ملاقات با ملک فهد بازدید از تبعیدگاه رضاشاه
از خاطرات سیدمحمد صدر
1- آخرین ملاقات با ملک فهد، پادشاه اسبق عربستان[1] این دیدار در تاریخ 22/5/1379 و به دلیل کسالت ملک فهد در فرصت کوتاهی انجام گرفت. در این ملاقات پیام کتبی جناب آقای خاتمی، رئیسجمهور کشورمان را که در آن زمان ریاست سازمان کنفرانس اسلامی را برعهده داشت به ایشان تسلیم کردم. آنگاه توضیحاتی را در راستای مأموریت ویژه و مضمون پیام به او ارائه دادم. ملک فهد نیز از این اقدام جناب آقای خاتمی تشکر و برای ایشان و دیگر مسئولان جمهوری اسلامی آرزوی موفقیت کرد.قبلا چندبار با ملک فهد ملاقات داشتم. هنگام انجام این ملاقاتها، اطرافیان فهد همیشه در مورد نحوه انجام آن توصیههایی داشتند؛ به عبارت دیگر ملاقات با ایشان با سلامعلیک شروع میشد و در حین فیلمبرداری پیام را میدادم و چند کلمه ردوبدل میکردیم. بعد از آن دوربینها را بیرون میبردند و قهوه میآوردند. سپس قهوه را با هم میخوردیم و ملاقات را ترک میکردیم.اما آخرینباری که به ملاقات او رفتم، به من گفتند بهمحض اینکه وارد شدید، پیام را ندهید، اول قهوه را میآورند و شما همینطور خوشوبش کنید تا فیلمبرداری انجام شود. بعد از اتمام فیلمبرداری پیام را بدهید. گفتم: بسیار خب. البته مشخص بود که ایندفعه فهد حال خیلی مناسبی ندارد. به همین خاطر همراه خود مشاوری داشت که میگفتند فقط حرفهای او را درک میکند. وقتی در اتاق نشستم، مشاور شروع به صحبت کرد و گفت که آقای صدر از ایران آمده و راجع به ایران صحبت کرد. فیلمبرداری هم به پایان رسید و خبرنگاران محل ملاقات را ترک کردند. بعد به او گفتم حامل پیام رئیسجمهور هستم و مطالب کوتاهی را بیان کردم. سپس بلند شدم و پیام را به سمت او بردم که ناگهان دیدم دستانش را پایینتر از دستانم گرفته است. در آن لحظه دانستم فهد بینایی خود را از دست داده و اطرافیانش نخواسته بودند که این صحنه به تصویر کشیده شود. حتما میدانید که پاهای فهد قبلا فلج شده بود و روی ویلچر مینشست. به همین خاطر هرموقع حال او را میپرسیدیم، میگفت: حالم خوب است فقط این پاهام...، ولی ایندفعه چشمهایش هم نمیدید. ولی مهم این است که فهد را تا آخرین لحظه عمرش نگاه داشتند.خاطرم هست هنگامی که جناب آقای خاتمی به عربستان سفر کردند، فهد را روی ویلچر به فرودگاه آورده بودند که این امر پیش از این سابقه نداشت. بعد از اتمام مراسم استقبال و رفتن همه، وقتی که خواستند فهد را ببرند؛ امیرعبدالله همه را کنار زد و خودش ویلچر را گرفت و فهد را برد. آنها این اندازه سلسلهمراتب را رعایت میکردند. درحالیکه همانموقع امیرعبدالله ولیعهد بود و کشور را اداره میکرد و ما هم به طور صوری پیام را به فهد میدادیم و پیام بلافاصله به امیرعبدالله منتقل میشد.
2- بازدید از تبعیدگاه رضاشاه در ژوهانسبورگ[2]
روز شنبه 29/1/1377 به بازدید محل تبعید رضاشاه در ژوهانسبورگ در آفریقای جنوبی رفتیم. این محل در یکی از زیباترین مناطق ژوهانسبورگ واقع شده، بهگونهای است که تقریبا شهر در زیر پای آن قرار دارد. تبعیدگاه یک ساختمان دوطبقه دارای سه اتاق بزرگ و یک هال در طبقه اول و شش اتاقخواب در طبقه دوم است. مجموعه ساختمان و باغ جلوی آن حدود 12 هزار مترمربع مساحت دارد. این کاخ تا قبل از پیروزی انقلاب تبدیل به موزه شده بود، ولی فعلا محلی معمولی است. در طبقه دوم کاخ تراس زیبایی وجود دارد که حدود 12 متر طول و سه متر عرض دارد. اینجا همان محلی است که گفته میشود رضاشاه قدم میزد و با خود میگفت: « اعلیحضرت قدرقدرت و قوی شوکت آی...».
حمام مخصوص رضاشاه همچنان دستنخورده باقی مانده است و کاشیکاری مخصوص به خود را دارد. این کاشیکاری مثل حمامهای قدیمی تا زیر سقف نیست و نصف دیوار را میپوشاند. در مورد مرگ رضاشاه دو روایت وجود دارد؛ یکی اینکه داخل همین حمام سکته کرد و مرد و روایت دیگر اینکه در حال پایینرفتن از پلههای پشتی ساختمان زمین خورده یا سکته کرده و سپس مرده است.
از خاطراتی که از قول باغبان قدیمی باغ نقل میکنند این است که یکبار رضاشاه همراه خانمش برای خرید به فروشگاهی میرود. در داخل فروشگاه شخصی او را میشناسد و از او سؤال میکند: شما شاه ایران هستید؟ رضاشاه پاسخ مثبت میدهد. او میگوید: به چه وضعی افتادهای که مجبوری خودت خرید کنی؟ این صحبت آنچنان روی رضاشاه مغرور اثر میگذارد که به خانه بازمیگردد و تا آخر عمر از آن محل خارج نمیشود.
[1] منبع: گفتگوی تمدنها (خاطرات دیپلماتیک و سیاسی دکتر سیدمحمد صدر، سال 1379)
[2] منبع: خروج از انزوا (خاطرات دکتر سیدمحمد صدر، سال 1377)
*رئیس بخش تاریخ شفاهی وزارت امور خارجه
1- آخرین ملاقات با ملک فهد، پادشاه اسبق عربستان[1] این دیدار در تاریخ 22/5/1379 و به دلیل کسالت ملک فهد در فرصت کوتاهی انجام گرفت. در این ملاقات پیام کتبی جناب آقای خاتمی، رئیسجمهور کشورمان را که در آن زمان ریاست سازمان کنفرانس اسلامی را برعهده داشت به ایشان تسلیم کردم. آنگاه توضیحاتی را در راستای مأموریت ویژه و مضمون پیام به او ارائه دادم. ملک فهد نیز از این اقدام جناب آقای خاتمی تشکر و برای ایشان و دیگر مسئولان جمهوری اسلامی آرزوی موفقیت کرد.قبلا چندبار با ملک فهد ملاقات داشتم. هنگام انجام این ملاقاتها، اطرافیان فهد همیشه در مورد نحوه انجام آن توصیههایی داشتند؛ به عبارت دیگر ملاقات با ایشان با سلامعلیک شروع میشد و در حین فیلمبرداری پیام را میدادم و چند کلمه ردوبدل میکردیم. بعد از آن دوربینها را بیرون میبردند و قهوه میآوردند. سپس قهوه را با هم میخوردیم و ملاقات را ترک میکردیم.اما آخرینباری که به ملاقات او رفتم، به من گفتند بهمحض اینکه وارد شدید، پیام را ندهید، اول قهوه را میآورند و شما همینطور خوشوبش کنید تا فیلمبرداری انجام شود. بعد از اتمام فیلمبرداری پیام را بدهید. گفتم: بسیار خب. البته مشخص بود که ایندفعه فهد حال خیلی مناسبی ندارد. به همین خاطر همراه خود مشاوری داشت که میگفتند فقط حرفهای او را درک میکند. وقتی در اتاق نشستم، مشاور شروع به صحبت کرد و گفت که آقای صدر از ایران آمده و راجع به ایران صحبت کرد. فیلمبرداری هم به پایان رسید و خبرنگاران محل ملاقات را ترک کردند. بعد به او گفتم حامل پیام رئیسجمهور هستم و مطالب کوتاهی را بیان کردم. سپس بلند شدم و پیام را به سمت او بردم که ناگهان دیدم دستانش را پایینتر از دستانم گرفته است. در آن لحظه دانستم فهد بینایی خود را از دست داده و اطرافیانش نخواسته بودند که این صحنه به تصویر کشیده شود. حتما میدانید که پاهای فهد قبلا فلج شده بود و روی ویلچر مینشست. به همین خاطر هرموقع حال او را میپرسیدیم، میگفت: حالم خوب است فقط این پاهام...، ولی ایندفعه چشمهایش هم نمیدید. ولی مهم این است که فهد را تا آخرین لحظه عمرش نگاه داشتند.خاطرم هست هنگامی که جناب آقای خاتمی به عربستان سفر کردند، فهد را روی ویلچر به فرودگاه آورده بودند که این امر پیش از این سابقه نداشت. بعد از اتمام مراسم استقبال و رفتن همه، وقتی که خواستند فهد را ببرند؛ امیرعبدالله همه را کنار زد و خودش ویلچر را گرفت و فهد را برد. آنها این اندازه سلسلهمراتب را رعایت میکردند. درحالیکه همانموقع امیرعبدالله ولیعهد بود و کشور را اداره میکرد و ما هم به طور صوری پیام را به فهد میدادیم و پیام بلافاصله به امیرعبدالله منتقل میشد.
2- بازدید از تبعیدگاه رضاشاه در ژوهانسبورگ[2]
روز شنبه 29/1/1377 به بازدید محل تبعید رضاشاه در ژوهانسبورگ در آفریقای جنوبی رفتیم. این محل در یکی از زیباترین مناطق ژوهانسبورگ واقع شده، بهگونهای است که تقریبا شهر در زیر پای آن قرار دارد. تبعیدگاه یک ساختمان دوطبقه دارای سه اتاق بزرگ و یک هال در طبقه اول و شش اتاقخواب در طبقه دوم است. مجموعه ساختمان و باغ جلوی آن حدود 12 هزار مترمربع مساحت دارد. این کاخ تا قبل از پیروزی انقلاب تبدیل به موزه شده بود، ولی فعلا محلی معمولی است. در طبقه دوم کاخ تراس زیبایی وجود دارد که حدود 12 متر طول و سه متر عرض دارد. اینجا همان محلی است که گفته میشود رضاشاه قدم میزد و با خود میگفت: « اعلیحضرت قدرقدرت و قوی شوکت آی...».
حمام مخصوص رضاشاه همچنان دستنخورده باقی مانده است و کاشیکاری مخصوص به خود را دارد. این کاشیکاری مثل حمامهای قدیمی تا زیر سقف نیست و نصف دیوار را میپوشاند. در مورد مرگ رضاشاه دو روایت وجود دارد؛ یکی اینکه داخل همین حمام سکته کرد و مرد و روایت دیگر اینکه در حال پایینرفتن از پلههای پشتی ساختمان زمین خورده یا سکته کرده و سپس مرده است.
از خاطراتی که از قول باغبان قدیمی باغ نقل میکنند این است که یکبار رضاشاه همراه خانمش برای خرید به فروشگاهی میرود. در داخل فروشگاه شخصی او را میشناسد و از او سؤال میکند: شما شاه ایران هستید؟ رضاشاه پاسخ مثبت میدهد. او میگوید: به چه وضعی افتادهای که مجبوری خودت خرید کنی؟ این صحبت آنچنان روی رضاشاه مغرور اثر میگذارد که به خانه بازمیگردد و تا آخر عمر از آن محل خارج نمیشود.
[1] منبع: گفتگوی تمدنها (خاطرات دیپلماتیک و سیاسی دکتر سیدمحمد صدر، سال 1379)
[2] منبع: خروج از انزوا (خاطرات دکتر سیدمحمد صدر، سال 1377)
*رئیس بخش تاریخ شفاهی وزارت امور خارجه