|

مطالعات فرهنگی چیست

مطالعات فرهنگی شاخه‌ای از نظریه انتقادی است که تقریبا طی دو دهه گذشته به طور جدی در ایران دنبال شده است. کتاب‌های بسیاری در این حوزه ترجمه و معرفی شده‌اند و یکی از مهم‌ترین آثار در این زمینه کتاب «مطالعات فرهنگی» با ویراستاری سامون دیورینگ است. این کتاب برگزیده‌ای از مقالات منتخب مطالعات فرهنگی است که می‌تواند نقطه آغازی باشد برای آشنایی با این حوزه مطالعاتی که توجه بسیاری به آن جلب شده است. ترجمه این کتاب به تازگی به همت انتشارات علمی و فرهنگی پس از 15 سال دوباره منتشر شده است. پیش‌تر در سال 1382 نشر تلخون (اداره کل پژوهش‌های سیما) ترجمه نیما ملک‌محمدی و شهریار وقفی‌پور را منتشر کرده بود. این کتاب شامل مجموعه مقالاتی است از مهم‌ترین و سرشناس‌ترین متفکران این حوزه که از جمله می‌توان به آدورنو و هورکهایمر، رولان بارت، جیمز کلیفورد، میشل دوسرتیو، میشل فوکو، فرانسوا لیوتار، ادوراد سوجا، گایاتری اسپیواک، استوارت هال، نانسی فریزر، ریموند ویلیامز و دیگران اشاره کرد.
با مطالعه مقالات این کتاب روشن می‌شود که مطالعات فرهنگی روش یا قاعده‌ای دانشگاهی مثل دیگر رشته‌ها نیست. این رشته نه روش‌شناسی معینی دارد، نه در پژوهش به طور واضح حوزه‌های مشخصی را شامل می‌شود. البته، به قول سرویراستار کتاب مطالعات فرهنگی، چنان‌که از نامش برمی‌آید، مطالعه فرهنگ یا به طور دقیق‌تر مطالعه فرهنگ معاصر است. اما این تعریف چندان روشنگر نیست و نشان نمی‌دهد که مطالعات فرهنگی دقیقا به چه معناست. حتی با فرض اینکه بدانیم این «فرهنگ معاصر» دقیقا چیست، باز به هزار و یک روش می‌توان آن را تحلیل و بررسی کرد: مثلا از نظر جامعه‌شناختی می‌شود به «شیوه‌ای عینی» بنیادها و کارکردهایش را طوری تشریح کرد که گویی به نظامی بزرگ و تنظیم‌شده تعلق دارد. همچنین از منظر علم اقتصاد می‌شود تأثیرات سرمایه‌گذاری و دادوستد را بر تولیدات فرهنگی تبیین کرد. به طور سنتی هم می‌توان به شیوه انتقادی شکل‌های عمده (مثل ادبیات) یا متون یا تصاویر خاص را ستایش کرد. از این‌رو، چه‌بسا بتوان مطالعات فرهنگی را ترکیبی دانست از جامعه‌شناسی، نظریه اجتماعی، نظریه ادبی، مطالعات فیلم، انسان‌شناسی فرهنگی، تاریخ و نقد هنر برای مطالعه پدیده‌های فرهنگی در جوامع صنعتی و چند رشته دیگر. عمده دغدغه متفکران و پژوهشگران مطالعات فرهنگی اغلب این موضوع است که چطور پدیده‌ای خاص به ایدئولوژی، نژاد، طبقه اجتماعی یا جنسیت مرتبط می‌شود. مع‌الوصف، این پرسش همچنان بی‌پاسخ می‌ماند که آیا مطالعات فرهنگی به این اشکال تثبیت‌شده تحلیل جهت خاص خودش را می‌بخشد؟ تقریبا می‌توان گفت پاسخ دقیق و روشنی برای این پرسش وجود ندارد، اما دیورینگ برای آشنایی با آن دسته از اشکال تحلیلی که بدین شیوه توسعه یافتند به دو چهره اصلی می‌پردازد که معرف مطالعات فرهنگی در ابتدای ظهور آن در دهه 1950 در بریتانیا بودند: هوگارت و ویلیامز.
در همین راستا، تاریخچه مختصری از مطالعات فرهنگی ارائه می‌شود که در فهم خاستگاه‌ این حوزه از نظریه انتقادی بسیار سودمند است. مطالعات فرهنگی در دهه 1950 و از درون شکلی از مطالعات ادبی سربرآورد که معروف بود به لیویزیسم. لیویزیسم کوششی بود برای اشاعه و پخش دوباره چیزی که اکنون به گونه‌ای عام، به تأسی از بوردیو، سرمایه فرهنگی نامیده می‌شود. مطالعات فرهنگی از طریق کارهای هوگارت و ویلیامز توسعه یافت که متعلق به طبقه کارگر انگلستان و از اساتید بنام و تأثیرگذار دانشگاه آن زمان بودند. هم‌زمان با نابودی زندگی طبقه کارگر مطالعات فرهنگی در مسیری که هوگارت مشخص کرده بود پیش می‌رفت. با این‌حال، شاید بتوان بنیان‌گذاران مطالعات فرهنگی را به صورت کلی نظریه‌پردازانی همچون آدورنو، هورکهایمر، آلتوسر، بارت، بوردیو، سرتیو، فوکو، لاکان و حتی فروید، مارکس، گرامشی، باختین، سوسور، تامپسون و هال دانست. طبق تحلیل این کتاب، درنظرگرفتن مطالعات فرهنگی به عنوان حوزه‌ای چندرشته‌ای، از نظر علمی، میدان دسترسی این رشته را درون نهادها افزایش می‌دهد، با این‌حال، به گونه‌ای مسئله‌ساز آن را به سمت عینیت و ابژکتیویته سوق می‌دهد. البته نمی‌توان کتمان کرد که بخش عمده مواد خام و مصالح مطالعه در علوم انسانی به مشغولیت سیاسی نمی‌انجامند. از این‌رو، این کتاب در پی آن دسته از مطالعاتی است که یک وظیفه‌ سیاسی، هرچند محو، بر عهده دارند و آن دقیقا ناتوانی آنها از شرکت در فرهنگ رسانه‌ای یا بازار است. کتاب می‌کوشد نشان دهد چندرشته‌ای‌بودن به معنای مقوله‌ای است که مطالعات فرهنگی درگیر را به جای نوعی تخصص‌گرایی دانشگاهی به عنوان نقطه عطفی انتقادی درون حوزه‌ای بزرگ‌تر و گسترده‌تر در نظر می‌گیرد که کاملا سیاسی نشده و از این‌رو روشی است برای تقویت تفاوت‌های درون حوزه علوم انسانی، آن هم در دورانی که مدیریت‌گرایی جهانی غالب است. از این‌رو، باید گفت مدیریت‌گرایی جهانی چرخش دانشگاهی به سمت فرهنگ را در مجموعه رویه‌هایی مستحکم می‌کند که باید در برابر آنها مطالعات فرهنگی دخیل به بهترین شکل خود را درون علوم انسانی و اجتماعی به عنوان نقطه عطفی انتقادی و سیال مستقر کند، بی‌آنکه زیر بار رشته‌ای خاص از بین برود یا به بینارشته‌‌گرایی گسترده‌‌تری در عرصه فرهنگ بینجامد. مقالات این کتاب نسبتا جامع در هشت فصل تنظیم شده و موضوعات زیر را دربر می‌گیرد: نظریه و روش، زمان و فضا، ناسیونالیسم و جهانی‌شدن، قومیت و چندفرهنگ‌گرایی، کارناوال و آرمانشهر، مصرف و بازار، اوقات فراغت، رسانه‌ها و عرصه عمومی. از جمله مقالات این کتاب می‌توان به «صنعت فرهنگ‌سازی» (آدورنو و هورکهایمر)، «معنای پست‌مدرن» (لیوتار)، «فضا، قدرت و دانش» (فوکو)، «نظریه انتقادی اجتماعی» (سوجا)، «تاملات پراکنده در باب مساله مطالعات فرهنگی» (اسپیواک)، «انقلاب ارزش‌ها» (هوکز)، «سرگرمی و آرمانشهر» (دایر)، «پروژه‌هایی برای مراکز خرید» (موریس)، «نظام جادویی تبلیغات» (ویلیامز)، «کارکرد خرده‌فرهنگ» (هبیج)، «توصیف فرهنگ موسیقی راک« (ویل استراو)، «بازاندیشی عرصه عمومی» (نانسی فریزر) و «ساخته‌شدن فرهنگ‌های در تبعید: کانال‌های تلویزیونی ایرانی در لس‌آنجلس» (حمید نفیسی) اشاره کرد.

مطالعات فرهنگی شاخه‌ای از نظریه انتقادی است که تقریبا طی دو دهه گذشته به طور جدی در ایران دنبال شده است. کتاب‌های بسیاری در این حوزه ترجمه و معرفی شده‌اند و یکی از مهم‌ترین آثار در این زمینه کتاب «مطالعات فرهنگی» با ویراستاری سامون دیورینگ است. این کتاب برگزیده‌ای از مقالات منتخب مطالعات فرهنگی است که می‌تواند نقطه آغازی باشد برای آشنایی با این حوزه مطالعاتی که توجه بسیاری به آن جلب شده است. ترجمه این کتاب به تازگی به همت انتشارات علمی و فرهنگی پس از 15 سال دوباره منتشر شده است. پیش‌تر در سال 1382 نشر تلخون (اداره کل پژوهش‌های سیما) ترجمه نیما ملک‌محمدی و شهریار وقفی‌پور را منتشر کرده بود. این کتاب شامل مجموعه مقالاتی است از مهم‌ترین و سرشناس‌ترین متفکران این حوزه که از جمله می‌توان به آدورنو و هورکهایمر، رولان بارت، جیمز کلیفورد، میشل دوسرتیو، میشل فوکو، فرانسوا لیوتار، ادوراد سوجا، گایاتری اسپیواک، استوارت هال، نانسی فریزر، ریموند ویلیامز و دیگران اشاره کرد.
با مطالعه مقالات این کتاب روشن می‌شود که مطالعات فرهنگی روش یا قاعده‌ای دانشگاهی مثل دیگر رشته‌ها نیست. این رشته نه روش‌شناسی معینی دارد، نه در پژوهش به طور واضح حوزه‌های مشخصی را شامل می‌شود. البته، به قول سرویراستار کتاب مطالعات فرهنگی، چنان‌که از نامش برمی‌آید، مطالعه فرهنگ یا به طور دقیق‌تر مطالعه فرهنگ معاصر است. اما این تعریف چندان روشنگر نیست و نشان نمی‌دهد که مطالعات فرهنگی دقیقا به چه معناست. حتی با فرض اینکه بدانیم این «فرهنگ معاصر» دقیقا چیست، باز به هزار و یک روش می‌توان آن را تحلیل و بررسی کرد: مثلا از نظر جامعه‌شناختی می‌شود به «شیوه‌ای عینی» بنیادها و کارکردهایش را طوری تشریح کرد که گویی به نظامی بزرگ و تنظیم‌شده تعلق دارد. همچنین از منظر علم اقتصاد می‌شود تأثیرات سرمایه‌گذاری و دادوستد را بر تولیدات فرهنگی تبیین کرد. به طور سنتی هم می‌توان به شیوه انتقادی شکل‌های عمده (مثل ادبیات) یا متون یا تصاویر خاص را ستایش کرد. از این‌رو، چه‌بسا بتوان مطالعات فرهنگی را ترکیبی دانست از جامعه‌شناسی، نظریه اجتماعی، نظریه ادبی، مطالعات فیلم، انسان‌شناسی فرهنگی، تاریخ و نقد هنر برای مطالعه پدیده‌های فرهنگی در جوامع صنعتی و چند رشته دیگر. عمده دغدغه متفکران و پژوهشگران مطالعات فرهنگی اغلب این موضوع است که چطور پدیده‌ای خاص به ایدئولوژی، نژاد، طبقه اجتماعی یا جنسیت مرتبط می‌شود. مع‌الوصف، این پرسش همچنان بی‌پاسخ می‌ماند که آیا مطالعات فرهنگی به این اشکال تثبیت‌شده تحلیل جهت خاص خودش را می‌بخشد؟ تقریبا می‌توان گفت پاسخ دقیق و روشنی برای این پرسش وجود ندارد، اما دیورینگ برای آشنایی با آن دسته از اشکال تحلیلی که بدین شیوه توسعه یافتند به دو چهره اصلی می‌پردازد که معرف مطالعات فرهنگی در ابتدای ظهور آن در دهه 1950 در بریتانیا بودند: هوگارت و ویلیامز.
در همین راستا، تاریخچه مختصری از مطالعات فرهنگی ارائه می‌شود که در فهم خاستگاه‌ این حوزه از نظریه انتقادی بسیار سودمند است. مطالعات فرهنگی در دهه 1950 و از درون شکلی از مطالعات ادبی سربرآورد که معروف بود به لیویزیسم. لیویزیسم کوششی بود برای اشاعه و پخش دوباره چیزی که اکنون به گونه‌ای عام، به تأسی از بوردیو، سرمایه فرهنگی نامیده می‌شود. مطالعات فرهنگی از طریق کارهای هوگارت و ویلیامز توسعه یافت که متعلق به طبقه کارگر انگلستان و از اساتید بنام و تأثیرگذار دانشگاه آن زمان بودند. هم‌زمان با نابودی زندگی طبقه کارگر مطالعات فرهنگی در مسیری که هوگارت مشخص کرده بود پیش می‌رفت. با این‌حال، شاید بتوان بنیان‌گذاران مطالعات فرهنگی را به صورت کلی نظریه‌پردازانی همچون آدورنو، هورکهایمر، آلتوسر، بارت، بوردیو، سرتیو، فوکو، لاکان و حتی فروید، مارکس، گرامشی، باختین، سوسور، تامپسون و هال دانست. طبق تحلیل این کتاب، درنظرگرفتن مطالعات فرهنگی به عنوان حوزه‌ای چندرشته‌ای، از نظر علمی، میدان دسترسی این رشته را درون نهادها افزایش می‌دهد، با این‌حال، به گونه‌ای مسئله‌ساز آن را به سمت عینیت و ابژکتیویته سوق می‌دهد. البته نمی‌توان کتمان کرد که بخش عمده مواد خام و مصالح مطالعه در علوم انسانی به مشغولیت سیاسی نمی‌انجامند. از این‌رو، این کتاب در پی آن دسته از مطالعاتی است که یک وظیفه‌ سیاسی، هرچند محو، بر عهده دارند و آن دقیقا ناتوانی آنها از شرکت در فرهنگ رسانه‌ای یا بازار است. کتاب می‌کوشد نشان دهد چندرشته‌ای‌بودن به معنای مقوله‌ای است که مطالعات فرهنگی درگیر را به جای نوعی تخصص‌گرایی دانشگاهی به عنوان نقطه عطفی انتقادی درون حوزه‌ای بزرگ‌تر و گسترده‌تر در نظر می‌گیرد که کاملا سیاسی نشده و از این‌رو روشی است برای تقویت تفاوت‌های درون حوزه علوم انسانی، آن هم در دورانی که مدیریت‌گرایی جهانی غالب است. از این‌رو، باید گفت مدیریت‌گرایی جهانی چرخش دانشگاهی به سمت فرهنگ را در مجموعه رویه‌هایی مستحکم می‌کند که باید در برابر آنها مطالعات فرهنگی دخیل به بهترین شکل خود را درون علوم انسانی و اجتماعی به عنوان نقطه عطفی انتقادی و سیال مستقر کند، بی‌آنکه زیر بار رشته‌ای خاص از بین برود یا به بینارشته‌‌گرایی گسترده‌‌تری در عرصه فرهنگ بینجامد. مقالات این کتاب نسبتا جامع در هشت فصل تنظیم شده و موضوعات زیر را دربر می‌گیرد: نظریه و روش، زمان و فضا، ناسیونالیسم و جهانی‌شدن، قومیت و چندفرهنگ‌گرایی، کارناوال و آرمانشهر، مصرف و بازار، اوقات فراغت، رسانه‌ها و عرصه عمومی. از جمله مقالات این کتاب می‌توان به «صنعت فرهنگ‌سازی» (آدورنو و هورکهایمر)، «معنای پست‌مدرن» (لیوتار)، «فضا، قدرت و دانش» (فوکو)، «نظریه انتقادی اجتماعی» (سوجا)، «تاملات پراکنده در باب مساله مطالعات فرهنگی» (اسپیواک)، «انقلاب ارزش‌ها» (هوکز)، «سرگرمی و آرمانشهر» (دایر)، «پروژه‌هایی برای مراکز خرید» (موریس)، «نظام جادویی تبلیغات» (ویلیامز)، «کارکرد خرده‌فرهنگ» (هبیج)، «توصیف فرهنگ موسیقی راک« (ویل استراو)، «بازاندیشی عرصه عمومی» (نانسی فریزر) و «ساخته‌شدن فرهنگ‌های در تبعید: کانال‌های تلویزیونی ایرانی در لس‌آنجلس» (حمید نفیسی) اشاره کرد.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها