دامي كه نبايد در آن افتاد دامي كه نبايد در آن افتاد
پيرمحمد ملازهي
اول: حادثه تروريستي جاده زاهدان- خاش با هر نام و هر انگيزهاي كه صورت گرفته باشد، عملي محكوم است. تجربه در همه جوامع بارها ثابت كرده است كه هيچ مطالبهاي را چه حقوقي و چه مذهبي نميتوان از راه عمليات كور تروريستي به دست آورد.
دوم: تروريسم ريشه در فقر و جهل دارد. با كمال تأسف بايد گفت اين هر دو عامل در جغرافياي گستردهاي از جنوب خراسان تا بخشهايي از استانهاي كرمان، هرمزگان و سيستانوبلوچستان در داخل و ادامه آن تا ايالتهاي همجوار در پاكستان و افغانستان وجود دارد. اين سطح گسترده جغرافيايي دو ويژگي مشخص دارد:
1- حضور قوميت بلوچ و 2- حضور اكثريت اهل سنت.
واقعيت تلخی كه زمينه ظهور و بروز جريانهاي ضدسيستمي در اين بخش تقسيمشده است، به لحاظ سياسي بين سه كشور جمهوري اسلامي ايران و پاكستان و افغانستان روي ميدهد. خلأ قدرت در فراتر از مرزهاي سياسي مرتبط با جغرافياي شرق كشور و اعمال تكبعدي قدرت درون اين جغرافيا است. اين منطقه با فقر فرهنگي و فقر مادي خطرناكي روبهروست و اگر اين فقر تركيبشده با مطالبات پاسخدادهنشدهاي را در نگاهي تكبعدي در داخل و بدون توجه به واقعيتهاي تقويتكننده آن در خارج از مرزهاي سياسي و آن هم صرفا در بعد
نظامي- امنيتي مورد توجه قرار دهيم و از عوامل مؤثر ديگر غفلت كنيم، راهحل پايدار و مطلوب دستيافتني نخواهد بود. بنابراين واقعيت منطقه را بايد آنطور كه هست و نه آنطور كه ما دوست داريم، در نظر گرفت. پاسخ اين مشكل برخورد موضعي در نگاهي صرفا نظامي- امنيتي نيست.
سوم: عمليات در قالب انتحاري آن در جاده خاش- زاهدان جدا از تروريستيبودن و محكوميت آن پديدهاي بومي نيست و علتهاي متنوعتري دارد. اينگونه عمليات تروريستي در شرق كشور وارداتي است و زمينه در سه واقعيت دارد. انكار هركدام از اين زمينهها بيهوده است و راهحل نهايي را دشوارتر خواهد كرد. اين سه زمينه را ميتوان چنين خلاصه كرد:
1- زمينههاي داخلي: توسعه نامتوازن شرق كشور با مركز، وجود احساس تبعيض و بهرهوري اقتصادي و رفاه اجتماعي.
2- زمينههاي منطقهاي: همجواري مردم منطقه با ويژگيهاي مشابه قومي و مذهبي با كمبود اقتدار حاكميتي در پاكستان و افغانستان و وجود خلأ قدرت زمينهساز سوءاستفاده قدرتهاي خارج از منطقه و صورتبنديشده رقابتهاي سياسي با قابليت مذاكره و حل سياسي با رقابتهاي ايدئولوژيكشده غيرقابل مذاكره و حل سياسي بين دو گفتمان سلفيت جهادي به رهبري عربستان سعودي و گفتمان انقلاب اسلامي به رهبري ايران.
3- زمينههاي بينالمللي: تشديد تضادها بين جمهوري اسلامي ايران با گفتمان انقلاب اسلامي و قدرت هژمون آمريكا با ماهيت استكباري و با هدف براندازي نظام اسلامي.
چهارم: دام پهنشده براي ايران؛ ائتلاف خطرناك تركيبي جهاني منطقهاي ناتو عربي- اسلامي حول محور عربستان سعودي و انديشه سلفيت تركيبي که منشأ در شبهقاره هندي دارد و در دوران جهاد عليه اشغال افغانستان به وسيله اتحاد شوروي سابق در پيشاور پاكستان به هم رسيدند و واژه جهاد مقدس اختراعشده در حال شكلگيري است. در اين ائتلاف كه هدف آشكار آن ضديت با گفتمان اسلامي نشئتگرفته از ايران است، قدرت هژمون آمريكا- قدرتهاي منطقهاي، اسرائيل- عربستان سعودي، امارات متحده عربي در حال گستراندن دام براي ايران، پاكستان و افغانستان در جغرافياي شرق ايران و تداوم جغرافياي قومي- مذهبي در مناطق همجوار جغرافياي طبيعي با عدم اقتدار يا اقتدار كم هستند. هدف تاكتيكي سوءاستفاده از عنصر قوميت بلوچ و اهل سنت منطقه در صورتبندي شيعه و سني در بعد مذهبي و بلوچ و فارس در بعد قومي- زباني است. اين دام به خودي خود خطرناك است اما خطرناكتر از آن زماني است كه در داخل ايران به درستي فهم نشود و ذهنها در مسيري هدايت شود كه پاسخ در اعمال قدرت، نه صرفا درون مرزها بلكه در خارج از مرزهاي سياسي تصور شود.
معناي اين تصور آن است كه حاكميت در پاكستان را بدون شناخت و تفكيك نيروهاي تأثيرگذار آن يكپارچه در نظر بگيريم و در عمليات انتحاري
زاهدان- خاش كه جيشالعدل مسئوليت آن را پذيرفته است، تمامي تقصيرها را متوجه پاكستان كنيم.
اين تلقي در همان حال كه سطحي است و ساخت قدرت در پاكستان و عدم اقتدار كامل آن را در ايالت بلوچستان همجوار با استان سيستانوبلوچستان در نظر نميگيرد و تفاوتي بين دولت حزبي ناتوان- ارتش و بخش امنيتي موسوم به آياسآي قائل نيست، واقعيت مهمتري را ناديده ميگيرد و آن تلاش مشترك آمريكا، اسرائيل، عربستان سعودي و امارات متحده عربي است كه درصددند با ديپلماسي «دلار» پاكستان را در شرايط اضطرار با موضع ضدايراني براندازانه همراه كنند. منافع ملي و امنيتي پاكستان در همراهي با اين روند خطرناك براي كل منطقه و جهان اسلام نيست و مجموعه حاكميت در پاكستان به اين واقعيت آگاهي دارد اما هيچ تضميني وجود ندارد كه وقتي ما كل حاكميت را در پاكستان يكدست و همراه با جريان برانداز تصور كنيم و از زبان تهديد بهره بگيريم، اين كشور را در معرض سقوط در دام پهنشده عليه ايران قرار ندهيم. اين يك خطاي راهبردي است كه بايد از آن پرهيز جدي كرد. منافع ملي و امنيتي پاكستان حفظ سياست متوازن گذشته در مناسبات با ايران و عربستان هر دو است. كليت حاكميت در پاكستان اين سياست را به درستي درك ميكند و همين درك است كه پاكستان را در جايگاه ميانجيگرانهاي قرار
ميدهد. سوقدادن پاكستان به ائتلاف عربي- اسرائيلي- آمريكايي خطاي راهبردي است كه تحت هيچ شرايطي نبايد تن به آن داد.در مورد افغانستان و مناطق همجوار با شرق ايران همين واقعيت حتي پررنگتر از آن وجود دارد.
پنجم: اين پرسش بسيار مهم و حياتي است؛ راستي چه بايد كرد؟! چند نكته مهم وجود دارد:
1- نگاه صرفا نظامي در جغرافياي شرق كشور و امتداد آن در مناطق مرزي ولايتهاي همجوار افغانستان و ايالت بلوچستان پاكستان پاسخگو نيست و راهحل قطعي و پايدار به دست نميدهد. زبان تهديد نسبت به همسايگان كماقتدار در اين منطقه جغرافيايي خطاي راهبردي است. منطقه را بايد يكپارچه ديد و راهحلهاي بلندمدت در نگاهي توسعهاي را مدنظر قرار داد. ايران ميتواند و امكانات مادي و انساني آن را در اختيار دارد و بايد در نگاه واقعبينانه تمدني-اسلامي-ايراني به منطقه نگاه كند و طرحهاي مشترك توسعهاي- رفاهي را در ارتباط با اهل سنت و قوميتهاي ساكن در اين جغرافيا بدون تبعيض قومي و مذهبي عملياتي كند.
2- پاكستان و افغانستان دو همسايه با اقتدار كم در جوار ايران در معرض سقوط در ديپلماسي «دلار» عربستان سعودي، امارات متحده عربي، آمريكا و اسرائيل قرار دارند. صورتبندي رقابتهاي سياسي ايدئولوژيكشده در قالب شيعه و سني، هدف براندازان گفتمان انقلاب اسلامي است و به طور جد بايد از اين دام فاصله گرفت.
3- برطرفكردن احساس تبعيض قومي و مذهبي و برنامهريزي در جهت قراردادن كل منطقه و جغرافياي سيستانوبلوچستان، خراسان جنوبي، جنوب استان كرمان و هرمزگان در مدار توسعه متوازن و تلاش در جهت كاهش فاصله توسعه اين جغرافيا با مركز و ساير مناطق برخوردار كشور الزامي است و زمينه رشد جريانهاي افراطي با طرح ادعاهاي تأمين حقوق قومي و مذهبي را از بين خواهد برد.
4- بندر چابهار يك فرصت طلايي در دوران خاص و بدون تكرار تاريخي است كه ميتواند نهتنها محور شرق مورد بحث ايران را در مدار توسعه متوازن و همهجانبه قرار دهد بلكه با قابليت خط ترانزيت افغانستان و پنج كشور سياسي مركزي را از محاصرهشدگي در خشكي نجات دهد و توسعه را در كل حوزه تمدني- اسلامي- ايراني تسهيل كند. اما به روشني بايد گفت كه فرصت طلايي و تاريخي چابهار را نميتوان بدون درنظرگرفتن مردم بومي در گستره شرق ايران و در مناسباتي ناروشن و شايعهپذير به فرصتي واقعي تبديل كرد. حتي ممكن است اگر همين روند ادامه يابد كه در عمل چابهار مرفه در منطقه آزاد و فقير در منطقه بومي كه نبايد آمارهاي انتشاريافته چابهار را به صورت پرجمعيتترين شهر حاشيهنشين تبديل كرده است. چابهار به جاي فرصت با گذشت زمان تبديل به تهديد خواهد شد.
4- تلاش جهت حفظ موضع كنوني پاكستان و پرهيز از سوقدادن كامل آن به طرف ائتلاف موردنظر گفتمان برانداز الزامي است. ايران و پاكستان منافع مشترك و تهديد مشترك دارند. در نگاهي فرافكنانه قراردادن پاكستان در كنار عربستان سعودي و امارات متحده عربي به عنوان مقصران اصلي عمليات ترويستي جاده خاش- زاهدان نه تنها مشكلي را حل نميكند كه سوقدادن پاكستان به ائتلاف برانداز را تسريع خواهد كرد.
5- واقعيت آن است كه اصل رقابتهاي منطقهاي ميان ايران و عربستان سعودي، سياسي و براساس الگوي اسلامي قدرت است. هر دو كشور الگوي خود را در قالب اسلام ناب راهحلي ميدانند كه به عنوان قدرت مشروع اسلامي قابل ارائه به جهان اسلام است. نياز متقابلي وجود دارد كه رقابتهاي ايدئولوژيك را به سطح رقابتهاي سياسي بازگرداند. برندگان اين صورتبندي رقابتهاي موجود خطرناك و به زيان جهان اسلام و عامل تفرقه و منافع آن در جيب اسرائيل و آمريكا ريخته خواهد شد. و كلام پاياني و تكرار پرسش اول آيا ايران با چشماني باز دام گستردهشده براندازي را خواهد ديد و از آن فاصله خواهد گرفت يا پاكستان را به موضعي سوق خواهد داد كه گوشه اين دام را بگسترد و گستردهتر كند؟
اول: حادثه تروريستي جاده زاهدان- خاش با هر نام و هر انگيزهاي كه صورت گرفته باشد، عملي محكوم است. تجربه در همه جوامع بارها ثابت كرده است كه هيچ مطالبهاي را چه حقوقي و چه مذهبي نميتوان از راه عمليات كور تروريستي به دست آورد.
دوم: تروريسم ريشه در فقر و جهل دارد. با كمال تأسف بايد گفت اين هر دو عامل در جغرافياي گستردهاي از جنوب خراسان تا بخشهايي از استانهاي كرمان، هرمزگان و سيستانوبلوچستان در داخل و ادامه آن تا ايالتهاي همجوار در پاكستان و افغانستان وجود دارد. اين سطح گسترده جغرافيايي دو ويژگي مشخص دارد:
1- حضور قوميت بلوچ و 2- حضور اكثريت اهل سنت.
واقعيت تلخی كه زمينه ظهور و بروز جريانهاي ضدسيستمي در اين بخش تقسيمشده است، به لحاظ سياسي بين سه كشور جمهوري اسلامي ايران و پاكستان و افغانستان روي ميدهد. خلأ قدرت در فراتر از مرزهاي سياسي مرتبط با جغرافياي شرق كشور و اعمال تكبعدي قدرت درون اين جغرافيا است. اين منطقه با فقر فرهنگي و فقر مادي خطرناكي روبهروست و اگر اين فقر تركيبشده با مطالبات پاسخدادهنشدهاي را در نگاهي تكبعدي در داخل و بدون توجه به واقعيتهاي تقويتكننده آن در خارج از مرزهاي سياسي و آن هم صرفا در بعد
نظامي- امنيتي مورد توجه قرار دهيم و از عوامل مؤثر ديگر غفلت كنيم، راهحل پايدار و مطلوب دستيافتني نخواهد بود. بنابراين واقعيت منطقه را بايد آنطور كه هست و نه آنطور كه ما دوست داريم، در نظر گرفت. پاسخ اين مشكل برخورد موضعي در نگاهي صرفا نظامي- امنيتي نيست.
سوم: عمليات در قالب انتحاري آن در جاده خاش- زاهدان جدا از تروريستيبودن و محكوميت آن پديدهاي بومي نيست و علتهاي متنوعتري دارد. اينگونه عمليات تروريستي در شرق كشور وارداتي است و زمينه در سه واقعيت دارد. انكار هركدام از اين زمينهها بيهوده است و راهحل نهايي را دشوارتر خواهد كرد. اين سه زمينه را ميتوان چنين خلاصه كرد:
1- زمينههاي داخلي: توسعه نامتوازن شرق كشور با مركز، وجود احساس تبعيض و بهرهوري اقتصادي و رفاه اجتماعي.
2- زمينههاي منطقهاي: همجواري مردم منطقه با ويژگيهاي مشابه قومي و مذهبي با كمبود اقتدار حاكميتي در پاكستان و افغانستان و وجود خلأ قدرت زمينهساز سوءاستفاده قدرتهاي خارج از منطقه و صورتبنديشده رقابتهاي سياسي با قابليت مذاكره و حل سياسي با رقابتهاي ايدئولوژيكشده غيرقابل مذاكره و حل سياسي بين دو گفتمان سلفيت جهادي به رهبري عربستان سعودي و گفتمان انقلاب اسلامي به رهبري ايران.
3- زمينههاي بينالمللي: تشديد تضادها بين جمهوري اسلامي ايران با گفتمان انقلاب اسلامي و قدرت هژمون آمريكا با ماهيت استكباري و با هدف براندازي نظام اسلامي.
چهارم: دام پهنشده براي ايران؛ ائتلاف خطرناك تركيبي جهاني منطقهاي ناتو عربي- اسلامي حول محور عربستان سعودي و انديشه سلفيت تركيبي که منشأ در شبهقاره هندي دارد و در دوران جهاد عليه اشغال افغانستان به وسيله اتحاد شوروي سابق در پيشاور پاكستان به هم رسيدند و واژه جهاد مقدس اختراعشده در حال شكلگيري است. در اين ائتلاف كه هدف آشكار آن ضديت با گفتمان اسلامي نشئتگرفته از ايران است، قدرت هژمون آمريكا- قدرتهاي منطقهاي، اسرائيل- عربستان سعودي، امارات متحده عربي در حال گستراندن دام براي ايران، پاكستان و افغانستان در جغرافياي شرق ايران و تداوم جغرافياي قومي- مذهبي در مناطق همجوار جغرافياي طبيعي با عدم اقتدار يا اقتدار كم هستند. هدف تاكتيكي سوءاستفاده از عنصر قوميت بلوچ و اهل سنت منطقه در صورتبندي شيعه و سني در بعد مذهبي و بلوچ و فارس در بعد قومي- زباني است. اين دام به خودي خود خطرناك است اما خطرناكتر از آن زماني است كه در داخل ايران به درستي فهم نشود و ذهنها در مسيري هدايت شود كه پاسخ در اعمال قدرت، نه صرفا درون مرزها بلكه در خارج از مرزهاي سياسي تصور شود.
معناي اين تصور آن است كه حاكميت در پاكستان را بدون شناخت و تفكيك نيروهاي تأثيرگذار آن يكپارچه در نظر بگيريم و در عمليات انتحاري
زاهدان- خاش كه جيشالعدل مسئوليت آن را پذيرفته است، تمامي تقصيرها را متوجه پاكستان كنيم.
اين تلقي در همان حال كه سطحي است و ساخت قدرت در پاكستان و عدم اقتدار كامل آن را در ايالت بلوچستان همجوار با استان سيستانوبلوچستان در نظر نميگيرد و تفاوتي بين دولت حزبي ناتوان- ارتش و بخش امنيتي موسوم به آياسآي قائل نيست، واقعيت مهمتري را ناديده ميگيرد و آن تلاش مشترك آمريكا، اسرائيل، عربستان سعودي و امارات متحده عربي است كه درصددند با ديپلماسي «دلار» پاكستان را در شرايط اضطرار با موضع ضدايراني براندازانه همراه كنند. منافع ملي و امنيتي پاكستان در همراهي با اين روند خطرناك براي كل منطقه و جهان اسلام نيست و مجموعه حاكميت در پاكستان به اين واقعيت آگاهي دارد اما هيچ تضميني وجود ندارد كه وقتي ما كل حاكميت را در پاكستان يكدست و همراه با جريان برانداز تصور كنيم و از زبان تهديد بهره بگيريم، اين كشور را در معرض سقوط در دام پهنشده عليه ايران قرار ندهيم. اين يك خطاي راهبردي است كه بايد از آن پرهيز جدي كرد. منافع ملي و امنيتي پاكستان حفظ سياست متوازن گذشته در مناسبات با ايران و عربستان هر دو است. كليت حاكميت در پاكستان اين سياست را به درستي درك ميكند و همين درك است كه پاكستان را در جايگاه ميانجيگرانهاي قرار
ميدهد. سوقدادن پاكستان به ائتلاف عربي- اسرائيلي- آمريكايي خطاي راهبردي است كه تحت هيچ شرايطي نبايد تن به آن داد.در مورد افغانستان و مناطق همجوار با شرق ايران همين واقعيت حتي پررنگتر از آن وجود دارد.
پنجم: اين پرسش بسيار مهم و حياتي است؛ راستي چه بايد كرد؟! چند نكته مهم وجود دارد:
1- نگاه صرفا نظامي در جغرافياي شرق كشور و امتداد آن در مناطق مرزي ولايتهاي همجوار افغانستان و ايالت بلوچستان پاكستان پاسخگو نيست و راهحل قطعي و پايدار به دست نميدهد. زبان تهديد نسبت به همسايگان كماقتدار در اين منطقه جغرافيايي خطاي راهبردي است. منطقه را بايد يكپارچه ديد و راهحلهاي بلندمدت در نگاهي توسعهاي را مدنظر قرار داد. ايران ميتواند و امكانات مادي و انساني آن را در اختيار دارد و بايد در نگاه واقعبينانه تمدني-اسلامي-ايراني به منطقه نگاه كند و طرحهاي مشترك توسعهاي- رفاهي را در ارتباط با اهل سنت و قوميتهاي ساكن در اين جغرافيا بدون تبعيض قومي و مذهبي عملياتي كند.
2- پاكستان و افغانستان دو همسايه با اقتدار كم در جوار ايران در معرض سقوط در ديپلماسي «دلار» عربستان سعودي، امارات متحده عربي، آمريكا و اسرائيل قرار دارند. صورتبندي رقابتهاي سياسي ايدئولوژيكشده در قالب شيعه و سني، هدف براندازان گفتمان انقلاب اسلامي است و به طور جد بايد از اين دام فاصله گرفت.
3- برطرفكردن احساس تبعيض قومي و مذهبي و برنامهريزي در جهت قراردادن كل منطقه و جغرافياي سيستانوبلوچستان، خراسان جنوبي، جنوب استان كرمان و هرمزگان در مدار توسعه متوازن و تلاش در جهت كاهش فاصله توسعه اين جغرافيا با مركز و ساير مناطق برخوردار كشور الزامي است و زمينه رشد جريانهاي افراطي با طرح ادعاهاي تأمين حقوق قومي و مذهبي را از بين خواهد برد.
4- بندر چابهار يك فرصت طلايي در دوران خاص و بدون تكرار تاريخي است كه ميتواند نهتنها محور شرق مورد بحث ايران را در مدار توسعه متوازن و همهجانبه قرار دهد بلكه با قابليت خط ترانزيت افغانستان و پنج كشور سياسي مركزي را از محاصرهشدگي در خشكي نجات دهد و توسعه را در كل حوزه تمدني- اسلامي- ايراني تسهيل كند. اما به روشني بايد گفت كه فرصت طلايي و تاريخي چابهار را نميتوان بدون درنظرگرفتن مردم بومي در گستره شرق ايران و در مناسباتي ناروشن و شايعهپذير به فرصتي واقعي تبديل كرد. حتي ممكن است اگر همين روند ادامه يابد كه در عمل چابهار مرفه در منطقه آزاد و فقير در منطقه بومي كه نبايد آمارهاي انتشاريافته چابهار را به صورت پرجمعيتترين شهر حاشيهنشين تبديل كرده است. چابهار به جاي فرصت با گذشت زمان تبديل به تهديد خواهد شد.
4- تلاش جهت حفظ موضع كنوني پاكستان و پرهيز از سوقدادن كامل آن به طرف ائتلاف موردنظر گفتمان برانداز الزامي است. ايران و پاكستان منافع مشترك و تهديد مشترك دارند. در نگاهي فرافكنانه قراردادن پاكستان در كنار عربستان سعودي و امارات متحده عربي به عنوان مقصران اصلي عمليات ترويستي جاده خاش- زاهدان نه تنها مشكلي را حل نميكند كه سوقدادن پاكستان به ائتلاف برانداز را تسريع خواهد كرد.
5- واقعيت آن است كه اصل رقابتهاي منطقهاي ميان ايران و عربستان سعودي، سياسي و براساس الگوي اسلامي قدرت است. هر دو كشور الگوي خود را در قالب اسلام ناب راهحلي ميدانند كه به عنوان قدرت مشروع اسلامي قابل ارائه به جهان اسلام است. نياز متقابلي وجود دارد كه رقابتهاي ايدئولوژيك را به سطح رقابتهاي سياسي بازگرداند. برندگان اين صورتبندي رقابتهاي موجود خطرناك و به زيان جهان اسلام و عامل تفرقه و منافع آن در جيب اسرائيل و آمريكا ريخته خواهد شد. و كلام پاياني و تكرار پرسش اول آيا ايران با چشماني باز دام گستردهشده براندازي را خواهد ديد و از آن فاصله خواهد گرفت يا پاكستان را به موضعي سوق خواهد داد كه گوشه اين دام را بگسترد و گستردهتر كند؟