مقدمهای بر نظریه رالز
نشر نو بهتازگی مجموعهای را منتشر میکند که با نگاه تحلیلی آثار فیلسوفان غیرتحلیلی یا آثار کسانی را بررسی میکند که فیلسوف شناخته نمیشوند. از این مجموعه تاکنون کتابهایی درباره فلسفه کیرکگور، کامو، داستایفسکی، میل و عیسی منتشر شده. یکی دیگر از آثار این مجموعه درباره فلسفه جان رالز است که با ترجمه خشایار دیهیمی منتشر شده است. جان رالز متفکری کاملا شناختهشده در ایران است و در کنار آثاری درباره او بسیاری از آثار اصلی او نیز ترجمه شدهاند. این کتاب کوچک را میتوان مقدمهای دانست بر فلسفه رالز.
وقتی رالز «نظریهای در باب عدالت» را مینوشت، نظریه عدالت لیبرالی مسلط فایدهگرایی بود. نویسنده نشان میدهد که رالز علیه فایدهگرایی است و «نظریهای در باب عدالت» یک نظریه عدالت لیبرالی نو، ابتکاری و جذاب است که تأثیر آن تا به امروز در همه حوزههای اندیشه اخلاقی و سیاسی مشهود است. او تأثیر این کتاب را تا حدودی ناشی از این واقعیت میداند که «نظریهای در باب عدالت» یک اثر مهم به دلیل استدلالپردازی فلسفی است. به اعتقاد تالیس، رالز در این کتاب نهتنها کار نقادانه میکند و استدلالهایی خلاقانه و مجابکننده علیه مهمترین شرحهای عدالت طرح میکند؛ بلکه علاوهبرآن سلسلهای از ملاحظات را با تخیل قوی به نفع نظریه خودش به کار میگیرد. او نکته مهم نظریه رالز را ترکیب نقد و استدلال میداند که معیار تازهای در فلسفه سیاسی ارائه کرد. از این نظر معتقد است رالز مبحث فلسفه سیاسی را متحول کرده؛ بنابراین «نظریهای در باب عدالت» بازگشتی است به فلسفه سیاسی کلان و نظاممند. نویسنده تأکید دارد آنچه «نظریهای در باب عدالت» نشان داد، این بود که شیوه فلسفی و منطقی شاخصی برای پرداختن به مسائل عدالت اجتماعی وجود دارد و رالز با
احیای این سنت فلسفی در فلسفه اخلاق و فلسفه سیاسی این مبحث را متحول کرد. او به آثار بعدی رالز هم اشاره میکند و در نهایت به «لیبرالیسم سیاسی» میرسد که تحولی دیگر به بار آورد. رالز در «لیبرالیسم سیاسی» دفاع قانعکنندهای از رد پروژه فلسفه سیاسی لیبرالی ارائه کرد؛ آنگونه که به طور سنتی تفسیر میشود. در نظر نویسنده، رالز با تکیه بر اینکه فلسفه سیاسی لیبرالی از نظریههای فلسفی درباره طبیعت بشری یا تکلیف اخلاقی یا خلقت خداوندی آغاز نمیشود؛ بلکه از واقعیتهای ساده جامعه لیبرالی و واقعیت پلورالیسم معقول آغاز میشود. فیلسوفان سیاسی را از تکلیف پیگیری بحثهای لاینحل درباره ضروریات فلسفی رها میکند. رالز میگوید فیلسوفان سیاسی لیبرال باید همه تلاش خود را صرف مسئله عملی صورتبندی تصوری سیاسی از عدالت برای شهروندان دموکرات معقول کنند. در نظر او فیلسوفان سیاسی با رهاکردن خود از وظیفه سنتی جستوجو برای یافتن بنیادهای فلسفی توانستند به مسائلی بپردازند که دغدغه سیاسی عموم مردم است و بهاینترتیب جایگاه فلسفه اخلاق و فلسفه سیاسی را در فرهنگ همگانی برگرداندند. او «لیبرالیسم سیاسی» را اثری متحولکننده میداند که ماهیت
سؤالهایی را که فیلسوفان سیاسی به آنها پرداختهاند و شیوههای آنها را در پرداختن به این سؤالها دگرگون کرد. در نظر او این مهمترین وجه تحولی بود که رالز در فلسفه لیبرالی ایجاد کرد.
معالوصف، نویسنده جان رالز را یکی از بحثانگیزترین متفکران سیاسی میداند که نظریه عدالت انصافی او به موضوع بحثهای دنبالهداری بدل شده است. ازاینرو به نقدهایی میپردازد که بر رالز وارد کردهاند. او به ارزیابی مایکل سندل، از متفکران جماعتگرا و از منتقدان جدی رالز، اشاره میکند که گفته بود «نظریهای در باب عدالت» نه به یک بحث؛ بلکه به سه بحث دامن زد. منتقدان رالز روش، استدلالها، پیشفرضها و نتیجهگیریهای رالز را به باد انتقاد میگیرند. عدهای ذهنگرایی رالز در حوزه فلسفه اخلاق را نقد میکنند؛ این نظر را که هیچ حقیقت عینی اخلاقی وجود ندارد. عدهای دیگر به شمولباوری نقد دارند؛ یعنی این نظر که در حوزه عدالت اجتماعی حقایقی هست که در هر جامعهای صادق است. رادیکالهای سیاسی نیز او را به باد انتقاد میگیرند که در توصیههایش در زمینه بازتوزیع اقتصادی و تغییرات اجتماعی محافظهکار است. از سوی دیگر برخی محافظهکاران هم او را سرزنش میکنند که در زمینه عدالت اقتصادی و مداخله حکومت خیلی تند میرود. عدهای هم بر او نقد دارند که درکش از عدالت بسیار تنگنظرانه است و بنابراین در نظریه سیاسیاش جای مسائل اجتماعی مهمی
مثل جایگاه سیاسی زنان و کودکان خالی است. برخی هم میگویند عدالت انصافی حق کسانی را که اعتقادات دینی خاصی دارند یا درکشان از زندگی خوب غیرفردگرایانه است، ادا نمیکند. برخی منتقدان حتی این نظر را دارند که عدالت انصافی هیچگونه تدبیر سیاسی در بر ندارد و ازاینرو بیفایده و صرفا بحثی انتزاعی و دانشگاهی است. اگرچه تمام این نقدها به نظریه رالز وارد است، نویسنده میکوشد هسته اصلی نظریه او را توضیح دهد.
نشر نو بهتازگی مجموعهای را منتشر میکند که با نگاه تحلیلی آثار فیلسوفان غیرتحلیلی یا آثار کسانی را بررسی میکند که فیلسوف شناخته نمیشوند. از این مجموعه تاکنون کتابهایی درباره فلسفه کیرکگور، کامو، داستایفسکی، میل و عیسی منتشر شده. یکی دیگر از آثار این مجموعه درباره فلسفه جان رالز است که با ترجمه خشایار دیهیمی منتشر شده است. جان رالز متفکری کاملا شناختهشده در ایران است و در کنار آثاری درباره او بسیاری از آثار اصلی او نیز ترجمه شدهاند. این کتاب کوچک را میتوان مقدمهای دانست بر فلسفه رالز.
وقتی رالز «نظریهای در باب عدالت» را مینوشت، نظریه عدالت لیبرالی مسلط فایدهگرایی بود. نویسنده نشان میدهد که رالز علیه فایدهگرایی است و «نظریهای در باب عدالت» یک نظریه عدالت لیبرالی نو، ابتکاری و جذاب است که تأثیر آن تا به امروز در همه حوزههای اندیشه اخلاقی و سیاسی مشهود است. او تأثیر این کتاب را تا حدودی ناشی از این واقعیت میداند که «نظریهای در باب عدالت» یک اثر مهم به دلیل استدلالپردازی فلسفی است. به اعتقاد تالیس، رالز در این کتاب نهتنها کار نقادانه میکند و استدلالهایی خلاقانه و مجابکننده علیه مهمترین شرحهای عدالت طرح میکند؛ بلکه علاوهبرآن سلسلهای از ملاحظات را با تخیل قوی به نفع نظریه خودش به کار میگیرد. او نکته مهم نظریه رالز را ترکیب نقد و استدلال میداند که معیار تازهای در فلسفه سیاسی ارائه کرد. از این نظر معتقد است رالز مبحث فلسفه سیاسی را متحول کرده؛ بنابراین «نظریهای در باب عدالت» بازگشتی است به فلسفه سیاسی کلان و نظاممند. نویسنده تأکید دارد آنچه «نظریهای در باب عدالت» نشان داد، این بود که شیوه فلسفی و منطقی شاخصی برای پرداختن به مسائل عدالت اجتماعی وجود دارد و رالز با
احیای این سنت فلسفی در فلسفه اخلاق و فلسفه سیاسی این مبحث را متحول کرد. او به آثار بعدی رالز هم اشاره میکند و در نهایت به «لیبرالیسم سیاسی» میرسد که تحولی دیگر به بار آورد. رالز در «لیبرالیسم سیاسی» دفاع قانعکنندهای از رد پروژه فلسفه سیاسی لیبرالی ارائه کرد؛ آنگونه که به طور سنتی تفسیر میشود. در نظر نویسنده، رالز با تکیه بر اینکه فلسفه سیاسی لیبرالی از نظریههای فلسفی درباره طبیعت بشری یا تکلیف اخلاقی یا خلقت خداوندی آغاز نمیشود؛ بلکه از واقعیتهای ساده جامعه لیبرالی و واقعیت پلورالیسم معقول آغاز میشود. فیلسوفان سیاسی را از تکلیف پیگیری بحثهای لاینحل درباره ضروریات فلسفی رها میکند. رالز میگوید فیلسوفان سیاسی لیبرال باید همه تلاش خود را صرف مسئله عملی صورتبندی تصوری سیاسی از عدالت برای شهروندان دموکرات معقول کنند. در نظر او فیلسوفان سیاسی با رهاکردن خود از وظیفه سنتی جستوجو برای یافتن بنیادهای فلسفی توانستند به مسائلی بپردازند که دغدغه سیاسی عموم مردم است و بهاینترتیب جایگاه فلسفه اخلاق و فلسفه سیاسی را در فرهنگ همگانی برگرداندند. او «لیبرالیسم سیاسی» را اثری متحولکننده میداند که ماهیت
سؤالهایی را که فیلسوفان سیاسی به آنها پرداختهاند و شیوههای آنها را در پرداختن به این سؤالها دگرگون کرد. در نظر او این مهمترین وجه تحولی بود که رالز در فلسفه لیبرالی ایجاد کرد.
معالوصف، نویسنده جان رالز را یکی از بحثانگیزترین متفکران سیاسی میداند که نظریه عدالت انصافی او به موضوع بحثهای دنبالهداری بدل شده است. ازاینرو به نقدهایی میپردازد که بر رالز وارد کردهاند. او به ارزیابی مایکل سندل، از متفکران جماعتگرا و از منتقدان جدی رالز، اشاره میکند که گفته بود «نظریهای در باب عدالت» نه به یک بحث؛ بلکه به سه بحث دامن زد. منتقدان رالز روش، استدلالها، پیشفرضها و نتیجهگیریهای رالز را به باد انتقاد میگیرند. عدهای ذهنگرایی رالز در حوزه فلسفه اخلاق را نقد میکنند؛ این نظر را که هیچ حقیقت عینی اخلاقی وجود ندارد. عدهای دیگر به شمولباوری نقد دارند؛ یعنی این نظر که در حوزه عدالت اجتماعی حقایقی هست که در هر جامعهای صادق است. رادیکالهای سیاسی نیز او را به باد انتقاد میگیرند که در توصیههایش در زمینه بازتوزیع اقتصادی و تغییرات اجتماعی محافظهکار است. از سوی دیگر برخی محافظهکاران هم او را سرزنش میکنند که در زمینه عدالت اقتصادی و مداخله حکومت خیلی تند میرود. عدهای هم بر او نقد دارند که درکش از عدالت بسیار تنگنظرانه است و بنابراین در نظریه سیاسیاش جای مسائل اجتماعی مهمی
مثل جایگاه سیاسی زنان و کودکان خالی است. برخی هم میگویند عدالت انصافی حق کسانی را که اعتقادات دینی خاصی دارند یا درکشان از زندگی خوب غیرفردگرایانه است، ادا نمیکند. برخی منتقدان حتی این نظر را دارند که عدالت انصافی هیچگونه تدبیر سیاسی در بر ندارد و ازاینرو بیفایده و صرفا بحثی انتزاعی و دانشگاهی است. اگرچه تمام این نقدها به نظریه رالز وارد است، نویسنده میکوشد هسته اصلی نظریه او را توضیح دهد.