نشست لهستان؛ با و بدون ایران
غلامرضا نظربلند
چند روز است موضوع نشستی بینالمللی با تمرکز روی خاورمیانه بهویژه ایران که قرار است در ماه آینده در ورشو، پایتخت لهستان برگزار شود، خبرساز شده و بازتاب زیادی پیدا کرده است. اینکه هدف از برگزاری چنین نشستی چیست و چرا یک کشور اروپایی و مشخصا لهستان، مسئولیت برگزاری آن را بر عهده گرفته است و کشورهای شرکتکننده از چه طیف و اردوگاه سیاسی هستند و موضع ما چه باید باشد و از این قبیل، پرسشهایی است که پاسخ خود را میطلباند. برای پاسخدادن به پرسش نخست، باید به پیشینه امر مراجعه کرد. در پی خروج آمریکا از برجام، تاکنون نه ایران از این توافقنامه خارج شده است و نه هیچیک از سایر کشورهای امضاکننده ازجمله انگلیس، فرانسه و آلمان از اقدام آمریکا پیروی کردهاند. همراهینکردن این سه کشور اروپایی با توجه به روابط سنتی دو کرانهنشین اقیانوس اطلس با یکدیگر، بیشتر از همراهینکردن چین و روسیه برای آمریکا گران تمام شده است. اینکه امضاکنندگان اروپایی برجام به اقدام یکجانبهگرایانه آمریکا روی خوش نشان نداده و برادر بزرگ را تنها گذاشتهاند، معلول دو علت اصلی است؛ نخست آنکه ایران بنا بر تأیید آژانس بینالمللی انرژی هستهای، به تعهدات برجامی خود پایبند بوده و همین پایبندی، خروج اروپا از برجام را غیرقابل توجیه کرده است. دوم آنکه ایجاد گسستهای کلیدی در روابط کشورهای شاخص جامعه اروپایی، بهویژه فرانسه و آلمان، با آمریکا به دلیل اتخاذ مواضع اختلافی از سوی طرفین بر سر طیفی از موضوعات گوناگون رخ داده است.
...از مسئله آبوهوا و گرمایش زمین گرفته تا انگاره تشکیل ارتش اروپایی، موجب فاصلهگرفتن و حتی واگرایی آن دو یار سنتی شده است که البته در این دومی، ایران دخیل نیست. حمایت ترامپ از «جنبشهای حاکمیتگرای اروپا» که بهمثابه تلاش آمریکا در راستای تضعیف جامعه اروپایی است، موجب تشدید و تعمیق اختلافات موجود بین واشنگتن و بروکسل شده و آن را وارد فاز حادی کرده است. در این میان، اروپا نهتنها یکدست نیست، بلکه حتی در جاهایی «تضاد منافع» نیز آنها را در مقابل هم قرار داده است. این تقابل عمدتا بین «اروپای پیر» و «اروپای جوان» (به تعبیر نئوکانهای آمریکایی) و بهطور مشخص بعد از فروپاشی شوروی سابق و رهایی کشورهای اروپای شرقی از زیر یوغ آن، به وجود آمده است. در بین کشورهای اروپای شرقی، لهستان به واسطه پیشینه تاریخی و ویژگیهای ژئوپلیتیکی و برخی مشخصات دیگر، بیش از سایرین با اروپای غربی و نماد و نهاد آن، جامعه اروپایی، زاویه پیدا کرده و حتی بهنوعی حالت آنتاگونیستی به خود گرفته است. در حافظه تاریخی لهستانیها، دوتکهشدن به دست پروس و روس ثبت و ضبط است. همین کافی است که لهستان رهاشده از زیر یوغ روسها و جریحهدار از خاطره
برخورد ناخوشایند آلمانیها، از آلمان امروز که موتور محرکه جامعه اروپایی است، دل خوشی نداشته باشد و به روسها که حتی همین حالا هم با آنها مشکل امنیتی دارد، نتواند اقبال نشان دهد. از سوی دیگر، چه مائدهای بهتر از این برای دولت راستگرا و ملی و بهنوعی پوپولیستی ورشو که یک سال بعد از بهدستگرفتن قدرت، شاهد رویکارآمدن دولتی کموبیش از جنس خود در آمریکا باشد. این دولت اینک متحد اصلی لهستان و تأمینکننده امنیت آن در مقابل روسیه است؛ اتحادی که با توجه به جمیع جهات، طبیعی و بیبدیل مینماید. با توجه به مطالب پیشگفته، روشن است آمریکای ترامپ که به دلایل خوانش، سازه و رفتار خاص خود نهتنها نتوانسته در سپهر سیاست جای پای جدیدی کسب کند، بزرگترین متحد راهبردی خود، یعنی اروپای غربی را رنجانده، با چین جنگ تجاری راه انداخته، روسیه را در تقابل با خود قرار داده و در منطقه استراتژیک خاورمیانه هم واداده است. خروجی این برخوردهای نوعا الهامگرفته از یکجانبهگرایانه کاخسفیدنشینان در جمع جبری، نهتنها تاکنون برای قدرت هژمون دستاوردی در پی نداشته، بلکه آن را با خطر بهحاشیهرفتن مواجهه کرده است. این خطر زمانی محسوستر میشود
که واقعیتهای میدانی، از تزلزل نسبی موقعیت متحدان آمریکا در اقصا نقاط عالم بهویژه در منطقه استراتژیک خاورمیانه نیز حکایت میکنند. پدیدارشدن وارونگی در ژئوپلیتیک این منطقه، جبهههای جدیدی علیه اسرائیل گشوده و این رژیم را با واقعیتهای تلخی مانند تثبیت نسبی دولت بشار اشد و استقرار نیروهای ایرانی در همسایگی بلافصل خود روبهرو کرده است. عربستان با افشای رسوایی قتل جمال خاشقجی و نیز توفیق پیدانکردن در یمن، هیمنهاش در بین کشورهای عربی، بهخصوص شورای دوپارهشده همکاری خلیجفارس شکسته و به عبارتی، آن را بهنوعی سرخوردگی دچار کرده است. اینها کافی است تا آمریکا دست به کار شود و با هدف اجماعسازی، متحدان پراکنده خود را زیر یک سقف گردهم آورد و ائتلافی از آنها رقم بزند؛ باشد تا بهاینترتیب ضمن روحیهدادن به کشورهای اقماری خود در این شرایط حساس و شکننده، جبهه واحدی در مقابل کشورها و نهادهایی که به نحوی با واشنگتن اختلاف دارند یا مانند ایران با آن مقابله میکنند، تشکیل بدهد. نگارنده بر این باور است اگر با این نگاه به نشست ورشو نگریسته شود، هیچ نیازی به بزرگنمایی و «ضدایرانی»خواندن آن که نوعی خودزنی است، وجود ندارد.
توییتهای بلندپایهترین مقامهای دستگاه دیپلماسی در روزهای اخیر، جای تأمل فراوان دارد. اینکه رئیس دیپلماسی کشور توییت کند «دولت لهستان نمیتواند این شرمندگی را پاک کند، درحالیکه ایران لهستانیها را در جنگ جهانی دوم نجات داد. این کشور اکنون میزبان سیرک مذبوحانه ضدایرانی شده است»، استفاده از ادبیات فاخر نیست و اگر هم برای مصرف داخلی باشد، شأنیت حرفهای ندارد و هیچ گرهی را نمیگشاید. مضافا این گفته که «قبرستانها بعد از 30 سال قابل جایگزینیاند، اما مردم تهران 77 سال است که احترام میهمانان خود را نگه داشتهاند»، غیر از آنکه ممکن است بوی تهدید بدهد، اصالت اقدام اخلاقی و انسانی کشور ما و مردم مهربان آن را زیر سؤال میبرد و آن را مسخر زمان و مواضع سیاسی دولتمردان میکند. اجازه دهید آرامش این میهمانان خفته در خاک میهنمان را به دلیل اشتباهی که سیاسیون لهستاتی مرتکب شدهاند، برهم نزنیم و ما همچنان به میهماننوازی شهره باشیم و از برکات مادی و معنوی این میراث فرهنگی بهره ببریم.
با وجودی که هنوز از کموکیف نشست ورشو که یک ماه به برگزاری آن باقی مانده است، اطلاعات چندان زیادی در دست نیست، از هماکنون روشن است شبیهسازی خامی که آن را با کنفرانس گوادالوپ (ژانویه 1979 اندکی قبل از سرنگونی رژیم شاه) مقایسه کرده، قیاس معالفارق است. افزون بر این، نشست ورشو به فرض هم که در موعد مقرر و در سطح و شمار شرکتکنندگان مورد انتظار برگزارکنندگان تشکیل شود، قدرت اجماعسازی علیه اهداف اعلامی آن را ازجمله درباره ایران ندارد.
ضرورت دارد دستگاه دیپلماسی کشور در مقام پیشران سیاست خارجی، با استفاده از همه ظرفیتهای خود، نهایت تلاش را به خرج دهد تا آمریکا نتواند ایران را محور دستور کار نشست ورشو قرار دهد. ادعای پمپئو در مصاحبه با فاکسنیوز مبنی بر «قرارداشتن ایران بهعنوان محور اصلی نشست ورشو»، نشان از آن دارد که طرف لهستانی حداقل در عنوان نشست با آمریکا موافقت ندارد. بردهنشدن نام ایران در بیانیه مشترک وزیر خارجه آمریکا با همتای لهستانیاش، شاهد این مدعاست. ازاینرو، توپی را که آمریکا با حرکت شیطنتآمیز وزیر خارجهاش میخواهد به زمین ایران بیندازد، باید به خودش برگرداند. کلام آخر آنکه با خوانشی دیپلماتیک، نه نشست ورشو را میتوان در ضدیت با ایران دانست و نه قاطبه شرکتکنندگان آن را باید ضدایرانی نامید؛ این نشست حد و قواره خود را دارد و بیش از آنکه مبتکرانه و کنشگرانه باشد، مختصات تدافعی و واکنشی دارد.
چند روز است موضوع نشستی بینالمللی با تمرکز روی خاورمیانه بهویژه ایران که قرار است در ماه آینده در ورشو، پایتخت لهستان برگزار شود، خبرساز شده و بازتاب زیادی پیدا کرده است. اینکه هدف از برگزاری چنین نشستی چیست و چرا یک کشور اروپایی و مشخصا لهستان، مسئولیت برگزاری آن را بر عهده گرفته است و کشورهای شرکتکننده از چه طیف و اردوگاه سیاسی هستند و موضع ما چه باید باشد و از این قبیل، پرسشهایی است که پاسخ خود را میطلباند. برای پاسخدادن به پرسش نخست، باید به پیشینه امر مراجعه کرد. در پی خروج آمریکا از برجام، تاکنون نه ایران از این توافقنامه خارج شده است و نه هیچیک از سایر کشورهای امضاکننده ازجمله انگلیس، فرانسه و آلمان از اقدام آمریکا پیروی کردهاند. همراهینکردن این سه کشور اروپایی با توجه به روابط سنتی دو کرانهنشین اقیانوس اطلس با یکدیگر، بیشتر از همراهینکردن چین و روسیه برای آمریکا گران تمام شده است. اینکه امضاکنندگان اروپایی برجام به اقدام یکجانبهگرایانه آمریکا روی خوش نشان نداده و برادر بزرگ را تنها گذاشتهاند، معلول دو علت اصلی است؛ نخست آنکه ایران بنا بر تأیید آژانس بینالمللی انرژی هستهای، به تعهدات برجامی خود پایبند بوده و همین پایبندی، خروج اروپا از برجام را غیرقابل توجیه کرده است. دوم آنکه ایجاد گسستهای کلیدی در روابط کشورهای شاخص جامعه اروپایی، بهویژه فرانسه و آلمان، با آمریکا به دلیل اتخاذ مواضع اختلافی از سوی طرفین بر سر طیفی از موضوعات گوناگون رخ داده است.
...از مسئله آبوهوا و گرمایش زمین گرفته تا انگاره تشکیل ارتش اروپایی، موجب فاصلهگرفتن و حتی واگرایی آن دو یار سنتی شده است که البته در این دومی، ایران دخیل نیست. حمایت ترامپ از «جنبشهای حاکمیتگرای اروپا» که بهمثابه تلاش آمریکا در راستای تضعیف جامعه اروپایی است، موجب تشدید و تعمیق اختلافات موجود بین واشنگتن و بروکسل شده و آن را وارد فاز حادی کرده است. در این میان، اروپا نهتنها یکدست نیست، بلکه حتی در جاهایی «تضاد منافع» نیز آنها را در مقابل هم قرار داده است. این تقابل عمدتا بین «اروپای پیر» و «اروپای جوان» (به تعبیر نئوکانهای آمریکایی) و بهطور مشخص بعد از فروپاشی شوروی سابق و رهایی کشورهای اروپای شرقی از زیر یوغ آن، به وجود آمده است. در بین کشورهای اروپای شرقی، لهستان به واسطه پیشینه تاریخی و ویژگیهای ژئوپلیتیکی و برخی مشخصات دیگر، بیش از سایرین با اروپای غربی و نماد و نهاد آن، جامعه اروپایی، زاویه پیدا کرده و حتی بهنوعی حالت آنتاگونیستی به خود گرفته است. در حافظه تاریخی لهستانیها، دوتکهشدن به دست پروس و روس ثبت و ضبط است. همین کافی است که لهستان رهاشده از زیر یوغ روسها و جریحهدار از خاطره
برخورد ناخوشایند آلمانیها، از آلمان امروز که موتور محرکه جامعه اروپایی است، دل خوشی نداشته باشد و به روسها که حتی همین حالا هم با آنها مشکل امنیتی دارد، نتواند اقبال نشان دهد. از سوی دیگر، چه مائدهای بهتر از این برای دولت راستگرا و ملی و بهنوعی پوپولیستی ورشو که یک سال بعد از بهدستگرفتن قدرت، شاهد رویکارآمدن دولتی کموبیش از جنس خود در آمریکا باشد. این دولت اینک متحد اصلی لهستان و تأمینکننده امنیت آن در مقابل روسیه است؛ اتحادی که با توجه به جمیع جهات، طبیعی و بیبدیل مینماید. با توجه به مطالب پیشگفته، روشن است آمریکای ترامپ که به دلایل خوانش، سازه و رفتار خاص خود نهتنها نتوانسته در سپهر سیاست جای پای جدیدی کسب کند، بزرگترین متحد راهبردی خود، یعنی اروپای غربی را رنجانده، با چین جنگ تجاری راه انداخته، روسیه را در تقابل با خود قرار داده و در منطقه استراتژیک خاورمیانه هم واداده است. خروجی این برخوردهای نوعا الهامگرفته از یکجانبهگرایانه کاخسفیدنشینان در جمع جبری، نهتنها تاکنون برای قدرت هژمون دستاوردی در پی نداشته، بلکه آن را با خطر بهحاشیهرفتن مواجهه کرده است. این خطر زمانی محسوستر میشود
که واقعیتهای میدانی، از تزلزل نسبی موقعیت متحدان آمریکا در اقصا نقاط عالم بهویژه در منطقه استراتژیک خاورمیانه نیز حکایت میکنند. پدیدارشدن وارونگی در ژئوپلیتیک این منطقه، جبهههای جدیدی علیه اسرائیل گشوده و این رژیم را با واقعیتهای تلخی مانند تثبیت نسبی دولت بشار اشد و استقرار نیروهای ایرانی در همسایگی بلافصل خود روبهرو کرده است. عربستان با افشای رسوایی قتل جمال خاشقجی و نیز توفیق پیدانکردن در یمن، هیمنهاش در بین کشورهای عربی، بهخصوص شورای دوپارهشده همکاری خلیجفارس شکسته و به عبارتی، آن را بهنوعی سرخوردگی دچار کرده است. اینها کافی است تا آمریکا دست به کار شود و با هدف اجماعسازی، متحدان پراکنده خود را زیر یک سقف گردهم آورد و ائتلافی از آنها رقم بزند؛ باشد تا بهاینترتیب ضمن روحیهدادن به کشورهای اقماری خود در این شرایط حساس و شکننده، جبهه واحدی در مقابل کشورها و نهادهایی که به نحوی با واشنگتن اختلاف دارند یا مانند ایران با آن مقابله میکنند، تشکیل بدهد. نگارنده بر این باور است اگر با این نگاه به نشست ورشو نگریسته شود، هیچ نیازی به بزرگنمایی و «ضدایرانی»خواندن آن که نوعی خودزنی است، وجود ندارد.
توییتهای بلندپایهترین مقامهای دستگاه دیپلماسی در روزهای اخیر، جای تأمل فراوان دارد. اینکه رئیس دیپلماسی کشور توییت کند «دولت لهستان نمیتواند این شرمندگی را پاک کند، درحالیکه ایران لهستانیها را در جنگ جهانی دوم نجات داد. این کشور اکنون میزبان سیرک مذبوحانه ضدایرانی شده است»، استفاده از ادبیات فاخر نیست و اگر هم برای مصرف داخلی باشد، شأنیت حرفهای ندارد و هیچ گرهی را نمیگشاید. مضافا این گفته که «قبرستانها بعد از 30 سال قابل جایگزینیاند، اما مردم تهران 77 سال است که احترام میهمانان خود را نگه داشتهاند»، غیر از آنکه ممکن است بوی تهدید بدهد، اصالت اقدام اخلاقی و انسانی کشور ما و مردم مهربان آن را زیر سؤال میبرد و آن را مسخر زمان و مواضع سیاسی دولتمردان میکند. اجازه دهید آرامش این میهمانان خفته در خاک میهنمان را به دلیل اشتباهی که سیاسیون لهستاتی مرتکب شدهاند، برهم نزنیم و ما همچنان به میهماننوازی شهره باشیم و از برکات مادی و معنوی این میراث فرهنگی بهره ببریم.
با وجودی که هنوز از کموکیف نشست ورشو که یک ماه به برگزاری آن باقی مانده است، اطلاعات چندان زیادی در دست نیست، از هماکنون روشن است شبیهسازی خامی که آن را با کنفرانس گوادالوپ (ژانویه 1979 اندکی قبل از سرنگونی رژیم شاه) مقایسه کرده، قیاس معالفارق است. افزون بر این، نشست ورشو به فرض هم که در موعد مقرر و در سطح و شمار شرکتکنندگان مورد انتظار برگزارکنندگان تشکیل شود، قدرت اجماعسازی علیه اهداف اعلامی آن را ازجمله درباره ایران ندارد.
ضرورت دارد دستگاه دیپلماسی کشور در مقام پیشران سیاست خارجی، با استفاده از همه ظرفیتهای خود، نهایت تلاش را به خرج دهد تا آمریکا نتواند ایران را محور دستور کار نشست ورشو قرار دهد. ادعای پمپئو در مصاحبه با فاکسنیوز مبنی بر «قرارداشتن ایران بهعنوان محور اصلی نشست ورشو»، نشان از آن دارد که طرف لهستانی حداقل در عنوان نشست با آمریکا موافقت ندارد. بردهنشدن نام ایران در بیانیه مشترک وزیر خارجه آمریکا با همتای لهستانیاش، شاهد این مدعاست. ازاینرو، توپی را که آمریکا با حرکت شیطنتآمیز وزیر خارجهاش میخواهد به زمین ایران بیندازد، باید به خودش برگرداند. کلام آخر آنکه با خوانشی دیپلماتیک، نه نشست ورشو را میتوان در ضدیت با ایران دانست و نه قاطبه شرکتکنندگان آن را باید ضدایرانی نامید؛ این نشست حد و قواره خود را دارد و بیش از آنکه مبتکرانه و کنشگرانه باشد، مختصات تدافعی و واکنشی دارد.