|

مرحمت فرموده ما را مس کنید!

گیتی صفرزاده

یادم هست بچه بودم و داشتم دزدکی حرف‌های افراد خانواده را درباره خواستگار یکی از اقوام می‌شنیدم. لابه‌لای حرف‌هایی که به عنوان وِیژگی‌های خواستگار سمج ذکر می‌کردند، یک نفر گفت: دانشگاه رفته و لیسانس دارد. سکوت احترام‌آمیز بعد از این حرف هیچ‌وقت از خاطرم نمی‌رود. همان‌جا بود که متوجه شدم دانشگاه‌رفتن و مدرک لیسانس‌گرفتن کار مهمی است و اگر کسی به دریافت مدرک دکترا نائل می‌شد، یعنی دیگر به مراتبی بسیار والا دست پیدا کرده بود. اما از آن شگفت‌انگیزتر کسی بود که به جایگاه استادی می‌رسید، در نگاه من، علامه دهری بود که نه‌فقط توانسته بود خودش کسب دانش کند، بلکه دارای آن‌چنان خرد و توانایی خدای‌گونه‌ای بود که می‌توانست اطرافیان را هم به منبع فیض متصل کند. این‌طور تصور می‌کردم (و راستش از معدود تصورات دوران کودکی‌ام است که هنوز هم به آن پایبندم) که درخشش طلاگونه استاد نه‌فقط به این خاطر است که دانشش عمیق‌تر از ماست، بلکه به دلیل برخورداری از خردی است که می‌تواند خرده‌های پراکنده وجود و نگاه ما را شکل دهد و در مسیر درست خودمان بیندازد.
بزرگ‌تر که شدم، به دوران رقابت جدی آدم‌های اطرافم برای ورود به دانشگاه رسیدم؛ همان سال‌هایی که برای نشستن روی صندلی‌های معدود دانشگاه رقابت تنگاتنگی در جریان بود و کم‌کم هوشمندان بازار اقتصادی یاد گرفته بودند که با کلاس کنکور و جزوه و آموزش تست‌زنی، از این بازار داغ، پول به دست بیاورند. هم‌زمان دانشگاه آزاد اسلامی و نمونه‌هایی از دانشگاه‌های نیمه‌متمرکز و نامتمرکز و امثالهم راه افتاد تا دیگر هیچ‌کس رؤیای تحصیل نداشته باشد. همان‌طور که من قد می‌کشیدم، مدارک افراد جامعه هم قد می‌کشید، یعنی دیگر نه‌تنها لیسانس‌داشتن کار مهمی نبود، بلکه گرفتن فوق‌لیسانس هم یک عمل تفریحی که حالا دو سال دیگر از زندگی‌مان را این‌جوری پر کنیم، به حساب می‌آمد و در سال‌های اخیر بعد از پشت‌سرگذاشتن مرحله موفقیت‌آمیز تولید دارندگان مدرک فوق‌لیسانس، با گام‌های گشاده در حال خیزبرداشتن به مرحله تولید دکتر هستیم.
کور شوم اگر متوجه تغییرات زمانه و خوبی در دسترس‌بودن دانش و اطلاعات برای همگان نشوم، به دنبالش لال هم شوم اگر بخواهم انتقاد کنم از اینکه خوب است امکان تحصیل و کسب هر دانشی برای هرکسی در هر کجا و هر سنی فراهم باشد. اما ناخودآگاه سوی چشمانم کم می‌شود وقتی به خیل عظیم افرادی نگاه می‌کنم که با نام استاد در حال رویش هستند. مرحمتی کنیم و با دادن لقب استاد همدیگر را متوهم نکنیم چون لاجرم آنچه از کوزه برون تراود دامن همه‌مان را می‌گیرد.

یادم هست بچه بودم و داشتم دزدکی حرف‌های افراد خانواده را درباره خواستگار یکی از اقوام می‌شنیدم. لابه‌لای حرف‌هایی که به عنوان وِیژگی‌های خواستگار سمج ذکر می‌کردند، یک نفر گفت: دانشگاه رفته و لیسانس دارد. سکوت احترام‌آمیز بعد از این حرف هیچ‌وقت از خاطرم نمی‌رود. همان‌جا بود که متوجه شدم دانشگاه‌رفتن و مدرک لیسانس‌گرفتن کار مهمی است و اگر کسی به دریافت مدرک دکترا نائل می‌شد، یعنی دیگر به مراتبی بسیار والا دست پیدا کرده بود. اما از آن شگفت‌انگیزتر کسی بود که به جایگاه استادی می‌رسید، در نگاه من، علامه دهری بود که نه‌فقط توانسته بود خودش کسب دانش کند، بلکه دارای آن‌چنان خرد و توانایی خدای‌گونه‌ای بود که می‌توانست اطرافیان را هم به منبع فیض متصل کند. این‌طور تصور می‌کردم (و راستش از معدود تصورات دوران کودکی‌ام است که هنوز هم به آن پایبندم) که درخشش طلاگونه استاد نه‌فقط به این خاطر است که دانشش عمیق‌تر از ماست، بلکه به دلیل برخورداری از خردی است که می‌تواند خرده‌های پراکنده وجود و نگاه ما را شکل دهد و در مسیر درست خودمان بیندازد.
بزرگ‌تر که شدم، به دوران رقابت جدی آدم‌های اطرافم برای ورود به دانشگاه رسیدم؛ همان سال‌هایی که برای نشستن روی صندلی‌های معدود دانشگاه رقابت تنگاتنگی در جریان بود و کم‌کم هوشمندان بازار اقتصادی یاد گرفته بودند که با کلاس کنکور و جزوه و آموزش تست‌زنی، از این بازار داغ، پول به دست بیاورند. هم‌زمان دانشگاه آزاد اسلامی و نمونه‌هایی از دانشگاه‌های نیمه‌متمرکز و نامتمرکز و امثالهم راه افتاد تا دیگر هیچ‌کس رؤیای تحصیل نداشته باشد. همان‌طور که من قد می‌کشیدم، مدارک افراد جامعه هم قد می‌کشید، یعنی دیگر نه‌تنها لیسانس‌داشتن کار مهمی نبود، بلکه گرفتن فوق‌لیسانس هم یک عمل تفریحی که حالا دو سال دیگر از زندگی‌مان را این‌جوری پر کنیم، به حساب می‌آمد و در سال‌های اخیر بعد از پشت‌سرگذاشتن مرحله موفقیت‌آمیز تولید دارندگان مدرک فوق‌لیسانس، با گام‌های گشاده در حال خیزبرداشتن به مرحله تولید دکتر هستیم.
کور شوم اگر متوجه تغییرات زمانه و خوبی در دسترس‌بودن دانش و اطلاعات برای همگان نشوم، به دنبالش لال هم شوم اگر بخواهم انتقاد کنم از اینکه خوب است امکان تحصیل و کسب هر دانشی برای هرکسی در هر کجا و هر سنی فراهم باشد. اما ناخودآگاه سوی چشمانم کم می‌شود وقتی به خیل عظیم افرادی نگاه می‌کنم که با نام استاد در حال رویش هستند. مرحمتی کنیم و با دادن لقب استاد همدیگر را متوهم نکنیم چون لاجرم آنچه از کوزه برون تراود دامن همه‌مان را می‌گیرد.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها