نظريه جهان نظام او نيز بنياد و پايه‌اي پيدا نمي‌كرد.
در ميان كساني كه به تاريخ ايران پرداخته‌اند و دغدغه مفهوم‌پردازي و نظريه نیز داشته‌اند مي‌توانيم رهيافت‌هاي گوناگوني را تشخيص دهيم. اولين رهيافت مسلطي كه نسل من و پيش از من در دهه‌هاي گذشته در دهه 1330 و 1340 و 1350 با آن آشنا بودند رهيافتي بود كه منبع الهامش ايدئولوژي ماركسيستي بود، آن هم ماركسيسم از سنخ ماركسيسم حزبي اتحاد جماهير شوروي. اين رهيافت مسلط و شايد تنها رهيافت مفهومي و نظري بود كه در ايران به‌خصوص به تبعيت از پژوهشگران شوروي رايج بود. ولي این رهيافت كه در قالب ماركسيسم ارتدوكس و حزبي كار مي‌كرد امروز نه‌تنها در ايران بلكه در ساير كشورهاي جهان به حاشيه رانده شده است.
در كنار اين رهيافت از دهه 1360 شاهد ظهور و بروز رهيافت‌هاي ديگري هستيم. البته پيش از انقلاب با نمونه‌اي مثل احمد اشرف مواجهیم ولي اثر او در حاشيه بود نه در متن. كار او بيشتر متأثر از ديدگاه‌هاي وبري بود. چارچوب‌های وبري از دهه 1360 و 1370 هم در ميان جامعه‌شناسان و هم مورخان گسترش بيشتري یافت. خود من در يك بررسي كه به‌صورت كتابچه‌اي چاپ شد كوشيدم تحولات ساختار سياسي دوره صوفيه را با نظريه وبري توضيح دهم. در دو دهه اخير ما شاهد نوعي همگرايي ميان چارچوب‌های ماركسي و وبري هستيم در قالب رهيافت‌هاي نوماركسيستي و نووبري.
رهيافت ديگر شيوه توليد آسيايي است كه به‌خصوص در دوره اصلاحات در دهه 1370 با استقبال زيادي روبه‌رو شد، بنا به دلايل سياسي و جنبش اصلاح‌طلبي كه مي‌خواست كليت مليت را بر اساس شكاف دولت- ملت
براي يك جنبش اصلاحي بسيج كند. به همين سبب و بر بنياد همين بستر اجتماعي است كه مي‌بينيم نظريه شكاف دولت- ملت كه در واقع خاستگاه و سرچشمه‌اش نهايتا نظريه‌هاي استبداد شرقي ويتفوگل و مستقيم يا غير‌مستقيم نظريه شيوه توليد آسيايي است به‌خصوص در آثار كاتوزيان مطرح مي‌شود.
رهيافت ديگري كه هنوز در ايران چندان مورد توجه قرار نگرفته رهيافت آلتوسری است. به گمان من چارچوب آلتوسری با واقعيت‌هاي تاريخ ايران سازگارتر از چارچوب‌هاي ارتدوكس ماركسيستي است، چون نوعي هم‌زماني و هم‌زيستي شيوه‌هاي متنوع توليد را مدنظر قرار مي‌دهد و با واقعيت‌هاي تاريخ ايران سازگارتر است. يعني در سه حوزه شهري، روستايي (زراعي) ‌و شبانكاره‌اي (ايلي يا عشيره‌اي) همزيستي اين سه شيوه زيست و اين سه شيوه توليد را در دوره‌هاي مختلف تاريخ نشان مي‌دهد. عامل بسيار مهمي كه در تاريخ ما تا دوره پهلوي اول ادامه یافته عنصر قبيله است. تاريخ ايران از جهتی تاريخ قبيله‌اي است. به‌هرحال حداقل در طول هزار سال خاستگاه قدرت سياسي و دولت در ايران خاستگاه قبيله‌اي بوده و با دوره رضاشاهي بود كه ما از ساختارهاي قبيله‌اي به ساختارهاي بوروكراتيك مدرن عبور كرديم.
در بين اين رهيافت‌ها جايگاه آبراهاميان كجاست؟ اولا، همان‌طور كه خود او به‌خصوص در كتاب «ايران بين دو انقلاب» تصريح مي‌كند يك مورخ چپ است. به اين معني كه با ايده‌هاي عدالت‌طلبانه، مردم‌گرايانه و توجه به فرودستان شناخته شده است. البته نه از نوع چپ حزبي و ارتدكس بلکه يك چپ آكادميك است كه آن را مي‌توان ذيل عنوان نوماركسيسم طبقه‌بندي كرد. اما ميان نوماركسيسم‌هاي گوناگون، در تقابل ميان چپ ساختارگرا و چپ عامل‌گرا (‌يعني منازعه‌اي كه در بريتانيا بين مورخان حزب كمونيست درگرفت و دو نماينده اصلي‌اش پری اندرسون و ای‌. پی. تامسون بودند)، آبراهاميان خود را نوماركسيست تامسوني معرفي مي‌كند. برخلاف ماركسيسم ارتدوكس كه طبقه را يك شيء و واقعيت داده‌شده مستقل از ذهن و مستقل از بازيگران و عاملان تاريخ مي‌داند، به گونه قالب از پيش‌تعيين‌شده‌اي كه آدم‌ها در آن عمل مي‌كنند، تعريفي كه آبراهاميان از طبقه دارد به تبعيت از تامسون يك رخداد و يك فرايند است. فرايندي كه انسان‌ها خود در ساختنش شريك‌اند. يكي از بهترين آثار در اين زمينه يعني «تكوين طبقه كارگر در انگلستان» (با ترجمه محمد مالجو) ناظر به همين وجه است. طبقه كارگر انگلستان طبقه‌اي است كه در فرايند تاريخي توسط خود كارگران بر اساس تجربه زيسته‌شان در شيوه توليد خاصي كه در حال تكوين بود در قرن هجدهم ساخته شد. اينجاست كه مسئله عامليت در كانون توجه مورخ قرار مي‌گيرد. اما از طرف ديگر آبراهاميان مثل تامسون (به‌خصوص در برخي از آثارش) مي‌كوشد تاريخ مردم بنويسد.
در كار آبراهامیان بعضا بنا به دلايلي يك نوع تاريخ از بالا مي‌بينيم. اگر تاريخ از بالا را تاريخ دولت‌محور بنامیم و تاريخ از پايين را تاريخ مردم‌محور، تاريخي كه بنياد تحولات تاريخي را نيروهاي اجتماعي مي‌داند، آنگاه آبراهاميان در «ايران بين دو انقلاب» تاريخ مردم مي‌نويسد. شايد چون آغاز پروژه اين كتاب قرار بود فقط پژوهشي باشد راجع به حزب توده. اين حزب نخستين حزب واقعي توده‌اي است كه در تاريخ ايران ظاهر مي‌شود. به همين دليل آبراهامیان در اين كتاب نيروهاي اجتماعي را مورد توجه قرار داد. اين كتاب مي‌خواهد بگويد تحولات دولت متأثر از تحولات اجتماعي است. سازمان‌هاي سياسي و نظام قدرت تابعي است از جنگ نيروهاي اجتماعي در پايين. به‌عبارت‌دیگر اگر جامعه و دولت را از هم تفكيك كنيم، در «ايران بين دو انقلاب» پویایی جامعه است كه سازمان‌هاي سياسي را شكل مي‌دهد و سپس از آن طريق بر سياست تأثیر مي‌گذارد. ولي در کتاب «ايران مدرن» آبراهاميان مبنای کار خود را بر دولت مي‌گذارد. استدلال او از این قرار است که چون موتور تمام تغييرات و دگرگوني‌هاي مهم در جامعه ايران دولت است اساس کار را بر دولت مي‌گذارم. در اينجا نکته ظریف آن است که اگر رابطه بين عامليت و ساختار را ثابت در نظر بگیریم با تناقض روبه‌رو مي‌شويم. (يعني اين تصور كه در همه دوره‌ها عامليت‌ها به‌طور ثابت به ساختارها شكل مي‌دهند). در اين صورت می‌توان از آبراهاميان پرسید، چرا در تاريخ ايران مدرن به‌خصوص در ايران دوره قاجاري اساس را بر دولت مي‌گذاريد؟ پس نيروهاي اجتماعي كجا رفتند؟ در ديدگاه ماركس نیز در تحليل نهايي انسان‌ها هستند كه تاريخ خودشان را مي‌سازند، هرچند نه در خلأ بلكه بر اساس شرايطي كه به آنها داده شده. به نظر من تركيب و سهم ساختار و عامليت تابعي است از موقعيت‌هاي تاريخي و در نتيجه گاه ساختارها چنان متصلب است كه عامليت‌ها را زمين‌گير مي‌كند و گاه برعكس.
يكي از پيچيدگي‌هاي مهمي كه باعث مي‌شود نتوانیم تحليلي مثل شيوه توليد آسيايي را براي ايران پيشامدرن به‌طور كامل به كار ببريم اين است كه در جامعه ايران به علل تاريخي با تنوع زيادي روبه‌روییم. اين تنوع باعث شده شكاف طبقاتي (كه شكافي افقي است) در دوره‌هاي مختلف تحت تأثیر شكاف‌هاي عمودي قرار بگيرد و مانع از تكوين واحدهاي طبقاتي تمام‌عيار و كاملي شود كه جنگ طبقاتي را در تاريخ ايران به صحنه بياورد. شكاف‌هاي عمودي خنثي‌كننده شكاف‌هاي افقي است. شكاف بسيار مهم عمودي شكاف قومي است. يكي از نكات مهمي كه آبراهاميان در كتاب «ايران مدرن» به‌خصوص در دوره قاجار به آن توجه كرده و به دام تقليل‌گرايي اقتصادي نيفتاده اين است كه در كنار شكاف‌هاي طبقاتي به شكاف‌هاي قومي نيز توجه كرده است.
محمد مالجو: آورده‌ها و مفقوده‌هاي تاريخ‌نگاري يرواند آبراهاميان
يرواند آبراهاميان به داوري من برجسته‌ترين مورخ تاريخ معاصر ايران است. آبراهاميان در مقام يك مورخ ملهم از مورخان بريتانیايي مكتب «تاريخ از پايين» يا «تاريخ مردم» است، مورخاني مثل جورج رودي، اريك هابسبام، كريستوفر هيل و ادوارد پالمر تامسون كه مهم‌ترين منبع الهام تاريخ‌نگاري آبراهاميان است. آبراهاميان نخستين فردي بود كه رويكرد تاريخ از پايين را به شيوه‌اي منضبط و آگاهانه وارد تاريخ‌نگاري ايران كرد. به اين اعتبار، او شأن بنيان‌گذارانه در تاريخ‌نگاري ايران دارد و پدر تاريخ‌نگاري از پايين است. بيش و پيش از هر كسی، با آبراهاميان بود كه امروز ما، خصوصا در زمينه تاريخ معاصر، تاريخ را ديگر فقط از دریچه دوربین فاتحان، نخبگان سياسي، شاهان قديم و جديد و ... نمي‌بينيم و منظر فرودستان نیز در تاريخ‌نگاري در دستور كار قرار گرفته. اگر به تاريخ از پايين بنگریم رويدادها و لحظات تاريخي در بسياري از موارد معنايي ديگرگونه پيدا مي‌كند. من فقط اشاراتي مي‌كنم به برخي دستاوردهاي اين نوع تاريخ‌نگاري در كارهاي شخص آبراهاميان. او انقلاب را بيشتر از پايين مي‌بيند نه از بالا. او معتقد است ايرانيان در تاريخ معاصر اعتراضات خياباني‌شان را عمدتا ملهم از فرهنگ ايراني و تاريخي خودشان راه مي‌انداختند. او فراز و فرود جنبش‌هاي كارگري را - خصوصا در حد فاصل سال‌هاي 1320 تا 1332 و به‌ویژه سال‌هاي اوليه اين دوره كه شوروي در ايران حضور نظامي داشت - نه متأثر از خط‌مشي شوروي بلكه متأثر از پویایی‌هاي درون جامعه از جمله مجموعه فعاليت‌هايي بررسي مي‌كند كه در درون حزب توده يا ساير نيروها صورت مي‌گرفت. آبراهاميان با انتقاد از تصور متعارف درباره استبداد شرقي كه هم به بهترين شكل و هم به متعارف‌ترين شكل در كارهاي كاتوزيان تجلي می‌یابد، مشخصا در مورد سلطنت قاجار نشان مي‌دهد شاهان قاجار مستبداني بودند بدون ابزار استبداد و اين توانايي را نداشتند كه در پهنه ملي اعمال استبداد كنند. اين نظر به ايده ديگري از آبراهاميان راه مي‌برد كه برخلاف تصور این‌گونه نبوده كه ايرانيان در زمان قاجار فاقد چيزي باشند و بعدها به نام جامعه مدني براي ما آورده شود. آبراهاميان سياست را در ايران نوعي نمايش خيمه‌شب‌بازي نمي‌داند كه گويي قدرت‌هاي خارجي كنترل سياستمداران داخلي را از طريق ريسمان‌هايي نامرئي بر عهده دارند. او پارانويا را در روان جمعي ما و پدران و مادران ما در ادوار گذشته جدي مي‌داند. در عين حال معتقد است كه با احتساب تجربه نفوذ امپرياليستي برخي بدگماني‌ها در مورد توطئه خارجي كاملا واقعيت و عينيت دارد، مثلا انگلستان واقعا مي‌خواست دكتر مصدق را سرنگون كند. موارد بسيار پرشماري در كارهاي پر‌تعداد آبراهاميان وجود دارد كه محصول نگاه او از پايين به تاريخ است.
ديدن عامليت‌هاي داخلي و مردم و نيز فقدان عامليت‌ها محصول نگاه تاريخ از پايين است. اگر از اين دریچه به تاريخ بنگریم مشخص مي‌شود بسياري از حقايق تاریخي افسانه‌هاي تاريخي بيش نيستند. اين نوع تاريخ‌نگاري چهار لازمه كليدي دارد. سطح اول، هستي اجتماعي سوژه‌هاي مورد مطالعه در كارهاي آبراهاميان است كه از اين كتاب به آن كتاب و از اين مقاله به آن مقاله متفاوت است. در سطح هستي اجتماعي سوژه‌هاي مورد مطالعه، آدم‌ها، مردم، سياستمداران و ... انواع هستي‌شان بر فراز سرشان شكل مي‌گيرد. تركيب طبقاتي، قومي، نژادي، ديني ، قبيله‌اي، جنسي و ... آقاي آبراهاميان در اين سطح با قوت بر اين لازمه تاريخ‌نگاري از پايين متمركز شده و به طرز بي‌سابقه‌اي غناي تجربي بسيار بالايي به هستي طبقاتي و هستي قوميتي بخشيده است. اين نكته كه لازمه تاريخ‌نگاري از پايين است از نظر من كه البته تاريخ‌نگار نيستم نزد آبراهاميان به قوت شكل گرفته، نه صرفا در چارچوب مفاهيم انتزاعي بلكه در چارچوب كار تاريخ‌نگاري.
سطح دوم سطح تجربه‌هاي زيسته و شيوه زندگي سوژه‌هاي مورد مطالعه است. اهميت سطح اول در اينجا خود را نشان مي‌دهد، اينكه سوژه‌هاي مورد مطالعه چه تجربه‌هاي زيسته‌اي داشته باشند تمام و كمال تحت تأثیر هستي اجتماعي است كه شكل مي‌گيرد. مطالعه سطح دوم به معناي محدود مدنظر من كار تاريخ‌نگاري اجتماعي است. تاريخ‌نگاري اجتماعي از اصلي‌ترين اركان تاريخ‌نگاري از پايين است. بنا بر تصور من، اين حلقه مفقوده تاريخ‌نگاري آبراهامیان است. در کار او چندان تاريخ اجتماعي به چشم نمی‌خورد. البته مي‌دانيم كه اين كار چقدر در فقدان آرشيو و اسناد مشكل است. بنابراين مفقود اصلي تاريخ‌نگاري آبراهاميان تاريخ‌نگاري اجتماعي است. اهميت اين نوع تاريخ‌نگاري و تجربه‌هاي زيسته در اين است كه ارزش‌ها و نگرش‌ها و آگاهي‌ها و ناآگاهي‌ها و مهرها و كينه‌ها و... پدران و مادران ما و نيز خود ما را شكل مي‌دهد. گرايش‌هاي اجتماعي مردمان تا حدي تحت تأثیر تجربه‌هاي زيسته روزمره‌شان شكل مي‌گيرد. البته رگه‌هایی از توجه به تجربه زيسته و تأثیرگذاری آن بر نگرش سوژه‌ها در كار آبراهاميان وجود دارد. تغيير در نگرش و تغيير در هاله معنايي محصول از جمله شيوه زيست و تجربه زندگي روزمره زندانيان در زندان‌ها بوده كه آبراهاميان آن را مستند كرده ولي در بقيه كارها آگاهي را بدون ميانجي تجربه‌هاي زيسته به هستي اجتماعي ربط مي‌دهد.
مهم‌ترين شکل این نوع نظریه‌پردازی را در فصل اول «ايران بين دو انقلاب» مي‌بينيم كه تحليلي درخشان از قوميت و طبقه در دوران قاجار به دست مي‌دهد. اما بلافاصله بدون توجه به شيوه زندگي سوژه‌هاي مورد بحث به آگاهي طبقاتي و ناآگاهي طبقاتي و تكوين‌نيافتگي آگاهي طبقاتي در اثربخشي قوميت و قبيله مي‌پردازد. آبراهاميان به سومين سطح به قوت مي‌پردازد. از درخشان‌ترين صفحات تاريخ‌نگاري ما مربوط به آبراهاميان است كه عدم تكوين آگاهي طبقاتي را هم در سطح تحليلی و هم در سطح تجربي بررسی مي‌كند اما بدون عطف عنايت به تجربه زيسته.
چهارمين لازمه تاريخ‌نگاري اجتماعي سطح كنش دسته‌جمعي است. اگر در سطح قبل ارزش‌ها و نگرش‌ها و آگاهي‌ها و شعور انساني مطرح بود، در اين سطح صحبت از توانايي است كه به كنش دسته‌جمعي سوژه‌های مورد مطالعه مي‌رسيم. آبراهاميان در اين سطح با قوت با همه لوازم تاريخ‌نگاري كرده. در كارهاي آبراهاميان مي‌بينيم كه علت شورش‌هاي دهقاني را با چه قوتي تحليل كرده. جنبش‌هاي كارگري و انواع تحركات كارگري را به بحث گذاشته. یکی از بخش‌هاي درخشان مطالعات آبراهاميان جماعت‌ها (crowded) است. توده‌هاي مردم كه در خيابان شكل مي‌گيرند و بر تحولات اجتماعي تأثیر مي‌گذارند. اينها در سطح كنش‌هاست. اما آبراهاميان در كنار كنش‌ها به سطح نهادي و سازماني هم به قوت توجه كرده است. مطالعه‌اي كه درباره سازمان مجاهدين خلق (منافقین) به دست داده يكي از درخشان‌ترين كارهاي تاريخ‌نگاري ماست، یعنی در بحثي ذيل عنوان اسلام راديكال. آبراهاميان مي‌گويد زماني كه من شروع به نوشتن اين كتاب كردم، سازمان جزئي از يك جنبش اجتماعي قوي بود، ولی زماني كه كتاب را به پايان رساندم تبديل به يك فرقه و كيش شده بود. سازمان حزب توده و بسياري از موارد ديگر در اين مؤلفه مفهومي در كار آبراهاميان به قوت مدنظر قرار گرفته است. آبراهاميان با اين چهار مؤلفه مفهومي تاريخ از پايين فقط به شيوه تحليلی برخورد نكرده، بلکه در کار او مفاهيم علوم اجتماعي را نیز مي‌بينيم اما بيش از آن با تاريخ‌نگاري روبه‌روییم. پشت اين روايت‌هاي تاريخي ذهني منسجم و مورخ قرار دارد كه از مفاهيم نظری نیز استفاده كرده است.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها